یگانه جود
سید علی اصغر موسوی
چراغ های کم سوی زمان خاموش می شوند تا شاهد طلوع نهمین خورشید «امامت» باشند؛ خورشیدی که طلوع جمال بی مثالش را پیامبر صلی الله علیه و آله بشارت می دهد!
چراغ های کم سوی زمان را چگونه طاقت پرتوافشانی جمال اوست؛ جمال دلارایی که آسمان و زمین، محو نورافشانی اوست و مدینه را دیگربار عطر صلوات فرا گرفته است.
می آید موسی علیه السلام زمان، که فرعون های سیاه اندیشه عباسی، از معجزه «موسوی»اش، شگفت زده خواهند شد و با کمال خردسالی، عظمت نام تبارش را در سراسر هستی جار خواهند زد!
پیران قبیله، عاجز از درک مفاهیم بیانش خواهند شد و منطق علوی اش علیه السلام ، شگفتی ساز عرصه های دانش خواهد بود!
می آید عیسای زمان، که از انفاس سبحانی اش، مردگانِ جهل، به زندگانی جاویدِ معرفت خواهند رسید.
هرجا قدم بگذارد، از برکت گام هایش، زندگی جاری خواهد شد!
پدر، با نهایت شادمانی در آغوشش می گیرد و محو جمال نورانی اش می شود!
پس از سه روز لب به سخن می گشاید و با بلاغت هرچه تمام تر می فرماید:
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلَّا اللّه و اَشْهَدُ اَنَّ محمداً رسول اللّه!
شهادت می دهم به یگانگی خداوند«جل جلاله».
شهادت می دهم به رسالت جدش حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله که خود مأمور به ادامه مکتب اوست و ادامه ولایتِ تبار آسمانی اش!
اوست وارث امانت پیامبر صلی الله علیه و آله !
اوست وارث عدالت علی علیه السلام !
اوست وارث کرامت حسن علیه السلام !
اوست وارث شجاعت حسین علیه السلام !
اوست وارث عبادت سجاد علیه السلام !
اوست وارث علم باقر علیه السلام !
اوست وارث صداقت صادق علیه السلام !
اوست وارث صبر کاظم علیه السلام !
و...
چلچراغ عصمت
ابراهیم قبله آرباطان
ثانیه ها می گذرند و شهر، در سکوتی دلنشین، به نجوای شبانگاهی جیرجیرک ها، گوش سپرده است.
نسیم ملایمی، زلف های پریشان شب را شانه می زند.
مادر، چه نیکو زنی است و چه بانوی پاکی! عفّت او زبانزد عالم است و حالا منتظر ثانیه های نیامده است که قرار است اتفاق مبارکی رُخ دهد.
مدینه پیراهن پر از ستاره را بر تن کرده و در گردن خود ماهِ تابان را آویخته است.
باران، نرم نرمک بر گونه های خیس مدینه می خورد و از دست های گرم شهر فرو می چکد و بر روی صورت پونه ها آرام می گیرد.
امام رضا علیه السلام ، با آرامش خاصی، همچنان منتظر تولّد نوزادِ مبارک است و لبش از ذکر آرام نمی گیرد.
زنان قبیله، چراغ به دست ایستاده اند و تولد نور را انتظار می کشند.
... و صدای گریه ملیح نوزاد در هوا می پیچد و عطر سیب بهشتی، فضای خانه را عطرآگین می کند.
تمام چراغ های روشن یکباره خاموش می شود و این نور باهر نوزاد است که خانه را روشن می کند
او را «محمّد» اسم گذاشتند و گوشواره عرش امامت، در گهواره عزّت و کرامت، آرام می گیرد و مهد شرف و عزّت شیعیان، تولّدی دوباره می یابد.
او شبیه موسی بن عمران است که دریاهای علم و دانش را می شکافد.
او شبیه عیسی بن مریم است که مادر او را، خداوند، مقدّس و مطهّر گردانیده است.
امام جواد علیه السلام متولد می شود تا مردم، طعم شیرین کرامت و بزرگواری را از دست های این مولود مبارک بچشند.
او متولد می شود تا عالمان بزرگ عصر خود را به پابوسی خود بکشاند.
چرا در نُه سالگی، استاد بلامنازع زمان خویش نباشد؛ که علم او لَدُنّی است؛ علم او موقوف به تحصیل نیست.
... و او متولد می شود تا چلچراغ عصمت، همچنان روشن بماند.
مردی می آید از نورستان!
حمزه کریم خانی
هلال هاله های نورانی، طلوع طلعت دلدار را مژده می آورند!
موجی از فرشتگان از عرش تا فرش پرواز می کنند، غنچه ها می شکفند، ابرها هلهله می کنند و نور از هر سو می تراود، بوی میلاد دریایی از سپیده می آید!
صدای گام های میهمانی گرامی در رواق دل عاشقان می پیچد.
آری! مردی می آید از نورستان!
دامن دامن مهربانی و سخاوت همراه دارد و دست هایش از بوی بخشندگی سرشار است.
جوان ترین جوانه هاست که موهبت رویش هدایت را بر پرده روشن اندیشه اش سپرده اند.
معلّم همه خوبی هاست، پناهگاه ایمنی و مددکار هر چه روشنی است.
تلألونهمین گوهر پرورده در صدف عصمت و تمامی مجد و شرافت و عظمت است.
هیچ گلی از دانش در برابر فرزانگی و آگاهی وی، تاب قد کشیدن ندارد.
ستوده ای پاکیزه است، پیشوای گل، آموزگار کُلّ!
روشنای تمامی حیات، امام جواد علیه السلام ، مردی از طایفه توحید، مؤمنان را همیشه نوید، گلبوته سبز شهید.
زبان گویای همه پاکی ها و پاسدار همه شرافت هاست
ظهور نورِ دل و دیده سلطان توس، بر عاشقان مبارک!