حوزه، ش 117 و 118
نویسنده محترم مطالب خود را در ضمن چند نکته مورد بررسی قرار داده است:
اول، نزاع های بسیاری در مشروطه، میان اصحاب اندیشه دینی به وجود آمد که نشان دهنده تفاوت های مبنایی و ریشه ای میان آنان در نگاه به مسائل دینی و دنیایی، از جمله در نگاه به سنت و تجدد بود.
دوم، منظور از سنت در این نوشته، سنت دینی و اسلامی است؛ یعنی مجموعه ای از زوایای گوناگون اعتقادی، اخلاقی، آداب و رسوم و اعمال. اما واژه تجدد در عرض دو واژه دیگر یعنی مدرنیسم یا نوگرایی و مدرنیزاسیون یا نوسازی قرار می گیرد. بر این اساس، تجدد یا مدرنیته فرآیندی است که طی آن دگرگونی های اساسی در اندیشه ها، چگونگی ها و رفتارهای یک جامعه صورت می گیرد، مانند بالا رفتن سطح زندگی مادی، گسترش فن آوری های ماشینی، سرمایه داری و بازار آزاد، دموکراسی لیبرال، فردگرایی و... .
سوم، تمدن اسلامی پیش از دوره های جدید، یعنی دوره صدر اسلام و دوره جنگ های صلیبی میان مسلمانان و اروپاییان، با غرب در تماس و ارتباط جدی بود؛ به گونه ای که رویارویی مسلمانان با غربیان، رویارویی از جایگاه و پایگاه قدرت و برتری بود. بعد از این دو دوره از یک طرف غرب و تمدن اروپا برای جبران ضعف و کاستی های خود به شدت در تلاش و تکاپو بود و مسیر رشد و تدبیر و فن آوری های جدید را طی می کرد. اما در عین حال، مسلمانان پس از کسب احساس اعتماد به نفس و غرور و سرمستی از پیروزی های خود، ارتباطشان را با آنان قطع کردند و خود را بی نیاز از غرب و تمدن اروپا دانستند و حالت فراموشی و سستی و بی تدبیری را در پیش گرفتند.
چهارم، در سومین دوره، تمامی کشورهای اسلامی، از جمله ایران، با دو رویه استعماری و علمی عقلانی و فن آوری تمدن غرب مواجه اند. البته، جدایی این دو جنبه از یکدیگر برای برخی اندیشمندان اسلامی دوره مشروطه، به طور کامل روشن نبود. اما از چشم انداز سنت و تجدد می توان گروه ها و جریان های فکری دوره مشروطه را به سه دسته تقسیم کرد: تجددگرایان؛ سنت گرایان و سنت تجددگرایان تطبیق گرا (سنت گرایان نوگرا).
پنجم، برخی آرا و باورهای سنت گرایان نسبت به مشروطه عبارتند از: اساس مشروطه از دستاوردهای مدرنیته و فرهنگ است، نه نتیجه سنت؛ سنت گرایان و در رأس آنها شیخ فضل اللّه نوری معتقدند که مشروطه بر مبانی ای استوار است که به هیچ روی با مبانی اعتقادی و اسلامی سازگاری ندارند؛ هرگز نمی توان بین سنت و مدرنیته سازگاری ایجاد کرد. بدین جهت متدینینی که خواسته اند ظاهری دینی به تن مدرنیته بدهند، دچار بدفهمی شده اند؛ چرا که یا سنت دینی خود را و یا حقیقت مدرنیته را درست نفهمیده اند؛ به دلیل آنکه مبانی اعتقادی و دینی اسلام، کامل، ثابت و جامع است، به تنهایی برای اداره و سعادت جامعه کافی است و نیازی به فرهنگ آموزی و الگوبرداری از غرب نیست.
ششم، سنت گرایان نوگرا، اندیشمندان مسلمانی بودند که می خواستند بین سنت و تجدد سازگاری و تفاهم ایجاد کنند؛ چرا که نه می توانستند به سنت های فکری و دینی خود بی توجه باشند و نه می توانستند دستاوردها و موفقیت های تجدد و مدرنیته را نادیده بگیرند. بزرگانی چون آخوند خراسانی، میرزای نائینی از طرف داران این نظریه اند. اما راهبرد آنان بر چند اصل استوار است: آموزه های اسلام با بسیاری از دستاوردهای مدرنیته و تمدن غرب هماهنگی دارد؛ بسیاری از دستاوردها، در اساس، نتیجه مدرنیته نیستند؛ بلکه از ذخایر و اندوخته های سنت و اسلام اند؛ در برخی موارد که به ظاهر ناسازگاری میان این دو دیده می شود، می توان با ارائه قرائت مناسبی از آموزه های دینی یا مدرنیته بین آنها هماهنگی ایجاد کرد و سنت شرط لازم خوشبختی است، نه شرط کافی؛ لذا برای رسیدن به سعادت باید از عقل و دستاوردهای عقلی در هر زمان استفاده کرد.