چکیده:
ربط و نسبت دو مقوله دین و پیشگیری از انحرافات اجتماعی هم برای کسانی که دغدغة دین و اجتماع دارند به خصوص آنان که در جامعه دینی زندگی می کنند، از اهمیت زیادی برخوردار می باشد، اینکه دین در این زمینه چه وظیفه ای دارد و از چه ظرفیت های و کارکردهای در قبال این موضوع برخوردار است و اینکه انحرافات اجتماعی چه جایگاهی دارند و چه نسبتی میان آنها و گناه شرعی و انحرافات اخلاقی برقرار است، در این نوشتار به اختصار مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. لازم به ذکر است هر چند چاره جویی برای انحرافات اجتماعی که با گناه فقهی و اخلاقی نسبت عموم و خصوص من وجه دارد لزوماً و در همه موارد نمی باید از منظر دینی پی جویی شود و علوم تربیتی و تدبیرهای حکومتی بیشترین مسئولیت را در این زمینه دارد، اما دین به ویژه دین همه جانبه نگر، معنوی و اجتماعی اسلام، اگر به خوبی فهم و تطبیق شود، می تواند نقش تعیین کننده به ویژه در مرحله پیشگیری و واکسینه نمودن ایفا نماید.
مفاد تعالیم دینی، اعم از نظم، انضباط، محدودیت های سازنده و جهت دار و مایه های عمیق معنوی ادیان به ویژه در دین اسلام، بخشی از توانمندی های دین است که در همة زمینه های فردی و اجتماعی و از جمله در مقابله با انحرافات اجتماعی بکار می آید.
واژگان کلیدی:
انسان، دین، گناه، الگو، اراده، نظم، انحرافات اجتماعی، نیاز درونی.
در طول تاریخ انحرافات اجتماعی از جمله معضلات جوامع بوده است، بدین سبب فلاسفه، جامعه شناسان، روانشناسان و حقوق دانان با توجه به تخصص های مربوطه راهکارهایی برای مقابله و پیشگیری از انحرافات به جوامع ارائه می دهند، نکته قابل تأمل آن است که آیا دین در این مقوله هم می تواند نقشی ایفا نماید؟ و آیا می توان از اهرم دین برای این امر بهره برد؟ به جهت اهمیت این سؤالات در نوشتار ذیل از منظر دینی و فلسفی به آنها پاسخ داده می شود و در شماره آتی با رویکرد جامعه شناختی این موضوع مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
موضوع انحرافات اجتماعیاز موضوعات مهمی است که همواره هم ذهن کارگزاران سیاست و تعلیم و تربیت را به خود مشغول داشته و هم توجه جدّی جامعه شناسان و روانشناسان اجتماعی را برانگیخته است. گرایش مطالعاتی آسیب شناسی اجتماعیعهده دار کندوکاو در همین موضوع است. اهتمامی که اغلب ادیان شناخته شده به جامعه و رفتارهای اجتماعی دارند، در کنار تأثیر شگرفی که دین در جوامع دیندار دارد، می طلبد که به نگرش ادیان به ویژه اسلام که از اجتماعی ترین دین های شناخته شده است، به انحرافات اجتماعی و راههای پیشگیری از آن، توجه ویژه ای مبذول شود. البته ذکر نکته ای قابل توجه است که رویکرد دینی به این بحث، تداعی کننده این مطلب نیست که گویا پیشگیری و درمان انواع انحراف های اجتماعی فقط وظیفة دین یا در وسع و توان دین است، لذا قبل از بیان رسالت اصلی هر نهاد، باید میزان توانایی های نهفته در آن به خوبی شناخته شود تا بی دلیل، سطح مطالبات و انتظارات از آن نهاد بالا نرود تا در صورت برآورده نشدن آن توقعات، ناخواسته زمینه بدبینی فراهم نگردد. این اشتباه ومغالطة بزرگی است که دین مسئول و عهده دار پاسخگوئی به همة پرسش ها و موظف به حلّ همة مشکلات آدمیان شناخته شود، همچنان که در مقابل، این نهایت گوهرنشناسی است که قدر ومنزلت دین پاس داشته نشود و کارکردهای مثبت آن در ساحت های گوناگون فردی و اجتماعی نادیده گرفته شود، لذا این اهمال و فروگذاری در حقیقت به معنای محروم ساختن جامعه از عنصری اثرگذار می باشد که تا اعماق جان در همة ساحت های وجودی انسان نقش می آفریند. از این رو لازم است، قبل از تبیین رویکرد دینی به انحرافات اجتماعی از مفهوم انحراف اجتماعی و نیز ماهیت اصلی و وظیفة اساسی دین تصویر درستی اراده شود.
انحرافات اجتماعی
انحراف یا کجروی رفتاری است که با معیارهای پذیرفته شده یا انتظار اجتماعی گروه یا جامعه ای خاص مغایر باشد. این تعریف، شامل رفتارهای گوناگون، نظیر تقلّب، ارتشا، جنایت، اعتیاد، ظلم و … می شود. بنابر نظر «کلینارد» این اصطلاح زمانی کاربرد دارد که رفتار، صورتی ناپسند پیدا نماید و ناپسندی آن به گونه ای باشد که از حدود اغماض جامعه فراتر برود.
یکی از مفاهیم نزدیک به انحراف، مفهوم نابهنجاری است. فرد نابهنجارکسی است که فاقد سازگاری با ساخت کلّی یک نظام باشد که یا در کارآیی یک نظام، مضرّ یا با انتظار و توقع مردم، ناهمخوان و یا از آنچه معمول، متداول و طبیعی شمرده می شود، متمایز باشد. در روانشناسی اجتماعی، شخصی نابهنجار خوانده می شود که با ضوابط اجتماعی - فرهنگی محیط پیرامون خود، سازگاری نیافته باشد و در روانپزشکی کسی نابهنجار تلقی می شود که با خود، محیط پیرامون و انتظارات محیطش همساز نباشد.
بدین ترتیب، مبنای انحراف دانستن یک رفتار، مخالفت آن با هنجارهای پذیرفته شده، انتظارهای جامعه یا هر گروه اجتماعی دیگر و ناهمخوانی آن با یک نظم خاص اجتماعی یا گروهی است، پس از یک سو با تنوع فرهنگ ها، معیارهای کجروی نیز تفاوت می یابد (همین نسبیّت معیارها و تنوع فرهنگ ها، مایة ناسازگاری و گاه ستیز دولت ها و ملت ها می شود) و از سوی دیگر، از آنجا که هیچ کس دقیقاً رفتاری منطبق با الگوهای اجتماعی ندارد، زیرا رفتار هر فردی تابع خطوط خاص شخصیت خود نیز هست، پس آن رفتاری نابهنجار، انحراف و آسیب تلقی می شود که حاوی انحرافات گسترده ای از معیارهای اجتماعی باشد. از منظر جامعه شناسی، مشروعیت و بهنجار بودن یک رفتار از نوع دیدگاه و انتظار یک جامعه یا هر گروه اجتماعی ناشی می شود و در صورتی انحراف تلقی می شود که هنجارها مکرّر و در حدی گسترده نادیده گرفته شوند. اما اگر از منظر دین، کجروی معادل گناه باشد، تنها خاستگاه ترک اوامر الهی و انجام نواهی الهی است. بنابراین، تلقی و انتظار جامعه در این جهت نقشی ندارد، بلکه یک فعل یاترک در صورتی که مخالف نهی یا امری باشد گناه شمرده می شود. کوچک و بزرگ بودن، درگناه بودن یک فعل یا ترک تأثیری ندارد، البته در آمرزیده شدن، قبول توبه و نیل به سعادت، کمیت و نوع گناه اثرگذار است، همانطور که نیت فرد نیز در استحقاق عقوبت مؤثر است، در حالیکه جامعه شناس هرگز با نیت و باطن افراد کاری ندارد.
بر این اساس کارهای زیادی می باشد که از نگاه جامعه و جامعه شناسان نابهنجار محسوب می شود، اما از نگاه دین گناه محسوب نمی شود، یا اساساً دین هیچ موضعی نسبت به آنها ندارد، در مقابل، رفتارهای زیادی است که از نگاه دین، در شمار گناهان می باشد ولی به دلیل آن که عرف جامعه آنها را می پسندد، نابهنجار تلقی نمی شود، از قبیل منکرات شرعی که در برخی جوامع، معروف و بهنجار تلقی می شود و نیز معروف های شرعی که در برخی جوامع یا مقاطع، منکر و نابهنجار انگاشته می شوند.
وظیفة اصلی دین
به راستی وظیفه اصلی دین چیست و ادیان چه غایت و هدفی را مطمح نظر دارند؟ آنچه در این فرصت محدود به ذهن می رسد آن است که مهمترین هدف ادیان - تا جایی که ما می شناسیم - بیش از آن که به اجتماع بر گردد به فرد، راجع است یعنی دین در پی آن است که افراد را به سعادت درونی که قطعاً بازتاب های بیرونی خواهد داشت، برساند، البته روشن است که جامعة صالح بستر مناسبی برای پرورش افراد صالح است و نیز شایستگی و خود ساختگی افراد زمینه ساز اصلاحات اجتماعی می باشد. اما این گمان که گویا هدف اصلی ادیان نائل آمدن به مطلوب های اجتماعی است و طبعاً میزان کارآمدی و توفیق هر دینی باید با میزان تحقق اهداف اجتماعی سنجیده شود، شاید بتوان ادعا نمود که گمان بسامانی نیست.
در میان ادیان زندة جهان، دین اسلام عنایت ویژه ای به ساماندهی اوضاع اجتماعی دارد، اما اینگونه نیست که غایت اصلی آن ایجاد بهشت بیرونی در زمین و تحقق مطلوب های اجتماعی باشد. چه اصول اساسی و مهم تمامی مسائل در دین موجود می باشد، اما بسیاری از شئون اجتماعی مردم به خود آنها واگذاشته شده است تا خودشان با توجه به همان اصول، در مورد علائق و الزامات زندگیشان تصمیم بگیرند، بسیاری از مسائل باب معاملات و نیز مباحات از این قبیل هستند که شهید صدر از آن به «منطقة الفراغ» تعبیر کرده است. با عنایت به این نگاه، در باب بسیاری از مسائل اجتماعی و از جمله انحرافات اجتماعی باید از دانش های بشری و تجربیات عینی، مدد جست. در زمینة انحرافات اجتماعی و راههای مقابله با آنها هم سخنان و رهنمودهای بسیاری دارد و هم عملاً در این قلمرو می تواند، کارکردهای مثبت فراوانی داشته باشد.
انسان پاک نهاد
یکی از نظرات مطرح، در تبیین چرایی کجروی شناساندن آسیب ها و انحرافات به عنوان نابسامانی زیستی، روانی و گاه فطری است، از این رو صاحبان این نظرگاه به آسیب شناسی فردینه آسیب شناسی اجتماعی گرایش دارند.
از برخی ادیان نیز، چنین نظرگاهی بر می آید؛ در مسیحیت، گناه نخستین را که آدم ابوالبشر مرتکب شد، دامن گیر همة انسان ها می دانند و برآنند که انسان ها تنها در صورت پذیرش بشارت مسیح و گرویدن به وی می توانند، خود را از تبعات این گناه رها سازند. از این منظر، انسان ها همه در ذات و نهاد خود، میراث خوار گناه و آلودگی نیاکان نخست خود هستند و مسیح یا خدای تجسد یافتة پسر با رفتن بر فراز صلیب، فدیة آن گناه نخستین را پرداخت و انسان ها فقط در صورتی که ایمان بیاورند می توانند به نجات اخروی و رهایی از تبعات گناه نخستین امیدوار باشند.
شاید این شعر حافظ نیز اشاره به همین تلقی باشد:
پدرم روضة رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر آن را به جوی نفروشم
از بعضی نصوص و برداشت های برخی عالمان مسلمان نیز می توان ردپای این نظر را یافت، اما بر حسب تلقی درست از اسلام این چنین نظری مورد قبول نمی باشد. تحکیم نقش عقل در منابع اسلامی، همان عقلی که صراحتاً، حکم به مختار بودن انسان و تأثیر تعلیم و تربیت انسان می نماید، همچنین ستایش ها ونکوهش های موجود در متون دینی، معنادار بودن بعثت پیامبران، دعوت و تبلیغ دین، عادلانه بودن ثواب و عقاب اخروی و ده ها شاهد دیگر گواه این حقیقت هستند که آدمی از آغاز خلقت بر سرشت سوء آفریده نشده است و اوست که با اختیار، سرنوشت خود را رقم می زند و اگر برای ویژگی های موروثی، ژنتیکی و تأثیرات ناخواستة محیط، تأثیری قائل شویم حداکثر در حد اقتضا می باشد، به این معنا که زمینة خیر در برخی انسان ها ممکن است، بیشتر از زمینة شر باشد، عکس این مطلب نیز صادق است، اما هرگز تأثیر عوامل وراثتی و محیطی به حد علیت قطعی، تام و تخلف ناپذیر نمی رسد. بنابراین از منظر صحیح اسلامی هیچ انسانی از آغاز تولد از نابسامانی زیستی، روانی و فطری برخوردار نیست و هرگز سعادت و شقاوت وی از آغاز تولد، رقم نخورده است و اگر در او گرایش هایی طبیعی و مادی - به مقتضای سرشت ماده و طبیعت - به خصلت های نکوهیدة حیوانی باشد، فطرت الهی، جنبة انسانی و علوی وی مایه و زمینه ساز تعالی اوست.
بازگشت به گناه
بنا بر تعالیم اسلامی،همواره و در همة مراحل زندگی راه بازگشت از گناه و انحراف، به روی همة انسان ها باز است. به همین دلیل این تلقی عوامانه که «آب از سر که گذشت چه یک وجب، چه چند وجب»، تلقی ناصوابی است، زیرا کسی که آب از سرش گذشت، چاره ای جز ادامه دادن به این وضعیت پیش روی او نیست. در حالیکه با عنایت به تعالیم اسلامی از یک سو هرچه گناه بیشتر شود عقوبت آن نیز مضاعف خواهد شد و از سوی دیگر، لطف و فضل الهی آن قدر دامنه دار می باشد که بندگان گناهکار هر گاه به سوی او برگردند، با پذیرش و رحمت او روبرو خواهند شد. البته برخی از انسان ها آنچنان در گناه و انحراف فرو می افتند که انگیزه و امکان برگشت آنها از میان می رود و بنا به قاعدة «الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار»، محال بودن برگشت اگر ناشی از سوء اختیار آدمی باشد، مستلزم مجبور بودن و به معنای سلب اختیار از وی نخواهد بود. این وضعیت اسفبار هر چند ممکن است، پیش بیاید، اما باید توجه داشت که چنین وضعیتی برای شمار محدودی از انسان ها رخ می دهد، یعنی بسیار اندک هستند کسانی که آنقدر در گناه و انحراف فرو رفته باشند که طبیعت سالم آغازین آنان جای خود را به طبیعت ثانوی منحرف داده باشد و دیگر امکان برگشت از آنان سلب شده باشد، در هر حال، این اقلیت کم شمار نیز اگر به هر صورتی به نیکی ها بگرایند و در پی بازگشت برآیند، حتماً با رحمت و رأفت الهی روبرو خواهند شد.
مکرراً در آیات و روایات بیان شده است که: «هرگاه بندگانم دربارة من از تو پرسیدند به آنها بگو که من به ایشان نزدیک هستم و به دعوت دعاگو پاسخ مثبت می دهم»، «به بندگانم خبر ده که من آمرزندة مهربان هستم»، «از رحمت خدا نا امید نشوید که خداوند همة گناهان را می آمرزد»، «و از رحمت خدا فقط گمراهان نا امید هستند»، «از رحمت خدا نا امید نشوید که تنها قوم کفر پیشه از رحمت خدا ناامید می شوند»، «بگو پروردگار شما دارای رحمت گسترده ای است».
«به امام علی بن حسین(ع) گفتند که حسن بصری می گوید از آن که فرد هلاک شده چگونه به هلاکت و شقاوت رسیده است در شگفت نیستم، تنها شگفتی من این است که فرد نجات یافته چگونه نجات یافته است. امام (ع)فرمود: من می گویم در مورد چگونگی نجات فرد نجات یافته، جای هیچ نوع شگفتی نیست. شگفت آن است که چگونه با وجود گسترش رحمت الهی فردی هلاک و نابود می شود».
همچنین در حدیث دیگر آمده است: «مؤمن در میان این سه خصلت به هلاکت و شقاوت نمی رسد: شهادت و گواهی به این که جز الله هیچ معبودی نیست و او را شریکی نیست، شفاعت پیامبر خدا و گستردگی رحمت خداوند».
البته بدترین برداشت از این گونه آیات و روایات این است که کسی خود را مصون از عذاب الهی بداند و یا این بشارت ها را آرام بخش خود برای گناه نمودن بشمارد، ایمن دانستن خود از عذاب الهی و کوچک شمردن گناهان خود از بزرگترین گناهانی است که چه بسیار زمینه ساز پذیرفته نشدن توبه در چنین حالاتی باشد.بنابراین امیدی کارساز و سازنده می باشد که در کنار آن، خوف و ترس نیز وجود داشته باشد، زیرا ترس و خشیتی نتیجه بخش و سودمند است که در کنار آن، امید به رحمت الهی نیز وجود داشته باشد، از همین روست که اگر قلب مؤمن را بشکافند باید نیمی از آن امید و نیمی دیگر را ترس و نگرانی فرا گرفته باشد.
نقش و کارکرد دین
برای آن که روشن شود، دین چه نقش و تأثیری می تواند، در پیشگیری و درمان انحرافات اجتماعی داشته باشد، لازم است، نگاهی کلی به کارکردهای دین شود، سپس ربط و نسبت این کارکردها با بحث انحرافات اجتماعی شناخته گردد.
ادیان سنتی در برابر ادیان جدیداز دو خصیصة برجسته برخوردارند: ریاضت های جسمی و روحی و تأکید بر معرفت عقلانی و باطنی؛
محور اصلی ریاضت که در فقه و شریعت، تبلور می یابد، کفّ نفس و تقویت حس خویشتن داری می باشد، هم چنین در پرتو ریاضت، مرحلة بالایی از انضباط بر رفتار افراد و جوامع، حاکم می شود. آنچه به عنوان ادیان جدید موسوم است و در میان کسانی که رسماً یا عملاً به هیچ دینی پایبند نیستند، در اغلب موارد، نوعی گریز از هر نوع محدودیت اخلاقی، رفتاری و مناسکی به چشم می خورد. یکی از مهمترین انگیزه های دین گریزی و مادی گرای همین آزادی های نامحدود است. آنچه ادیان در پی آن هستند، الزام برخی محدودیت ها و نیز توصیه به محدودیت های دیگر با هدف نائل ساختن افراد به تعالی روحی و اوج معنویت است؛ تا محدودیتی در کار نباشد، رهایی از قفس تن و زندان ماده صورت نخواهد گرفت، مگر آدمی از تعلقات و وابستگی ها برهد. به تعبیر حافظ:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
مگر تعلق خاطر به آن ماه رویی
که خاطر از همة غم ها از او شاد است
پس ادیان به محدویت هایی چند فرا می خوانند و از آزادی هایی چند باز می دارند تا انسان ها به آزادی معنوی، دنیای نامحدود و بی انتهای ملکوت رهنمون شوند.
هیچ معنویت واقعی بدون ریاضت، کفّ نفس و خویشتن داری به دست نخواهد آمد. کسانی که در پرتو ریاضت های مشروع، تربیت می شوند، روشن است که کمتر در دام انحرافات اخلاقی و رفتاری می غلطند. کدام انحراف اجتماعی است که با اراده پولادین قابل پیشگیری یا اصلاح نباشد؟ کسانی که به وادی انحرافات سقوط می کنند، قطعاً انسان های سست اراده می باشند. اگر از این گونه افراد، اراده هایی هم بروز، کند قطعاً توأم با سرکوب اراده های جدی تر است، به عبارت دیگر، کسی که در حالت انحرافی خود نوعی ثبوت قدم و اراده نشان دهد، او همان کسی است که در انتخاب های اساسی تر که نیازمند عزم های قوی تر بوده است، از خود سستی نشان داده است، لذا شجاع ترین فرد کسی است که بر خواهش های نفسانی خود، غالب آید و جلودار سرکشی های خودگرا و خودپسند خویش باشد.
علی رغم آن که بسیاری از انحرافات اجتماعی ناشی از جهالت انسان می باشد، ولی در کنار جهالت ها هرگز نباید نقش سستی اراده را نادیده گرفت. اگر «سقراط» همة انسان ها را طالب خیر می دانست و تنها مانع پیش روی آنان را «ندانستن» می دید، «ارسطو» سخن و ایدة وی را تکمیل نمود و عامل سستی اراده را بدان ضمیمه نمود و تصریح می نماید که چه بسا انسان ها به خوبی ها و زشتی ها وقوف یابند، اما به خاطر ضعف اراده، به انجام خوبی ها و ترک بدی ها اهتمام نورزند.
دین با احکام شرعی خود اراده را در افراد مؤمن تقویت می کند و هستة اصلی پرهیز از انحرافات را در آنها به وجود می آورد. همچنانکه به سطح بالایی از انضباط سوق می دهد، زیرا انضباط، محصول تقید و التزام است و افراد لاقید و بی بندوبار به نظم و انضباط تن نمی دهند و آنگاه که انضباط فراگیر شود، یکی از راههای نفوذ انحراف بسته می گردد، لذا افراد منحرف کسانی هستند که از هر نوع نظم مشروعی گریزان می باشند.
احکام شرعی علاوه بر تقویت اراده، با محتوای عمیق معرفتی و معنوی خود نیز راهگشا و مددرسان هستند. هیچ حکم شرعی ای خالی از حکمت و روحانیت نیست. نگاههای محدود و سطحی به احکام شرعی به ویژه در مورد عبادات، هرگز با فلسفة شرایع و حکمت ادیان نمی سازد و نیز آنانی که در عمل، عبادت را به عادت و آن را در الفاظ و حرکات، محدود می کنند، هم از برکات معنوی آن اعمال محروم می مانند وهم نمی توانند شاهد تأثیرات چشم گیر و عمیق آن در زندگی خود باشند. بنابراین اگر نماز و روزه در همة ابعاد و مراحل زندگی بسط نیابد، هیأت و وضعیت نوین و متفاوتی به زندگی و رفتار نمازگزار و روزه دار ندهد، عبادت هایی ناقص و ناتمام بوده که فقط ثمرات فقهی در بردارند و از آثار دینی، معنوی و اخلاقی بهره ای نمی برد. نماز آن گاه به واقع، نماز است که انسان را بنا به تعبیر قرآن کریم از زشتی ها و پلشتی ها باز دارد: «ان الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر» به همین علت در قرآن کریم، نماز و صبر (تفسیر شده به روزه) وسیله و مایة استعانت قلمداد شده اند: «و استعینوا بالصبر و الصلوة».
البته دین علاوه بر تقویت اراده، نظم بخشی و معرفت زایی - چه از طریق محتوای احکام و چه به صورت مستقیم و از طریق متون دینی - خاصیت و کارکرد های دیگری نیز دارد که می تواند در جلوگیری از بروز یا تداوم انحرافات اجتماعی مؤثر واقع شود.
دین و نیازهای درونی
دین به دلیل آن که از مبدء هستی، ناشی می شود و همة کیان وجودی انسان ها را مخاطب و تحت تأثیر قرار می دهد و به جهت هم خوانی تعالیم اصلی آن با گرایش های درونی و نیازهای وجودی افراد، تعلیمات خود را درونی، عمیق و ماندگار می سازد. تعلیمات بیرونی در صورتی می توانند، تداوم یابند و در همة ساحت ها و مراحل زندگی اثرگذار باشند، تا فرآیند درونی شدن را طی نمایند و در نتیجه، آنکه دستور می دهد نه عامل بیرونی بلکه عامل درونی می باشد، لذا ادیان در درونی ساختن امر ونهی ها توفیق بسیاری داشته اند.
نظام احسن
اغلب دین های شناخته شده به ویژه اسلام، تصویر مثبتی از هستی ارائه می دهند. از نگاه اسلام، خداوند بهترین خالق و جهان آفرینش خالی از هر نوع نقص، کاستی و برترین نظام ممکن می باشد: «فتبارک الله احسن الخالقین»، «ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت»، «و خلق کل شیء فقدّره تقدیراً»، «الذی احسن کلّ شیء خلقه». با توجه به این آیات شریف، خداوند بهترین آفرینشگر است و در آفرینش خدای مهربان هیچ جهت مثبتی، فوت و فروگذاری نشده است و همه چیز سنجیده و به جای خود، نیکو هستند و خداوند همه چیز را به نیکویی آفریده است. این نظام احسن شامل انسان نیز می باشد، بلکه انسان برترین نمونة آن است: «و صوّرکم فاحسن صورکم»، «الذی خلقک فسوّیک فعدلک».
الگوهای عملی
متون مقدس دینی با تمثیلات و نیز با بیان واقعیات تاریخی، الگوهای انسانی، زمینی و در عین حال، بلند مرتبه را در پیش دیدگان انسان ها قرار می دهند که این امر نشانگر این واقعیت است که نیل به زندگی انسانی و الهی به هیچ وجه، دور از دسترس نیست و آدمی با همة نقاط ضعف و قوتش و با همة امکانات و محدودیت هایش و با همین ابزارهای مادی و سازوکارهای دنیایی می تواند سعادت خود را تأمین و تضمین نماید، چنان که بنا به تعالیم دینی، در همة اعصار و قرون و با وضع و حالت های متفاوت و متنوع، انسان های بسیاری بوده اند که دامن نیالوده اند و حریم ها را نشکسته اند و راه درست را گم نکرده اند.
الگوهای دینی علاوه بر آنکه خوب بودن و خوب ماندن را کاملاً عملی و شدنی نشان می دهند، این فایده و بهره را نیز می رسانند که در راه کمال، باید از مبنا قرار دادن افراد سست ایمان یا مدعیان دینداری پرهیز شود. برای نشان دادن مؤثر و کارآمد بودن آموزه های دینی و تربیت های ایمانی باید همان الگوها - و در مرحلة بعد، تودة مؤمنان - را مبنا قرار داد، نه افراد و جوامعی را که فقط رسم و نام دین را دارند و هرگز به عمق تعالیم دینی راه نیافته اند و حقیقت دین را در زندگی خود و در اعماق جان خود راه نداده اند.
بنابراین معلوم می شود که دین با این سه خصیصه، یعنی درونی ساختن تعلیمات، ارائه تصویر دل انگیز، آرام بخش از آفرینش و هستی و طرح و معرفی الگوهای موفق، تا حدی به پیروان خود مصونیت می بخشد. کسانی که به بزه های اجتماعی دست می یازند، اغلب نگاه مثبتی به جامعة خود و گاه به کلیت آفرینش ندارند و نظامات اجتماعی و گاه نظامات هستی را ناسالم و منحرف پرور تلقی می کنند و می پندارند که از مسیر درست و روال طبیعی نمی توانند به آنچه حقشان است دست یابند، لذا چاره ای جز خرق نظم های فرا رویشان ندارند.
از طرف دیگر آنجا که آدمی را از درون، هشدار دهنده ای است و فرمان ها را نه از بیرون که از خویشتن خود می داند و در هر لحظه و هر مکانی با مراقبی درونی و همیشگی روبروست، طبعاً کمتر به انحرافات می گراید، لذا اگر وعظ کننده و اندرز دهنده ای از درون نباشد، اندرزهای دیگران به او سودی نخواهد بخشید.
اگر احیاناً این وسوسه های اغوا کننده سراغ آدمی بیاید که گویا «راستی» و «درستی» دست یافتنی نیستند یا آنان که راه نیک را پیموده اند در شرائطی کاملاً مساعد و هموار بدین منزلت نائل آمده اند یا از عنایات ویژة غیبی برخوردار بوده اند، بهترین سدّ منیع در برابر این وسوسه ها الگوهای ارائه شده در متون مقدس می باشند که بی پشتوانه بودن آن ساخته های ذهنی و القائات شیطانی را نشان می دهند.
آنچه گذشت نگاهی اجمالی - و تا حدی متفاوت از نگاه های متعارف - به ربط و نسبت دین و انحرافات اجتماعی و نقش دین و دینداری در دفع و رفع انحرافات اجتماعی بود. البته این بحث را می توان در فرصت های دیگری بسط داد و نیز می توان از تعالیم دینی ناظر به این بحث و راهکارهای تربیتی اسلام در مواجهه با این ناهنجاری ها سخن گفت. بدین جهت اسلام در کنار عنصر انذار، بیم دادن و ترساندن که می تواند ریشه و خاستگاه گناه و انحراف را بسوزاند، تأکید و ترغیب به ثواب آخرت و نیکبختی دنیا نموده است، لذا از یک سو تأکید همة ادیان بر خانواده به عنوان هستة اصلی اجتماع که از گروه های اولیة اجتماعی است روشن می گردد، زیرا در صورت بسامان و برقرار بودن، راه را بر بسیاری از انحرافات می بندد و از سوی دیگر آیین های مذهبی جمعی، نظارت همگانی، مسئولیت جمعی، فراخوانی دین به همیاری بر کار نیک، پرهیز از هر نوع مساعدتی در کار خلاف و دهها آموزة دینی دیگری که در همة ادیان وجود دارند و در اسلام، به نحو کاملتر و جامعتری حضور دارند، هر کدام می توانند در برابر انحرافات اجتماعی نقشی بازدارنده را ایفا نمایند.
آنچه در پایان این نوشتار لازم است مورد تأکید قرار بگیرد، این است که آموزه های دینی هر قدر ناب و الهام بخش و اثرگذار باشند تا زمانی که به درستی فهم نشوند و تا زمانی که به شایستگی در عمل نیایند نمی توانند نقشی بیافرینند و اثری بر جای نهند. فهم های نادرستی که امروزه خود را به عنوان دین بر جامعه تحمیل می کنند و آکنده از جمود، سخت گیری و نامعقولیت هستند، هرگز نمی توانند جاذبه ای بیافرینند و نگاه های مضطرب را به سود خود معطوف سازند. همچنین رفتارهایی که برخی به نام دین از خود بروز می دهند و از دین برای پیشبرد اهداف خود بهره می گیرند و هزینه می کنند، هرگز نمی توانند به اصلاح جامعه و به جذب مردم خدمتی به دین نمایند.
اگر بنا است برای انحرافات اجتماعی چاره جویی شود و از ظرفیت های عظیم دین در این راه به نحو مطلوب استفاده شود، ناگزیر باید غبارها را از چهرة دین زدوده و میان آنچه ما به عنوان متدینان یا نهادهای دینی صورت می دهیم و آنچه خواست واقعی دین است، مرز بنهیم و دین را آنچنان که هست به مردم شناسانده، لذا بهترین راه همان است که در منابع دینی بر آن تأکید شده که خود را به خصلت های نیک بیاراییم و مردمان را با عمل خویش به آرمان هایمان فرا بخوانیم و بدانیم «هر که خود را به عنوان پیشوای مردم بر می گزیند، باید پیش از دیگران به تعلیم خویشتن بپردازد و باید پیش از آن که با زبانش مردم را به آداب فرا بخواند با رفتارش آنها را فرهیخته سازد و معلم خویشتن از معلم و مربی دیگران، بیشتر شایستة احترام و تعظیم است».
منابع:
- قرآن مجید.
- توماس، میشل:« کلام مسیحی»، ترجمة حسین توفیقی، قم، چاپ مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1377.
- ساروخانی،باقر:« دایرة المعارف علوم اجتماعی»، تهران، کیهان، 1375.
- محمد حسین طباطبائی: «المیزان».
- مجلسی، محمدباقر:« بحارالانوار»، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1362.