سرویس فرهنگی فردا: هادی حجازیفر از آن دسته استعدادهای بازیگرانی است که دیر کشف شد، استعدادی که محمدحسین مهدویان با سپردن نقش سخت احمد متوسلیان او را به سینمای ایران معرفی کرد و حالا پس از چند تجربه سینمایی تبدیل به یکی از ستارههای سینمای ایران شده است. ستارهای که خیلیها دوست دارند با او کار کنند.
روزنامه اعتماد به سراغ او رفته و بهانه تجربههای اخیرش در سینما و تلویزیون به گفتوگو با او پرداخته است. این گفتوگو مفصل که دارای نکات جالب و خواندنی بسیاری به ویژه در ارتباط با تفکرات شخصی حجازیفر است با عنوان «مجموعه عجیبی از اصلاحطلبی و اصولگراییام» منتشر شده است.
در بخشی از این مصاحبه حجازیفر درباره اعتقادش به آنچه در فیلمهایی همچون «ماجرای نیمروز» مطرح شده است؛ گفت: من به همه فیلمهایی که در آنها بازی کردم اعتقاد دارم. حتی فیلمی که درباره سوریه ساخته میشود و از این فیلم هم دفاع میکنم. واقعیت این است که امریکا ما را دوست ندارد، نه تنها ما، بلکه همه کشورهایی که در جهان سوم جای میگیرند را دوست ندارد. شاید بخشی از این نگاه از تفکرات چپیام ناشی شود که انگار وارد ژن همه ما شده است. لیبرالترین آدمها هم وقتی از کاخ سفید صداهای نامربوط میشنوند رگ گردنشان بیرون میزند...
![ماجرای نیمروز ماجرای نیمروز](/Upload/Public/Content/Images/1396/05/01/1328130886.jpg)
وی در ادامه در ارتباط با صادقانه بودن روایت «ماجرای نیمروز» اظهار کرد: «ماجرای نیمروز» یک واقعه تاریخی را روایت میکند. یعنی برای به ثمر رسیدن آن ما به اسناد نیاز داشتیم و این سندها واقعا وجود داشت. متاسفانه ما اتفاقات تاریخی را زود فراموش میکنیم. این فیلم درباره مقطعی از تاریخ حرف میزند نه بعد و قبل از آن واقعه. همین حالا اگر من فیلمی درباره مافیایی ایرانی بسازم و تفنگ بدهم دست شخصیتهای فیلمم، کسی آن را باور نمیکند. چرا؟ چون این تصویر به ما نمیآید! حالا تو میخواهی فیلمی معمایی- پلیسی بسازی و بخشی از تاریخ را به نمایش بگذاری و چه بستری مناسبتر از تاریخی که یک گروه مسلح علیه حکومت مرکزی اعلان جنگ کردند. هر جای دنیا حکومتی انقلاب کند و بر اساس رفراندوم، انتخابات و قانون اساسی مستقر شود و در عین حال یک گروه مسلح علیه این حکومت اعلان جنگ کنند، حتی با فرض بحق بودن خواستهشان، باید روی حکومت مستقر اسلحه بکشد؟! هیچ جای دنیا حتی در جوامع پیشرفته چنین چیزی را برنمیتابند.
حجازیفر در ادامه گفت: من فکر میکنم در برخورد با این گروه شاید اشتباهاتی وجود داشته، اما واقعیت این است که سازمان مجاهدین خلق در آن دوره به این جنایتها دست زد و جوابش را هم گرفت. بالاخره خشونت، خشونت میآورد. همین چند وقت دیدید که در مقابل حمله تروریستی تهران چه همبستگیای ایجاد شد؟ آن موقع هم وضعیت به همین گونه بود. فرقی ندارد گروه تروریست مجاهدین خلق باشد یا جندالشیطان! من کاری ندارم که آبشخور فکری اینها درست است یا نه، صلاحیت بررسی چنین چیزی و اطلاعات مورد نیاز آن را هم ندارم. در فیلم هم تحلیلی اتفاق نمیافتد. اما این مساله واضح است هر کجای دنیا کسی روی حکومت مرکزی اسلحه بکشد، محارب است.
وی همچنین درباره اقتضائات ساخت فیلمهای اینچنینی که موضوعات تاریخی میپردازند نیز گفت: وقتی ما نمیدانیم واقعیت چیست، مجبوریم به پوسته ظاهری امر بپردازیم و هی بگوییم این قلب واقعیت است. خب روی کار بودن حکومت مستقر و اسلحه کشیدن گروهی مسلح علیه آن و علیه مردم یعنی چه؟ این اتفاق در هیچ جای دنیا مرسوم نیست. یادمان نرود در امریکا ارتش با فرقه دیویدیه چه کرد. با زن و مردشان و مزرعهای که تبدیل به زرادخانه کرده بودند. وقتی مفاهیم نسبی است، چه کسی میتواند بگوید واقعیت چیست؟
![ایستاده در غبار ایستاده در غبار](/Upload/Public/Content/Images/1396/05/01/1328160710.jpg)
حجازیفر در پایان خاطرنشان کرد: اینکه ما مدام همهچیز را مورد قضاوت قرار میدهیم، ویژگی تمدن و شهرنشینی است. پس به واقعیت از دید خودمان نگاه میکنیم. مشکل ما این است که رسانه حرفهای نداریم! فرض کنید حکومت بخواهد خوانش خودش را از تاریخ و وقایع سیاسی برای مردم جا بیندازد؛ متاسفانه حتی برای همین هم رسانه حرفهای ندارد. فیلم «نجات سرباز رایان» و... اینها مانیفست امریکایی است. بهبه میکنیم و کسی نمیگوید سفارشی است. اما به فرض محال و باور به اینکه ماجرای نیمروز فیلم سفارشی است، مجوزی میشود که همه نه تنها محتوای «ماجرای نیمروز» بلکه سازندگان و عواملش را قضاوت میکنند! کسی مثل دکتر زیباکلام برآورد مالی ذهنی هم ارایه دادند حتی. آن هم فیلمی که خودش اصلا قضاوت نمیکند. به مجاهدین خلق نزدیک نمیشود که قضاوتشان نکند اصلا. در دیالوگها و میمیکها حتی. تنها حرفش این است که خشونت، خشونت میآورد و خشونت کنی اجازه خشونت کردن میدهی! و اینکه این شهر همین تهران روزگاری نه چندان دور پر از گلوله و ترور و خشونت و خون بوده است. اینکه بترسیم از انشقاق و ناخن کشیدن به هم. اینکه سیاسیون اینقدر عصبانی نباشند و طرفدارانشان را عصبی نکنند.