مردم سالاری، 13/3/82
چکیده:
به نظر نویسنده امام خمینی را باید بر پایه اندیشه مدرن تفسیر کرد . مفاهیمی که امام به کار برده است مدرن هستند; هرچند امام با اندیشه غربی میانه ای ندارد و از آن بهره نمی گیرد . امام از اندیشه سنتی گذر می کند و به نوعی تجددگرایی اسلامی می رسد .
اگر بخواهیم در مورد رابطه اندیشه امام خمینی قدس سره با سنت و تجدد نظریات مختلف را بازسازی و طبقه بندی کنیم، می توان سه گروه را مشخص کرد:
1 . گروهی که اندیشه حضرت امام قدس سره را درون سنت تفسیر می کنند . این گروه به دو شاخه تقسیم می شوند:
1 - 1 . سنتی های جامعه ما که تقسیم بندی سنت و مدرن را هم نمی پذیرند . از نظر اینها اسلام و برداشت از، تنها یک برداشت و به اصطلاح قرائت را برمی تابد و قرائت ها و تفسیرهای دیگر انحراف از مسیر درست هستند .
1 - 2 . گروه دومی که حضرت امام قدس سره را سنتی تفسیر می کند، متفکرانی هستند که این کار را از موضع مدرن انجام می دهند; یعنی اولا، تقسیم بندی مدرن و سنتی را به کار می برند; ثانیا، حضرت امام قدس سره را درون همان اندیشه سنتی جای می دهند و حداکثر برای توضیح برخی مفاهیم نوین و مدرن درون اندیشه امام، از ذکاوت و بهره هوشی امام استفاده می کنند; یعنی امام قدس سره، نهایتا یک سنتی باهوش است .
2 . گروه دوم می گویند امام قدس سره سنت را ایدئولوژیک کرد . البته مباحثی که اندیشمندان مربوط به این گروه ارائه می کنند، درباره اندیشه امام قدس سره نیست، ولی می توان این مباحث را در مورد اندیشه امام قدس سره هم از این منظر صادق دانست .
این گروه انقلاب اسلامی را بدین گونه تفسیر می کنند که انقلاب مفهومی است از کهکشان غرب، و اسلام و سنت در یک کهکشان دیگر است و نمی توان این دو را با هم آمیخت، مگر اینکه یکی از این دو آسیب ببیند . البته آنچه در این میان آسیب می بیند، اسلام و سنت است .
3 . گروه سوم کسانی هستند که اندیشه حضرت امام قدس سره را مدرن تفسیر می کنند . طبق این دیدگاه حضرت امام قدس سره از مفاهیمی بهره می گیرد که مدرن هستند و درون اندیشه سنتی وجود ندارند . مفاهیمی مثل جمهوریت، مخصوصا مصلحت و ولایت مطلقه، مفاهیمی برای تاسیس دولت مدرن هستند و در واقع، حضرت امام قدس سره با ولایت مطلقه در پی ایجاد حاکمیت ملی برآمده است .
پس از انقلاب اسلامی، ما برای اولین بار، به معنای دقیق کلمه، State - Nation را تجربه می کنیم . اولین بار است که ملت انقلاب می کند و از دل انقلاب، دولت سربرمی آورد . مردم احساس می کنند که «ما» دولت را می سازیم . به این ترتیب، مردم خصلت صناعی یا قراردادی دولت را تجربه می کنند . این واقعه سرآغاز شکل گیری دولت مدرن در ایران است . نظریه ولایت مطلقه فقیه نیز می تواند به نحوی قرائت شود که شکلی از دولت مدرن از دل آن بیرون آید .
نظریه ای که ما در این نوشته در پی توضیح آن هستیم، در همین گروه قرار می گیرد; یعنی استدلال اصلی مقاله این است که اندیشه و عمل امام قدس سره و انقلاب اسلامی مدرن است .
به نظر می رسد که برای توضیح رابطه امام قدس سره با تجدد دو کار باید صورت گیرد: اولین کار، تفکیک بین غرب و مدرنیت است; یعنی مرکززدایی از غرب . بدین معنی که امکان طرح مدرنیته، متفاوت از آنچه که در غرب رخ داده است، وجود داشته باشد . این کار باید صورت گیرد تا مفهومی به نام «تجدد اسلامی » معنی پیدا کند; تجددی که چیزی غیر از مدرنیته غربی است .
این کار را به نوعی بابی سعید در کتاب ارزشمند هراس بنیادین انجام می دهد . خلاصه استدلال سعید را که همسو با استدلال ماست، بدین صورت می توان طرح کرد: اندیشه امام خمینی قدس سره مدرن است ولیکن با توجه به اینکه حضرت امام قدس سره توجهی به غرب ندارد و درصدد گفت وگو و بهره گیری از آن نیست - افزون بر آنکه جنبه های ضدغربی هم درون گفتمان امام وجود دارد - می بایست اندیشه امام خمینی را تلاش برای تبیین مدرنیته ای دانست که حول اروپامداری ساخته نشده است . بدین سان اندیشه امام در عین اینکه جنبشی برای انکار غرب است، مدرن نیز محسوب می شود . (1)
پس از طی این گام باید نشان داد که حضرت امام قدس سره چگونه از اندیشه سنتی عبور می کند و از درون این اندیشه به مدرنیته اسلامی یا تجددگرایی اسلامی می رسد .
اندیشه سنتی هیچ گاه نمی توانست مفهوم «انقلاب » را درون خود بپروراند; چرا که بر اساس دوگانگی هرج و مرج و نظم استبدادی شکل گرفته بود . بدین صورت که در ذهن سنتی ها بدیل نظم استبدادی، هرج و مرج و آشوب است و بدین خاطر نظم استبدادی دارای نوعی مشروعیت است . دلیل اینکه مردم نمی توانند نظم استبدادی را براندازند و دچار هرج و مرج نشوند، این است که در اندیشه سنتی، نوعی بدبینی به ذات بشر وجود دارد . فطرت اکثریت مردم به صورتی است که در آن، گرایش به شر غلبه دارد و در صورت نبود اقتدار، هرج و مرج در پی خواهد بود .
در برابر این اندیشه، حضرت امام قدس سره فطرت بشر را دارای گرایش به خیر قلمداد می کند و این موضوع را از میزان تکرار آیه فطرت در کلام امام قدس سره می توان دریافت . درون این اندیشه، گرایش انسان به شرور، نه ذاتی بشر که ناشی از ترتیبات اجتماعی است و در راس این ترتیبات نامناسب، استبداد و سلطنت قرار دارد . بدین سان حضرت امام قدس سره هیچ مشروعیتی برای سلطنت قائل نمی شود و در مقابل، مردم را دارای این توان می داند که نظم استبدادی را به هم ریخته و به جای آن یک نظام بهتر برقرار سازند . وقتی که «انقلاب » وارد یک اندیشه شود، دیگر این اندیشه نمی تواند سنتی باشد; زیرا انقلاب یک مفهوم مدرن و شاید یکی از اساسی ترین مفاهیم مدرنیته است . مفهوم دیگر، «جمهوریت » و رای مردم در تعیین سرنوشت کشور است; چیزی که اندیشه سنتی نمی توانست بدان بپردازد . در اندیشه سنتی محور و اساس بحث، رهبر و سلطان است . اندیشه سنتی بر اساس دوگانگی متضاد حاکم و رعیت بنا شده است و همیشه حاکم را در مرتبه بالاتر از رعیت قرار می دهد . اساس این دوگانگی بر اندیشه نابرابری انسان هاست .
حضرت امام قدس سره این دوگانگی حاکم، رعیت را وامی سازد و با اعتقاد به برابری افراد، حتی در بسیاری موارد مردم را بالاتر از حاکم قرار می دهد و مفهوم جمهوریت را بدین سان وارد اندیشه سنتی می کند .
به همین صورت حضرت امام قدس سره مفاهیم جدید دیگری را با واسازی اندیشه سنتی وارد اندیشه سیاسی اسلام می کند . امام دوگانگی متضاد مرد، زن را وامی سازد و جایگاه والایی برای زن در نظام سیاسی فراهم می کند .
مفهوم اساسی دیگری که با این مفهوم حضرت امام به طور کامل از سنت خارج می شود، «مصلحت نظام » است . تنها در اندیشه مدرن است که مصلحت نظام یا دولت (State) می تواند فراتر از هر چیز دیگر، حتی احکام اولیه، قرار داشته باشد .
با این اشارات کوتاه درباره اندیشه حضرت امام قدس سره، اندیشه ایشان را باید به صورت مدرن تفسیر کرد، لیکن مدرن متفاوت از غرب . حضرت امام قدم های بزرگی در راه تاسیس دولت مدرن اسلامی برداشت .
اشاره
1 . نویسنده محترم با تاکید بر مفاهیمی همچون «انقلاب » ، «جمهوری » و «مصلحت » معتقد است که اندیشه امام خمینی قدس سره مدرن است و امام قدس سره نوعی تجددگرایی اسلامی را پذیرفته است . در اینکه مفاهیم یاد شده در ادبیات سیاسی موجود به معانی مدرن به کار می روند، تردیدی نیست . اما در این تردید است که آیا آنچه امام خمینی قدس سره به کار برده اند، دقیقا همان معانی مدرن این مفاهیم است؟ نویسنده محترم دلیلی بر مدعای خود در این زمینه ذکر نکرده اند . از طرف دیگر شواهدی در کلمات امام قدس سره وجود دارد که نشان می دهد اندیشه امام مدرن نیست، بلکه در برابر اندیشه مدرن قرار می گیرد، هرچند نمی توان آن را سنتی، به مفهوم متعارف خود قلمداد کرد . امام قدس سره همواره اندیشه خود را مستند به اسلام کرده اند و همه جا با تکیه و تاکید گفته اند که ما به دنبال پیاده سازی اسلام و مفاهیم و ارزش های آن هستیم . همه جا در برابر فرهنگ غرب موضع گرفته اند و آن را فرهنگی مادی و در خدمت مقاصد شیطانی نامیده اند . مدرنیته نیز بخشی از همین فرهنگ است . آقای بابایی خواسته اند میان اندیشه مدرن و غرب تفکیک کنند، اما سازوکار این تفکیک را بیان نکرده اند .
2 . مشکل اصلی این مقاله این است که تعریف روشنی از مدرن و سنتی در آن ارائه نشده است . ابهام در تعریف مدرن به نویسنده اجازه داده تا به هر معنایی «مدرن » و «مدرنیته » را به کار ببرد و آن را از خاستگاه خود، غرب، جدا سازد . چنین تفکیکی بر پایه های علمی و استدلالی استوار نیست . همچنین برداشت آقای بابایی از مفهوم «سنت » و «سنتی » چندان آشکار نیست . گاهی سنت را چنان به کار می برند که با دین، آن هم اسلام، یکی می شود (آنجا که از گروه اول یاد می کنند) و گاهی چنان به کار می برند که به فرهنگ رایج و ریشه دار جامعه اطلاق می شود . (آنجا که از بدبینی موجود در اندیشه سنتی نسبت به ذات بشر سخن می گویند) .
3 . به نظر می رسد اندیشه امام قدس سره، نه مدرن به معنای رایج آن است و نه سنتی به مفهوم دومی که ذکر شد . اندیشه امام قدس سره، اندیشه «اصیل اسلامی » یا به تعبیر خود ایشان «اسلام ناب محمدی » است که با اجتهاد ناظر به زمان و مکان متناسب با شرایط روزگار خویش، طرحی نو برای اداره جامعه و جهان عرضه داشت . اصلی ترین ویژگی اندیشه امام قدس سره، ویژگی دینی و اسلامی آن است که وام گرفته از هیچ اندیشه دیگری نیست . اما این اندیشه دینی، سنتی به معنای رایج در ادبیات سیاسی نیست; یعنی در فرهنگ رایج و ریشه دار بومی و قومی یا آداب و سنن پا گرفته در جامعه یا در میراث پدران ما گنجانده نمی شود . تعامل فکری با اندیشه های دیگر دارد، اما هویت ویژه خود را نیز داراست . بنابراین اگر هم از مفهومی مانند «انقلاب » استفاده می شود، همان ویژگی هایی که در ادبیات سیاسی رواج دارد، مراد نیست . گر چه در پاره ای ویژگی ها مشابهت هست، اما این مفهوم به گونه ای است که پس از استقرار نظام مورد نظر نیز تداوم می یابد، کاری که با مفهوم رایج انقلاب سازگار نیست . مفهوم «مطلقه » نیز به هیچ روی مشابه آن چیزی نیست که در فرهنگ سیاسی به کار می رود . این مفهوم در فقه معنایی دیگر دارد و «اطلاق » در نسبت با «احکام اولیه » مراد است، نه به معنای بی چارچوب بودن یا پاسخ گو نبودن و مانند آن، که ویژگی نظام های توتالیتر است . بنابراین شایسته است که ادبیات ویژه امام قدس سره و فرهنگ خاص آن را شناسایی کنیم و سعی نکنیم آن را در چارچوب های از پیش تعیین شده متناسب با سنت و تجدد جهان مسیحی و غربی بیاوریم، که در این صورت دچار ابهام و سرگشتگی در تشخیص و نادرستی تحلیل خواهیم شد .
پی نوشت:
1) بابی سعید، هراس بنیادین، ترجمه موسی عنبری، انتشارات دانشگاه تهران، 1379، فصل چهارم: و اسلام، مدرنیته و غرب .