هفته نامه صدا - حامد زارع: ایران پیش از برآمدن نادرشاه و پس از برآمدن او سرزمینی پر از آشوب و چهل تکهگی بود. تنها شمشیر پادشاهی توانمند بود، که توانست وحدت سرزمینی ایران را در تندباد حوادثی که از یورش افغان ها برخاسته بود فراهم آورد و دوگانگی های بی مورد مذهبی و عرفانی ساخته شده در عهد صفوی را به نفع وحدت دینی مرتفع سازد.
نادرشاه، پادشاهی نادر بود که هم در فتوحات هند و ترکستان موفق بود و توانست گرجستان و آذربایجان را ضمیمه خاک ایران کند و هم در برگزاری کنگره تقریب مذاهب اسلامی در بغداد و مصالحه دینی با پادشاه عثمانی توفیقات فراوانی داشت و توانست همزمان از اهل تسنن در فلات ایران محافظت به عمل آورد و از آبروی تشیع در سرزمین های تحت خلافت عثمانی پاسداری کند. اما آیا می توان از نادرشاه به عنوان یک الگوی موفق سیاست و دیانت در تاریخ دوره میانه ایران سخن به میان آورد، احتمالا پاسخ به این سوال نمی تواند مثبت باشد.
در سرزمینی که مهد دانش و هنر است، تنها زور پادشاهی و شمشیر لشکریان نمی تواند کارگر باشد. نادرشاه پادشاهی بود که خالی از هرگونه سواد سیاسی و حکومتی، کمترین تشابهی به نمونه های شاهنشاهی در اندرزنامه های ایرانی نداشت. بیش از آنکه نماینده فرزانگی ایرانی باشد، الگویی از اقتدارگرایی ترکی و ایلیاتی بود. بنابراین با همه خدمتی که جنگاوری نادر برای حفظ چند دهه وحدت سرزمینی ایران و بازگرداندن شکوه یکپارچگی به اقلیم های فلات ایران کرد، نادر نتوانست نام خود را در سیاهه شاهان فرهمند ایرانی جای دهد.
نادرشاه افشار را می توان مشهورترین پادشاه ایران دوره اسلامی دانست. سرکوب افغان ها و بیرون راندن عثمانی و روسیه از سرحدات کشور و تجدید استقلال ایران و چیرگی بر ترکستان و جنگ های پیروزمندانه در حواشی کشور و مهم تر از همه فتح هندوستان باعث شهرت نادرشاه در تاریخ سیاسی دوره میانه ایران شده است. اما قابل توجه ترین اقدامات نادرشاه تلاش در جهت دست یافتن به وحدت سرزمینی در فلات ایران و وحدت شیعه و سنی در عالم اسلام است. دو کاری که نادرشاه به مثابه آخرین پادشاه فلات بزرگ ایران توانست انجام دهد و نام پرشکوهی از خود در صفحات تاریخ به یادگار بگذارد.
در زمانه ای که صفویان با شورش افغان ها از هم پاشیده بودند و کشور مورد تجاوز دشمنان داخلی و خارجی بود، عثمانی ها از غرب و روس ها از شمال و اعراب از جنوب و ترکمانان از شرق به تاخت و تاز و قتل و غارت مشغول بودند، نادر وضعیت حاکمیت ایران را سامان داد. در عهد نادر دشمنان و متجاوزان به کشور توسط وی سرکوب شدند و کشور اندکی از قدرت گذشته خویش را در حفاظت از مرزها و اعمال قدرت یک حکومت مقتدر مرکزی بر تمام وطن، بازیافت.
ترکمانان و ازبکان به ماوراءالنهر عقب نشینی کردند. در عهد او به سپاه و تامین نیرو بسیار توجه می شد.
نادر اقوام ایرانی را متحد و منسجم در زیر پرچم ایران درآورد و بار دیگر ایران قدرتمندترین کشور آسیا شد. شهرها یا ولایات ایران در دوره نادر شامل آذربایجان، افغانستان، پاکستان، ترکمنستان، گرجستان، داغستان، بحرین، قطر و کشمیر بودند. نادرشاه از فرمانروایانی بود که برای آخرین بار ایران را به محدوده طبیعی فلات ایران رسانید و با تدارک کشتی های عظیم جنگی، کوشید تا استیلای حقوق تاریخی کشور را بر آب های شمال و جنوب تثبیت کند.
وحدت مذهبی
اصل و نسب نادر از ایل افشار است که شاخه ای از ترکان غز به جای مانده از کوچ سلاجقه به ایران بوده اند. شایان ذکر است که نادر از نژاد ترک است. ایل افشار از ایلات شاهسون هم پیمان با شاه اسماعیل و صفویان بوده و نکته جالب سنی بودن همه ایل افشار است. هر چند که تاریخ پاسخ روشنی به نوع مذهب نادر ندارد. ارادات او به حضرت علی (ع) و ابوحنیفه یکسان بوده است و چنان که مرقد و بارگاه امامان شیعه در سامرا و کاظمین را بازسازی کرده است همانطور هم مرقد ابوحنیفه در بغداد را تکریم و بازسازی کرده است. دیدگاه نادر درخصوص علت سقوط صفویان بسیار تیزبینانه بوده است.
نادرشاه می دانست که مذهب شیعه یکپارچه شده اما صفویان مشکلاتی دارند بسیاری از اقدامات صفویان؛ ظاهرسازی؛ تفرقه افکن و دور از عقلانیت بوده و بدعت هایی نظیر لعن خلفای مورد احترام اهل سنت از جمله مناسب مورد اعتراض نادر بود.
نادرشاه معتقد بود که ایران مملکتی ملوک الطوایفی است و هریک از این ایلات و قبایل که سوغات هجوم اقوام ترک و عرب و مغول و تاتار به ایران بوده اند مناسک؛ عقاید و مقدساتی برای خود داشتند. یا باید ایران را ملکی چهل پاره تصور کرد و یا باید برای حفظ ایران زمین این عقاید متفاوت را به دور از مسائل اختلاف برانگیز در کنار هم محترم شمرد.
این قبیل افکار از نگرش های درونی نادر بوده است. تا زمان نادر در خارج از مرز ایران در هیچ کجا مذهب شیعه در دین اسلام به رسمیت شناخته نمی شد. حتی تسلط آل بویه بر خلیفه بغداد و حضور شخصیت بزرگ شیعی چون شیخ مفید هم نتوانست مذهب شیعه را در کنار چهار مذهب حنفی، مالکی، حنبلی و شافعی پذیرفته کند. در موسم حج چهار رکن شامی، یمانی، عراقی و حجرالاسود در چهار گوشه کعبه متعلق به این چهار مذهب بود و شیعیان تا پیش از به سلطنت رسیدن نادرشاه سهمی در این چهار رکن نداشته و برای حج نیز اجازه داشتن امیر حاجیان را نداشتند.
هنگامی که در نوروز سال 1736 میلادی نادر در مغان در حضور همه بزرگان ایران در مهد صفویه و به قولی زادگاه زرتشت با درخواست بزرگان ایران و صفویه به پادشاهی رسید و خواب دیدار وی با حضرت علی (ع) و نهادن شمشیر بر گردن وی به دست مولای متقیان و رسیدن او به پادشاهی تعبیر شد، او به خواسته اصلی خود رسید. او با جلب رضایت علمای شیعه در کنار گذاردن مناسک عاشورا دوری از لعن خلفا ضمن پذیرش پادشاهی ایران زمینه های برگزاری کنگره تقریب مذاهب نجف در 1740 و در پی آن پذیرش مذهب شیعه جعفری به عنوان مذهب پنجم جهان اسلام را فراهم کرد. آرزویی که شیخ مفید؛ شاهان آل بویه و شیخ مفید در دستیابی به آن ناکام ماندند.
فتوحات نادر
نادرشاه افشار بیشتر عمر خود را در جنگ و فتح گذراند. او ابتدا به شاه تهماسب دوم پیوست و در 1139 ق سردار سپاه او شد. سپس خراسان را به تصرف خود درآورد. مالک بزرگ، ملک محمود سیستانی تا حدی مانع قدرت گیری نادر شد، ولی نادر در سال 1137 ق، پشتیبانی شاه تهماسب دوم صفوی و فتحعلی خان قاجار را جلب کرد و توانست ملک محمود را شکست دهد و حاکمیت شاه ایران را در خراسان برپا کند.
شاه تهماسب نیز، نادرقلی را والی خود در خراسان اعلام کرد و پس از آن نادر نام خود را به «تهماسب قلی» تغییر داد. سال بعد، او پس از سرکوب چند ایل ترک و کرد، به حکمرانی کامل خراسان رسید. ولی پس از آن برای به قدرت رساندن شاه تهماسب با افغان ها وارد جنگ شد.
در 1142 رییس افغان ها یعنی اشرف افغان را در مهماندوست در نزدیکی دامغان (طی نبرد دامغان) و سپس در مورچه خورت اصفهان و برای بار سوم در زرقان فارس شکست داد. او سپس در تعقیب اشرف، افغانستان را مورد تاخت و تاز قرار داد و قبایل این دیار را مطیع خود کرد.
بدین ترتیب پس از هفت سال شورش افغان ها در 1142 ق به پایان می رسد. اما افغان های مخالف نادرشاه پس از فتح قندهار به دست نادر، به دهلی گریخته بودند. نادرشاه سه بار به پادشاه هند، محمدشاه گورکانی، اخطار دارد تا نظامیان اشرف افغان را به ایران تحویل دهد. در پی عدم تحویل آنها، سپاه ایران از رود سند گذشت و در جنگ کرنال هندی ها را شکست داد و دهلی را تصرف کرد.
آنها سپس 800 افغان را در بازار دهلی دار زدند. نادر به رغم کمی سپاهیانش در مقابل لشکریان فیل سوار هندی، توانست با به کارگیری تاکتیک های نوین جنگی پیروز شود. در جنگ کرنال در طی یک روز، بین بیست تا سی هزار شهروند هندی کشته شدند.
سلطنت نادر
برآمدن افشاریه امیدهایی فراوان برای ایرانیان همراه داشت. تلاش های نادر ره آوردهایی چون کوتاه کردن دست افغان ها از ایران، تثبیت مرزها و عقب راندن همسایگان متجاوز، بهبود اوضاع اقتصادی، و نجات کشور از هرج و مرج برآمده از انحطاط صفوی را در بر داشت و آینده ای روشن برای ایران ترسیم کرد.
افزون بر تلاش های سیاسی- نظامی، نادر در زمینه مذهبی نیز تکاپوهایی داشت. فعالیت های مذهبی وی تا پیش از سلطنت با باورهای بیشینه جامعه شیعی ایران همخوانی داشت. زیارت مزار امامان شیعه و اهدای نذری های فراوان به مکان های مقدس، پرداخت هزینه فراوان برای تعمیر و توسعه حرم علوی و عتبات عالیات، نسبت دادن فتوحات و پیروزی ها به عنایات ائمه و اختصاص نقش مهرها به شعارهای خاص شیعیان را می توان از سیاست های مذهبی وی برشمرد.
اما با توجه به عواملی چون میل به حکومت بر همه اقوام ساکن و قلمرو خود، همسایگی ایران با کشورهای سنی مذهب مانند عثمانی و افغان ها، بیم از بازگشت صفویان به عرصه قدرت، نقش ویرانگر اختلاف های مذهبی در جامعه، بهره گیری عثمانی ها از اختلاف های مذهبی برای انگیزش نیروها بر ضد ایران و ضرورت دلجویی از جمعیت سنی مذهب وفادار به نادر در سپاهش وی از همان اوان سلطنت، سیاست مذهبی دیگری را در پیش گرفت.
نادر تلاش های مذهبی جدید خویش را در دو جهت متمرکز کرد. از یک سو کوشید با محدود کردن بخش فقهی آیین تشیع و ممنوع ساختن شعائری مانند برگزاری مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام، سب و لعن مخالفان از جانب شیعیان که به زعم وی اختلاف برانگیز و از بدعت های شاه اسماعیل صفوی بود و اجباری کردن اعتقاد به خلفای راشدین، نظر اهل سنت را به خود جلب کند.
سرنوشت نادر
نادرشاه در اواخر عمر تغییر اخلاق داد و پسر خود رضاقلی میرزا را کور کرد. سپس از کار خود پشیمان شد و برخی از اطرافیان خود را که در این کار آنها را مقصر می دانست، کشت. نادر برای تامین هزینه جنگ های خود مجبور بود تا مالیات های گزافی از مردم بگیرد، به همین دلیل شورش هایی در جای جای کشور روی می داد. زمانی که نادر برای رفع یکی از این شورش ها به خراسان رفته بود، جمعی از سردارانش به رهبری علی قلی خان شبانه به چادر ولی حمله کردند و او را به قتل رساندند.
گفته لارنس لاکهارت مورخ انگلیسی ماجرا از این قرار بوده: «نادر در ماه های پایانی عمر در اوج خشونت حکومت می کرد و به دلایلی چند به تمامی سردارانش سوءظن داشت. نادر شبی رییس آنها را احضار کرد و چنین گفت: من از نگهبانان خود راضی نیستم و از وفا و دلیری شما آگاهم حکم می کنم فردا صبح همه آنان را توقیف و زنجیر کنید و اگر کسی مقاومت کند ابقا نکنید. حیات من در خطر است و برای حفظ جان فقط به شما اعتماد دارم.
نوکری گرجی این موضوع را به اطلاع سرداران نادر رساند و ایشان مصمم شدند تا دیر نشده، نادر را از میان بردارند. تا پاسی از شب رفت، مواضعین به خیمه چوکی، دختر محمدحسن خان قاجار، که نادر آن شب را در سراپرده او بود، رو آوردند.
ترس به آنان چنان غلبه کرد که اکثرشان جرات ورود به خیمه را نکردند. فقط محمدخان قاجار، صالح خان و یک شخص متهور دیگر وارد شدند و چوکی تا متوجه آنها شد نادر را بیدار کرد. نادر خشمناک از جای برخاست و شمشیر کشید. پایش در ریسمان چادر گیر کرد و درافتاد. تا خواست برخیزد، صالح خان ضربتی وارد آورد و یک دست او را قطع کرد. سپس محمد خان قاجار سر نادرشاه را از تن جدا ساخت.
بعد از قتل نادرشاه افشار، کریم خان از سرداران نادر که از طایفه زند بود، به قدرت رسید و حکومت بازماندگان افشار محدود به خراسان شد و کریم خان این منطقه را به احترام نادر که او را ولی نعمت خود می دانست در اختیار جانشینانش باقی گذاشت.
نادر زمینه را برای جانشینی مناسب از بین برده بود. او بسیاری از اطرافیان خود را از پای درآورد. پس از مرگ وی سرداران او نیز در گوشه و کنار علم استقلال برافراشتند؛ کریمخان زند وکیل الرعایا در شیراز- احمدخان ابدالی در افغانستان- فتحعلی خان افشار ارشلو در آذربایجان و در شهر ارومیه- حسنعلی خان اردلان در کردستان و محمدحسن خان قاجار در مازندران شروع به حکومت کردند.
در خراسان نیز علیقلی خان افشار، برادرزاده نادر بسیاری از اولاد و خانواده نادر را قتل عام کرد و خود را «عادلشاه» نامید و شروع به حکومت کرد. وی که مردی خونریز و عیاش بود، محمدحسن خان قاجار را شکست داد و پسرش آقامحمدخان را مقطوع النسل کرد، اما سرانجام توسط برادر خود ابراهیم خان، کور و سپس کشته شد.
بزرگان افشار، نوه نادر به نام شاهرخ میرزا را به قدرت رساندند. او نیز یک سال بعد مخلوع و کور شد، اما دوباره به قدرت رسید، ولی این بار توسط شاه سلیمان ثانی (از خاندان صفوی که مورد احترام عموم بود) شکست خورد. شاهرخ نابینا چهل و هشت سال سلطنت کرد، اما فقط بر خراسان. پس از مرگ کریم خان، آقامحمدخان به قدرت رسید و به خراسان حمله کرد و شاهرخ را با شکنجه کشت.
نادرمیرزا فرزند شاهرخ، پدر پیر و نابینا را در دست آقامحمدخان رها کرد و به افغانستان گریخت و در زمان فتحعلی شاه ادعای سلطنت کرد که دستگیر و کور شد، زبانش را بریدند و او را کشتند و بدین ترتیب آخرین مدعی سلطنت از خاندان افشاریه از میان برداشته شد.