ماهان شبکه ایرانیان

اثبات امامت و انسان کامل

در بخش نخست، پیشینة انسان کامل در مکاتب فکری، پیدایش اصطلاح انسان کامل، تبیین جایگاه او در چینش هستی با دید عرفانی، بیان شده و یکی از ادلة عرفانی مدعی وجود انسان کامل و این اصل که در هر زمان، تنها یک انسان کامل پا در رکاب است، بررسی شد.

اشاره

در بخش نخست، پیشینة انسان کامل در مکاتب فکری، پیدایش اصطلاح انسان کامل، تبیین جایگاه او در چینش هستی با دید عرفانی، بیان شده و یکی از ادلة عرفانی مدعی وجود انسان کامل و این اصل که در هر زمان، تنها یک انسان کامل پا در رکاب است، بررسی شد.

در این بخش، پس از بیان دلیلی دیگر بر اثبات و استمرار وجود انسان کامل و برهانی شدن این موضوع، به دنبال تطبیق این اصل اصیل، بر وجود مبارک امام(ع)هستیم و این مهم را - که یکی از ادلة عقلی اثبات امامت به شمار میرود- با نگاه و روشی تازه، به تماشا مینشینیم.

ابتدا سیما، وظایف و ویژگیهای نبیّ، ولیّ و امام (پیشوای الهی) در پرتوی آیات و روایات ترسیم و پس از آن، سیما، وظایف و ویژگیهای انسان کامل، در سایة سخنان و آثار عرفا، حکمت متعالیه و متون ادبی تصویر میشود. آن گاه، تطبیق و همخوانی این دو مفهوم در قالب یک وجود، خاطرنشان میگردد. برای تأیید و تحکیم این تطبیق، از سخنان مشاهیر فن، گواههایی فراخوانده میشود، تا باید و استدلال، جای شاید و احتمال بنشیند. با نقد و بررسی برخی دیدگاههای افراطی و تفریطی دربارة انسان کامل، هر مانعی از سر راهِ این همخوانی برداشته میشود.

 

دلیل اول لزوم انسان کامل در گسترة هستی

دلیل عمده و مورد توجه بیشتر عرفا- که بر هستی شناسی عرفانی مبتنی بود- در بخش نخست این نوشتار تدوین شد، که فشردة آن یادآوری میشود:

هر یک از مخلوقات، مظهر و جلوة اسم یا اسمای الهیاند و هر چیز، به محدودیت و اندازة خودش آینهای برای نمایش اسماء الهی است. عالم عقل، تنها اسماء تنزیهی حق- سبحانه- را جلوه میدهد، عالم ماده، اسماء تشبیهی او را و عالم مثال... هر چند خداوند خود را در ذات خود میبیند و شاهد و مشهود است، اما جلاء (در خود دیدن)، غیر از استجلاء (خود را در غیر دیدن) است. صاحب کمال، به کمالات خود علم دارد؛ ولی در آینه دیدن، لذت دیگر دارد؛1 پس در آفرینش، آینههایی هستند؛ ولی تمامنما نیستند و به مظهر و آینهای نیاز است که نشان دهندة همة اسماء و صفات باشد. این، همان انسان کامل است که از سویی، جنبة عنصری و طبیعی دارد و مصداق یأکل الطعام و یمشی فی الاسواق2 است و از سوی دیگر، جنبة آسمانی دارد و مصداق دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی3 است.

دلیل دوم لزوم انسان کامل

دلیل پیشین ناظر به سرِّ پیدایش عالم و آدم بود؛ یعنی پاسخی به این پرسش که چرا جهان و انسان کامل، موجود شد؟ دلیل حاضر بیشتر به استمرار آفرینش، توجه دارد؛ یعنی همانگونه که پیدایش جهان، طفیل وجود انسان کامل بود، پایداری و نگهداری آن نیز طفیل استمرار وجود انسان کامل است؛ پس برای برقراری جهان، وجود انسان کامل، همواره لازم است.

انسان کامل دارای شؤون و وظایفی است؛ مانند: رسالت، نبوّت، امامت، ولایت و..... مدار رسالت و نبوت، بر نیازمندیهای ملکی و پایانپذیر، مانند: سیاسات، معاملات، و عبادات استوار است. هر گاه تشریع کامل (دین اسلام)، بیاید، به تمام این نیازمندیها پاسخ گفته شود و آنها برطرف میشوند؛ درنتیجه به نبیّ و رسول جدید نیازی نیست؛ لذا نبوّت و رسالت، پایانپذیر است.4 رسول و نبیّ از اسماءُ الله نیستند. ولیّ از اسماء الهی است؛ لذا منقطع نمیشود.5 چنانکه وظیفه و مقام امامت، راهنمایی و پیشوایی انسانها به سرمنزل مقصود است. امام، ریاست عامه در امور دین و دنیای مردم دارد. تا راه و راهرو و منزل است، راهنما نیز لازم است.6

اما شأن ولایت، بسیار عمیقتر وگستردهتر از مقام نبوّت و حتی امامت است. ولیّ یعنی سرپرست نظام هستی به اذن خدای سبحان7 و ولایت، باطن شریعت است.8

شیخ عطار در بیان معنای ولایت میگوید:

ولایت برتر از طور عقول است

ولایت عالم عشق است میدان

از این معنی که عقلت بوالفضول است

که عقل آن جا بود مدهوش و حیران9

و در معنای دوام ولایت میگوید:

به هر وقتی و هر دور و زمانی

وجود او بلاها میکند دفع

نباشد ختمشان تا روز محشر

بود صاحبدلی در هر مکانی

به جمله مردمان از وی رسد نفع

که گردد این جهان یکسر مکدر10

بنابراین، محور برهان حاضر، جنبة امامتی و ولایتی انسان کامل است که به اذن خداوند و اقتضای جایگاه وجودیاش، این موهبت را دریافته است. برهان عقلی اثبات این مقام و جایگاه (ولایت بر آفرینش) برای انسان کامل و تحلیل آن، از بررسی ریزش نظام هستی، از مبدأ فیاض آشکار میشود. در بخش نخست این نوشتار، سرّ پیدایش و ترتیب آن، به طور مشروح بیان شد و طی آن، جایگاه انسان کامل نیز مشخص شد که اقتضای مرحلة وجودیاش، ولایت بر دیگر موجودات است. فشردة آن بحث اینجا بیان میشود:

حقیقت انسان کامل، همة حقایق را در خود گرد آورده است (تعین اول، تعین ثانی، عالم عقل، عالم مثال و عالم ماده). او با اینکه از اکوان (ما سوی الله) است، میتواند مقامات گوناگونی را در خود جای دهد و جامع جهت حقانی و الهی باشد. سرّ اشرفیت، خلافت و ولایت او، همین دوسویه بودنش است؛ لذا واسطة فیوضات الهی و مواهب ربوبی، به ما سوا و مایة حفظ آفرینش است.11 این برهان عرشی، در لسان روایات و سخنان اهل فن، به خوبی در قالب فرشی تمثیل شده است؛ امیر بیان فرمود:

جایگاه من نسبت به خلافت، مانند جایگاه قطب (محور) نسبت به آسیاب است؛12

یعنی خلافت الهی، حقیقتی است که من محور و اساس آن هستم و خلافت، گرد من میچرخد.

خلافت الهی، آن امانتی است که آسمانها، زمین و کوهها از برداشتن آن امتناع ورزیدند.13 علامة طباطبایی با بیانی زیبا و استناد به خود قرآن، ثابت میکند که مراد از امانت در این جا همان ولایت الهی است.14 بر همین اساس، امام صادق(ع) فرمود: اگر زمین، بیامام شود، خراب میشود؛ همانگونه که آسیاب، بدون محور شود.

امام هشتم (ع) نیز فرمود:

امام، ابر بارنده، باران سیلآسا، خورشید رخشنده، آسمان سایه افکن. زمین گسترده، چشمة جوشنده و... است.15

ابن عربی (متوفای638ق) نخست، دلیل اول را تقریر میکند که موجودات دیگر، هیچ کدام شایستگی نمایش تمام اسما و صفات الهی را نداشتند و همه بیروح بودند؛ لذا انسان کامل را آفرید، تا آینة تمامنمای او باشد:16

جلوهای کرد رُخت دید ملک عشق نداشت

عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد17

پس از آن، به تقریر دومین دلیل میپردازد. این موجود، انسان نامیده شد. چون حق تعالی به واسطة او به خلق مینگرد و رحمت میفرستد، پایداری عالم، به وجود او است. نسبت انسان کامل به عالم، مانند نسبت نگین است به انگشتری (ارزش رکاب به نگین است). نگین، محلّ نقش و علامت سلطان است که با مهر زدن توسط آن، خزائن حفظ میشود. خداوند همین گونه به وسیلة انسان کامل، عالم را حفظ میکند.18 در جای دیگر میگوید:

انسان کامل، مانند ستون جهان خلقت است؛ همانگونه که خانه یا خیمه، بدون ستون نمیپاید، عالم نیز بدون او برقرار نمیماند.19

قیصری (متوفای851ق) در شرح سخن ابن عربی، به گوشههای پنهان این دلیل اشاره میکند:

خداوند، آفرینش را به واسطة انسان کامل حفظ میکند. پیش از آفرینش انسان، خود خداوند حافظ بود. انسان، به سبب خلافتی که دارد، عالم را حفظ میکند و به همین سبب خلیفه نامیده شد.... حق تعالی در آینة دل انسان کامل تجلّی میکند و انوار الهی از دل او بر عالم میتابد؛ پس عالم، به واسطة این فیض، باقی است20.

عبدالکریم جیلی (متوفای 805ق) میگوید:

الانسان الکامل، هو القطب الذی تدور علیه افلاک الوجود من أوله الی آخره.21

سید حیدر آملی (متوفای 783 ق) میگوید:

نزد محققان ثابت است که همة عالم، با حقیقت انسان کامل پابرجا است و افلاک، با نفسهای او میچرخند.22

کی جهان بی قطب باشد پایدار

گر نماند در زمین قطب جهان

قطب شیر و صید کردن کار او

آسیاب از قطب باشد برقرار

کی تواند بی قطب گشت آسمان

باقیان این خلق باقی خوار او23

بیشتر محققان میگویند آیة شریف (الله الذی رفع السموات بغیر عمدٍ ترونها( 24 به انسان کامل اشاره دارد که افلاک و املاک به او استوارند.25

تطبیق انسان کامل بر امام

تا اینجا اصل لزوم و وجود مستمر انسان کامل، برهانی شد. اکنون مدعا این است که چنین وجودی، همان امام و پیشوای الهی است که شرع مقدس بر وجود مستمر او در پهنة هستی اصرار دارد و تمام ادیان الهی بر اصل وجود آن اتفاق دارند.

در نوشتههای پیشین، گفته شد که مراد از وجود مستمر امام، اعم از نبیّ، رسول، امام و جانشین پیامبران است؛ یعنی مدعای نخست، اثبات وجود پیشوای الهی در طول حیات بشری و نیاز و اضطرار مردمان به او است؛ بنابراین برای اثبات یگانگی این دو حقیقت، ابتدا در پرتوی قرآن و احادیث، سیما، وظایف و ویژگیهای پیشوای الهی را ترسیم میکنیم و پس از آن، سیمای انسان کامل، وظایف و ویژگیهای او را با مطالعة متون عرفانی و حکمت متعالیه ترسیم میکنیم، تا به خوبی روشن شود که این دو حقیقت، یک وجودند یا دو وجود؟

الف. سیما و اوصاف پیشوایان الهی (نبیّ، ولیّ و امام) در قرآن

قرآن کریم، از ویژگیها و وظایف پیشوایان الهی، بسیار سخن گفته است. اینجا به بیان مفاد برخی از آنها بسنده میکنیم.

آنها را تنها خدا میشناسد و انتخاب و معرفی میکند

(و اجعل لنا من لدنک ولیاً( 26، (و اجعلنا للمتقین اماماً27(، (و اجعل لی وزیراً من اهلی28(

این که امتها و حتی خود انبیا، گزینش ولیّ و نبیّ را به خدا واگذار کردهاند و خداوند نیز این واگذاری را پذیرفته و این گزینش را انجام داده است، نشانة دو موضوع است: یکی این که انسانهای عادی، قدرت شناخت آنها را ندارند و دیگر این که آنها حق انتخاب آن را ندارند: (انّی جاعل فی الارض خلیفة29(، (انّی جاعلک للناس اماماً30(.

آنان معصوم هستند

(اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم31(، در این آیه، عطف اولوالامر به پیامبر و خدا و دستور پیروی از آنها به طور مطلق (در همة امور) و بدون چون و چرا، گواه بر عصمت آنها است.32

یک فرد از آنها همواره روی زمین است

(و اذ قال ربّکَ للملائکة انّی جاعل فی الارض خلیفة(.33 اولین انسان روی زمین، خلیفة الهی بوده و سایر انسانها فرع وجود او هستند. اگر چنین انسانی نباشد، سایر انسانها نیز نخواهند بود34. جاعل، اسم فاعل است و بر استمرار دلالت میکند. خداوند به لفظ ماضی (جعلتُ) یا مضارع (اَجعلُ) که یک بار انجام فعلی را می رساند به کار نبرد و جاعل را مقید به شخص یا زمان خاصی نکرد، تا مانند (انی جاعلک للناس اماماً( 35 محدود باشد.36

جایگاه و کارهای شگفت آنها در عالم هستی

آنان، تنها عبد و بندة خدایند؛ لذا از قیود غیر خدا آزادند، به دنبال مقام عبودیت- که در قرآن، وصف بیشتر پیامبران است- به مقامات بلندی رسیدهاند؛ لذا کارهای خارق عادت انجام میدهند: (قال انی عبد الله آتانی الکتاب و جعلنی نبیّاً(.37

معلّم حضرت موسی (ع) (حضرت خضر(ع)) نیز مقام بندگی داشت: (فوجدا عبداً من عبادنا آتیناه رحمة من عندنا( 38 و نیز مانند: (سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام...(39، (یا عباد لاخوف علیکم الیوم و لاانتم تحزنون( 40، (انّ عبادی لیس لک علیهم سلطان( 41،

شیطان بر آنها تسلطی ندارد بلکه آنها بر همه چیز احاطه دارند

(و کلّ شی احصیناه فی امام مبین( 42، رسول خدا فرمود: علی (ع)، امامی است که خداوند علم همة اشیاء را در او گنجانده است.

معلوم شد آنچه در انسان کامل است، در قرآن است.43

بالاترین کار غیر عادی و شگفت را انجام میدهند

(وأبریء الاکمه و الابرص و أحی الموتی باذن الله(.44

از علم و آگاهی والایی برخورداراند

(و علّم آدم الاسماء کلّها( 45، (و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض(.46

علم غیب دارند

(وَ أنبئکم بما تأکلون و ما تدّخرون فی بیوتکم( 47، (فلا یظهر علی غیبه احداً الاّ من ارتضی من رسولٍ48(، (و ما کان الله لیطلعکم علی الغیب و لکن الله یجتبی من رسله(. 49

ترس و اندوهی ندارند

(الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لایخشون احداً الاّ الله( 50، (الا انّ اولیاء الله لاخوف علیهم و لاهم یحزنون(. 51

بر یقین کامل هستند

(ائمة یهدون بامرنا لمّاصبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون( 52، (و کذلک نری ابراهیم... ولیکون من الموقنین(. 53

برخی دیگر از صفات آنان، چنین است:

کارشان تنها برای رضای خدا است؛54 عهده دار امانت الهیاند؛55 به فرمان الهی هدایت میکنند؛56 برای راهنمایی و به مقصد رساندن دیگران، نهایت تلاش را دارند؛57 پس از تحمل صبر زیاد58، و پشت سر گذاشتن آزمایشهای زیاد، به این مقام سترگ رسیدهاند؛59 این مقام هرگز به ظالمین نمیرسد.60

ب. در لسان روایات

از آن جا که ختم نبوت، قطعی و مسلم است، پس از حضرت محمد( ولایت و پیشوایی الهی، تنها در قالب امامت استمرار می یابد. مقام امامت و ولایت الهی را جز اهل بیت (ع) کسی ادعا نکرده است. در میان امت حضرت محمد( نیز چنین جایگاهی را به غیر ائمه اهلبیت ( نسبت ندادهاند؛ هر چند کسانی را به عنوان حاکم و امام حکومت بر مردم معرفی کردهاند. بنابراین، موضوع اوصاف و وظایفی که برای ولیّ خدا در احادیث نبوی و اهلبیت ( وارد شده است، امامان دوازدهگانة اهل بیت ( هستند.

به هر حال، اینجا برخی از آن اوصاف و وظایف برای تطبیق امامت بر انسانِ کاملِ مطرح در عرفان، بیان میشود:

1. ولیّ خدا، از جایگاهی برخوردار است که تنها برای خدا و اولیای او قابل شناخت است. اولیای امر الهی، در توقیع ناحیة مقدسه چنین توصیف شدهاند:

المأمونون علی سرّک... و آیاتک التی لاتعطیل لها فی کل مکان یعرفک بها من عرفک، لافرق بینک و بینها إلا انّهم عبادک و خلقک.61

قطب خوارزمی میگوید:

لمّا قدم علیّ رسول الله- ( - بفتح خیبر، قال رسولالله(: لو لا اخاف ان تقول فیک طائفة من امّتی ما قالت النصاری فی المسیح لقلت الیوم فیک مقالاً لاتمرّ بملأ الاّ أخذوا من تحت قدمک و من فضل ظهورک یستشفون به و لکن حسبک ان تکون منّی و أنا منک....62

حضرت امام رضا (ع) فرمود:

امام، یگانة دهر خود است. کسی را به منزلت او راهی نیست. چون ستارگان آسمان، برتر از دسترسی جویندگان است. عقل آدمیان، کجا راه به تشخیص و انتخاب او دارند؟63

امیرالمؤمنین(ع) به ابوذر فرمود:

من بندة خدا و خلیفة او بر بندگانم.ما را پروردگار قرار ندهید و در فضل ما، هر چه میخواهید بگویید؛ زیرا شما به کنه و عمق آنچه خدا در ما قرار داده نمیرسید. خدای سبحان، عطایی بزرگتر و برتر از آنچه در قلب شما خطور میکند و ما را وصف میکنید، به ما داده است.64

2. زمین و عالم آفرینش، هیچگاه از وجود حجت و راهنمای الهی خالی نیست. امام علی (ع) فرمود:

و لمیخل الله سبحانه خلقه من نبیّ مرسل او کتاب منزل او حجة لازمة أو محجة قائمة.65

در جای دیگر فرمود: اللهم بلی، لاتخلو الارض من قائم لله بحجة.66 امام باقر (ع) فرمود:

اگر امام، ساعتی از روی زمین برداشته شود، زمین مانند دریا، بر ساکنانش موج برمیدارد.67

3. حجت و راهنمای الهی، گاهی آشکار و شناخته شده است و گاهی پنهان و بیمناک؛ مانند عالم و آموزگار زمان حضرت موسی (ع): (فوجدا عبداً من عبادنا آتیناه رحمة من عندنا و علّمناه من لدنّا علماً( 68 آشنایی حضرت موسی(ع) با این عبدالله، به وسیلة وحی الهی بود.69 حضرت موسی (ع) پس از آشنایی، درسهایی از این مرد گمنام گرفت.70

حضرت امیر(ع) در توصیف حجت الهی فرمود: اما ظاهراً مشهوراً و امّا خائفاً مغمور.71 آن حضرت در جای دیگر فرمود:

من با رسول خدا، نوری یگانه بودیم. او محمد مصطفی شد و من مرتضی وصیّ او. محمد ناطق شد و من صامت، و ناگزیر در هر زمانی ناطقی و صامتی است. ای سلمان! محمد، منذر شد و من هادی شدم و این است تفسیر سخن خداوند: (انّما انت منذر و لکل قوم هاد(.72

حکیم سبزواری (متوفای1289 ق) میفرماید:

ناطق، عبارت است از نبیّ یا ولیّ که آشکارا به تبلیغ و ترویج شریعت و سیاست عادله قیام کند و مرجع و مطاع مردم باشد؛ اما صامت کسی است که چنین نباشد، گرچه از اولیای الهی باشد و مهدی منتظر، صامت این عصر است.73

جایگاه حجت و ولی خدا در نظام هستی

در بخش نخست، انتشار آفرینش از مبدأ هستی توضیح داده شد که پس از مقام ذات، شش مقام دیگر است؛ جایگاه مقام دوم (تعیّن اول) و مقام سوم (تعیّن ثانی)، در عالم صقع ربوبی و بسی ارجمند است؛74 از روایات به دست می آید که امام و حجت خدا، در چنین جایگاهی منزل دارد.

ابوخالد کابلی از حضرت باقر (ع)، تفسیر این آیه را پرسید: ایمان آورید به خدا و رسولش و نوری که فرو فرستادیم.75 حضرت فرمود:

به خدا سوگند! آن نور، ائمة آل محمد ( هستند، تا روز قیامت. آنها نور خدا در آسمانها و زمینند.76

امام صادق (ع) فرمود: نحن والله الاسماءُ الحسنی.77

امام باقر (ع) در تفسیر آیه (عمّ یتسائلون عن النبأ العظیم( 78، فرمود:

نبأ عظیم، امیرالمؤمنین (ع) است که خودش فرمود: برای خداوند آیه و نبأی بزرگتر و بالاتر از من نیست.79

حضرت امیر (ع)فرمود: فانا صنائع ربّنا و الناس بعد صنائع لن80. شیخ محمد عبده در تفسیر این سخن نورانی، میگوید:

آل نبیّ، اسیران احسان خداوندند و پس از آن، مردمان، اسیران فضل آنها هستند.81 سخن ابن ابی الحدید نیز دربارة این جمله، شنیدنی است.82

علامة مجلسی میفرماید:

این سخن، اسراری دارد که خرد، از دریافت آن ناتوان است و ما شمهای از آن را بیان میکنیم: صنیعة الملک (دست پروردة ملک و شاه) به چیزی گویند که پادشاه، او را تنها برای خودش پرورش دهد و ارزش او را بالا برد. به همین معنا است سخن خداوند در حق حضرت موسی (ع) (و اصطنعتک لنفسی( 83؛ یعنی تو را برای خودم اختیار کردم و پروراندم، تا از این جهت، هر کاری که میکنی، از روی اراده و محبت من باشد.84

نظیر همین گفتهها را ابن ابی الحدید در تفسیر کلام امام (ع) آورده است.85

حضرت امیر (ع) فرمود:

خداوند، به ما اسم اعظم را تعلیم داد که اگر بخواهیم با آن، آسمانها و زمین و بهشت و جهنم را میشکافیم و.... با وجود این مقام، مانند انسانهای عادی میخوریم، میآشامیم، در کوچه و بازار راه میرویم؛ چون دستور پروردگار ما همین است و ما بندگان مکرّم او هستیم؛ (والذین لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون( 86

و در یک کلام، آغاز و انجام، با اهلبیت ( است.87

ولیّ خدا، به سبب همین جایگاه وجودی- به اذن خداوند- در مادة کائنات تصرف میکند، قوای ارضیه و سماویه را به تسخیر خویش درمیآورد و هر محالِ (عادی) را ممکن میکند.88

اولیای خدا، از هر گونه خطا و گناه به دور هستند89 و از علم و آگاهی ژرف و بلندی برخوردارند.90

از غیب - به اذن خدا- آگاهی دارند، از گناه و پلیدی به دورند، 91 از مرگ نمیترسند92 و در یک کلام: لایقاس بآل محمد ( احدٌ.93

 

برخی وظایف حجتها و اولیای الهی

نجات، دستگیری و هدایت

انّما الائمة قوام الله علی خلقه و عرفا به علی عباده. لایدخل الجنة الا من عرفهم...94، مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینة النوح، من رکبها نجی95، الامام.... النجم الهادی فی غیاهب الدُّجی.... والدّال علی الهدی و المنجی من الرّدی.96

امضای حدود و احکام الهی و مرزبانی از کیان اسلام

بالامام.... امضاء الحدود و الاحکام و منع الثغور و الاطراف97، فهو امامٌ... و کلامه الفصل و حکمه العدل98، لیس للامام الاّ... الاحیاء للسنّة و اقامة الحدود علی مستحقیها و إصدار السّهمان علی اهلها....99

مجری فرمان های الهی

(و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا( 100، و الامام...قائم بامر الله101، انّه لیس الامام إلاّ ما حمّل من امر ربه.102

سیمای انسان کامل در فرهنگ عرفانی و حکمت متعالیه (برخی اوصاف و ویژگی ها)

الف. عرفان

انسان کامل، در دیدگاه عرفانی به لحاظ جایگاهی که دارد، قابل شناخت کامل نیست.

قیصری میگوید:

و مرتبة الانسان الکامل عبارة عن جمع جمیع المراتب الالهیة و الکونیة، من العقول و النفوس الکلیة و الجزئیة و مراتب الطبیعة الی آخر تنزلات الوجود و یسمی بالمرتبة العمائیة ایضاً. فهی مضاهیة للمرتبة الالهیة و لافرق بینهما الاّ بالرّبوبیة و المربوبیة، لذلک صار خلیفة الله.103

عبدالکریم جیلی میگوید:

بدان که انسان کامل، با همة حقایق عالم هستی برابری میکند؛ با لطافتش، با عالم عِلوی برابری میکند و با جرمش، با عالم سِفلی... .104

عالم از وجود او خالی نیست

عزیز الدین نسفی (قرن7) میگوید:و این انسان کامل، همیشه در عالم باشد.105 ابن عربی میگوید: و اعلم أن الولایة هی الفلک المحیط العام و لهذا لمینقطع106. قیصری، شارح فصوص میگوید: این عالم، تا هنگامی که انسان کامل موجود است، محفوظ است.107 عبدالکریم جیلی میگوید: و هو واحد منذ کان الوجود الی ابد الابدین.

به سبب جایگاهی که دارد، در آفرینش تصرف میکند

قیصری میگوید:

استاد ما در کتاب المفتاح تصریح کرده است که قدرت بر میراندن و زنده کردن و امثال این امور، از نشانههای انسان کامل است.108

جیلی -ضمن توضیح و توصیف جایگاه وجودی انسان کامل -میگوید:

تصرف او بر اشیا از روی اتصاف و آلت و اسم و رسم نیست؛ بلکه (تصرفی واقعی) مانند تصرّف ما در سخنگفتن و خوردن و آشامیدن است.109

سید حیدر می فرماید:

عقل اول، ظلّ اول و تمام عالم، ظلّ دوم است و انسان کامل، حقیقت آن عقل است.110

از غیب آگاهی دارد

جایگاه وجودی که در عرفان و حکمت متعالیه برای انسان کامل معین شده، اقتضای آگاهی گسترده بر عالم هستی را دارد: و له الحیطة علی مراتب الوجود و منازل الغیوب و الشهود.111 چه بسا چنین علمی غیر از علمی باشد که به سبب مقام نبوت و رسالت، به شخص نبیّ می دهند.

و الاطلاع علی العین الثابتة الذی یتفق لبعض الاولیاء کالانسان الکامل یعدّ من العلم الربوبی دون علم الانبیاء و الرسل کما ورد فی العلم الغیبی، انه یعلم الغیب (مَن ارتضی من رسول112 (.113

در صحیح مسلم، دربارة حضرت موسی (ع) و مرد دانای ناشناس (حضرت خضر (ع)) روایتی در تأیید گفتار بالا وارد شده است:

(مرد دانا، به موسی (ع)) گفت: تو علمی داری که خداوند به تو یاد داده و آن را به من یاد نداده؛ اما من علمی دارم که خدا به من یاد داده و به تو یاد نداده است.114

انسان کامل، ترسی ندارد

نسفی میگوید:

(و هذا البلد الامین( 115 عبارت از انسان کامل است... و از آن رو امین میگویند که انسان کامل، خوف آن ندارد که از راه بازگردد و ناقص بماند. انسان کامل، به شهری رسیده است که (من دخله کان امناً(116.117

انسان کاملِ مولانا نیز از اسرار پنهان، آگاه است:

شیخ واقف گشته از اندیشه اش

چون رجا و خوف در دلها روان

شیخ چو شیر است و دلها بیشه اش

نیست بر وی مخفی اسرار جهان118

انسان کامل، عالِم و بی نیاز از استاد است

نسفی میگوید:

در ملک و ملکوت، هیچ چیز بر وی پوشیده نمانده است. اشیا و حکمت را آنگونه که هست، میداند و میبیند.119

ابن عربی میگوید:

هر چه در عالم هستی است، در تسخیر انسان کامل است و او همة آنها را میداند.120

سید حیدر میفرماید:

عقل اول، به سبب اشتمالش بر همة کلیّات حقایق عالم، عالِم کلّی است و نفس کلّی به دلیل اشتمالش بر همة جزئیات، عالِم کلّی بر جزئیات است و انسان کامل- که جامع هر دو است- همه را میداند.121

جیلی میگوید:

همة اسما و صفات، برای انسان کامل دو گونه قسمت شده است: یک گونة آن، بر جانب راست او است؛ مانند حیات، علم، قدرت، اراده، سمع و بصر و مانند اینها؛ و گونه ای دیگر در جانب دیگر او است؛ مانند ازلیّت و ابدیّت، اولویّت و آخریّت، و مانند اینها.122

ب. در حکمت متعالیه

گاهی آشکار و مشهور است و گاهی پنهان

سهروردی (متوفای585ق) میگوید:

قد یکون الامام المتأله مستولیاً ظاهراً و قدیکون خفیاً و هو الذی سمّاه الکافة القطب فله الرئاسة و ان کان فی غایة الخمول.123

انسان کاملِ مولانا نیز - با صرف نظر از جنبههای منفی آن- گاهی در جمع و گاهی در خلوت و تنهایی است.124

عالم از وجود او خالی نیست

شیخ الرئیس (متوفای428 ق) در کتاب شفاء، وجوب وجود خلیفة الله را در هر عصر، به عناوین گوناگون یاد کرده است؛ یکجا به عنوان انسان کامل، جای دیگر به عنوان حکیم کامل و.... در ادامه میگوید: وجود نبیّ، به خاتم انبیا ختم شده، ولی خلیفة الله همیشه باید باشد.125 شیخ شهید، سهروردی میگوید:

و لاتخلو الارض عن متوغل فی التأله ابداً... فان المتوعل فی التأله لایخلو عنه العالم.126

به سبب جایگاهی که دارد، در آفرینش تصرف میکند

انسان کامل، از عالم خلقی تا عالم ربوبی راه دارد و تنها مقام ذات، از جولان او به دور است. او خلیفه و دارای ویژگیهای مستخلف عنه میباشد127 و هر چند ربّ و خدا نیست، ربّانی و خداگونه است؛ پس در عالم هستی (تکوین و تشریع)، به اذن خدا و اقتضای خلافت، از جانب او دست به تصرف میزند.

شیخ الرئیس با بیانی منطقی و فلسفی، اصل صدور کارهای مخالف و برتر از قوانین عادی طبیعی را از انسانهای عارف، ثابت میکند. وی با آوردن نمونههای عینی، چیرگی نفس و اراده را بر بدن و طبیعت، محسوس و ملموس میکند128 و در ادامه میگوید:

از آن جا که فرج و بهجت عارف، به سبب توجه به خداوند، برتر از انسانهای دیگر است و توانایی وی بر انجام کارهای غیر عادی بیشتر است. از همینجا معنای سخن حضرت امیر آشکار میشود که فرمود: به خدا سوگند! درِ خیبر را با نیروی بدنی نکندم، بلکه با نیروی ربّانی کندم.129

ملاصدرا میگوید:

صورت انسان بشری، خلیفة خدا در زمین است و معنای روح خدایی، یعنی خلیفة الهی در ملکوت آسمانش130.

حکیم سبزواری میگوید:

انسان کامل بالفعل، دارای وجود جامع، وحدت جمعی، وحدت حقّة ظلیّه و وحدت حقّة حقیقیّه است131...، مقامش، برتر از ملکوت و زمانش، بالاتر از دهر است و با وجود این، جسد پاکش در این مکان و زمان است و بر همین اساس با همّت و علم فعلی، کارهایی انجام میدهد، بدون بکارگیری مواد و بدون نیاز به اعضای خارجی.132 انسان کامل، (کل شیء احصیناه فی امام مبین(133 و بر همة حضرات محیط است. همة موجودات عالم به منزلة اعضا و جوارح او است و در عالم مادة کاینات تصرف میکند.134

دارای علم و آگاهی بلند و بینیاز از استاد است

بوعلی سینا، وضعیت مردمان عادی و انسانهای نمونه را در کسب علم و دانش چنین توضیح میدهد:

و چون اندر میان مردمان، کس بود که ورا در بیشتر چیزها معلم باید، و هیچ حدس نتواند کرد؛ بلکه نیز بود که از معلم نیز فهم نتواند کرد، شاید که یکی بود که بیشتر چیزها را به حدس به جای آورد و اندکی حاجت بود و را به معلم، و شاید که کسی بود نادر، که چون بخواهد بیمعلم اندر یک ساعت از اوائل علوم، به ترتیب حدسی تا آخر برسد، از نیک پیوندی وی به عقل فعّال و چنین پندارد که از جای اندر دل وی همیفکنند و این کس باید اصل تعلیم مردمی از وی بود و این، عجب نباید داشتن....135.

حاجی سبزواری میگوید: و هو المتعلّم بجمیع الاسمای بالفعل136:

فلک دوران زند بر محور دل

هر آن نقشی که بر لوح از قلم رفت

وجود هر دو عالم مظهر دل

نوشته دست حق بر دفتر دل

برخی وظایف انسان کامل

نجات و هدایت انسانها

انسان کامل، هیچ طاعتی بهتر از آن ندید که عالم را راست کند و راستی را در میان خلق پیدا کند و عادات و رسوم بد، از میان خلق بردارد، و قاعده و قانون نیک، در میان مردم نهد، و مردم را به خدای خواند، و از عظمت و بزرگواری و یگانگی خدای، مردم را خبر دهد....، تا دنیا را به آسانی بگذرانند، و از بلاها و فتنههای این عالمی ایمن باشند، و در آخرت رستگار شوند.137

شمس تبریزی، معاصر ابن عربی به جای انسان کامل، اصطلاح شیخ کامل و کاملان و خاصان خد را به کار برده و او را مسؤول و دارای جاذبه و دافعه معرفی میکند:

اگر در این راه که میروی صادقی، چرا دیگری را راه نمینمایی و او را به خواب خرگوش درمیاندازی؛ (پس شیخ کامل، کسی است) که غمخوار عالم است.138

ادارة جامعه

ابونصرفارابی (متوفای339 ق) -که از انسان کامل، به الفیلسوف، الامام، الرئیس الاول و... تعبیر میکند- دربارة وظایف او معتقد است:

رهبری مدینة فاضله، شایستة او است؛ چون قلب است در بدن؛ دوستدار راستی و عدالت و دشمن دروغ و ستم باشد؛ دریافتهای خود را از عقل فعّال بگیرد.139

نتیجه

مقایسة متون دینی با متون عرفانی - فلسفی، دربارة وجود، ویژگیها و وظایف انسان کامل، نتایج زیر را به دست میدهد:

1. هر دو دیدگاه، در موضوعات محوری انسان کامل مشترک هستند؛ مانند:او دارای وجود برتر و آسمانی و برای انسانهای معمولی غیرقابلشناخت است، در عالم هستی، همواره یک فردِ آن حضور دارد؛ گاهی آشکار و معروف و گاهی پنهان، به لحاظ جایگاهی که در عالم هستی دارد، در مراتب هستی تصرف میکند، او معصوم، دارای علم والا و آگاه از غیب است، از غیر خدا، ترسی ندارد و برای غیر او کار نمیکند و نجات و هدایت انسانها و سرپرستی جامعه، از وظایف او است.

البته مفهوم نبیّ و امام، در فرهنگ دینی و انسان کامل در فرهنگ عرفان و حکمت متعالیه، نکات افتراق و ویژگیهای منحصر به خود دارند که نمیتوان گفت هر دو مکتب، در تمام جهات و دقیقاً یک چیز می گویند.

2. همسانی و همسویی مباحث محوری انسان کامل با ولایت و امامت، نشاندهنده وحدت مبنا و مبدأ است سرچشمه و آبریز این دو رود یکی است.140 حال، اصل و مبدأ کدام است و فرع و مشتق کدام؟ قراین قطعی گواهی میدهد اندیشة ولایت و پیشوای الهی شامل نبی، رسول و امام، اصل و مبدأ بوده است. دست کم، در فرهنگ دنیای اسلام (متن قرآن و احادیث)، گوی سبقت از هر اندیشهای ربوده است و در فرهنگ یونان و روم باستان نیز میتوان گفت دانش آنها مبنای الهیاتی داشته است.

در میان عرفا، امامت به معنای ولایت، بسیار مطرح است. و در تشیع نیز از صدر اسلام مطرح بوده. علامه طباطبایی در پاسخ هانری کربن فرمود:

این مسأله را متصوفه از شیعه گرفته است؛ چون زمانی که این مسأله در شیعه مطرح بود، هنوز تصوّف، شکل نگرفته بود.141

3. استدلال و برهان عرشی و فرشی مدعی انسان کامل، در راستای اثبات اصل امامت، کارساز و یکی از اولیات عقلی آن، به شمار میرود.

دیدگاه فرزانگان

برای مستند کردن این پژوهش، سخنان فرزانگان این وادی را دربارة تطبیق انسان کامل بر نبی و ولی و امام، میآوریم و پیش از آن، مقدمه ای کوتاه بیان می کنیم:

فارابی - نخستین حکیم مسلمان که دربارة ویژگیهای انسان کامل سخن گفته است- نخستین فیلسوف دنیای اسلام است که به تطبیق و همسانسازی مفاهیم و مقولات فلسفی با آموزههای دینی پرداخته است. وی فلسفة نظری را جنبة نظری دین و فلسفة عملی را جنبة عبادی آن به حساب میآورد. تلاش او، رفع تعارضات دین و فلسفه است؛ روی همین اصل، مَلَکِ وحی (روح القدس) در فلسفة فارابی، عین عقل فعّال و انسان کامل نیز نبیّ یا امام میباشد که رئیس مدینة فاضله، از همه برتر و همچو قلب در بدن است.142 ارزیابی و تعیین میزان موفقیت فارابی در این زمینه مجالی دیگر میطلبد.

در دنیای تصوف و عرفان، سید حیدر آملی شاید نخستین چهرهای بود که به شیوة رسمی به تطبیق مفاهیم صوفیّه با آموزههای دینی و با رویکرد شیعی آن پرداخت. وی در مقدمة کتاب جامع الاسرار- که با همین هدف نگارش یافته- مینویسد:

التمس منّی جماعة من اخوانی الصالحین... أن أکتب لهم کتاباً مشتملاً.... مبنیّاً علی قاعدة الموحدین، المحقّقین من اهل الله المسمین بالصوفیّة، موافقاً لمذهب الشیعة الامامیّة الاثنا عشریة مطابقاً لاصول کلّ واحد منهم و قواعدهم، بحیث یرتفع به التنازع من بینهم بالکلّیة....143

آثار عرفانی حضرت امام خمینی، آکنده از مباحث انسان کامل، در کنار مباحث ولایت و امامت است.144

استاد حسنزاده، حضرت امیر (ع) را انسان کامل و انسان کامل را از همان عقل مستفاد میداند.145

پس از این مقدمة کوتاه، به سخنان اهل فن می پردازیم:

بوعلی سینا کمال ویژة نفس انسانی را این می داند که عالم عقلی شود و صورت کل و نظام معقول در او مرتسم گردد و در نتیجه، عالم معقولی شود موازی با عالم موجود؛ سپس این نادرة فلسفه، آن را بر وجود نبی تطبیق میکند: و أفضل هؤلاء هو المستور بمرتبة النبوة.146 در بحث خلیفه و امامت، پس از بیان دیگر شرایط و ویژگیهای امام، میگوید:

و من فاز مع ذلک بالخواص النبوّیة کاد ان یصیر ربّاً إنسانیاً و کاد ان تحلّ عبادته بعد الله تعالی و هو سلطان العالم الارضی و خلیفة الله فیه.147

شیخ الرئیس، به این ترتیب، انسان نمونة دنیای فلسفه را بر نبیّ و ولیّ شرع مقدس تطبیق میکند.

نسفی، پس از بیان برخی اوصاف و وظایف انسان کامل، میگوید:

انسان کامل را شیخ و پیشوا و هادی و مهدی... و امام و خلیفه و قطب و صاحب زمان گویند... عیسی گویند که مرده زنده میکند، خضر گویند که آب حیات خورده، سلیمان گویند که زبان مرغان داند و....148

شمس الدین شهرزوری (قرن7) در توضیح سخن سهروردی، انسان نمونة مورد نظر او را تا آستانة کلام نورانی حضرت امیر(ع) در وصف اولیای الهی پیش می برد:

فوجب ان لاتخلو الارض عن واحد منهم... فهم حفاظ العالم و اوتاده و یتصل الفیض الباری تعالی... و ما احسن ما وصفهم علیّ (ع).. بل لاتخلوا الارض من قائم لله بحججه اما ظاهر مکشوف و اما خائف مقهور...149

ابن عربی مکرر گفته است که انسان کامل، انبیا و وجود مبارک رسول اکرم( است.150

قیصری میگوید:

کسی که نسبتش از لحاظ صورت و معنا به پیامبر(درست باشد، خلیفه و امام جانشین او خواهد بود.151

جیلی میگوید:

اسم اصلی آن شخص که مقام انسان کامل دارد، محمد و کنیه اش ابوالقاسم... است.152

سید حیدر آملی میگوید:

مراد از مطلق انسان کامل به درجة اول، نبیّ سپس رسول، سپس ولیّ، سپس وصیّ... است.153

انسان کامل عصر ما، حضرت مهدی (:

با بازخوانی دلایل لزوم وجود انسان کامل، مطالعة اوصاف و وظایف آن و تصریح علمای صاحب نام عرفان و حکمت متعالیه مبنی بر اینکه انسان کامل عصر، پس از نبیّ خاتم، حضرت امیر (ع) و فرزندان اویند، و با توجه به اینکه در عصر حاضر، تنها حضرت مهدی (ع) از فرزندان معصوم اهلبیت ( در قید حیات است، جای هیچ شک و تردیدی باقی نمیگذارد که انسان کامل عصر ما، تنها او است.

در میان امت رسول خاتم، جز علی (ع) و فرزندان معصومش، کسی ادعای جایگاه رفیع امامت و ولایت را که حاوی ویژگیهای انسان کامل باشد154 نکرده است؛155 بر همین اساس، متصوفه (اعم از شیعه و سنی) درباره قطب و خلیفه و انسان کامل، همان عقیدة امامت تشیع را پذیرفته و حضرت مهدی (، را خاتم اولیا، انسان کامل و قطب عصر معرفی کردهاند.156 دهها روایت در کتب معتبر روایی اهل سنت درباره حضرت مهدی( و وجود مضامین عالی در کتب تفسیری و کلامی و تاریخی دربارة این موضوع، مؤیّد برداشتِ اهل تصوف است که بیان مشروح آن، فرصتی دیگر میطلبد.157 اینجا به ذکر چند نمونه از سخنان اهل عرفان و تصوف در این زمینه بسنده میشود:

عزیزالدین نسفی به صراحت اسم مبارکِ هادی، مهدی، امام و صاحب الزمان را بر انسان کامل میگذارد.158

ابن عربی در چند جای فتوحات، به وجود و مشخصات حضرت ولیّ عصر( می پردازد:

و امّا ختم الولایة المحمدیّه فهی لرجل من العرب، من أکرمها اصلاً و یداً، و هو فی زماننا الیوم، موجود عرّفت به خمس و تسعین و خمس مأة؛ و رأیتُ العلامة التی قد اخفاها الحق فیه عن عیون عباده و کشفها لی بمدینة فاس حتّی رأیتُ خاتم الولایة منه.....159

در جای دیگر میگوید:

از آنجا که احکام شریعت محمدی (، با احکام دیگر شرایع و انبیا فرق دارد، .... و با آمدن او نبوت ختم شده است، آن حضرت این استحقاق را دارد که ولایت خاصّهاش نیز ختم داشته باشد، که این (خاتم اوصیا) نامش مطابق نام حضرت (، و اخلاقش در برگیرندة اخلاق حضرت (، باشد. او، همان کسی است که مهدی نام دارد، معروف و منتظر است و از عترت و سلالة او است....160

اوج سخن ابن عربی، عصارة سخن پیامبر و ائمه( است، که دربارة حضرت مهدی(ع) بیان کردهاند و آن، چنین است:

بدان برای خدا، خلیفهای هست که بیرون میآید و در حالی که زمین، پر از جور و ستم شده است زمین را پر از عدل و داد می کند. این خلیفه، از عترت رسول(، از وُلد فاطمه(، اسمش اسم رسول، جدش، حسین بن علی بن ابی طالب و شبیه رسول الله... است. خوشبخت ترین مردم به واسطه او، اهل کوفه اند....

ألا ان ختم الاولیاء شهید

هو السید المهدی من آل احمد

هو الشمس یجلو کل غیم و ظلمة

و عین الامام العالمین فقید

هو الصارم الهندی حین یبید

هو الوابل الوسمی حین یجود161

سید حیدر آملی، در توضیح کلام ابن عربی میفرماید:

مراد از انسان کامل در عصر حاضر، خاتم الاولیاء محمدی است و آن، همان مهدی صاحب الزمان است که حضرت (، فرمود:.... لیخرج رجل من وُلدی اسمه اسمی و کنیته کنیتی....162

حکیم سبزواری در تفسیر صامت العصر میفرماید:

نزد امامیّه اهل حق روشن است که صامت این روزگاران، مهدی منتظر قائم به حق است که موجود و زنده است.163

امام خمینی( در تفسیر سورة عصر میفرماید:

محتمل است عصر، انسان کامل باشد که مصداق بزرگش رسول اکرم و ائمة هدی و در عصر ما، حضرت مهدی (ع) است.164

درخشش آفتاب انسان کامل در چهرة ولایت و امامت، در ادبیات عرفانی، بسیار چشمگیر است، تا آنجا که محور اندیشة شاعرانی چون عطار و مولانا و... قرار گرفته است.165

نقد و تحلیل

همانگونه که بیان شد، در بیشتر نوشتههای مربوط به انسان کامل، این موضوع به چشم میخورد که عقلِ مستفادِ در فلسفه، انسانِ کامل در عرفان و حکمت متعالیه، و نبیّ و ولیّ و امام در کلام، همه یک چیزند و از یک وجود، حکایت میکنند.166 چنین ادعایی فیالجمله پذیرفتنی است و روی همین اساس، ادلة عرفانی مبنی بر اثبات مستمر انسان کامل، برای اثبات عقلی مستمر وجود امام(ع) کارایی دارد؛ ولی، یکسانانگاری این سه مقوله بالجمله و در تمام ویژگیها و شؤون، قدری مشکل است. اینجا به برخی دوگانگیهای این سه مقوله، در اوصاف و شؤون اشاره میکنیم:

فلسفه، کمال نهایی انسان را رسیدن به عقل مستفاد از عقل فعال میداند؛ در حالی که در عرفان، مرتبة عقل فعال، از شؤون انسان کامل به شمار می آید.167

پایان راه حکیم، این است که انسان، جهانی از اندیشه و فکر شود (صیرورة الانسان عالماً عقلیاً مضاهیاً للعالم العینی) دیدن جهان نهایت است.168 انسان کامل فلاسفه، انسان ناقص است؛ چون تنها مجسمة دانایی است؛ ولی خالی از شوق، حرکت، حرارت، زیبایی و... است و این، انسان کاملِ اسلام نیست.169 در کتب فلسفی اسلام- حتی کتابهای ملاصدرا- ایمان را تنها به شناخت تفسیر میکنند و شناختن، همان دانستن است؛ حال آنکه ایمان، شناخت همراه با حرکت و گرایش به هدف است.170

در برخی منابع تصوف، انسان کامل، سالک راه معرفی شده است که هرگاه تلاش و همّتش، تام و تمام باشد، امام و خلیفه میشود. آنان، اصولاً ادعا و تعیین حجت و خلیفة الهی را بیهوده میدانند وخلافت الهی را در اشخاص مورد ادعای اهل سنت و شیعه منحصر نمیدانند؛171 در حالی که مقام خلافت و ولایت در فرهنگ دینی، به عدة خاصی مربوط است که سالک نیستند؛ بلکه به مقصد رسیدهاند.

در فرهنگ تصوف و عرفان، پایههای انسان کامل بر دل و عشق، استوار است و عقل و اندیشه را به منزلة ابزار میدانند؛ از این رو بحث و استدلال و منطق، بیارزش میشود. از نظر اسلام، این انسان هم ناقص است. انسان کامل قرآن، انسانی است که کمال عقلی هم یافته باشد.172

در انسان کامل عرفان بیشتر به جنبة درونگرایی آن توجه شده و بُعد بیرونگرایی فراموش شده است. انسان کامل عرفان، سر در گریبان خود دارد و بس؛ ولی انسان کامل اسلام، ضمن تأیید همة آنچه دربارة دل و عشق و... گفته شد، برونگرا است؛ اگر شب، سر در گریبان دارد و دنیا را فراموش میکند، روز در متن جامعه است.

دربارة اصحاب حضرت حجت(ع) آمده است: رُهبان باللیل و لُیُوثٌ بالنّهار؛ راهبان شب و شیران نر روز. ذاکران، عابدان... آمران به معروف و ناهیان از منکر جنبة درونی و بیرونی دارند.173

مکتب عرفان، در باب انسان کامل از تمام مکتبهای قدیم و جدید غنیتر و زمینههای اسلامی در او بیشتر است و در عین حال، خالی از نقد نیست.174 انسان کامل، انسانی متعادل است که همة ارزشهای انسانی در او هماهنگ رشد کرده است؛ مانند وجود مبارک حضرت امیر (ع)، که جامع الاضداد است.

جمعت فی صفاتک الاضداد و لهذا عزت لک الانداد175

انسان کامل در عرفان عام، با انسان کامل در عرفان شیعی فرقهایی دارد که دومی، با دیدگاه متکلمان شیعه دربارة امام، همخوانیهایی دارد.

یادآوری این نکته لازم است که نقل برخی مطالب از عرفا در این نوشتار و بخش نخست آن، به معنای تأیید شخصیت یا تمام اندیشههای آنان نیست؛ بلکه فقط برای ردیابی اندیشة امامت در قالب انسان کامل به آنها پرداختهایم

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان