مواعظِ عاشورایی

امروز که این جا نشسته اید، هر کس ملاحظه ی حالِ دِل خود کند؛ اگر می بینی هیچ نگفته و نشنیده، دلت گرفته است و گریه بر تو مستولی شده و چنین حالتی در خود ملاحظه کردی، بشارت باد تو را که علامتِ ایمان است.

ملاحظه ی دل

امروز که این جا نشسته اید، هر کس ملاحظه ی حالِ دِل خود کند؛ اگر می بینی هیچ نگفته و نشنیده، دلت گرفته است و گریه بر تو مستولی شده و چنین حالتی در خود ملاحظه کردی، بشارت باد تو را که علامتِ ایمان است.

ای برادران! بیاید با خودمان راست بگوییم که از روزی که مکلّف شده ایم و اظهار می کنیم توحیدِ خدا را و اعتقاد به نبوتِ نبی و امامتِ ائمه علیهماالسلام را تا به حال همه ی اینها را از روی لفظی گوییم و حقیقتی از اینها در ما ظاهر نشده است و تمام بی حقیقت است؟ و چه بسیار معلوم است که جسدِ بی روح و پوست و مغز و ظاهر بی باطن، ثمری ندارد.

بلی، به ندرت حقیقتی یافت می شود و علامتِ او این حزن و اندوه است.

 

ایام مصیبت

این ایام، ایام مصیبت است؛ نه یک مصیبت بلکه ایام چند مصیبت است: یکی مصیبت اسلام است که اسلام در این ایام غریب شده است ...

مصیبت دیگر، مصیبتِ تدیّنِ ماهاست. اگر اندکی تأمل کنی، می یابی که در تدیّنِ ماها مصیبت به هم رسیده و گویا این دعا «اللّهُمَّ لا تَجعل مُصیبَتِنا فی دنیا» در حقِّ ما مستجاب نشده است. از چند جهت و چند راه. یکی در این راه ملاحظه کن که ادعا می کنی بندگیِ خدا را و امت بودنِ خاتم انبیا را و ولایت ائمه ی هدی را. بینکَ و بینَ اللّه (بین خود و خدا) نظر کن که با خدا چه رابطه داری؟ و چه ربطی پیدا کرده ای با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و چه مناسبت داری با امامت؟ چه در افعال و چه در اقوال و در حرکات و سکنات. این هم یک مصیبت.

مصیبت دیگر مصیبی است که گناهانِ ما قطع رحمت کرده است و برکاتِ زمین و آسمان را برداشته است.

مصیبت دیگر، مصیبت این ماه است، مصیبتِ «صاحب المصیبة» که گویا لقبِ مختصِ حضرت امام حسین علیه السلام است. یکی «صاحب المصیبة» که گویا اسم آن حضرت شده است. یکی «مظلوم» که گویا عَلَم شده است برای آن حضرت و بر دیگری صدق نمی کند. دیگری «مکروب» است یعنی کسی که دلِ او را پر درد است.

 

گریه بر حسین علیه السلام

همه ی امیدواری ما به این است که یک شباهت به پیامبر و ائمه ی هدی داریم و یا اگر نداریم، تحصیلِ آن نماییم که آن مناسب مشابهتِ «گریه بر حسینِ مظلوم» است. ایشان گریه کردند و ما هم گریه می کنیم و اقامه ی عزایش بنماییم.

چرا که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم اقامه ی عزا کرده است، امیرالمؤمنین علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام هر یک اقامه ی عزایش کرده اند، هر یک به کیفیّت مخصوصی. ما هم اقامه ی عزایش می کنیم اما نه بر وجهی که آن هم باعثِ ناخشنودیِ ایشان بوده باشد.

در حدیث است که معصوم علیه السلام به مُفَضَّل فرمود: ای مُفَضَّل! به زیارتِ سیدالشهدا می روید؟ عرض کرد: بلی. فرمود: اگر زیارت نکنید، بهتر است.

عرض کرد: با این سخن کمرِ مرا شکستی، چرا ترکِ زیارت کردنِ ما بهتر است از زیارت کردنِ ما؟ حضرت فرمود: به علت آن که به زیارت می روید به صحبت و خوشحالی، به غذاهای خوب و حسین بن علی کشته شده است گَرد آلود و مغموم و تشنه و گرسنه. زائر او هم باید به این صفت باشد.

از این مطلب گذشته قِسمی اقامه ی عزای آن سرور کنیم که مبتنی بر ریا و هوا و هوس ها و خیال های باطلِ دنیا نبوده باشد که باعثِ غضب آن حضرت شود.

 

عزاداری پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

تعزیه داری پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم از اولِ ولادت حسین علیه السلام است تا وقتِ احتضار. وقتِ ولادت حسین علیه السلام ایستاده در حجره، پس از ولادت فرمود: فرزندِ مرا بیاورید پیشِ من. اسماء عرض کردد: هنوز پاکیزه اش نکرده ام.

حضرت فرمود: تو او را پاکیزه می کنی؟ خدا او را پاکیزه کرده است.

هنوز کسی او را ندیده بود، او را در حلّه و لباس پشمینه پیچیده و آوردند. حضرت صلی الله علیه و آله وسلم نگاهی کرد و فرمود: چه بسیار گران است بر من کشته شدن تو یا اباعبداللّه .

یک اقامه ی عزاداری بر او وقتی که از عالم می رفت. حسین علیه السلام را بر سینه اش چسبانیده و عرقِ مبارکش از جبینش بر روی او می ریخت و متوجه عالمِ بقا بود. نمی دانم چه در نظرش آمد که فرمود: مرا با یزید چه کار است؟ خداوندا! لعنت کن یزید را.

دیگر اقامه ی عزایِ پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فیمابین ولادت و احتضارش این بود که می بوسید مواضع مخصوصی از سیدالشهدا را و گریه می کرد.

پیشانی او را می بوسید و گریه می کرد. لب و دهنش را می بوسید و گریه می کرد. دیگر گلوی او را می بوسید و گریه می کرد. دیگر سینه ی آن حضرت را می بوسید و گریه می کرد.

آن مظلوم که طفل بود و نمی ایستاد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حضرت امیر علیه السلام را امر می کرد که حسین علیه السلام را نگاه دارد و سپس همه ی بدنش را می بوسید و گریه می کرد.

عرض می کردند: چرا گریه می کنید؟ می فرمود: جای شمشیرها را می بوسم.

 

صاحبِ کشتیِ نجات

امروز از زمینِ نجف، ملک التجاری از راه می گذرد و بار سفر بسته، جنس های مرغوب دارد. بنای تجارتی دارد.

ای خاسرین (زیانکاران) در تجارت! بیایید برویم خود را به قافله ی او برسانیم. بلی آن چه از احادیث بر می آید، عصر دوم محرم بود که وارد زمینِ کربلا شدند. ای کسانی که غریب اید! نمی دانید در این سفرها که می روید کار شما به کجا خواهد کشید! می ترسم راه گم کرده باشید. بیایید ... چاره ای برای شما دارم.

امروز شهسوار غریبی از راه می گذرد و دلیل راه است. بیایید عقب او برویم.

ای غرق شده ها در دریای سیاهِ دنیا! ای غریق هایی که می ترسم از این غرق به آن غرق تا آخر به غرقاب آخر گرفتار شوید! امروز چاره داریم.

بدانید که امروز، صاحب کشتیِ نجات، شراع (بادبان) برداشته می رود و لنگر می اندازد در صحرای کربلا و کشتیِ او آن جا شکست می خورد ولی باعثِ نجات عالمین است. بیاید خود را به کشتیِ نجات او برسانیم.

کشتیِ نجات به سببِ او، آب خیلی نمی خواهد. بر روی یک قطره هم جاری می شود.

ای زراعت سوخته ها! ای کسانی که آمدید و زراعت نکردید! چاره داریم. زارعی از راه می گذرد و نونهال ها همراه دارد و می خواهد برود در کربلا غرس کند.

بیایید همه با او همراه شده، داخلِ بستان و گلستانِ او شویم. او کریم است. از ثمره ها و فواید بوستان او بهره مند شوید.

 

زمین کربلا

این قدر کار بر آن حضرت تنگ گردید که گویا بر رویِ زمین جز زمینِ کربلا برای آن حضرت مأوایی نبود. از حرمِ جدّش بیرون کردند، قَصدِ خانه ی خدا نمود. کار را بر او تنگ گرفتند تا آن جا که از آن جا که خانه ی امان است، امانش نداده، بیرونش کردند.

ملاحظه کن مظلومی و مصیبتِ امامت را ببین.

در بین راه، شخصی خدمتِ آن جناب رسید و عرض کرد: چنین و چنان بکن. گاهی عرض می کرد: به یمن برو که آن جا شیعیانِ شما بسیارند. گاه عرض می کرد: به فلان کوه برو منزل کن و پناه ببر.

بالاخره حضرت فرمودند: ای فلان! اگر به خانه ی مورچه بروم و منزل کنم و پناه برم، دست از من بر نمی دارند.

گمان نکنی که مصیبت حضرت، همین مصیبت تیر و نیزه و خنجر بوده است. از مصایب عظیمه ی آن حضرت این بود که امرِ آن جناب بر جایی رسیده و کشیده بود که در این راه که عبور می کرد با وفور جمعیت که ایام حج بود و مردم از آن عبور می نمودند، اهل قافله ها از آن حضرت کناره می کردند که مبادا گرفتار یاری اش بشوند.

 

دریای خون

امام حسین علیه السلام وارد کربلا شدند. بعد از سؤال و جواب که این زمین کربلا است فرمودند: اینجا موضع مشقت و اندوه و بلاست. این جا محلِ فرود آمدنِ مرکب های ما و مکانِ بارانداز ما است و محل کشته شدن مردانِ ماست و موضع ریختنِ خون های ماست.

ام کلثوم عرض کرد: ای برادر! این زمین هولناکی است، دلم مضطرب است. حضرت فرمود: وقتی با پدرم به صفّین می رفتم، به این زمین رسیدیم. بعد از فرود آمدن، سر در کنار برادرم، قدری خوابید و بیدار شد و شروع کرد به گریستن.

برادرم سبب را پرسید. حضرت فرمود: در خواب دیدم که این صحرا دریایی است از خون و حسین در میانِ این دریای خون دست و پا می زند و کسی به فریادش نمی رسد.

بعد به من فرمود: چگونه می شود حالتِ تو یا اباعبداللّه ! که در این جا آن واقعه به وقوع پیوندد؟ عرض کردم: صبر خواهم کرد.

 

خاکِ قدم

گویند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به راهی می گذشت. کودکی را دید که بازی می کند. حضرت او را گرفت و بوسید و ملاطفت کرد. اصحاب عرض کردند: این کیست؟ حضرت فرمود: این طفل، حسین را خیلی دوست می دارد. یک روز دیدم با حسین بازی می کرد و خاک زیرِ قدمِ او را بر می داشت و می بوسید. جبرییل به من خبر داده است که در کربلا او را یاری می کند. آری او زُهَیر، یار وفادار امام بود.

در کربلا هنگامی که امام رو به اصحاب کرده فرمودند که: دنیا به من پشت کرده و به غیر از کشته شدن چیزی نیست و من بیعت را از شما برداشته ام، زهیر گفت: یا ابنِ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم اگر بدانم که دنیا باقی است و همه اش را به من دهند، بمیرم پیش روی تو بهتر است از زندگانیِ دنیا بعد از تو.

دیگری گفت: خیال می کنی یک جان فدای تو کردن بر ما سنگین است؟ اگر هزار دفعه مرا بکشند و بسوزانند و زنده شوم و کشته شوم و خداوندِ عالم، جانِ تو را و جوانانِ تو را سلامت بدارد، دوست می دارم و راضی ام.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان