یونگ در مقاطعی از زندگی خود افسردگی شدیدی پیدا می کرد و برای تسکین خود به بازی نمادین روی می آورد. برای مثال گاهی به ساحل دریا می رفت و با استفاده از گل، آب و سنگ ریزه شکل های خلاقی می ساخت، سپس آگاهانه بین خود و تصاویر و چیزهایی که ساخته بود مکالمه ای برقرار می کرد و به تحلیل و درمان و خلاقیت خود می پرداخت؛ در واقع با بازی های هنری ناخودآگاه جمعی مرتبط با افسردگی اش را آشکار و بازنمایی می کرد و این روش را به بیماران خود نیز توصیه می کرد. او این تکنیک را «تخیل فعال» نامید و بعدها به عنوان یکی از تکنیک های روان شناسی تحلیلی و کم و بیش در هنردرمانی استفاده شد. در زندگی یونگ آمده که هر وقت به بحران های شخصی دچار می شد برای بازنمایی تجارب و تصورات درونی خویش به ترسیم، نقاشی و مجسمه سازی می پرداخت و بسیاری از بینش های شخصی و نظریات خود را از طریق همین فعالیت ها به وجود آورد، هم چنین یونگ بیمارانش را به ساختن تصاویر بصری از رؤیاهای شان فرامی خواند. از نظر یونگ بیماری که خواه ناخواه وارد ارتباط با تصویر ناهشیار می شود، چنان چه درکی عقلانی و عاطفی از وضعیت تصاویر ناهشیار خود پیدا کند به یکپارچگی و هماهنگی و در نتیجه سلامت نزدیک می شود؛ از این رو او معتقد بود که باید بیماران را آگاهانه در معرض فرایند تخیل فعال و تفسیر آن قرار داد.
وجه درمانگر ماندالا در نظریه ی یونگ
ماندالا لغتی سانسکریت به مفهوم دایره یا دایره ی سحرآمیز است و نمادی برای کلیت یا یکپارچگی است. دایره به عنوان یکی از قدیمی ترین و جهان شمول ترین انگاره های بشری شناخته شده است. ماندالا در شکل ها، آیین ها و صور هنری ظاهر می شود و در نظریه ی یونگ به عنوان مفهومی کهن و جهان شمول در سیر تحول و تکامل انسان حضور داشته است. یونگ معتقد است بشر در آثار خود بر دیواره ی غارها، تنه ی درختان جنگل، روی سفال ها و بر سردر پر نقش و نگار معابد، صوری ماندالایی نقاشی کرده است. پیروان یونگ ماندالا را به عنوان محرک و انگیزشی درونی برای خلاقیت می دانند که گسترش و بازنمایی آن به رشد و تعالی درونی می انجامد و تمثیل ها و سابقه ی آن در ناخودآگاه جمعی هرکس به طور ارثی وجود دارد.
یونگ معتقد بود که در بازی با شن و نقاشی پیکربندی، «خود» هر شخص به شکل ماندالا و نمادهایی شبیه دایره شکل می گیرد. ماندالا در واقع نمادهای کهن الگوی درونی را یکپارچه می کند، فاصله ی هشیار و ناهشیار را کم می کند و فرد به یکپارچگی که همان تفرد و وضعیت منحصر به فرد خویشتن است می رسد. بنابراین او سعی می کرد به بیماران آموزش دهد تا با ترسیم مسائل ناخودآگاه خود و فرافکنی «سایه های» درونی از آشفتگی دور شوند و به احساس یگانگی برسند.
هم چنین کسانی نیز به ماندالا معتقدند به عنوان روشی سنتی برای ایجاد رابطه با ریتم ناخودآگاه جمعی خود به آن عمل می کنند و به این طریق به صور درونی و کهن خود نزدیک می شوند.
ماندالا به عنوان وسیله ای برای دریافت محتوای هشیاری در نظر گرفته می شود. ماندالا را به عنوان شکلی از هنر در نظر می گیرند و به قول فینچر(1991) با آفرینش یک ماندالا، هرکس فضای معنوی خویش را می آفریند و جایگاهی برای حمایت و نقطه ای برای متمرکز کردن انرژی پیدا می کند. در هر صورت این بیانی نظری و نگاهی عرفانی به جهان است.
یونگین ها مانند کلوگ(1969)به بیماران شان توصیه می کنند که روی کاغذ دایره ای بکشند و از مرکز آن شروع به کشیدن کنند و آن را ادامه دهند تا به اعماق ناخودآگاه جمعی و ماندالای خود نزدیک شوند، از این کار به عنوان ابزاری برای درک و تحول خود استفاده می شود. کلوگ معتقد است با این کار هم حس زیبایی شناختی و هم توانایی کنار آمدن آسوده با ابهام در فرد شکل می گیرد و به آرامش می رسد. هدف ماندالاگرایان ایجاد یکپارچگی با شناخت مفاهیم کهن درونی و شناخت و شفا از طریق نفوذ در ریشه های انسان است.
پژوهشگر دیگری به نام آرگولز(1972)از مؤلفه های مرکزیت، توازن و نقطه ی مرکزی نام می برد؛ در این روش حرکات نقاشی و ذهن فرد بر اساس نقطه ای مرکزی است تا ذهن متناسب با شرایط آن تغییر کند و ناخودآگاه جمعی استخراج و کامل شود. از نظر آن ها ماندالاهای هرکس مضمون هایی است که کمال را در او به چالش می کشد، زیرا درون ماندالا توازن و بیکرانگی زیبایی وجود دارد.
یونگ، ماندالا را بیان مصور ذهن، کلیدی برای فردیت و مفهوم اساسی در روان شناسی خود می دانست که به صورت خودانگیز در رؤیا، حالات متعارض و در بیماران اسکیزوفرنیک ظاهر می شد و با ظاهر کردن ماندالا بر بیمار اثر می گذاشت. برخی از یونگین ها معتقدند ماندالا در فرایند انتقال، شفا می بخشد؛ زمانی که ایگو(من) از هم می پاشد یا در خطر متلاشی شدن قرار می گیرد، ماندالا ارتباط جدیدی از ایگو و خود می آفریند. در واقع ماندالا مانند وسیله ای فرافکن عمل می کند و مسائل درونی را بیرون می ریزد. به زبان ساده هرکس ماندالای خود را دارد که می تواند توسط خود فرد خلق شود و در نقاشی و فعالیت های هنری او شکل گیرد و کشف و تجربه ی آن تأثیرات آرامش بخشی به وجود می آورد.
من شخصاً در کارها از ماندالا به مفهوم یونگ استفاده نمی کنم، بلکه مفهوم وحدت مدار آن را به کار می برم و معتقدم انرژی در عالم و پدیده ها از جمله در فرایندهای ذهنی، گردشی حلقوی و دایره ای دارد و به شکل حلزونی جلو می رود. در واقع ماندالای نگاه من گردش وحدت گونه ی پدیده هاست که در فطرت عالم وحدت مدار وجود دارد و این فطرت مجموعه ی حواس و ظرفیت های درونی انسان را هم یکپارچه می کند و همه ی فرایندهای ذهنی و تحولی آدمی حول چرخه ی این فطرت است که به ذهن یکپارچگی، ثبات و توازن می بخشد. از تمرینات هنری می توان به گونه های تمثیلی در تقویت وحدت درونی استفاده کرد.
برای مثال شخصاً از نقاشی، نمادها و جعبه های شن برای مرور و شناخت احساسات مراجع از خشم و تنفر تا نگرانی و اضطراب ها استفاده می کنم، کمک می کنم تا احساسات را بر روی شن و خطوط و نقاشی یا چیدمان مینیاتورها در جعبه ی شن بازنمایی کند و کاملاً آن را لمس کند و با آن ارتباط برقرار کند. بعد با سؤال های مختلف به مراجع کمک می کنم تا وحدت های مختلفی از روابط را با نقاشی و شن تجربه کند و مسائل خود را به گونه های مختلف مرور کند و از مسائ درونی خود بیشتر مطلع شود و مسائل خود را در روابط تازه و وحدت های جدیدی درک کند، اشکال مختلفی که می تواند وضعیت آشفته ی او را ترمیم کند؛ با این تمرینات، فطرت وحدت طلب فرد برای یکپارچگی و آشتی با تعارضات به کار گرفته می شود.
منبع مقاله :
زاده محمدی، علی؛ (1388)، هنردرمانی: مقدمه ای بر هنردرمانی ویژه ی گروه ها، تهران: نشر قطره، چاپ اول