بی شک افسردگی یک واکنش طبیعی به اتفاقات ناخوشایند، خصوصاً فقدان و از دست دادن اشخاص و اشیای محبوب است؛ واکنشی که هیچ کس نمی تواند مدعی عدم تجربه ی آن باشد. آن چه این واکنش خلقی را در طیف روان پزشکی می گنجاند شدت افسردگی و عدم تناسب شدت و زمان آن با واقعه ی ناگوار اولیه است. در صورتی که تغییر خلقی فرد آن چنان شدید و فراگیر باشد که منجر به تخریب عملکرد وی شود و برای او ناراحتی و مشکل عمیق ایجاد کند، صرف نظر از این که عامل آغاز گر زمینه ای وجود داشته باشد یا خیر، به عنوان اختلالی در نظر گرفته می شود که نیاز به درمان دارد. در صورت وجود علتی که بتوان علایم افسردگی را به آن منتسب کرد، واکنش خلقی فرد به شرطی بیماری و اختلال محسوب می شود که از شدت و مدت، تناسبی به مفهوم ذهنی واقعه ی ناگوار نداشته باشد. به عنوان مثال واکنش طبیعی هر انسانی به از دست دادن یک عزیز به شکل غمگین شدن است که قاعدتاً با گریه، بی قراری و حتی تغییر در خواب و اشتها همراه است. اما در صورتی که این حالات از شدتی غیرمتعارف برخوردار باشند یا مدتی طولانی ادامه یابند به شکلی که در عملکرد فردی، اجتماعی یا شغلی فرد تداخل ایجاد کنند، دیگر یک هیجان طبیعی تلقی نمی شوند و نیازمند توجه درمانی هستند.
افسردگی در تمام سنین دیده می شود و یکی از شایع ترین و ناتوان کننده ترین اختلالات روان پزشکی است. از عهد باستان، مردم مواردی از افسردگی را ثبت کرده اند. «بقراط» در حدود چهارصد سال پیش از میلاد، اصطلاحات مانیا (شیدایی) و مالیخولیا را برای توصیف اختلالات روانی به کار برد.
حدود سال سی ام میلادی یک پزشک رومی به نام «سلسوس» در کتابش به نام «درباره ی طب»، مالیخولیا را به عنوان نوعی افسردگی ناشی از غلبه ی صفرا ذکر کرده است.
سازمان بهداشت جهانی افسردگی را چهارمین مشکل بهداشتی در سراسر جهان در نظر گرفته است.
نزدیک به نیمی از موارد افسردگی، درست مانند دیابت بزرگ سالی، تشخیص داده نشده باقی می مانند. از آن جایی که اختلالات خلقی علت 50 تا 70 درصد موارد خودکشی هستند، درمان مناسب این اختلالات، این عارضه ی مهم را به حداقل می رساند.
افسردگی سالمندی جزء 8 علت اول ناتوانی طبقه بندی می شود و مهم ترین عامل خودکشی در سالمندان است. آرام و خاموش اما پرغوغا! در وجود فرد ریشه می دواند و اگر علایم آن سریعاً شناخته نشود کل ساختار زندگی دست خوش تخریب خواهد شد.
افزایش متوسط طول عمر در سالیان گذشته موجب رشد چشم گیر جمعیت افراد بالای 65 سال در جهان شده است. در حالی که میزان رشد جمعیت جهان در دهه ی گذشته سالانه در حدود 75/1 درصد بوده، میزان رشد جمعیت سالمندان بالای 65 سال هر سال 2/5درصد بوده است. در ایران نیز در فاصله ی کم تر از پنج بار سرشماری از سال 1335 تا 1375، نسبت رشد جمعیت سالمندان از 3 درصد به 6/6 درصد یعنی به بیش از دو برابر رسیده است. بالا رفتن سن، یک پدیده ی کاملاً طبیعی و حیاتی است. دورانی که نیازهای روانی و جسمی خاص خود را دارد و عدم پاسخ گویی به این نیازها می تواند مسائل و مشکلاتی اعم از اجتماعی، خانوادگی و حتی بیماری ها را به دنبال داشته باشد.
در بین انواع افسردگی، اختلال افسردگی جدی ترین اختلال خلقی در سالمندان است. این نوع اختلال افسردگی با علایمی مثل تغییر در خواب و اشتها که منجر به تغییر وزن بارز در فرد می شود و هم چنین احساس عمیق و شدید بی ارزشی و پوچی بروز پیدا می کند. بیمار مبتلا به اختلال افسردگی اساسی از نوعی اختلال جدی در تصمیم گیری رنج می برد. فعالیت ها و موضوعاتی که در گذشته برای وی جاذبه داشته اند، لذت و جذابیت خود را از دست می دهند. بیمار قادر به تصمیم گیری نیست. توجه و تمرکز خود را از دست می دهد، به شکلی که گاه به غلط این تصور ایجاد می شود که در حافظه ی بیمار، اختلال جدی ایجاد شده است. این مشکل به ویژه در افرادی که سنین بالا هستند و برای شان خطر ابتلا به انواع اختلالات (یاد زدودگی) وجود دارد، مشکلات تشخیصی ویژه ای ایجاد می کند. نکته ی مهم در تشخیص افسردگی، تغییر بارز در عملکرد فرد است، به طوری که تعاملات بین فردی و رفتار شخص مبتلا به وضوح تغییر می کند و همین باعث می شود که اطرافیان و به ویژه خانواده ی فرد، متوجه وجود بیماری بشوند و بیماری را به مراکز درمانی ارجاع دهند.
طبق معیارهای DSM-IV-TR (راهنمای آماری و تشخیصی بیماری های روانی) اختلال افسردگی اساسی زمانی تشخیص داده می شود که حداقل به مدت دو هفته فرد دارای 5 علامت از 9 علامت زیر باشد و حتماً یکی از علایم، موارد 1 یا 2 باشد:
1- خلق افسرده در اکثر اوقات روز
2- کاهش واضح علاقه مندی یا لذت بردن از همه یا تقریباً همه ی فعالیت ها
3- کاهش چشم گیر وزن بدن
4- کم خوابی یا پرخوابی هر روزه
5- سرآسیمگی یا کندی روانی - حرکتی
6- احساس خستگی یا از دست دادن انرژی
7- احساس بی ارزشی یا احساس گناه مفرط یا نامتناسب
8- کاهش قدرت تفکر یا تمرکز
9- افکار عودکننده درباره ی مرگ
این نوع افسردگی خوش بختانه در سالمندان از شیوع بالا برخوردار نیست. انواع دیگر افسردگی با شدت های کم تر به مراقبت شیوع بیش تری دارند، خصوصاً در افرادی که هم زمان مبتلا به یک بیماری جسمی باشند یا کسانی که در مؤسسات مختلف نگهداری سالمندان به سر می برند. چرا که به رغم تمامی تلاش هایی که برای یک زندگی بهینه صورت می گیرد، حتی در کشورهای پیشرفته و مدرن، کسری از این جمعیت سالمندی وجود دارند که به دلیل آسیب های مختلف، نیازمندند تا جهت تأمین نیازهای شخصی، تأمین امنیت و احتیاجات جسمانی در مراکزی که بدین منظور تجهیز و مناسب سازی شده اند نگهداری شوند. در ایران نیز رشد چشم گیر کمّی تعداد مراکز نگهداری شبانه روزی سالمندان در سالیان گذشته حاکی و مؤید این نکته است. دور شدن از فضای آشنای خانه و خانواده در ایجاد حالات افسردگی مؤثر است. به جز افسردگی اساسی، سایر انواع افسردگی که شدت و دوره ی متفاوتی دارند عبارتند از:
افسردگی مزمن
افسردگی مزمن شکل ملایم تری از افسردگی اساسی است، با این ویژگی که دوره ی ابتلا به این افسردگی در کودکان حداقل یک سال و در بالغین حداقل 2 سال است. از نظر نشانه های بالینی، این افراد کم تر گرفتار نشانه های قابل رؤیتِ بیماری هستند؛ به این ترتیب که مشکلات جنسی، مشکل خواب و خوراک و بی قراری یا بی حالی که در بیماری افسردگی اساسی از نشانه های مهم به شمار می رفت در این جا کم تر دیده می شود.
نشانه های افسردگی مزمن
در این نوع، بیمار اغلب با خودش درگیر است. بیمار به ظاهر مشکلی ندارد. او به طور مزمنی احساس ناخشنودی و بی حوصلگی می کند؛ چیزی شادمانش نمی کند، ناامید و منفی باف است. از جامعه گریزان است و به نشخوار گذشته ها می پردازد. خستگی مزمن، احساس گناه، احساس خشمِ فروخورده و مشکل تمرکز حواس در یادآوری، ارزیابی و تصمیم گیری، از جمله نشانه های شایع افسردگی مزمن است.
این بیماری در مبتلایان به بیماری های جسمیِ مزمن به طور شایع دیده می شود. سازمان جهانی بهداشت توصیه می کند که اگر مبتلایان به سکته قلبی یا مغزی گرفتار این بیماری مزمن شوند، منتظر 2 سال تداوم نشانه ها نباید بود؛ 6 ماه دوره ی بیماری برای تشخیص و درمان کافی است.
افسردگی فصلی
این بیماری خاصّ مناطقی است که در پاییز و زمستان از نظر برخورداری از نور آفتاب در مضیقه هستند. این بیماری اغلب از اواسط مهرماه آغاز و در حدود اواسط فروردین برطرف می شود.
افسردگی و بی حالی، اغلب با پرخوری و افزایش وزن همراه است و بیمار را خانه نشین می کند. این افراد اغلب بی حوصله، غمگین و پرخواب هستند و شور و شوقی برای زندگی ندارند. آمار نشان می دهد که در ایالت های شمالی امریکا (که نور آفتاب کم تر است) در هر سال حدود 10 میلیون نفر به این بیماری مبتلا می شوند. در ایالت نیوهمپشایر (در شمال امریکا) 9/7درصد افراد در زمستان به این افسردگی مبتلا می شوند، در حالی که این بیماری در فلوریدا (در جنوب امریکا) در میان 1/4درصد مردم شایع است.
افسردگی های ناشی از بیماری های جسمانی
ابتلا به بیماری های زیر احتمالِ دچار شدن به افسردگی را به شدت افزایش می دهد:
1. سرطان ها
2. بیماری های قلب و عروق (سکته های قلبی و نارسایی های احتقانی قلب)
3. بیماری های هورمونی (کاهش فعالیت تیروئید و غدد فوق کلیوی)
4. عفونت های ویروسی، ایدز
5. بیماری لوپوس و آرتریت روماتوئید
6. آلزایمر
7. تومورهای مغزی
8. پارکینسون
9. سکته های مغزی
10. ام. اس، M.S )Multiply Sclerosis(
افسردگی ناشی از داروها یا مواد شیمیایی
این داروها و مواد شیمیایی را می توان این گونه دسته بندی کرد:
- الکل و کوکائین
- داروهای ضدّحساسیت
- داروهای ضدّسرطان
- داروهای ضدّغش
- اکثر داروهای پایین آورنده ی فشار خون
- اکثر داروهای ضدّرماتیسم
- اکثر داروهای ضدّپارکینسون
- اکثر داروهای آرام بخش (مانند والیوم، دیازپام)
- اکثر داروهای قلبی
- اکثر داروهای ضدالتهاب
- اکثر داروهای ضدبارداری به ویژه پروژسترون
افسردگی -شیدایی
آخرین شکل افسردگی ها که به طور شایعی از دیدگاه روان پزشکان و روان شناسان پنهان می ماند، نیمه ی دوم بیماری دو قطبی است. در این موارد شخص از بیانِ شیدایی خود، خودداری می کند و حتی اگر درباره ی علت و عوامل بپرسیم، بیماری خود را به عوامل محیطی، یافتن معشوق مناسب و سایر کارهایی که در آن دوره اتفاق افتاده است نسبت می دهد. بیمار مبتلا به نوسان خُلق، می تواند یک دوره ی شیدایی داشته باشد و پس از آن ده ها دوره ی افسردگی پدیدار شود، بدون تکرار دوره ی شیدایی.
مادر داغدیده ای را دیدم که فرزندش تحت درمان روان پزشکی بود، وی ظاهراً داروی خود را مصرف نکرده و بدون آن که کسی بتواند پیش بینی کند خود را جلو چشم مادر از ایوان منزل به پایین پرت می کند و بلافاصله جان می سپارد. این نوع افسردگی ها درمان کاملاً متفاوتی دارند. بیمار نباید داروهایش را قطع کند، و آموزش این مسائل به خانواده از وظایف روان پزشک است.
با عطف به تنوع اشکال مختلف افسردگی، متأسفانه در بسیاری موارد تشخیص افسردگی در سنین بالا به تعویق می افتد و علایم این بیماری از نظر دور می ماند. سالمندانی که از افسردگی رنج می برند غالباً به دلیل مشکلات جسمی به پزشکان مراجعه می کنند و عموماً اشاره ای به خلق افسرده ی خود نمی کنند. این مهم به عهده ی پزشک است که با توجه به شکایات بیمار و با تکیه بر سرنخ های کلامی و غیرکلامی، ظن وجود افسردگی را تأیید یا رد کند. در حقیقت نکته ی مهم این است که پزشک گوش به زنگ وجود علایم افسردگی باشد و در طی مصاحبه بیمار را به سمت علایم مشکل اصلی سوق دهد. بسیاری از بیماران سالمند، خود نیز هیچ وقوفی بر افسردگی خود ندارند و حتی وجود افسردگی را نقصی محسوب می کنند و از قبول این بیماری سرباز می زنند. از این جهت نقش پزشک در کشف بیماری و توجیه بیمار بسیار مهم است. لازم است به این نکته توجه شود که بیش از 80 درصد افراد بالای 65 سال دچار یک بیماری جسمی مزمن مثل آرتروز یا بیماری عروقی هستند. در این بیماران معاینات مکرر جسمی این اطمینان را به آن ها می دهد که بیماری خطرناکی ندارند، اما عموماً می باید از روش های تشخیصی پر خطر احتراز کنند. گفتن این نکته به بیماران که علایم آن ها خیالی اند نادرست است و باعث رنجش آن ها می شود، چرا که برای خودشان واقعی اند.
یک اشتباه شایع در تشخیص افسردگی سالمندان، نسبت دادن علایم افسردگی به ناتوانی ها و ویژگی های زاییده ی سن بالاست، چرا که اکثر ما توقع داریم که یک فرد مسن، منزوی، کم تحرک، بی حوصله، ناامید و عصبی باشد و در صورت مشاهده ی علایم فوق کم تر احتمال وجود یک اختلال بارز بالینی را مطرح می کنیم.
علاوه بر این، چندین باور غلط در اذهان جای گرفته است؛ افسانه هایی نظیر این که سالمندی همواره قرین افسردگی و دل مردگی است، باید از خاطر بروند. شاهد این مدعا «پابلوپیکاسو»ها، «شائوپینگ»ها، «هالداکروکس»ها و «چارلی چاپلین»ها هستند. باید به یادآورد که «سعدی» به روایتی نگارش «بوستان» را در 70 سالگی آغاز کرد، «مولانا» در دهه ی ششم عمر خود شروع به انشای اثر جاویدان و معجزه گونه ی خود، «مثنوی» کرد، یار شوریده اش «شمس تبریزی» در 63 سالگی به عشق «کیمیا» گرفتار شد.
باور غلط دیگری که در ذهن بسیاری از افراد جای گرفته، عدم کارایی درمان های دارویی یا روان شناختی در افسردگی سالمندان است. این عقیده خصوصاً در مورد درمان های شناختی - رفتاری تثبیت شده است. چرا که اعتقاد بر این است که ساختار روانی و شخصیتی یک فرد سالمند انعطاف پذیری لازم برای درگیر شدن در یک روند شناخت درمانی را ندارد. خاطر نشان می شویم که با رشد شیوه های مؤثر درمان های دارویی، انسان وسوسه می شود که بیندیشد تنها راه رهایی از افسردگی، دخالت در حوزه های فیزیکی است و روان شناسی افسردگی دیگر محل بحث نیست. باید توجه داشت که برخی معالجات روان درمانی ممکن است همان نقاط مغز را تحت تأثیر قرار دهند که دارو یا شوک الکتریکی بر آن ها تأثیر می گذارد. سالمندان مبتلا به افسردگی نیز از این قاعده مستثنی نیستند.
عوارض افسردگی کدامند؟
خودکشی: افسردگی خطرات بالقوه ای دارد که در رأس آن ها خودکشی است. سازمان بهداشت جهانی اعلام کرده است که همه ساله بیش از یک میلیون نفر در سراسر جهان دست به خودکشی می زنند و از این طریق به زندگی خود خاتمه می دهند. به نقل از سایت آفتاب، فقط در کشور آلمان در سال 1999 میلادی، حدود 11 هزار نفر، خودخواسته به زندگی شان خاتمه داده اند. این تعداد بیش تر از مرگ انسان هایی بوده که در همین سال به خاطر مصرف مواد مخدر و تصادفات رانندگی در این کشور کشته شده اند. در همین سال مورد نظر، در کشور آلمان بیش از 100 هزار نفر نیز دست به خودکشی زده اند. اما اقدام آن ها ناموفق بوده و نتوانسته اند به زندگی خود خاتمه دهند.
دکتر «ولفگانگ روتز»، مسئول سازمان بهداشت جهانی، در زمینه ی بهداشت روحی - روانی شهروندان اروپایی در مورد خودکشی می گوید: میزان خودکشی در اروپا افزایش یافته و این پدیده به یکی از معضلات اجتماعی تبدیل شده است. در حال حاضر این پدیده یکی از دلایل مهم خاتمه ی زندگی اروپایی هاست. آمار موجود در آلمان خبر از آن می دهد که هر 47 دقیقه یکی از شهروندان این کشور دست به خودکشی می زند که سالانه رقمی معادل 11 هزار نفر می شود. این آمار در مورد سالمندان یعنی افرادی که سن شان بیش از 65 سال است، بیش تر است. بیش از یک سوم خودکشی ها در آلمان از طرف این گروه سنی روی می دهد.
خودکشی افراد پیر، برخلاف اقداماتی از این دست از طرف جوانان، برای اعتراض به وضع موجود نیست. آن ها از زندگی سیر شده اند و با این اقدام، خواهان پایان دادن به زندگی شان هستند. پرفسور «نوربرت ارلمایر»، استاد رشته ی روان شناسی دانشگاه «مونستر» آلمان، خودکشی کهن سالان آلمانی را به خاطر احساس بیهودگی موجود در آن می داند و این که آن ها احساس می کنند دیگر برای کسی مثمرثمر نیستند و به دردی نمی خورند. او می گوید افراد این گروه سنی با مسائل و مشکلات بسیاری روبه رو هستند. آن ها دردهای جسمی دایمی دارند، اما این دردهای ارگانیک، در بسیاری موارد به فشارهای روانی و افسردگی منجر می شوند.
مشکل بسیار مهم دیگر آن ها احساس تنهایی است. زیرا بیش تر آن ها، تنها زندگی می کنند، همسران شان معمولاً دارفانی را وداع گفته اند و هیچ تکیه گاهی برای خودشان نمی یابند.
در آلمان سازمان های اجتماعی بسیاری تأسیس شده اند، با این هدف که به کمک سالمندان اجتماع بشتابند و آن ها را در دوران پایانی زندگی شان همراهی کنند. «انجمن دوستان انسان های پیر» یکی از آن هاست. اعضای این انجمن طی دوره های گوناگون، به خوبی با مسائل و مشکلات سالمندان اجتماع آشنا می شوند. «پاوالتک»، یکی از اعضای این انجمن، بر این نظر است که مهم ترین مشکل سالمندان، تنهایی آن هاست. زیرا فرزندان آن ها در شهرهای دیگر به زندگی و کار مشغول اند، همسرشان در گذشته است و به خاطر رابطه نداشتن با همسایه ها، به انزوای عمیقی فرو می روند و درد تنهایی آن ها را می آزارد. «پاوالتک» در این مورد می گوید: در کشور ما خوش بختانه هیچ کس از گرسنگی و فقر نمی میرد؛ اصلاً مسئله ای به نام فقر مالی سالمندان وجود ندارد، اما پدیده ای که به خوبی می شود دید فقر روحی و عاطفی آن هاست.
اما نکته ی بسیار مهمی که در مورد مشکلات سالمندان وجود دارد و باید در این بحث مورد توجه قرار گیرد، تفاوت جنسی آن هاست. باید گفت زنان با مشکلات دوران پیری راحت تر برخورد می کنند تا مردان. احساس بی پناهی و احتیاج در میان مردان خیلی زود به عدم تعادل روحی و روانی آن ها منجر می شود و به همین جهت است که مردان در چنین شرایطی بیش تر از زنان به فکر خودکشی می افتند و بسیاری از آن ها این فکر را با دقت بسیار عملی می کنند. آن ها یا خود را حلق آویز می کنند، یا با شلیک گلوله به زندگی خود خاتمه می دهند یا مثلاً خود را از پل یا خانه ای مرتفع به زیر می اندازند. آمارهای موجود نشان می دهند که از هر سه خودکشی در میان سالمندان، دو خودکشی را مردان انجام می دهند.
نکته ی قابل تأمل آن است که برخلاف جوانان که با اقدام به خودکشی، سعی در جلب توجه بزرگ ترها نسبت به مسائل شان دارند، سالمندان مدت ها قبل از خودکشی، تصمیم خود را در مورد پایان دادن به زندگی گرفته اند و با پیدایش اولین دردهای جسمی و روحی، و آغاز بیماری های مداوم، آخرین تصمیم زندگی خود را به اجرا در می آورند.
متخصصان و روان شناسان هنوز در مقابل موج خودکشی سالمندان پیشنهادهای همگون، فراگیر و قابل اجرایی عرضه نکرده اند. اما یک نکته مشخص است و آن این که هنجارهای اجتماعی، تأثیر تعیین کننده ای در روند شرایط سخت زندگی سالمندان دارند. «گنورگ فیدلر»، روان شناس و استاد دانشگاه هامبورگ آلمان، بر این نظر است که پیر شدن در اجتماع، پدیده ای منفی به حساب می آید و بیش تر افراد جامعه از بحث پیرامون این معضل اجتماعی پرهیز می کنند و با رسیدن اولین تغییرات جسمی و روحی ناشی از پیری، از خود بی خود می شوند و راه چاره ای برای تنظیم تغییرهای رخ داده در زندگی شان و معضلات جدید به وجود آمده نمی یابند.
در غرب مسئله ی افسردگی سالمندان و خودکشی آن ها به تابو تبدیل شده و بسیاری به این پدیده ی اجتماعی وقعی نمی گذارند. متخصصان پیش بینی می کنند روند خودکشی سالمندان در غرب باز هم بیش تر شود. زیرا در حال حاضر به تدریج شمار سالمندان در کشورهای اروپایی بیش تر از جوانان می شود. در آلمان شمار شهروندان بالای 60 سال بیش تر از میزان جوانانی است که سن شان زیر 20 سال است و افزایش پیران جامعه در اروپا به تدریج بیش تر و بیش تر می شود.
طبق نتایج یک پژوهش و آمارهای به دست آمده از آن، میزان خودکشی در شهرهای مختلف ایران بسیار متفاوت است. آمار مرگ بر اثر خودکشی در استان های غربی کشور معمولاً بالاست. علاوه بر آن، شهرهای اطراف تهران مانند کرج و ساوجبلاغ غرب نیز با میزان نسبتاً بالای خودکشی مواجهند. نتایج این پژوهش که توسط دکتر «کاظم ملکوتی» انجام شده هم چنین حاکی از آن است که اختلاف با همسر، والدین، مشکلات مالی، تحصیلی، شغلی و حاملگی های ناخواسته از مهم ترین علل اقدام به خودکشی اند.
مشخصات جمعیت شناختی اقدام کنندگان به خودکشی نیز مبنی بر آن است که میانگین سنی بیش تر آنان، بین 15 تا 30 سال است و اکثراً از طبقه ی اجتماعی -اقتصادی متوسط اند، زنان عموماً متأهل اند و مردان مجرد و به طور میانگین اقدام کنندگان به خودکشی معمولاً یا بی سوادند یا در حد دیپلم به تحصیلات خود ادامه داده اند.
در ایران میزان خودکشی در سالمندان کم تر است، البته این ابهام وجود دارد که به دلیل مسائل فرهنگی، بخشی از خودکشی های سالمندان پنهان بماند.
نتایج این پژوهش درباره ی روش های اقدام به خودکشی، بر اساس فرهنگ جامعه و میزان دسترسی آن ها به آلات قتاله به دو بخش روش های پرخطر و روش کم خطر تقسیم می شود.
افسردگی حاد، ناامیدی و یأس شدید، جنسیت، نداشتن آگاهی نسبت به روش های دیگر حل مشکلات، نوع فرهنگ و در دسترس بودن وسایل خطرناک از جمله عوامل مؤثر در انتخاب روش های خطرناک توسط افراد هستند.
این تحقیق در شهرستان کرج و با روش نمونه گیری خوشه ای انجام شده و 500 نفر از ساکنان این شهر به عنوان نمونه بررسی شده اند.
از این افراد در سه زمینه ی فکر به خودکشی، برنامه ی خودکشی و اقدام به خودکشی سؤال هایی شده است.
از سوی دیگر این نمونه با نمونه ی مراجعه کنندگان به اورژانس بیمارستان مقایسه شده که نتیجه آن نشان داده است 14 درصد از ساکنان این شهرستان در طول عمر خود به خودکشی اندیشیده اند، 7 درصد از آنان حتی در این باره برنامه ریزی کرده اند و 35 درصد از این افراد نیز اقدام به خودکشی کرده اند. و این در حالی است که افرادی که به اورژانس مراجعه کرده اند، تنها 1 درصد از جمعیت این شهر را تشکیل می دهند. این نسبت تقریباً ده به یک است و نشان می دهد از هر 10 نفری که اقدام به خودکشی می کنند یک نفر از آن ها به اورژانس آورده می شود، که این امر خود می تواند نشان دهنده ی مسائل فرهنگی و ناآگاهی مردم باشد.
در این تحقیق هم چنین مشخص شده است که حدود 10 درصد از افراد در عرض شش ماه مجدداً اقدام به خودکشی کرده اند.
با این که اطلاعات آماری ما در مورد خودکشی سالمندان ایرانی هنوز محدود است، نکته ی مهم این است که در سنین بالا اقدام به خودکشی موفق شایع تر از سایر سنین است. پزشکانی که با بیماران افسرده ی سالمند سر و کار دارند همواره باید گوش به زنگ افکار خودکشی در آنان باشند. علاوه بر این، افسردگی سالمندی مشکلات عدیده ای به دنبال دارد.
ناتوانی: در سالمندی، اختلالات خلقی موجب مشکلات زیادی برای بیماران و خانواده های شان می شوند؛ مشکلاتی مثل تشدید بیماری های طبی زمینه ای، ایجاد ناتوانی و ضرورت وجود سیستم های حمایتی ویژه که بی شک به نیروی انسانی و منابع مالی زیادی نیاز دارد. اما باید به خاطر داشت که افسردگی سالمندی مثل بسیاری از مشکلات دیگر در غالب موارد یک بیماری قابل درمان است؛ بنابراین تشخیص به موقع علایم و شروع درمان مناسب اهمیت ویژه ای در طب سالمندی دارد.
منبع مقاله: مخبر، نغمه؛ (1388)، افسردگی در سالمندان، تهران، نشر قطره.