شرق، ش 329، 10/8/1383
چکیده: این نوشتار با ذکر شواهد متعدد بر وجود تنوع و تکثر در میان ادیان و مذاهب نتیجه می گیرد که کثرت گرایی در دین یک ضرورت عینی است که باید آن را پذیرفت.
دین را امروزه به هر نگاه قدسی و رازورزانه به جهان، تقلیل داده اند حال این نگاه قدسی به دنیا و مافیها می تواند تک خدایی و یا حتی گاه بدون خدایی مشخص و متشخص مانند آنچه در بودیسم می بینیم، سراغ کرد. حال آنکه پیش از این دین را فقط به دین های دارای پیامبر و البته وحی محدود می کردند اما امروزه تعریف رایج آن است که گفتیم. حال با این تعریف باید کثرت گرایی در دین را چون ضرورتی در نظر گرفت.
دلایل اعتقاد به کثرت گرایی را می توان این گونه صورت بندی کرد:
1 اگر به اطراف خود نگاهی اجمالی بیفکنیم انسان هایی را با عقاید و مذاهب گوناگون می یابیم. چنان که در مسیحیت بیش از ده شاخه و در اسلام تا قرن چهارم و پنجم تا هفتاد و دو فرقه را نام برده اند. البته هر یک از این شعب و فرقه ها خود نیز به دسته ها و گروه های کوچک تر هم تقسیم می شود.
2 تاریخ مذاهب و ادیان نشان می دهد که درست بعد از، از بین رفتن پیامبران و حتی با وجود این بزرگان در قید حیات و با وجود کتاب های مقدس گروه ها و ادیان از اتحادی که در فلسفه از آن نام می برند که تفکیک هر جزء از جزء دیگر امکان پذیر نباشد وجود خارجی نداشته است. بلکه چنان که می بینیم ادیان به گروه ها و فرق گوناگون و مذاهب کوچک تری بخش شده اند مثلاً یهودیان با اینکه دین بسیار بسته ای هم دارند زیرشاخه های مختلفی را هم به جهان عرضه داشته اند و یا مسیحیت که از «پل تلدیس» که جزء نزدیک ترین افراد به مسیح و از مهم ترین شارحان انجیل است گرفته تا امروز پیوسته تقسیم شده و گروه های کوچک تری را به وجود آورده است؟
مثلاً پروتستان، ارتدوکس، پیوریتن، ژاکوبن، یسوعیان و... .
3 در طول تاریخ همه فرقه ها به کتب مقدس و حتی به فرموده های پیامبران استناد کرده اند. چنان که اشاعره و معتزله دو نحله اصلی اسلام هم به آیات شریفه قرآن مجید استناد می کنند ولی هر دو، آیات را چنان که می فهمند و با توجه به آرا و اندیشه خود تبیین می کنند و توضیح می دهند و حتی در بین این دو فرقه زیرشاخه های دیگری هم داریم برای مثال در بین اهل تسنن مذاهب چهارگانه را مشاهده می کنیم و در تشیع نیز مذاهبی چون زیدیه، اسماعیلیه و دوازده امامی به چشم می خورد. درست است که همه این گروه ها در اصل از یک ریشه تبعیت می کنند و به یک متن و کلام استناد می کنند اما نکته این است که با هم اختلافات و تفاوت هایی دارند و این اختلافات از تفسیر و قرائت کتب مقدس به دست آمده است.
4 همان طور که گفتیم مذاهب و فرق مسیحیت به انجیل و نوشته هایی که در طول تاریخ به دست آنها رسیده ارجاع می دهند و همه آنها نیز گروه های مقابل را به کج فهمی و انحراف از متون مقدس متهم می کنند و برای اثبات حرف و حقانیت خود قرن هاست که می نویسند و مجادله می کنند ولی آنچه می بینیم این است که هنوز هیچ یک از این گروه ها قادر به اقناع طرف مقابل نشده اند. چرا؟
5 هر فرقه و گروهی دیگر مذاهب و کیش ها را به نداشتن عقل و به کار نگرفتن خود و تعقل، متهم و منسوب می کنند. از طرف مقابل هم فرق رودررو استدلال می کنند که اتفاقا عقل این است که ما می گوییم و این شما هستید که تعقل را به هیچ می گیرید و شیطان را رهنمای خود قرار داده، منحرف شده اید. این اتهام ها و ناسزاگویی ها و قال و مقال ها قرن هاست که تداوم داشته و ما هم اکنون نیز می بینیم که هر دو گویی راست گفته اند بدون اینکه سخن کاملی ارائه داده باشند و طرف یا طرف های خود را به صحت و کمال فرقه خود قانع کرده باشند.
6 اگر کسی حجت بیاورد که طرف مقابل، عقل را به نفع خود تفسیر می کند و یا اینکه شیطان در جلد او نفوذ کرده و یا هوا و هوس نمی گذارد که آیین حق را بپذیرند، درست دقیقا این فرقه در مقابل نیز می تواند همین اتهام ها را متوجه رقیب کند.
7 با وجود این جنگ و جدال ها و با وجود تلاش ها برای نزدیکی این فرق و گروه ها هنوز مذاهب گوناگون وجود دارند و به حیات خود ادامه داده اند و این جنگ و جدال ها و خونریزی ها و نوشته های گوناگون هنوز هم ادامه دارد.
8 اگر حق و حقیقت و دین راستین و کیش و آیین ناب به صورت صاف و پوست کنده و روشن وجود می داشت نمی بایست شاهد چنین اختلاف ها و تفاوت ها در یک دین باشیم و نمی باید این فرق، خود را از رسیدن به حقیقت روشن و آشکار محروم می کردند. شاید حق مانند طلا و جواهر است و در معادنی وجود دارد که به گل و کثافت و لجن آمیخته شده است. لذا هر گروه و فرقه ای تلاش می کند خود را از کاویدن و کوشش برای رسیدن به این طلا محروم نکند اما این تلاش و کوشش از راه های مختلف صورت می گیرد لذا افکار و اندیشه ها و فرق و مذاهب مختلفی را شاهد هستیم که هر یک به قدر توان خود می کوشند و البته خداوند نیز از هر کسی به اندازه وسع و توانش بازخواست می کند.
اشاره
وجود ادیان و مذاهب مختلف در تاریخ تکون بشری، امری غیرقابل انکار است. از گذشته های دور، این گونه بوده است که هر کس خود را وام دار مکتبی خاص و اعتقادی ویژه می دانسته و در پیروی از آن اهتمام داشته و از حریم آن مصرانه دفاع می کرده است. همین رویه اعتقادی امروزه نیز در بین ابناء بشر، جاری و ساری است. وجود ادیان و مذاهب مختلف الاهی و غیرالاهی، جای تردید ندارد. اما آنچه امروزه به عنوان یک مسئله اساسی در مباحث دین شناسی مطرح و قابل توجه است مسئله رستگاری انسان است و اینکه آدمی از چه طریقی می تواند به رستگاری و سعادت ابدی دست یازد. آیا هر یک از فرق و مذاهب کلامی، می تواند انسان را به سر منزل مقصود یعنی رستگاری ابدی، رهنمون سازد. به دیگر عبارت آیا انسان می تواند در پیروی از هر یک از این مرام های اعتقادی، رستگاری خود را بازیابد یا خیر. بحث تکثرگرایی دینی که امروزه جامعه غربی را در نوردیده و به برخی جوامع اسلامی نیز سرایت کرده است، در واقع عنوان پاسخی برای پرسش یاد شده هست. کسانی مانند «جان هیک» که از طراحان و یا مروّجان پلورالیسم دینی است، قائل به رستگاری انسان در ظل توجه به هر یک از ادیان و مذاهب مختلف است و البته این رویکرد مبتنی بر برخی از مؤلفه های معرفت شناختی است که به عنوان مبنای اصلی آن، تلقی می گردد که در جای خود قابل تأمل و سنجش جدّی است. در مقابل، افرادی نتوانسته اند چنین رویکردی را بپذیرند و آن را از حیث مبانی معرفت شناختی دچار آسیب های جدی دانسته اند که در مواردی به تجویز پارادوکس های بدیهی انجامیده است. اینان با ارائه ادله ای، رستگاری را در هر زمانی منحصر به دینی خاص دانسته اند.
غرض نویسنده محترم اثبات تکثرگرایی دینی و اختلاف ادیان و مذاهب در جوامع بشری است. ایشان بر آن است تا اثبات کند کثرت گرایی در ادیان و مذاهب امری غیرقابل انکار است و دلایلی هم در این خصوص ذکر می کند. البته هر چند به صورت ضمنی و نه تصریح، به حق و حقانیت این ادیان و مذاهب مختلف اشاره ای کرده است. اما چنان که گذشت وجود ادیان و مذاهب مختلف، امری نیست که محتاج به اثبات باشد؛ زیرا وقوع آن خود استوارترین دلیل بر وجود آن است. آنچه در بحث پلورالیسم دینی مطرح و مهم است، نتیجه و مآل آن است که با وجود این همه عقاید، ادیان و مذاهب گوناگون، رستگاری انسان در ظل توجه به کدام یک حاصل است؛ به همه آنها یا یکی و یا چند تا از آنها؟ جان هیک و اتباع او وقتی این بحث را طرح می کنند در پی آن هستند که از طریق هدایت گری همه ادیان و مذاهب، رستگاری را از طریق همه آنها برای انسان به اثبات رسانند و البته مخالفین هم با نفی ادله و مبانی آنها، و ارائه ادله، خلاف آن را اثبات می کنند. بنابراین، وجود ادیان و مذاهب مختلف امری غیرقابل انکار و بدیهی است و نیاز به ارائه دلیل برای اثبات آن نیست. سوای آنکه طرح خود این بحث ذاتا و بدون در نظر داشتن اثرات دین پژوهانه آن، مفید فایده آن چنانی هم نخواهد بود. چنان که عمده ادله نویسنده در راستای اثبات نفس تکثرگرایی دینی است نه امری زاید بر آن، که در عین حال توجه و تأمل در این ادله حتی با تسلم اینکه ایشان در پی اثبات حقانیت همه ادیان و مذاهب بوده است، خالی از فایده به نظر نمی رسد.
وی در سه دلیل اول که همه آنها هم در واقع یک مطلب بیش نیست، فقط اثبات کثرت گرایی دینی را دنبال کرده است همان امری که نیاز به اثبات ندارد و فایده ای بر آن مترتب نیست؛ زیرا کسی در وجود چنین ادیان و مذاهب مختلف تردیدی ندارد و نیز در ادله سه گانه اثری از نتیجه و مآل این تکثرگرایی دینی که رستگاری و عدم آن باشد که خاستگاه و منشأ پیدایش اصل بحث پلورالیسم دینی است. دیده نمی شود و در دلیل چهارم، پنجم و ششم اشاره ای دارند به اینکه این گروه های مختلف هر یک خود را حق می دانند و دیگری را باطل.
اما مراد نویسنده در فقرات یاد شده، از شفافیت لازم برخوردار نیست، آیا ایشان در پی آن است تا از طریق اعتبار بخشیدن به ادعاها، اختلافات و اتهامات گروه های مختلف اعتقادی نسبت به یکدیگر، اعتقادات همه آنها را از اعتبار ساقط کرده، پیروان را در وادی تحیر و نسبیت گرایی معرفتی رها سازد یا در پی آن است تا از این طریق، همه آنها را از حقانیت بهره مند کرده و به نتایج پلورالیسم دینی منتهی گردد. در هر صورت توجه به نکات ذیل در این خصوص ضروری است.
صرف اختلافات و اتهامات گروه های مختلف اعتقادی، ذاتا، نه دلیل حقانیت مدعیان است ونه برهانی بر ابطال عقاید متهمان اینکه هر کس خود را حق بداند و دیگری را باطل، عقیده ای را مستند به عقل بکند و دیگری را به شیطان و انحراف از برهان عقلی و... مؤونه ای دربرندارد. آنچه مهم است اثبات ادعاست که برای طرفین لازم است. اگر مراد وی از طرح سه دلیل یاد شده، عدم اعتبار تمامی آرا و عقاید مختلف است، باطل بودن چنین امری بدیهی است؛ زیرا صرف اتهام و یا انکار عقیده ای دلیل بر ابطال و فروریختن پیکره آن نیست؛ چنان که اگر کسی در حکم عقلی «کل از جزء بزرگ تر است» تشکیک کرده و یا آن را انکار کند، دلیل بر بطلان قضیه مذکور نمی گردد. اگر مراد ایشان آن است که به وادی پلورالیسم دینی منتهی گردد یعنی از این بیان که هر فرقه و گروهی نسبت به عقاید خود اصرار داشته و مخالف را به عدم تعقل و... متهم می کند و هر کدام هم استدلال بر ادعای خود می کنند و در عین حال تاکنون هیچ یک از این گروه ها قانع نشده و اختلافات و ادعاهای متضاد همچنان باقی است پس این دلیل بر حقانیت همه آنها است. بیان چنین امری نیز خالی از وجوه منطقی و عقلانی است؛ زیرا اولاً، صرف اصرار داشتن بر عقیده ای خاص هیچ گاه نمی تواند حقانیت ساز باشد بلکه باید به ادله مبرهن و اسلوب منطقی استدلال مزین گردد. ثانیا، صرف اظهار به دلیل از سوی هر فرقه و گروه در راستای اثبات مدعای خویش لزوما مُثبِت حقانیت و یا صدق مدعا نیست بلکه باید مبتنی بر اصول عقلانی و منطقی باشد و در صورتی که هر دو طرف دعوا بر وجود و عدم یک امر که خالی از این دو نیست، ادعای اقامه برهان عقلی کرده باشند حتما یکی از آنها در طریق استدلال به خطا رفته است و منتهی به اجتماع نقیضین و یا ضدین که مستحیل عقلی است می گردد پس با تکیه بر صرف اختلاف اعتقادات، نمی توان حکم به حقانیت و یا صدق همه آنها داد. ثالثا، چه بنابر فرض اول که عدم اعتبار هیچ یک از آنها باشد و چه بنابر اعتبار همه آنها، دچار شکاکیت معرفت شناختی خواهیم شد و چنین امری چیزی جز تحیر و سرگردانی معرفتی در بر ندارد که ممنوع عقلی است.
در دلیل هفتم آمده است: «با وجود این جنگ و جدال ها و با وجود تلاش ها برای نزدیکی این فرق و گروه ها هنوز مذاهب گوناگون وجود دارند و به حیات خود ادامه می دهند.» به ظاهر، نویسنده وجود و حیات این منازعات را دلیلی بر حقانیت آنها به حساب آورده است درحالی که هیچ دلیلی ندارد که ادیان و مذاهب و آرا و اقوال باطل به مجرد وجود داشتن متصف به حقانیت گردند و از طرفی جهان از ادیان و مذاهب و آراء و اندیشه های باطل خالی باشد، بدیهی است چنین امری نه دلیل بر حقانیت آنهاست و نه جهان لزوما باید از آنها خالی باشد.
نکته مهم و قابل تأملی که در دلیل هشتم آورده شده آن است که این همه اختلافات بین ادیان و مذاهب را ناشی از کتمان بودن حقیقت دین و مبهم بودن آن دانسته است و با یک تشبیه ناشایست، این اختلافات را از آنجا که برای کشف حقیقت مکتوم دینی انجام می گیرد، موجه و حق جلوه داده است که لازمه آن التزام، به موادی پلورالیسم دینی است که نقد و بررسی مبانی آن مجال دیگری را می طلبد.
اولاً: عدم وضوح دین و کتمان بودن حقیقت آن نه دلیل عقلی مساعد دارد و نه با متون دینی هماهنگ است. ممنوعیت عقلی این ادعا از آن جهت است که مستلزم صدور قبیح از خداوند حکیم است. یعنی خداوند انسان را خلق کند و تنها وسیله هدایت و رستگاری او را که دین است، به گونه ای مبهم و غیرشفاف در اختیار او قرار دهد که نتواند از آن بهره برداری لازم را در رسیدن به رستگاری داشته باشد و چه بسا در مواردی باعث گمراهی خلق گردد و این امر بر خداوند حکیم قبیح است. عقلاً متون ادیان آسمانی خصوصا قرآن که کتاب شریعت اسلامی است به نص خود قرآن «بَیانٌ لِلنّاسِ»(1) و «تِبْیانا لِکُلِّ شَیْءٍ»(2) هست یعنی این قرآن که کتاب مقدس دین اسلام است و نماد دین است تبیان برای هر امر است و معلوم است تبیان از نوع بیان و انکشاف و شفافیت است نه کتمان و ابهام(3) سوای آنکه ایشان گویی نقش و حضور پیامبران الاهی را در هدایت انسان ها و بهره گیری آنها از دین به حساب نیاورده اند؛ زیرا با ارسال رسل، ادعای هیچ گونه ابهامی در انزال کتب مقبول و منطقی نخواهد بود.
ثانیا، شکی نیست که برخی از این عقاید و آراء و خلاصه اختلافات عین گمراهی است (به خصوص در مواردی که دو نظریه بر وجود و عدم یک امر استدلال کنند) حال اگر این اختلافات آرا و مذاهب ناشی از عدم شفافیت دین و روشن نبودن آن باشد پس باید خداوند باعث گمراهی گروهی از بندگان شده باشد و بدتر از آن تجویز گمراهی خلق است از سوی خدا (سبحان اللّه ).
ثالثا، لزوما چنین نیست که اختلاف عقاید ناشی از کتمان و ابهام دین باشد، همین اختلافات در فرض شفافیت و به قول ایشان پوست کنده بودن دین نیز می تواند وجود داشته باشد، آن وقت چه باید گفت؟
رابعا، چنان که گذشت، تشبیه کردن دین به طلایی که در گل و کثافت معدن مخفی است هم از نظر عقلانی ممنوع و هم از نظر تدین، ناشایست است؛ چرا که وقتی دین به عنوان نور هدایت گر،(4) هادی انسان به سوی سعادت ابدی است، حقیقت نور، انکشاف است و ظهور و نفس انکشاف و نور هیچ گاه با جهل و کثافت جمع نمی گردد، آری نور می تواند تحت الشعاع عامل خارجی قرار گیرد ولی سخن ایشان عدم شفافیت خود دین است نه عوامل خارجی عارض بر آن. و دین داری هم اقتضا می کند که از بکارگیری تعابیری نامناسب با شأن دین، آن هم برای اثبات ادعایی که مخالف با غرض انزال کتب و ادیان هست، پرهیز گردد. آنچه گذشت تأملاتی بر ادله ای بود که وی در اثبات تعدد فرق و مذاهب و حقانیت آنها آورده اما بحث از تمامیت و عدم تمامیت مبانی تکثرگرایی دینی با پیامدهای خاص خود، فرصت دیگری را می طلبد.
1. آل عمران، 3: 138.
2. وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیانا لِکُلِّ شَیْءٍ، نحل، 16: 89.
3. قُرْآنا عَرَبِیّا غَیْرَ ذی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ، زمر، 39: 28.
4. إنَّ هذا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ أقْوَمُ؛ الاسراء، 17: 9.