چکیده
در منابع تاریخ فلسفه اسلامی، درباره میرداماد، تفکّرات فلسفی و تأثیر گذاری دیده گاه ها و اندیشه های وی بر حکمت متعالیه، کمتر می توان یافت، و این در حالی است که ملاصدرا، از شاگردان مکتب میرداماد، از او با عظمت تمام یاد کرده و اندیشه های او را به گونه ای از بن مایه های معرفتی حکمت متعالیه معرّفی نموده است. علّت نپرداختن به میرداماد و اندیشه های فلسفی او را باید در تکلّف و پیچیدگی زبان و قلم وی در تبیین مباحث و تفکرّات فلسفی اش دانست. عمق اندیشه های او، و نیز تعقید وتکلّفی که در سبک نگارش او موجود است، باعث شده که بسیاری از درکِ نظام فلسفی او عاجز بمانند و به تدریج هاله ای از ابهام آن را فراگیرد و در منابع تاریخ فلسفه پس از وی به دست فراموشی سپرده شود.
کلید واژه: میرداماد، ملاصدرا، حکمت متعالیه، حکمت یمانی، حدوث دهری.
وقتی به کتاب هایی که در زمینه تاریخ فلسفه نگاشته شده اند، مراجعه می کنیم به شخصیت هایی چون: فارابی، ابن سینا، سهروردی، ملاصدرا و... برمی خوریم. امّا در کمال تعجّب و ناباوری در کمتر منبعی نامی از میرداماد به چشم می خورد. در اندک آثاری هم که از وی یاد شده، به ذکر اجمالی بسنده شده است. درباره ملاصدرا و حکمت متعالیه صدها کتاب و مقاله نگاشته شده، امّا درباره استاد وی و حکمت یمانی دریغ از نوشتاری به تعداد انگشتان یک دست. شخصیت بزرگی که ملاصدرا از او با عناوینی چون: حکیم کبیر، بدرمنیر، علاّمه زمان، اعجوبه دوران، نور عقلانی، هدایت روحانی، کوکب قدسی، مصباح سالکان طریق حقیقت و شریعت، عقل فعّال، استاد کلّ فی الکلّ، صاحب سدیر اقلیم کمال، مسندنشین بارگاه افضال، حلاّل مشکلات حقایق، کشّاف معضلات دقایق، چهره گشای جمال معانی، مبیّن رموز آسمانی، زیور چهره دانش و بینش، فهرست کتاب آفرینش، مجموعه کمالات انسانی، مرآت تجلّیات الهی و کیانی و... یاد می کند؛ و در نامه هایی که خطاب به حضرت میر نگاشته در وصف او می گوید:
همه ثنای تو گویم چو لب فراز کنم |
همه دعای تو گویم چو چشم باز کنم |
* * *
کامل الذاتی که ذات کاملش دارد فروغ |
همچو عقل اوّل از نقص کمال منتظر |
* * *
و ما أنا إلاّ قطرة من سحابه |
و لو أنّنی ألّفتُ ألف کتاب |
* * *
کفی شرفا أنّی مضاف إلیکم |
و أنّی بکم أدعی و أرعی و أعرف |
إذا بملوک الأرض قوم تشرّفوا |
فلی شرف منکم أجلّ و أشرف1 |
صدرا درباره استاد خود چنین با عظمت یاد می کند و داشته های خود را متأثّر از اقیانوس بی کرانه میر بر می شمارد و به نوعی اندیشه های استاد خود را از بن مایه های معرفتی حکمت متعالیه معرّفی می کند. امّا متأسفانه تاکنون به شخصیت این فیلسوف بزرگ و تأثیرگذاریش بر روی مهمترین نظام فلسفی معاصر پرداخته نشده است.
به راستی علّت این مهم چیست؟
آیا دیدگاه های فلسفی او آن قدر کم ارزش و سطحی بوده که در برابر جریانهای تنومندی چون حکمت متعالیه قابل طرح نبوده؟!
بدون شک این احتمال در حدّ یک فرضیه است و مهمترین دلیل نادرستی آن اعتراف مخالفان و موافقان وی بر عمق اندیشه های فلسفی اوست. دریای مباحث حکمی که در آثار وی موج می زند، هر آشنای با فلسفه را به حیرت وا می دارد.
با یک نگاه بدوی و مطالعه گذرای آثار میر به راحتی می توان علّت را دریافت: علّت نپرداختن به میر و اندیشه های فلسفی او 2 عامل است:
1. عمق و پیچیدگی اندیشه های میر مهم ترین عاملی است که باعث شد تا بسیاری از درک نظام فلسفی او ناتوان بمانند و به تدریج هاله ای از ابهام آن را فراگیرد و در منابع تاریخ فلسفه پس از وی به دست فراموشی سپرده شود. به عنوان مثال او خود در کتاب صراط مستقیم درباره تئوری حدوث دهری می فرماید: نظریه حدوث دهری، دقیق و غامض است. به همین دلیل جمهور فلاسفه به درک آن نایل نیامده اند و معلّم فلسفه مشّاء و متأخّران تا زمان حاضر در غفلت بسر برده اند.2
2. دیگر آنکه نثر نوشتارهایش به گونه ای است که فهم آن جز برای اهل فن میسور نیست. تکلّف و پیچیدگی زبان وی به حدّی است که حتّی معاصرانش به بیراهه رفته و در اثر عدم درک اندیشه هایش در زمره مخالفانش قرار گرفته اند. از این رو، میر در پاسخ یکی از منتقدانش چنین می نویسد:
نهایت مرتبه بی حیایی است که نفوس معطّله و هویّات هیولانیه در برابر عقول و جواهر قادسه به لافِ گزاف و دعوی بی معنی برخیزند. این قدر شعور باید داشت که سخنِ من فهمیدن هنر است، نه با من جدال کردن و بحث نام نهادن.3
شاید بتوان میر را دشوارنویس ترین فیلسوف مسلمان به شمار آورد. هم از این رو برخی مبالغه کرده و در وصف یکی از آثار مهم وی به نام صراط مستقیم گفته اند:
صراط مستقیم میرداماد |
مسلمان نشنود، کافر نبیناد |
تعقید، پیچیدگی و گره هایی که در سبک نگارش میر وجود دارد، به اندازه ای است که باعث شده تا شهره خاص و عام گردد و موضوع طنزپردازی و خیالبافی شاعرانه گردد. به عنوان نمونه نیما، شاعر معاصر در این باره می گوید:
میرداماد، شنیدستم من |
که چو بگزید بُنِ خاکِ وطن |
بر سرش آمد و از وی پرسید |
ملک قبر که: «مَن ربّک؟ مَن» |
میر بگشاد دو چشم بینا |
آمد از روی فضیلت به سخن: |
اُسطُقسی ست بدو داد جواب |
اُسطُقساتِ دگر زو متقن |
حیرت افزودش از این حرف ملک |
بُرد این واقعه پیش ذو المن |
که: «زبانِ دگر این بنده تو |
می دهد پاسخِ ما در مدفن» |
آفریننده بخندید و بگفت: |
«تو به این بنده من حرف نزن |
او در آن عالم هم، زنده که بود |
حرفها زد که نفهمیدم من!»4 |
او در جذوات که مهمترین و مفصّل ترین اثر فارسی اش به شمار می آید، با وجود اینکه تصریح دارد به «زبان مرغان چمن قدس و لغتِ طیور هوای ملکوت سخن گفته» تا «صماخ سامعه عقول همگنان و حریم سویدای قلوب مستعدّان را حکمتستان بدایع غیبی و ملکوتستان عالم معنی سازد» و مباحث عمیق فلسفی و مطالب لطیف عرفانی را پست مرتبه و سهل المأخذ کرده :
صد پای پست کرده ام آهنگ این سخن |
تا فهم آن مگر به دِماغ تو در شود5 |
با این حال دریافتِ مضامین آن برای اهل فن اگر متعذّر نباشد بسیار متعسّر است. به یاد دارم یکی از محققان معاصر پس از انتشار جذوات خطاب به نگارنده فرمود: «چندبار این کتاب را مطالعه کردم ولی چیزی نفهمیدم. آیا شما خود چیزی از مطالب آن را فهمیده اید؟» در پاسخ گفتم: «از آنجا که حضرت میر به زبان پرندگان جهان ملکوت و مرغان عالم قدس سخن گفته، بنده نیز چیزی نفهمیدم».
به عنوان نمونه به سطور آغازین کتاب جذوات توجّه کنید:
مقادس قبسات انوار تسبیح و تحمید، وقف حرم کبریای ناظم کارخانه ابداع و تکوین؛ و مقابس جذوات اسرار تقدیس و تمجید، فرق قلوب اولیای فاطر سماوات و ارضین است...
امّا بعد، سحرگاه دیجور تفکّری معتکف بیت المقدّس قوّه عاقله، بعد از ادای حقّ شب زنده داری، و وظیفه عبودیتِ جناب مقدّس باری، سرِ تعقّل در گریبان خمول کشیده، و پای تدبّر در دامان اعتزال پیچیده بود که ناگاه نَفَس صبح بهجت عطسه زدن گرفته، رَوح صبای مَهبّ وادی اَیمن اُنس و بُقعه مبارک خُلّت قدس، آغاز هبوب کرد؛ و جیب وزیدن باز کرده، آوازه مفاوضت نامه به دروازه صماخ و دهلیز حسّ مشترک رسانید که به فوایح عطر بلاغت و روایح فوح براعت در و دیوار غرفه مشام جان، و فرش و عرشِ قصر شامّه روان را مشک آذین و عنبر آگین ساخت.6
تعقیدی که در نثر میر مشاهده می شود، در چند ناحیه است:
الف. واژگان، مفردات و ترکیب ها: او درنوشته های خود از واژه های نامأنوس بسیار بهره می برد و گاه خود دست به جعل لغات و ترکیب های استعاری نادر می زد.
علاّمه سیّد محسن امین در این باره می نویسد:
«و عباراته فی بعض مؤلّفاته غیر خالیة من التعقید؛ و قد یستعمل فی عناوین کلامه ألفاظا تفرّد باستعمالها بحالٍ شبیهٍ بالتقعّر».7
به عنوان نمونه به برخی از واژه ها و ترکیب هایی که در کتاب جذوات به کار رفته توجه کنید: حکمتستان، سحرگاه دیجور تفکّری، رَوح صبا، مهبّ وادی ایمن اُنس، مفاوضت نامه، فوح براعت، ساقة التقرّر، همم متفرعنه، اثنویت ایتلافی، تأییس اَیس از لیس، اتّساق لزومی، تساوق ارتباطی، تطابق اعتلاقی، وهده توهّم، نصاب انطوا، احرام میقات برهان، تصفیقات رقصیه، اغتساق عوارض طبیعیه، حاقّ عرض الکمال قوّتین نظریه و عملیه، طسقی صالح، صرحه تحقیق.
ب. ساختار جمله ها و قواعد دستوری: میر پای بند به قواعد دستوری نیست. از این رو درنثر فارسی گاه فعل را بر فاعل مقدّم می دارد و صفت و موصوف را در تأنیت و تذکیر مطابقت می دهد.
ج. تطویل: او با استفاده از مترادفات، استعارات و تشبیهات پی در پی، استشهادهای مکرر به آیات و روایات و سخنان حکما پُرگویی می کند. گاه میان مضاف و مضاف الیه، مبتدا و خبر، و فعل و فاعل جمله های معترضه به کار می برد؛ و بدین ترتیب مخاطب را دچار تحیّر می سازد.
ملمّع نویسی و آمیختن نثر فارسی و عربی نیز از دیگر ویژگی هایی است که باعث پیچیدگی نثرهای فارسی وی شده است.
امّا به راستی او چرا این سبک نوشتاری را برگزیده؟
1. آیا پیچیدگی در نوشتار از پیچیدگی محتوا ناشی می شود؟
2. یا اساسا او خود توان ساده نویسی را نداشته؟
3. یا امری دیگر؟
وجه اوّل درست نمی نماید. زیرا هیچ تلازی میان لفظ و محتوا، سبک نگارش و سطح اندیشه نیست. از این روست که می بینیم ملاصدرا، شاگرد میرداماد و میر سیّد احمد علوی وارث معنویش همان مطالب و مباحثی نظیر آن را با نثری ساده و روان بیان کرده اند.
و امّا وجه دوم نیز مطابق واقع نیست. زیرا مثنوی مشرق الأنوار و نامه ای که به استادش شیخ بهایی نگاشته از نثری بسیار روان و جذاب برخوردار است و به آرایه های ادبی آراسته؛ و این حاکی از آن است که به طور قطع توان ساده نویسی را داشته.
بنابراین همان گونه که خود در جای جای کتاب هایش تصریح دارد، در دشوار نویسی تعمّد داشته. او در صراط مستقیم تصریح دارد که اندیشه های حِکمی او را نباید در اختیار نادانان و متفلسفان که از سرّ و باطنی پاک، ذوقی سالم، همّتی بلند و فطرتی تابان، هوش سرشار و... محرومند، قرارداد که بی شک به بی راهه خواهند رفت و دیگران را نیز در گرداب هائل گمراهی گرفتار خواهند کرد.
افزون بر آن اینکه او در عصری می زیست که دانش های نقلی و عالمان ظاهری و فقها غلبه داشتند و حاکمان وقت نیز به ناچار حامی آنها و مخالف فلاسفه بودند. از همین روست که صدرا را تبعید کردند.
در پایان خالی از فایده نخواهد بود، سخنان پروفسور هانری کربن در این باره را بعینه نقل کنیم:
امّا در واقع، صورت مبهم و غامض اندیشه های او مربوط به چیست؟ ما نباید برای تفکّر او عدم استحکام و صلابتی که مانع از تسلّط بر خود است، تصوّر کنیم؛ و نیز نباید بپنداریم که وی از یافتن شیوه بیان تمام و کامل عجز داشته، بلکه باید این ابهام و غموضِ بیان را وسیله ای برای حمایت و صیانت این فیلسوف و حکیم در برابر عموم دشمنان، در قبال تعقیب ها و تعذیب هایی بدانیم که هیچ کدام از فلاسفه و یا شاگردان وی از آن مصون نبوده اند.
و اطّلاع دیگری در این مورد در دست داریم که خود مبیّن و مفسّر آن ابهام و غموضِ بیان است. این اطّلاع جنبه رؤیایی دارد ولی حاوی درسی حکیمانه است. ملاّصدرا استاد خود میرداماد را پس از مرگ وی در خواب دید که از او می پرسید: سبب چیست که مردم مرا هدفِ تکفیر ساخته اند، در حالی که شما را هرگز تکفیر نکرده اند، گر چه مسلک و مشرب خاصّ مرا با مشرب شما تفاوتی نیست؟
میرداماد بدو پاسخ می گوید: این امر را موجبْ آن است که من مسائل فلسفی را به طرزی بیان داشته ام که فقها و متألّهین رسمی را قدرتِ آن نیست که چیزی از آنها درک نمایند و جز یزدان شناسان حکیم کسی قادر به فهم آن مسائل نمی باشد. در صورتی که تو راهی بر خلاف طریقت من پیموده ای. تو مسائل فلسفی را چنان صریح و روشن بیان می نمایی که هر معلّم ساده وقتی کتابهایت را مطالعه کند، می تواند از آن اطّلاعات باخبر گردد. به همین جهت است که تو را در معرضِ تکفیر آورده اند، ولی در مورد من از هر ایذا و اهانتی عاجزند! 8
پی نوشت ها
1. ر ک: میرداماد، بنیانگذار حکمت یمانی، صص 75 76 و لوامع العارفین، صص 125 127.
2. الصراط المستقیم، ص 214.
3. تقویم الایمان، ص 73.
4. مجموعه کامل اشعار نیما یوشیج، ص 157.
5. جذوات و مواقیت، صص 6 8 .
6. همان، صص 1 4.
7. أعیان الشیعة، ج 9، ص 189.
8. القبسات، مقدّمه، صفحات هشتاد و هفت الی هشتاد و هشت.