ماهان شبکه ایرانیان

سنت در دنیای مدرن / گفتگو با محمود عبادیان

آقای عبادیان ضمن اشاره به برخی ویژگی های سنت از قبیل جهت دهندگی آن به رفتارها و بینشها، معقولیت آن و تاثیر آن بر فرهنگ و تاثرش از آن به رابطه سنت و مدرنیته اشاره می کند و مدرنیته را فاقد سنت می داند

چکیده:

آقای عبادیان ضمن اشاره به برخی ویژگی های سنت از قبیل جهت دهندگی آن به رفتارها و بینشها، معقولیت آن و تاثیر آن بر فرهنگ و تاثرش از آن به رابطه سنت و مدرنیته اشاره می کند و مدرنیته را فاقد سنت می داند. سنت به عنوان امری مربوط به گذشته، باید در خدمت پیشرفت قرار گیرد و حوزه را با آن منطبق نماید. وی به نظریه آسیب اخلاقی در دوران مدرنتیه اعتقادی ندارد و سرانجام مشکلات جامعه ایران را ناشی از تقدیس سنت و اصرار بر حفظ آن می داند.

مقالات سنت، حافظه یک قوم است. آداب و رسوم و عرف اجتماعی را نیز تحت سنت گردآورده اند. سنت بر زیسته ها و تجربه های گذشته است. سنت در اذهان نسلها رسوب می کند و آگاهانه یا ناآگاهانه به ارث می رسد. سنت به نوعی تنظیم کننده رفتار، رویکرد، دید و یا حتی نگرش به جهان هستی است. سنت با بی سنتی آغاز می شود. آنچه سنت می شود، در اساس خودش سنت نیست.

فرهنگ یک مقوله اجتماعی است و در بستر سنت است. می توان گفت که سنت و فرهنگ تاثیر و تاثر متقابل دارند; اما فرهنگ تحت تاثیر یک سلسله عوامل در تغییر و تحول است. عنصر ثبات دار فرهنگ، سنت است. اگر فرهنگ را عامل متحول در زندگی یک قوم یا یک گروه تلقی کنیم، سنت مصالح آن است. در سنت نوعی معقولیت هست; اما معقولیت غیر از عقلانیت است. معقول بودن نوعی تمکین کردن است. هرچیزی به گمانی معقول است، ولی هر چیزی عقلانی نیست; یعنی نمی شود برای آن تعقل، زمان و مکان قائل شد.

مشخصه اصلی مدرنیته نقد سنت است. به قول پوپر، ابطال دائم سنت معادل مدرنیته است. فلاسفه دو دسته اند: برخی سنت شکن هستند; مثل افلاطون و سقراط و دکارت و کانت. دسته دیگر، از سنتها فلسفه استنتاج می کنند; مثل ارسطو. وی کهنه را در خدمت نو درمی آورد. یکی از ویژگی های هگل نیز همین است. هگل را نمی توانید سنتی بدانید; مدرن است، هرچند جزء فیلسوفان مدرنیته محسوب نمی شود.

علت وجودی مدرنیته تا زمانی بود که مانعی بر سر راه پیشرفت خود داشت. وقتی این موانع را از سر راه برداشت، خودش مانع خودش شد و در نتیجه باید یک رجعت مجددی به سنت می شد. ضروری می نمود که این شتابی که مدرنیته گرفته، متوقف شود. باید رجعتی به سنت یا به نحوی اتکای مجدد سنت می شد و در نتیجه پست مدرنیسم زاده شد. پسامدرنیستها به منابع تاریخی مراجعه می کنند; گاهی به نیچه، گاهی به عصر رنسانس، گاهی حتی به قرون وسطی. در اینجا عقل سرکوب شده است، اما نه هر عقلی; بلکه عقل دکارتی، عقل دینی و احتمالا عقل هگلی. اما عقل به مثابه قوه ادراک انسانی زیر سؤال نرفته است.

اگر سنت را امر گذشته بدانیم، آن امر گذشته باید در خدمت نو قرار گیرد. کهنه در خدمت نو و دیالکتیک این دو، سنتزی از این دو امر است. همان طور که جامعه انسانی متحول می شود و علوم پیش می رود، سنت هم باید خودش را تابع این پیشرفتها کند.

اینکه می گویید در دوران مدرن، اخلاق انسانی دچار بحران شده است، درست نیست. کانت از پایه گذاران اخلاق مدرن است. او می گوید آن چنان رفتار کن که انتظار داری دیگری با تو آن گونه رفتار کند. در نتیجه اخلاق انسانی دچار بحران نشده است. یک سلسله تصورات دینی، ماورایی و آرمانی از اخلاق طی تاریخ بوده که طبیعی هم بوده; اینها مساله انگیز بودند و کارایی خودشان را از دست داده بودند. در هر مقطع و زمانی و در هر جامعه ای، بنا به ضوابط آن جامعه یا هدفمندی قشر روشنفکر آن جامعه، رفتاری می بینید که می توان اسم آن را اخلاق گذاشت; یعنی اخلاق به معنای روز کلمه، نه اخلاق به معنای دینی یا خدایی کلمه. اخلاق دینی، اخلاق بایستی است و مثل جمهوری افلاطون فقط می تواند ارضای فکری و فردی کند و نمی تواند عمل کند. این نوع اخلاق را همیشه در عالم فکر و رؤیا خواهید داشت، نه در زندگی و اینکه می گویند آن اصل کانتی جهان شمول است و در همه فرهنگها و سنتها وجود داشته، درست نیست. آن اصل اصلا جهان شمول نبوده است.

در ایران، دستور دادن و امر و نهی کردن به صورت یک امر سنتی درآمده. در این چارچوب نمی توان رابطه سنت و نوآوری را حفظ کرد. باید نوآوری بر سنت حاکم شود، نه برعکس. باید سنت را به علوم، پیشرفت و حرکت بسپارید. اما در اینجا سنت تقدیس می شود و به همگان توصیه می شود. در این صورت من حق دارم بگویم فرهنگ کنونی ما محافظه کارانه است و دست و فکر انسان را از عمل باز می دارد. امری در کنار گوش ما هزار و چهارصد سال است که دارد اجرا می شود. باید با آن برخورد کرد; آنچه را مثبت است از آن گرفت و آنچه را منفی است کنار گذاشت. ایران امروز نیازمند آن است که فرهنگ را با علوم و تمدن ترکیب کند تا بتواند راه خروجی از این بن بست پیدا کند.

اشاره

1. آقای عبادیان با روشی غیرعالمانه و غیرمستدل مشکلات ایران امروز را به سنت نسبت داده و از تقدیس سنت نالیده اند. مگر ایران امروز ما چه اندازه سنتی است؟ ما اینک وارث سه فرهنگ ایرانی، اسلامی و غربی هستیم که هر کدام در ساختن وضع فرهنگ امروز ما سهمی دارند. ایشان به چه دلیل همه مشکلات را به بخشی از این فرهنگ نسبت می دهند، بدون آنکه سهم دیگر بخشها را در نظر آوردند؟ به علاوه بر آن بخش هم انگشت تهمت را نشانه می روند که نکته قوت این فرهنگ است. مراد ایشان از امری که هزار و چهارصد سال است در کنار گوش ما اجرا می شود، چیزی جز فرهنگ اسلامی نیست. به راستی آیا مشکلات ما از فرهنگ اسلامی است یا از دورافتادن از آن فرهنگ؟ اگر اخلاق اجتماعی یا اخلاق کاری ضعیف شده است، آیا به دلیل توصیه های اسلام به داشتن نظم اجتماعی و وجدان کاری است؟ به راستی ایشان از اخلاق دینی چه می دانند که آن را مانع حرکت رو به جلو ایرانی شمرده اند؟

2. جای این سؤال وجود دارد که سهم روشنفکران مقلد غرب در آوردن صورت کاریکاتوری مدرنیته به جامعه ایرانی چه اندازه است. آنان از مدرنیته به جای روحیه تحقیق و پژوهش سخت تجربی، تقلیدی از علم را و به جای روحیه آزادگی و مبارزه با انحراف، دین ستیزی را آموختند و به جای پرداختن به مشکلات واقعی جامعه خویش، به برشمردن مشکلات وارداتی پرداختند و... نتیجه آن، نوعی مدرنیته نیم بند کاریکاتوری بود که نه تنها دردی از دردهای جامعه ایرانی را دوا نکرد، بلکه خود به یکی از مهمترین موانع پیشرفت جامعه بدل شد. اما جناب عبادیان اصلا به این مقولات نپرداخته اند و تنها مشکل ما را وجود «تکلیف »، «تقدیس سنت »، «اخلاق دینی » و مانند آن دانسته اند.

3. آقای عبادیان می گویند: «باید نوآوری بر سنت حکم کند»; اما چرا؟ آیا این سخن هیچ دلیلی جز تقدیس تجدد دارد؟ آیا پشتوانه این سخن، فرضیه اثبات ناشده پیشرفت و تکامل نیست؟ آیا هر نوی خوب است و هر کهنه ای بد است؟ آیا آموزه «وجود خدا» چون قدیمی است بد است و آموزه «مرگ خدا» یا «نفی خدا از زندگی اجتماعی » چون جدید است خوب است؟!

4. یک نکته خوب در سخن آقای عبادیان این است که می گویند باید در سنت نظر کرد و خوب و بد آن را از یکدیگر بازشناخت و سنتهای غلط را کنار گذاشت. اما این تنها یک روی سکه است. ای کاش ایشان با چشم دیگرشان نیز عیوب مدرنیته را می دیدند و نظر در آن و جداکردن سره از ناسره را در آن روا می داشتند و نیز میان سنت دینی و سنت غیردینی تفکیک می کردند و می گفتند سنتهای غیردینی که در لباس دین درآمده اند یا در این لباس هم درنیامده اند، حسابشان جدای از سنن دینی است. اگر چیزی شایسته تقدیس باشد، سنت دینی است که از منشا الوهی برخوردار است; اما سنن غیردینی چنین شایستگی ای را ندارند.

5 . اشکال دیگر این است که آقای عبادیان مدرنیته را دارای روح اخلاقی مخصوص به خود می داند و در آن هیچ بحران اخلاقی مشاهده نمی کند. بحران اخلاقی غرب که اندیشمندان و مصلحان بزرگ امروز آنجا را که به فکر انداخته و بسیار از آن نالیده اند، چیزی نیست که فهم و درک آن به سادگی میسر نباشد.

6. آن اصل اخلاقی ای که ایشان آن را مخصوص مدرنیته می دانند و منشا آن را اخلاق کانت برمی شمارند، برخلاف نظر ایشان، جهان شمولترین اصل اخلاقی است که در تمام فرهنگها از قدیم الایام وجود داشته است و کانت آن را ابداع نکرده است. «قاعده زرین » عیسوی، «قاعده سیمین » کنفوسیوس، وجود همین قاعده ها در اسلام در بیانات مختلف پیامبران و امامان معصوم، از جمله در جای جای نهج البلاغه (مثلا نامه 31 به امام حسن مجتبی علیه السلام)، وجود همین قاعده ها در آیین هندو و... دلیل مدعای ماست و اندک آشنایی با اخلاق ادیان بزرگ جهان، این نکته را مکشوف می دارد که قاعده زرین «آنچه برای خود می خواهی، برای دیگران نیز بخواه » یا صورت سلبی آن (قاعده سیمین): «آنچه برای خود نمی پسندی، برای دیگران مپسند»، فراگیرترین قانون اخلاقی است و هیچ نظام اخلاقی منسجمی از آن خالی نیست.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان