شناسه : ۳۷۴۴۷۴ - پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۲۰:۳۴
بحث و گفت وگو یا عزاداری؟
چرا برای بزرگداشت عاشورا، به روش بحث و گفت وگو اکتفا نمی شود؟ آیا زنده نگه داشتن یاد عاشورا، فقط منحصر به این است که انسان سینه زنی و گریه کند و شهر را سیاه پوش کند؛ مردم تا نیمه های شب به عزاداری بپردازند و حتی گاهی روزها، کار و زندگی خود را تعطیل کنند؟ به ویژه این که این امور، ضررهای اقتصادی به دنبال دارد
چرا برای بزرگداشت عاشورا، به روش بحث و گفت وگو اکتفا نمی شود؟ آیا زنده نگه داشتن یاد عاشورا، فقط منحصر به این است که انسان سینه زنی و گریه کند و شهر را سیاه پوش کند؛ مردم تا نیمه های شب به عزاداری بپردازند و حتی گاهی روزها، کار و زندگی خود را تعطیل کنند؟ به ویژه این که این امور، ضررهای اقتصادی به دنبال دارد. آیا ممکن نیست این حادثه به گونه ای تجدید شود که ضررهای اقتصادی و اجتماعی کمتری داشته باشد؟
بحث درباره شخصیت سیدالشهدا علیه السلام در قالب تشکیل میزگردها، کنفرانس ها، سخنرانی ها، نوشتن مقالات و این قبیل کارهای فرهنگی، علمی و تحقیقاتی، بسیار مفید و لازم است و در جامعه ما نیز انجام می شود. به برکت نام سیدالشهدا علیه السلام و عزاداری آن حضرت، بحث، گفت وگو و تحقیقات زیادی درباره این امور صورت می گیرد و مردم نیز معارف را فرا می گیرند. این فعالیت ها، لازم است؛ اما آیا برای این که ما از حادثه عاشورا بهره کامل ببریم، این اقدامات کافی است یا این که امور دیگری مثل همین عزاداری ها نیز به جای خود لازم است؟
برای جواب دادن به این سؤال، باید ابتدا نظری روان شناسانه به انسان بیندازیم و ببینیم آیا عواملی که در رفتار آگاهانه ما مؤثر هستند، فقط عوامل شناختی و معرفتی هستند یا عوامل دیگری هم در شکل دادن رفتارهای اجتماعی ما تأثیر می گذارند.
هنگامی که در رفتارهای خود دقت می کنیم، در می یابیم که در رفتارهای ما، دست کم دو دسته از عوامل، نقش اساسی را ایفا می کنند؛ یک دسته عوامل شناختی که موجب می شوند انسان، مطلبی را بفهمد و بپذیرد که به طور طبیعی، مطلب مورد نظر، از هر مقوله ای که باشد، متناسب با آن، از استدلال عقلی، تجربی یا راه های دیگر، استفاده می شود. بدون تردید، شناخت، تأثیر زیادی در رفتار ما دارد؛ اما تنها عامل مؤثر نیست و عوامل دیگری هم هستند که شاید تأثیر آنها در رفتار ما، بیشتر از شناخت باشد. این عوامل را به طور کلی، احساسات، عواطف، تمایلات و گرایش ها می نامند. اینها، سلسله ای از عوامل درونی و روانی هستند که در رفتار ما مؤثرند.
هرگاه شما رفتار مربوط به زندگی فردی و خانوادگی و یا رفتار اجتماعی و سیاسی خود را تحلیل کنید، خواهید دید که آن عامل اصلی که شما را به انجام آن رفتار، وا داشته، چه بسا عوامل تحریک کننده و برانگیزاننده باشد. مرحوم شهید استاد مطهری در این باره می گوید: «عاملی باید در درون ما باشد تا ما را برانگیزاند. باید برای هر کاری، میلی داشته باشیم تا آن کار را انجام دهیم. باید شور و شوقی نسبت به انجام آن کار پیدا کنیم و علاقه ای نسبت به آن کار داشته باشیم تا بر انجام آن اقدام کنیم. فقط شناخت، کافی نیست تا ما را به حرکت درآورد؛ ما به عامل روانی دیگری نیاز داریم تا ما را به سوی یک کار، برانگیزاند و به طرف انجام آن،سوق دهد. این گونه عوامل را انگیزه های روانی، احساسات و عواطف و مانند آنها می نامند. این عوامل در مجموع، میل به حرکت را در انسان به وجود می آورد؛ عشق به انجام کار را ایجاد می کند و شور و هیجان به وجود می آورد. تا این عوامل نباشند، کار انجام نمی گیرد؛ حتی اگر انسان به یقین بداند که فلان ماده غذایی برای بدن او مفید است، اما تا اشتها نداشته باشد و یا تا اشتهای او تحریک نشود، به سراغ خوردن آن غذا نمی رود. اگر فرضاً اشتهای کسی کور شود و یا به بیماری مبتلا شود که اشتها پیدا نکند، هر چه به او بگویند که این ماده غذایی برای بدن تو خیلی مفید است، تمایلی به خوردن آن پیدا نمی کند؛ پس غیر از آن دانستن، باید این میل و انگیزه نیز در درون انسان باشد. مسائل اجتماعی و سیاسی هم همین حکم را دارد. هر چه شخص بداند فلان حرکت اجتماعی خوب و مفید است، تا انگیزه ای برای انجام آن حرکت نداشته باشد، حرکتی انجام نمی دهد».
حال، بعد از این که پذیرفتیم که برای حرکت های آگاهانه و رفتارهای انسانی، دو دسته عوامل شناختی و انگیزشی لازم است و بعد از این که دانستیم که حرکت سیدالشهدا علیه السلام چه نقش مهمی در سعادت انسان ها داشته است، متوجه خواهیم شد که این شناخت، خود به خود برای ما، حرکت آفرین نمی شود. هنگامی دانستن و به یاد آوردن آن خاطره ها، ما را به کاری مشابه کار امام و پیمودن راه او وا می دارد که در ما نیز انگیزه ای به وجود آید و بر اساس آن، ما هم دوست داشته باشیم آن کار را انجام دهیم. خود شناخت، این میل را ایجاد نمی کند؛ بلکه باید عواطف ما تحریک و احساسات ما برانگیخته شود تا این که ما هم بخواهیم کاری مشابه کار او انجام دهیم.
جلسات بحث و گفت وگو و سخنرانی، می تواند بخش اول را تأمین کند و شناخت لازم را به ما بدهد؛ اما عامل دیگری هم برای تقویت احساسات و عواطف لازم داریم؛ البته شناخت، یادآوری و مطالعه یک رویداد، می تواند نقش مهمی داشته باشد؛ اما نقش اساسی را چیزهایی ایفا می کنند که تأثیر مستقیمی بر احساسات و عواطف ما داشته باشند. هنگامی که صحنه ای بازسازی می شود و انسان، از نزدیک به آن صحنه می نگرد، این مشاهده با هنگامی که انسان بشنود چنین جریانی واقع شده، یا این که فقط بداند چنین حادثه ای اتفاق افتاده، بسیار تفاوت دارد. نمونه این مسئله را شما خود بارها تجربه کرده اید. شما بارها حوادث عاشورا را شنیده اید و در ذهن شما جای گرفته است و می دانید که امام حسین علیه السلام در روز عاشورا، چگونه به شهادت رسید؛ اما آیا دانسته های شما، اشک شما را جاری می کنند؟ وقتی در مجالس شرکت می کنید و مرثیه خوان، مرثیه می خواند، به ویژه اگر لحن خوبی هم داشته باشد و به صورت جذابی داستان کربلا را برای شما بیان کند، آن گاه می بینید که بی اختیار، اشک شما جاری می شود. این شیوه، می تواند در تحریک احساسات شما تأثیری داشته باشد که خواندن و دانستن، چنان اثری را ندارد. به همین نسبت، آن چه دیده می شود، به مراتب، مؤثرتر از شنیدنی هاست.
منظور از این توضیحات، آن است که ما علاوه بر این که باید بدانیم چرا امام حسین علیه السلام قیام کرد، باید بدانیم که چرا مظلومانه شهید شد و باید این مطلب، به گونه ای برای ما بازسازی شود که عواطف و احساسات ما برانگیخته تر شود. هر اندازه اینها در برانگیخته تر شدن عواطف و احساسات ما مؤثرتر باشند، حادثه عاشورا، در زندگی ما مؤثرتر خواهد بود. بنابراین، تنها بحث و بررسی عالمانه درباره واقعه عاشورا، نمی تواند نقش عزاداری را ایفا کند؛ بلکه باید صحنه هایی در اجتماع به وجود آید که احساسات مردم را تحریک کند. همین که مردم، صبح از خانه بیرون می آیند و می بینند شهر سیاه پوش شده، پرچم های سیاه، نصب شده است، خود این تغییر حالت، دل ها را تکان می دهد. گرچه مردم می دانند فردا محرم است؛ اما دیدن پرچم سیاه، اثری را در دل آنان می گذارد که دانستن این که فردا اول محرم است، آن اثر را نمی گذارد. راه انداختن دسته های سینه زنی با آن شور و هیجان خاص خود، می تواند آثاری را به دنبال داشته باشد که هیچ کار دیگری، آن آثار را ندارد. این جاست که متوجه می شویم چرا حضرت امام، بارها می فرمود: آنچه داریم، از محرم و صفر داریم و چرا این همه اصرار داشت که عزاداری ها، به همان صورت سنتی برگزار شود؛ چون در طول سیزده قرن، تجربه شده بود که این کار، نقش عظیمی در برانگیختن احساسات و عواطف دینی مردم ایفا می کند و معجزه می آفریند.
تجربه نشان داده که بیشتر پیروزی هایی که در دوران انقلاب یا در دوران جنگ، در جبهه ها حاصل شد، بر اثر شور و نشاطی بود که مردم در ایام عاشورا و به برکت نام سیدالشهدا علیه السلام حاصل می کردند. با چه قیمتی می شود حرکتی در اجتماع ایجاد کرد که این همه شور و هیجان در مردم ایجاد کند؛ تا جایی که افراد را برای شهادت آماده کند؟ اگر بگوییم در هیچ مکتب و در هیچ جامعه ای، چنین عاملی وجود ندارد، سخن گزافی نگفته ایم.
نکته مهم دیگر آن است که مسلمانان به جهت علقه و محبتی که نسبت به امام حسین علیه السلام دارند، در فراق او، ماتم زده و سوگوارند. کسی که عزیزش را از دست داده، آن هم با فاجعه انگیزترین شکل ممکن، نمی توان به او گفت گریه نکن. این گریه، غیر از گریه سیاسی یا برگزاری مراسم در ابعاد معرفتی است. در واقع، در کنار علت های گوناگون عزاداری، نباید از این امر غافل شد که احساسات مسلمانان و شیعیان، در این جریان، جریحه دار شده، فارغ از هر حکمتی برای عزاداری است. انسان تا برای عزیز از دست رفته اش، گریه و سوگواری نکند، آرام نمی گیرد. اگر شخصی پدر مهربان و فداکار خود را از دست دهد، نمی توان به او گفت گریه نکن و فقط از اهداف و فضایل پدرت سخن بگو.