موعود: با سپاس از اینکه اجازه فرمودید خدمتتان برسیم و از محضرتان استفاده بکنیم. موضوع اصلی بحث مساله آثار تربیتی انتظار است. اما در مورد مفهوم انتظار فرج و اینکه چه اراده ای از این مفهوم می شود، دیدگاههای متفاوتی هست، هم در گذشته و هم در حال حاضر. هر کس با دیدگاهی با مساله انتظار فرج برخورد کرده است و مفهومی خاص از انتظار فرج ارائه داده است و بر اساس همین مفهوم هم مشی اجتماعیش را شکل داده است. با توجه به اهمیت مساله و اینکه هر مفهومی که ما از انتظار فرج اراده بکنیم، در عمل اجتماعیمان تاثیر می گذارد، به عنوان اولین سؤال بفرمائید که اصلا مفهوم انتظار فرج از نظر شما چیست و حضرت عالی دیدگاههای مختلفی را که در این زمینه هست چگونه ارزیابی می کنید؟
آیت الله محی الدین حائری شیرازی:
بسم الله الرحمن الرحیم، هر مطلب مفید و مثبتی قابل تحریف است، می شود با اندک تصرفی، اندک دخالتی مطلب راازمسیر خودش منحرف کرد، شیطان کارش همین است که یک مطلب اصیل را وارونه کند، دین برای یک امری است، شیطان از دین چیز دیگری می سازد. این همه کسانی که انسانهای بسیاری را منحرف کرده اند، یعنی دین جعل کرده اند، حقیقت دین را مسخ کردند، شد یک چیزی که شیطان پسند باشد، انتظار هم از این قبیله مستثنی نیست، شیاطین بهترین کارشان برای خودشان همین هست که انتظار را از معنی اصلی خودش دور کنند، معنی انحرافی برایش درست کنند، پس معنی اصیل انتظار را ببینیم چیست تا معنی انحرافیش مشخص بشود.
معنی اصیل انتظاراین است که انسان در خودش زمینه آمادگی برای اطاعت و پیوستن به آن حضرت را پیدابکندو همچنین زمینه را برای آن حضرت آماده کند. یعنی هم خودش آماده باشد برای پیوستن به آن حضرت، هم برای آن حضرت زمینه سازی بکند. بعضی ها یک بعد انتظار را گرفته اند و آن اینکه می گویند آن حضرت تا نیاید امور اصلاح نمی شود اما اینکه آیا لازم است که ما کاری کنیم تا برای آن حضرت زمینه هموارتر بشود، این را می گویند به ما مربوط نیست، این برداشت غلطی از انتظار است، این یاس است، این انتظار نیست. می گویند از دست ما کاری ساخته نیست. صاحبش می آید خودش امور را اصلاح می کند، خیر از دست شما کاری ساخته است، بعضی جایگاه تقدیر را و جایگاه مقدرات را نشناخته اند، جایگاه تقدیر و مقدرات این نیست که از انسانها سلب اختیار کنند، سلب قدرت کنند، تقدیر جای خودش را دارد، قدرت و اختیار انسان هم جای خودش را دارد و به دلیلی که انسان مختار است و خدا امانت قدرت را به انسان داده است، این زمینه انتظار فراهم می شود. چرا؟ چون آن روزی که آن حضرت می آید اینطور نیست که ایشان از انسانها، سلب قدرت می کند و انسانها را به راهی که می رود مجبور می کند، اگر بنا بر چنین کاری بود نیاز به انتظار نبود، در همان سال وقتی که ایشان چهار ساله بودند، نه، وقتی که ایشان ده یازده ساله بودند یا پانزده ساله بودند یا بیست ساله بودند اگر بنا بر اکراه بود خوب همان موقع اقدام می شد نیاز نبود که این همه زمان بگذرد و قرآن مکررا می فرماید:
«انلزمکموها و انتم لها کارهون » (1)
با اینکه شمابدتان می آید و کراهت دارید، شما را به قضیه ملزم بکنیم؟ یا می فرماید:
«انما انت مذکر لست علیکم بمصیطر»; (2) «لست علیهم بوکیل » (3) پس این مجموعه ها نشان می دهد که آن حضرت در انتظار مساعدشدن شرایط و اذن پروردگار جل و اعلی است، پروردگار متعال هم برنامه اش این نبوده است که مردم عوض نشدند او عوض کند، چه ظهور، چه غیبت، جزء این آیه هستند: «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم » (4) آن روزی که غیبت صورت گرفت، باز باعثش مردم شدند، مردم یک کاری کردند که نعمت ازشان سلب شد و آن روزی که حضور پیدا بشود قبلش مردم عوض شده اند، «ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم » (5) یا می گوید: «ان عدتم عدنا» (6) اگر شما برگردید ما برمی گردیم، گاهی هم در توبه راباز می کند و خدا لطفی می کند درآنجاو می گوید: «تاب علیهم لیتوبوا» (7) ملاحظه وضعیتشان و ضعفشان را کرده است، نظری کرده است، اجازه داده است که دلشان بشکند و توبه کنند، آن هم جایگاه خودش را دارد. پس اصل غیبت که شروع شد از ناشکری شروع شد، کاری با امام یازدهم کردند شیعیان که با هیچ کدام از امامان نکردند، یک نامه ای به ایشان نوشتند که پولهایی را که ما خدمتتان فرستادیم شما بیلانش را به ما بگویید در «تحف العقول » حضرت پاسخشان را اینطوری دادند که اگر این امامت امر مستمری است چرا این سؤال از یکی از پدران من نشد، چرا آنها متهم به این معنا نشدند؟ بعد از آن حضرت نپذیرفت و دستور فرمود پرده سیاهی در اتاق ایشان آویختند، مردم می آمدند از پشت پرده سؤال می کردند و می رفتند. این هم پرده غیبت است. این حرکت است، چون خدای تعالی می توانست آسمانها و زمین رادر یک لحظه خلق کند اما آنها را شش روزه آفرید، در روایت داریم که ای برای «اناته » است، «تانی » است، خداوند «تدرج » را دوست دارد، این متین تر است. پس اول غیبت کبری است با نواب لاعلی التعیین[غیرمعینی]، که حضرت دیگر تعیین نمی کنند، قلوب مردم به سمتی برود و آمادگیشان و ساخته شدنشان برای ظهور، معنای انتظار این است که هم خودش را فرد آماده کند برای پیوستن به آن حضرت، و هم دیگران را برای این کار تشویق کند و برای این کار تمهید مقدمات کند. در یک مصداق کوچک می شود اینطوری مثال زد، امام راحل، قدس سره، در نجف بود و مردم آرزو داشتند بیاید ایران، همکاری با او می کردند با اینکه در بینشان نبود، نوارش را تکثیر می کردند، صحبتش را اشاعه می کردند، ذکر خیر او می کردند، اطلاعیه به نفعش می دادند، کار برایش می کردند، تا امام رفتند به پاریس. باز هم مردم در اینجا تظاهرات می کردند، راهپیمایی می کردند، آن اندازه تلاش کردند، کار کردند، تا حکومت شاه را فلج کردند، تا امام آمد و حکومت هم نتوانست کاری بکند، این نقش مردم بود. آمدن امام بر اساس کار و حرکت و تلاش مردم است، از مردم حرکت، از خدا برکت، نتیجه اش این شد که آمد. ظهور هم مثل همین است، در قبل از ظهور هم باید، اینهایی که دوستان آن حضرت هستند، آنچنان کار کنند که دشمنان آن حضرت فلج بشوند. آنچنان تبلیغ کنند، ترویج کنند، نام ببرند که اسم آن حضرت، انتظار آن حضرت، آمدن آن حضرت، یک امر شایع و رایجی بشود. این می شود انتظار حقیقی. بعضی ها می گویند ما چکار داریم که می آید ما خودمان اصلاح می کنیم، این غلط است، این عینا مثل قضیه دعاست، فرد می گوید من در مساله روزی باید کار کنم، دعا یعنی چه، یکی دیگر می گوید، دعا می کنم، کار یعنی چه؟ اما دستور این است که انسان کار بکند، دعا هم بکند، اگر دعا بکند و کار نکند، روایت داریم چند دسته دعایشان مستجاب نیست، یکیش این است که کسی در خانه بنشیند و بگوید «اللهم ارزقنی » می گوید خداوند متعال به تو دست داده است، پا داده است، اینها وسایل روزی است، صلاح دانستم می دهم، می روی بیرون ممکن است صلاح ندانم و ندهم. تو معذوری، در مساله انتظار تلاشمان را باید بکنیم، دعا هم باید بکنیم، دعای برای تعجیل ظهور و تلاش برای آن. خداوند متعال نمونه دعای مستجاب را اینجوری می گوید، موسی علیه السلام، وقتی رسید به چاه دید که عده ای در اطراف چاه جمع شده و می خواهند به گوسفندانشان می خواهند آب بدهند، دو زن هم در آنجا ایستاده اند و منتظرند. آمد پیش آنها و گفت شماء چه چیزتان است؟ «قال ما خطبکما قالتا لا نسقی حتی یصدر الرعاء» (8) گفتند: جلوی چشم این چوپانهاآب نمی دهیم، تااینها بروند «فسقی لهما»رحم کرد به اینها و برایشان آب کشید، «ثم تولی الی الظل » (9) در آفتاب نایستاد و دعا کند، می خواست در حال خودش باشد. از این جهت رفت توی سایه، «فقال رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر» (10) کارش را کرد، بعد دعایش را هم کرد، ما داریم در روایت «ارحم ترحم » رحم کرد به آنها خدا هم به او رحم کرد. تلاش کرد در حد خودش برای دیگران، اما فرج شد برای خودش، از این جهت می گویند دعا کنید برای فرج ما که فرج می شود برای خودتان، موسی ، علیه السلام، آب کشید برای دختران شعیب اما فرج شد برای خودش، در آن وقتی که درخواست می کرد «لما انزلت الی من خیرفقیر» ما نمی دانیم چه خیری می خواهد، علی ، علیه السلام، می داند، می فرماید: «والله ماساله الا خبزا یاکله » (11) منظور موسی از خبز یک تکه نان بود، یک کف دست نان، از بس علف خورده بود «لانه کان یاکل بقلة الارض و لقد کانت خضرة البقل تری من شفیف صفاق بطنه »(12) از زیر وست شکمش سبزی علف پیدا بود، پیداست که همه چربی بدنش آب شده بود در این مدت، این خیلی حرف است که علی ،علیه السلام، می فرماید: سبزی علف از زیر پوست شکمش پیدا بود، موسی علیه السلام چقدر پوستهایش نازک شده بود و چقدر هم علف خورده بود، اما با این همه علف خوردن به کسی نگفت یک تکه نان به من بده، مناعت طبع موسی را نشان می دهد. خوب گاهی انسان از خدا یک پاره نان می خواهد، او به اندازه حاجتش می خواهد خدا به اندازه کرمش به او می دهد. خدا برای او مساله زن را حل کرد، مساله اشتغال را حل کرد، مساله مسکن را حل کرد، الان مساله جوانان ما و احتیاجات عمده جوانان ما این چهار تاست، شغلی، خانه ای، همسری، بعد هم برای ادامه تحصیل کنکور بدهند و وارد دانشگاه بشوند، خداوند متعال همه اینها را برای موسی علیه السلام فراهم کرد. اول گفت: «انی ارید ان انکحک احدی ابنتی هاتین » (13) همه می روند سراغ فردی که او پیشنهاد کند به پدرزن، پدرزن پیشنهاد می کند به داماد، یکی از این دو تا دختر را می خواهم به تو بدهم، این از زنش، «علی ان تاجرنی ثمانی حجج »; (14) هشت سال برایم کار کنی، این هم از شغلش، الان که می خواهد دست توی این سفره بکند بر اساس قرارداد است، میهمان نیست، تصدقی و اعانت و اینها نیست، از همین امشب غذایی که می خواهد بخورد بر اساس این است که می خواهد کار بکند، از حالا جزء قرارداد است. چون اجیر اینهاست باید به اجیر مسکنش را هم بدهند، چون کار می کند، در مقابل کار مسکن می گیرد و زن می گیرد و قوت و غذا و بالاتر از هر سه اینها دانشگاه است، چه استاد دانشگاهی بهتر از شعیب و دانشگاهی بهتر از تربیت پیغمبر، شما دانشگاه تربیت معلم یا تربیت مهندس دارید اما اینجا دانشگاه تربیت پیغمبر است، خوب او یک تکه نان خواست، اینطوری بهش دادند، خدا به ما می آموزد عمل کنید، دعا هم کنید، در انتظار هم، هم عمل، هم دعا، هر کس بگوید من تلاش می کنم برای آن حضرت، دعا نمی کنم، اشتباه می کند. هرکس بگوید من دعا می کنم، کاری از دست ما ساخته نیست، ما فقط نشسته ایم. پس آنها انتظار افراطی و تفریطی و این هم حد وسط، حد اعتدال، این نوع انتظار، اثر تربیتی اش این است که من می گویم. من برای اصلاح عالم، هر کاری را مقدورم شد می کنم، هر چه را که نتوانستم او می آید تکمیلش می کند، ما می خواهیم این عالم را بسازیم، هر اندازه اش را که بتوانم می کنم، او می آید تکمیل می کند، من وقتی که بدانم که این کار من دیگر کسی دنبالش را نمی آورد، انگیزه کارکردن از من گرفته می شود، وقتی که من می دانم بالاخره دیگران می آیند و این امور درست می شود، من هیچ نگران نیستم، چقدر از کار را می کنم، طلبه تربیت می کنم که برود انصار ایشان بشود. چون می دانم که آقا بعدا از اینها استفاده می کند. هیچ نگرانی نیست، خستگی، افسردگی حاصل نمی کند، اثر دیگرش این است که انسان در حین انتظار این حکومتهایی که هست قبول ندارد می گوید اینها طاغوتند، الا یک حکومت انتظار که اهل انتظار باشد، آن حکومت را قبول دارد. بیعت با اینها نمی کند چون منتظر است که با آقا بیعت کند، ببینید کسی که منتظر است از آن سفره بخورد، از این سفره نمی خورد، می گوید سفره ما بعد از این هست. خودش را از این ضعیت سیر نمی کند، حالش، حالت مسافر می شود، آن حال منتظر است، حال منتظر یک حال قائم است نه یک حال قائد، ببینید شما نشسته باشید بخواهید از این طرف اتاق نشسته بروید آن طرف اتاق، چقدر طول می کشد و چقدر زحمت دارد، اما اگر برخیزید چقدر راحت می توانید کار کنید. توان انسان را انتظار بالا می برد، ببینید بعضی می پرسند مثلا چه کار می کند؟ «جعل الله الکعبة البیت الحرام قیاما للناس » (15) این کعبه را اینطوری نگاهش نکن. هر که به این کعبه معتقد باشد از جایش برمی خیزد، می گوید دیگران دل به دنیا بسته اند، نشسته اند سر سفره دنیا همین را کرده اند خانه و مسکن، این بیت الله انسان را از خاک بلند می کند، انسان را سراپا بلند می کند، انتظار هم همین طور است، انتظار انسان را سرپا می کند، روحیه به انسان می دهد، یک اثر دیگر انتظار این است که به انسان سنخیت می دهد با آنها، چون به خودش می گوید من منتظر آنها هستم اما اگر آنها آمدند و گفتند ما تو را قبول نداریم، چه کار کنم؟ قرآن را مشاهده می کند که طالوت گفت که «ان الله مبتلیکم بنهر فمن شرب منه فلیس منی و من لم یطعمه فانه منی الا من اغترف غرفة بیده ». (16) خوب می گوید آقا امام زمان علیه السلام هم که قیام می کند اول جنودش 313 نفر است، طالوتیها هم که 313 نفر بودند پس وقتی که در313 این دو تا مشترکند، جنگ بدر هم 313 تا بوده است، پس یک مشترکات دیگری هم دارد. نه همین شرب که به من بگوید هر کس خورد با ما نیست، هر کس نخورد از ماست مواظب می شود که از قدرتش سوء استفاده نکند، از آنچه که در اختیارش هست، «الا من اغترف غرفة بیده » تا «من لم یطعمه فانه منی »بشوی، پس انتظار این خاصیت را دارد که دریچه ای است بسوی نور.
انتظار می گوید اصلا آن حال تو این نیست منتظرش شو، و همین می شود نفس کش او، زمینه تنفس او، مثل نماز، نماز برای انسان تنفس است، که این همه فانی، این همه کوچک، این هم یکجور دیگر بازی، یک طرفی هست که انسان با آن بازی نکند، وگرنه این همه عالم را ببیند، اگر این نماز نباشد، این انسان دق می کند و انتظار هم نباشد انسان مؤمن دق می کند. پس اثر روحی می گذارد، اثر تربیتی می گذارد، اثر اخلاقی می گذارد و بالاتر از همه ایشان گفته اند: شما دعا کنید برای تعجیل فرج ما که همین کار، فرج خود شماست.
موعود: ببخشید در صحبتهای شما نکته ای بود، در ارتباط با برخورد شخص منتظر با حکومتهایی که در زمان غیبت وجود دارند، این نکته ممکن است این سؤال را پیش بیاورد که پس حرکتی که در کشور ما برای تشکیل یک حکومت اسلامی ایجاد شد، چگونه باید توجیه کرد؟ این حرکت چگونه با مساله انتظار قابل جمع است؟
آیت الله محی الدین حائری شیرازی:
جمهوری اسلامی خصلت بالایش همین انتظار است، امام راحل همیشه می فرمود «ما منتظر طلوع خورشیدیم »، «ان شاءالله این حکومت را ما به صاحب اصلیش بسپاریم »، نسبت به غیر این حکومت بله، بگوید آنها فاسقند، آنها فاسدند، آنها موانع راهند، از من نیستند، من از اینها نباشم، امانسبت به این حکومت باید معتقد باشد، برای پیوستن به آن حضرت آمادگی داشته باشد که افراد را به حضرت ملحق کند، اما اینکه کار آن حضرت را این حکومت می کند، خیر، آنطوری که حضرت اقامه عدل می کنند، اینها هم می توانند، نه، اینها می توانند زمینه چینی کنند، چرا، بعضی از امور را هم اینها تجربه کنند که زمینه فراهم بشود، مثلا ما می گوییم ولایت مطلقه فقیه، خوب کسی که به ولایت مطلقه فقیه معتقد بود و راضی شد به ولایت مطلقه امام به طریق اولی حاضر می شود که برای غیر معصوم ولایت مطلقه قائل بود و اینطوری از آن اطاعت کرد، تمرینی می شود برای اطاعتش از معصوم و معمولا هم اینطور بزرگان وقتی که می آیندیکضرب نمی آیند، یک امتحانی می کنند،یک آزمایشی می کنند، یک سر و چشمی آب می دهند و بعد می آیند. هر عاقلی اینطوری است، امام حسین ،علیه السلام، وقتی که کوفیان این همه نامه نوشتند، مسلم بن عقیل را فرستاد که سالی که نکوست از بهارش پیداست، با ایشان چه کنند. معلوم می شود که با آن حضرت چه می کنند. امام راحل را که برای این امت فرستادند مثل مسلم بن عقیل بود، اگر با او خوشرفتاری می کردند پیدا بود که می شد برای آن آقا هم اینها مریدهای خوبی باشند. واقعا هم مردم برای امام مریدان خوبی بودند، استقبالی از او کردند پنج میلیونی. وقت رحلتش هم بدرقه ای کردند بیشتر از آن استقبال، هر چه هم فتوا داد رعایت احترام فتوایش را کردند با سنتش و آدابش و عاداتش و می گفتند مرجع هرچه بگوید، هشت سال جنگیدن را لازم کرد، آدم یک روز بجنگد، دو روز بجنگد، یک ماه، یک سال، آن هم با دست خالی، اینها همه اش پیداست که آن وفاداری که به آن حضرت کردند برای این حضرت هم می کنند.
موعود: وقتی که ما معارفی را که از ائمه معصومین ،علیهم السلام، در مورد انتظار به ما رسیده است مورد مطالعه قرار می دهیم، می بینیم که تعبیرات خیلی بلندی در مورد اصل مساله انتظار در آنها وجود دارد، تعبیری مثل اینکه «افضل العبارة انتظارالفرج ». این موضوع این سؤال را در ذهن ایجاد می کند که حالت یک انسان منتظر با حالت یک انسان غیر منتظر چه تفاوتهایی دارد؟ چه چیزی به انتظار این فضیلت را بخشیده که «برترین عبارتها» شده است؟ اصولا وجه ممیزه انسان منتظر چیست؟
آیت الله محی الدین حائری شیرازی:
انتظار و عدم انتظار مثل مسافر و حاضر است، کسانی که اهل دنیا هستند قصد اقامت کرده اند، کسانی که اهل آخرت هستند توی دنیا قصد اقامت ندارند، حالت مسافر دارند. مسافر چه کار می کند؟ مسافر مثلا می خواهد برود کشور عربستان، می خواهد برود در آنجا مثلا متوطن بشود، نمی خواهد برود حج و برگردد، یک کسانی هستند که می خواهند بروند خارج و بمانند و دیگر برنگردند، اینها چه کار می کنند، همین ها کافی است برای مطالعه کار، اینها همه چیزشان را دلار می کنند، فرششان، باغشان، تجارت خانه شان، همه شان را پول می کنند می گذارند توی بانکهای خارج، کسی هم که اهل آخرت است، همه را می فرستد توی بانکهای آخرت، اینجا مصرفش نمی کند، پس آن کسی هم که معتقد است به آخرت، حالتش، حالت مسافر دارد که قصد رفتن کرده است، حالتش این است که همه چیزش را تبدیل به جنس ارز آن کشور می کند، انتظار هم همین حال را به انسان می دهد که شاید امشب آمد، شاید امروز صبح آمد، در روایات نگفته اند که آقا ده سال دیگر می آید، بیست سال دیگر می آید، راوی می گوید که به آقا امام صادق ،علیه السلام، عرض کردند که آقا من نماز صبح را که خواندم دلم می خواهد بخوابم اما می ترسم که خورشید از مغرب طلوع کند (چون در روایت است که از علائم است) اگر خورشید از مغرب طلوع کند آن وقت من آماده نباشم به خاطر اینکه می خواهم نگاه کنم ببینم از کدام طرف طلوع می کند امروز روز ظهور است. الان شمشیرم را بردارم و آماده باشم برای قیام، خوابم نمی برد، حضرت فرمودند: نه بگیر بخواب. روزی که باید آفتاب بزند از مغرب سپیده اش هم از مغرب می زند، ببینید آقا چطوری با این حرف زد، نگفت آقا این قضیه مربوط به حالا نیست مربوط به نوه پشت چندمی من است، ایشان که اینقدر منتظر بود که هر روز به دنبال وقتش می گشت آقاحالش رابه هم نزد، گفت حال خوشی داردبگذاردرحال خودش باشد،حال انتظارقربی داشت. حضرت آب سردنریخت رویش. از این جهت بسیاری می گفتند همین امروز ممکن است آقا ظهور کند. زمان نمی گفتند، می گفتند شاید همین جمعه آمد، این حالتی که آنها می خواستند این بوده است که انسان آمادگی خودش را حاصل کند، خوب وقتی که انسان آماده شد، مرگ هم بخواهد در آن حال آمادگی برسد، پشیمانی ندارد، می سازد انسان را از نظر اخلاقی.
موعود: یکی از مسائل مهمی که الان وجود دارد مسئله تهاجم فرهنگی و مسائلی است که در مورد جوانها وجود دارد، به نظر شما ما چه استفاده ای می توانیم از ترویج فرهنگ انتظار و توسعه فرهنگ مهدویت و انتظار برای اصلاح وضعیت فرهنگی، بخصوص جوانان داشته باشیم. با ترویج فرهنگ انتظار چه تاثیری می توانیم بگذاریم در اصلاح جوانان و هدایت آنها به طریقی مطلوب؟
آیت الله محی الدین حائری شیرازی:
فرهنگ انتظار ولایت انسان را حفظ می کند و با ولایتش انسان هر چه بخواهد بشود، می شود «الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور» (17) ولایت است که سبب می شود که انسان از ظلمت به سوی نور بیاید این وقتی که انتظار آقا را دارد چهره ولایت در انتظار تجلی می کند، من این را برایتان توضیح بدهم یعنی چهره ممکن است ابعاد مختلف داشته باشد، کسی به نام زید می خواهد توی اتاق بیاید، هرکسی نسبت به زید موضعی می گیرد. آنکه از زید طلبکار است می گوید به او بگویم و طلبم را از او بگیرم، او که به زید بدهکار است یا می خواهد از زید فرار کند که زید را نبیند یا می خواهد بدهیش را به او بپردازد، خلاصه هرکس یک جوری با او برخورد می کند. وقتی که می گوییم ولایت، وقتی که امام حاضر است، ولایت یعنی اطاعت، وقتی که امام غایب است، نیست که از او اطاعت کنی، انتظارش را که می کشی ولایت در همین انتظار تجلی پیدا می کند. وقتی که ولایت آمد همه چیز می آید،اول ولایت بعد نماز، این ولایت است که به نماز روح می دهد، چطورمی گوییم اول لباس غصبی نباشد بعد نماز، زمین غصبی نباشد، بعد نماز،انتظار جلوگاه ولایت است.