آراء و ارزشهای ایدئولوژیک در نظریه های زمین شناسی تولمین (2)
سیاست در حوزه علم، اخیرا نظر مورخان را به خود جلب کرده است.
این مورخان رقابتهای درونی و بیرونی موسسات علمی، مناقشات تعیین اولویتها، راهبردهای جلب حمایت عمومی و بودجه های هنگفت تحقیقاتی را مورد توجه قرار داده اند. بسیاری از زمین شناسان برجسته انگلیسی، که در اوایل قرن نوزده فعال بودند، در سیاست بازیهای متداول حزبی فعالیت داشتند. افرادی چون جرج بلاس گریناف (4) اولین رئیس انجمن زمین شناسی لندن (5) و به دنبال او جرج پوله اسکراپ (6) «اسکراپ اعلامیه چی » از نمایندگان پارلمان بودند. این امر شاید تبیین گر این مطلب باشد که چرا میز و صندلیهای اطاق اصلی مباحثات انجمن زمین شناسی عینا مانند میز و صندلیهای پارلمان چیده شده بود. ژان آندره دولوک (7)
شدیدا در دیپلماسی ضد انقلابی بین المللی فعالیت می نمود. در چپ این طیف، چند تن از اعضای اولیه انجمن زمین شناسی خصوصا مخالفان مذهبی که هسته اصلی انجمن آسکیزیان و انجمن انگلیسی کانی شناسی (8) را تشکیل می دادند دارای نظرات رادیکال بودند. جیمز پارکینسون (9) ، مولف کتاب بقایای آلی جهان پیشین (10) (11 1804) از اعضای انجمن مکاتبه لندن (11) و یک اعلامیه نویس رادیکال برجسته بود. جان پلیفر، (12) شارح «نظریه کره زمین جیمز هاتن »، نیز در دفاع از نظرات سنتی حزب ویگ، از نظر سیاسی به هیچ وجه آرامتر از دیگران نبود. با این حال، در مورد شکل گیری برخی از وجوه محتوی فکری تایید شده علم زمین شناسی توسط ارزشها و موضع گیریهای سیاسی آن زمان، تحقیق چندانی صورت نگرفته است. سوالاتی از این قبیل که موضوعات مجاز و مقبول زمین شناسی چیست؟ موضوعات غیرقابل طرح (تابوها) کدامند؟
چه چیزی علمی و مطمئن است؟ روشهای مناسب آن کدامند؟ رابطه آن با رشته های دیگر چون الهیات و علوم انسانی چیست؟ تبعات آن برای انسان و جامعه چیست؟ همه سوالاتی بودند که زمین شناسی در آن روزهای اول و بی ثبات خود با آن مواجه بود. تصمیماتی اتخاذ شد، اما تصمیماتی که بعضا تحت تاثیر تمایلات خود زمین شناسان و بعضا تحت تاثیر فشار بیرونی ناشی از هیجانات انقلاب فرانسه، جنگهای انقلابی و ناپلئونی، رادیکالیسم و واکنشهای آن در داخل کشور [انگلستان] حاصل شد. زیرا دقیقا در این زمان بود که شروعیت بخشیدن به روش و محتوای علم با توجه به اعتقاد رایج عمومی که ادموند برک (3) به نحو احسن آن را تبلیغ می کرد که آتش انقلاب فرانسه توسط نظریات و روشنفکران برافروخته شده است و نظریه ها موجب سقوط جامعه ای شده اند که ایرادی نداشته است، کاری بسیار حساس بود. در نتیجه این حساسیت، حامیانی و جوزف تاونزند (15) پیشقدم شده و نظرات زمین شناسی تهدید کننده نظریات کیهان شناختی و در نتیجه اجتماعی و دینی سنتی را محکوم کردند. این زمین شناسان در بیان مطالب خود احتیاط لازم را به عمل آوردند و آن دسته از همکاران خود را که به «نظریه های » اغتشاش آفرین غیرضروری و خالی کننده زیرپای جامعه می پرداختند محکوم نموده و حمایت و طرفداری خود را از «واقعیات »تردیدناپذیر اعلام کردند.
اما جرج هوگارت تولمین (16) (1817 1754)، همانطور که خواهیم دید، نظریه کره زمین خود را به عنوان نمایش آشکاری از رادیکالیسم سیاسی منتشر نمود. از نظر او ارائه کیهان شناسی صحیح، مشارکت در مبارزه تاریخی جهانی حقیقت، آزادی و پیشرفت در مقابل سنت و اقتدار بود. نظریه های تولمین تاثیر مهمی در تکوین و توسعه جهت اصلی زمین شناسی انگلیس بر جای نگذاشت. زیرا، به رغم این واقعیت که او یکی از طرفداران سرسخت بود، اما زمین شناسان یکنواخت گرای بعدی همچون چارلز لایل، (18) به جای تولمین، جیمز هاتن را از طریق کتاب شرح نظریه کره زمین هاتن نوشته جان پلیفر، مرجع خود قرار دادند. هدف این مقاله، نشان دادن اهمیت نظریه های تولمین به عنوان شاخصی از نفوذ ایدئولوژیکی متقابل و نزدیک تعمد سیاسی و علم زمین شناسی در انتهای عصر روشنگری و آغاز عصر رمانتیک است.
اما علاوه بر بررسی راهبردهای سیاسی حاضر و نافذ در ارائه و قبول نظریه های زمین شناختی، یک بعد دیگر از حضور اندیشه های سیاسی در علم را که غالبا نادیده انگاشته شده است نیز مورد توجه قرار خواهیم داد و آن این است که تا چه حد محتوای کاریک دانشمند آراء وی (در اینجا، نظریه ای درباره کره زمین)، انگاره های وی، تشبیهات و بالاتر از همه حتی زبان مورد استفاده وی شامل دنیای ذهنی ای است که با آگاهی ها و باورهای دیگر او و نیز باورهای عصرش همخوانی و پیوستگی دارد. زبان حامل ارزشها و دغدغه های برآمده از تلقی های اجتماعی روزمره دانشمند است بعضا این ارزشها و اشتغالات به طور ناخودآگاه در زبان حمل می شوند و وسعت، محدودیت و اشکال آن تلقی ها را آشکار می سازد و همه اینها را در «دریافتهای » علمی وی از طبیعت وارد می نماید.
بررسی این فرافکنی علمی به نوبه خود محدوده اشتغال اجتماعی سیاسی دانشمند را در سطحی پیچیده آشکار می نماید. در مورد تولمین نیز باید دست به چنین تحلیلی زد.
زیرا وی مدعی ارائه یک فلسفه کیهانی صریح و کل نگر بود که رابطه گذشته، حال و آینده انسان و طبیعت را تبیین کند. اما کیهان شناسی وی دارای ابهامات زیادی است که در نگاه اول به چشم نمی آید و برخلاف روایات مسیحی آفرینش جهان در اواخر دوره استوارت ها، با نظریه های تکاملی عصر ویکتوریا پی بردن به خاستگاه و آثار آن بسیار دشوار است. این ابهامات هشداری برای توجه به پیچیدگیهای نظام ارزشی تولمین و تجویزات عملی متعارض ناشی از کیهان شناسی وی است.
جرج هوگارت تولمین به تحصیل طب در دانشگاه ادینبورو (19) پرداخت. (1780) وی ابتدا شاید در استان ساسکس و سپس مطئمنا در میدلند غربی به طبابت پرداخت و گویابخش اعظم عمر خود را نیز در اینجا گذرانده است. اطلاعات چندانی در مورد فعالیتهای او غیر از آنچه که در آثار منتشر شده وی درج گردیده و یا از آنها قابل استنتاج است، در دست نیست. این فعالیتها سه دسته هستند. او نظریه کره زمین خود را ابتدا در کتاب قدمت و طول عمر جهان (20) (1780) منتشر نمود. این اثر با اندک تعدیلی مجددا در 1783 و 1785 منتشر شد و بالاخره با اضافات فراوانی تحت عنوان جاودانگی جهان (21) در سال 1789 انتشار یافت. تولمین خطوط اصلی آن را در مقدمه خود بر ترجمه ای که از بخشهای زمین شناسی عناصر شیمی تالیف چاپتال (22) انجام داده بود مجددا بیان کرد. تولمین این ترجمه را در سالهای اولیه قرن نوزدهم به پایان رساند اما هرگز چاپ نشد.
ثانیا، تولمین دو اثر در طب منتشر نمود، یکی با عنوان ابزار طب یا راهنمای فلسفی و طبابت (1789)، و دیگری عناصر طبابت در یک طرح عمومی... کاری مقدماتی برای دانشجویان (1810) که در آنها شدیدا از نظام طبی برونونی طرفداری شده بود. و بالاخره مجموعه ای از اشعار تولمین تحت عنوان تصاویر محبت و اشعار دیگر که پس از مرگ وی در سال 1819 به چاپ رسید.
سمت و سوی اصلی فلسفه زمین شناسی تولمین اثبات جاودانگی زمین و در نتیجه جاودانگی مواد معدنی، نباتات و حیوانات ازجمله انسان ساکن در آن به عنوان بخشی از جاودانگی کل نظام طبیعت بود. او کره زمین را نیز همانند طبیعت به طور کلی خودکفا و خودزا می دانست. از نظر وی، هیچ شاهدی نشان نمی داد که زمین هرگز دخالت بیرونی الهی را تجربه کرده است و یا از چنین دخالتی متاثر شده است. هیچ نشانه ای از انحطاط یا انقراض نظام طبیعت نیز در کار نبود.
تولمین برای موضع خود در سطوح مختلف استدلال می کرد. وی مدعی آن بود که شواهد انسانی ضبط شده در مورد منشا کره زمین و انسان نمی توانند واجد ارزش علمی باشند چون لزوما می باید با فاصله زمانی بسیار طولانی پس از واقعه ارائه شده باشند. در هر صورت، در چنین افسانه هایی از آفرینش می توان همه آثار ذهن خام و نابالغ را مشاهده نمود. او شواهد واقعی زمین شناسی قشرها و سنگواره ها و فرآیندهای فعال در طبیعت همچون فرسایش خاک و فعالیتهای آتشفشانی را مورد بررسی قرار داد تا نشان دهد که زمین خود نشانه ای از سرآغاز خود بدست نمی دهد، بلکه همه چیز گواهی می دهد که برای تشکیل قاره ها و اقیانوسها به صورت فعلی که خود از ویرانه های نظامهای قبلی سربرآورده اند، مدت زمان بسیار طولانی لازم بوده است. او فلسفه ای را در مورد جهان خاکی ارائه کرد که در آن هرچند اجزای نظام صعود و سقوط می کردند، تغییر می یافتند، رشد می کردند و نابود می شدند، اما طبیعت به عنوان یک نظام کلی، کامل، بی نقص، خودکفا و نامتغیر باقی می ماند: «و در عین حال، هرچند که ماده بدین ترتیب همیشه متحرک است و طبیعت شکل عوض می کند اما تمام اشکال آن همه موجود هستند. هرچند که مشاهده می شود انسانها می میرند، یا تغییر وجود می دهند، اما نوع بشر در وجود ابدی شکوفا می شود «زیرا» یکنواختی خطاناپذیری در تمامیت طبیعت حفظ می شود.» تاکید بر اختلاف اساسی تاریخ زمین و فلسفه تولمین حتی با گونه های ملایمتر الهیات طبیعی و زمین شناسی مقبول مسیحی در قرن هجدهم، همچون تفحصی در وضعیت اولیه و تشکیل کره زمین (1778) نوشته جان ایتهرست شاید ضرورتی نداشته باشد. به جای خدای جاودانه، طبیعت و ماده باقی و ماندگار شدند.
تولمین به جای تصرف غایت گرایانه و سلسله مراتبی الهی، معجزه را حذف نمود و وحدت مطلق قوانین طبیعی را مفروض گرفت. او منکر مقام ممتاز بشر در نظام طبیعت شد.
طبیعت نسبت به صعود و سقوط تمدنهایی که به دنبال هم می آیند کاملا بی تفاوت است.
بشر جزیی کوچک اما لازم «در طبیعت است » و زندگی ما، محاسبات ما چیزی جز نقطه هایی در زمان و طبیعت نیست. نوشته های تولمین عملا بمنزله چالشی آگاهانه به کیهان شناسی و اعتقاد مسیحی تلقی شد. جان اوگیلوی در تفحصی در علل کفر و شکاکیگری در طول اعصار (1783) به درستی تولمین را در زمره آزاد اندیشان عصر روشنگری که شامل بولینگبروک، هیوم و گیبون (23) بود، قرار داد. رالف اسیند در نامه ای به دکتر تولمین در مورد کتاب او درباره قدمت جهان (1783) اساسی بودن عقیده جاودانگی ماده و الحاد برای راهبرد تولمین را نشان می دهد. اسیند کار تولمین را توطئه ای برای نابودی اخلاق، عدالت و جامعه می دانست. زیرا وقتی که زندگی انسانی از قلمرو طبیعت خداوند حکیم، عادل و فردی تبعید شود لزوما به جنگ هابزی (24) هم علیه همه تنزل می یابد. به همین دلیل اسیند اعتقاد داشت که گرچه «دل و فلک » به عنوان ابزار تطهیر ملحدان اکنون درافتاده است، اما آزادی قانونی تولمین برای انتشار مطالب خود «ننگ » است و خواستار حبس وی شد. البته هدف نظریه زمین تولمین نیز برانگیختن خشم مسیحیان بود. زیرا او در تمام مکتوبات زمین شناسی خود، دین را تحقیر نموده و به آن ناسزا گفته است و خصوصا مطالب زهرآگینی درخصوص وحشی گریهای بدوی مسیحیت عنوان نموده است. تولمین بارها و بارها از نشاندن خداوندی بیگانه بر تخت سلطنت در کیهان شناسی دینی سخن می گوید، خداوندی که انسان آن را مطابق انگاره خود ابداع نموده و بر بشر و طبیعت مسلط نموده است. به عقیده وی غرور جاهلانه انسان موجب ابداع افسانه های دینی انسان محوری شده است که طبیعت را مخلوق خاص استفاده و کامجویی بشر می دانند. تولمین چنین نظراتی را «خطا»، «اوهام »، «رویا» و «تعصب » می داند.
این محصولات «جهل »، «خطا» و «شوق ناصواب »، غل و زنجیرهای «خیالی »ای هستند که ذهن بشر را ساخته است. اینان «نظامات مفصلی » هستند که به علت «زودباوری عوام بی بصیرت » و مهارت کشیشان، این «جاعلان زبردست اوهام » که خود را بر «حواس بشر مسلط نموده » و تلاش می کنند «قوه تمییز آنان را ساقط نمایند»، رواج یافته اند. این دشمنان تحقیق آزادمنشانه «انسانها را به » فریب خوردگان تردستی نظام » تبدیل نموده اند. انسانها توسط آن دیدگاه کیهان شناسی که لحنی «مهلک » و «مفلوک » داشت و اثر آن «بی اعتباری » و «تحقیر» نوع بشر بود، به افرای «چشم و گوش بسته » مبدل شدند. خرافه کیهان شناختی میراث سوم اروپا بود. زیرا مسیحیت در ابتدا دین قبیله ای «نامعلوم » در خاور نزدیک بود و سپس دین وحشیهای قرون وسطایی شد که تمدن غیر دینی باستانی را ویران نموده بودند.
کیهان شناسی مسیحی خشن،روح گرا،عافیت طلب،انسان انگارانه و انسان مرکز تجلی اندیشه بدوی بود.» در عصر بی فرهنگی که انسان نسبت به قوانین جاری طبیعت جاهل بود، هر اتفاق ساده ای مبالغه آمیز می نمود و می توانست موجب خلق بی معناترین وباورنکردنی ترین حدسیات شود. بنابراین تولمین با برنامه قبلی و آگاهانه و مطابق با خطوط کاملا تثبیت شده نهضت روشنگری درصدد ایجاد انقلابی در اندیشه بود. وی درصدد آن بود که اخلاق معرفتی و «حقیقت » کیهانی را که به طور رصین و محکمی بر «عقل » و «طبیعت » بنا شده است به جای دین سازمان یافته و عقاید «موروثی » و «رایج » تحت محافظت «مراجع » بنشاند. چنین حقایقی می تواند توسط اذهان جستجوگر «در محیط تحقیقات » فلسفی حقیقی در فضایی از «باریک اندیشی » و «آزاداندیشی »، که محصول پیشرفت تمدن است، کشف شوند. با دمیدن این «صبح دولت »، اذهان «روشنایی یافته » می توانند با افکار «راحت »، «آسوده » و «غیرمتعصبانه » بالاخره ماهیت «ساده »، «متعالی » و «گسترده »نظام کیهانی را درک نموده و بدینوسیله بر حیثیت نوع بشر و شکوه جهان » بیفزایند.
تولمین اساسا به عنوان یک آزاداندیش اواخر عصر روشنگری که کیهان شناسی بدیلی ارائه می کند، از نظر سیاسی در آن هنگام بی تردید وابسته بود (25) وی نیز همانند مدافعان مسیحیت، پیروی از فلسفه خود را برای همنوایی و سعادت نوع بشر ضروری می دانست. در آن صورت سرنوشت انسان که تولمین معتقد بود فلسفه طبیعی وی ضامن آن است، چه بود؟ یا به عبارت دیگر سوال این است که تولمین در فلسفه زمین خود کدام ارزشهای سیاسی و اخلاقی را «طبیعی ساخت » و «عینیت بخشید»؟
در نظر تولمین طبیعت «حکیم » و «خیر» منشا غایی ارزشها بود. تولمین قبل از هر چیز یک وحدت گرا بود. او طبیعت را یک کلیت، یک نظام خودکفا و یک اقتصاد سازمان یافته می دانست. هر یک از اجزاء نقش خاص خود را درون کل ایفا می کنند و «کوچکترین رابطه و ارتباط در تمامیت نظام اشیاء حفظ می شود و هر یک از اجزاء یا اعضای عالم در انجام وظیفه خود در جهت حفظ خود و حفظ کل عمل می کند.» تسلیم هر یک از اعضای به کل، نظام یکسان و نقض ناپذیر قوانین طبیعی است که موجب برقراری و تداوم ابدی «دایره هستی » می شود. «طبیعت همه جا یکسان و قوانین آن ابدی و تغییرناپذیر است.» مظاهر طبیعت مطمئنا دستخوش تغییر و تحول موضعی و موقت می شوند. زیرا طبیعت منبع انرژی، حیات و فعالیت است (طبیعت در حرکت می زید). اما نقش تغییر در طبیعت، حفظ ثبات، نظم و شکل کلی کل است. افراد از میان می روند اما نوع آن باقی می ماند. ماده در یک گردش کامل است اما هیچیک از انواع نه منقرض می شوند و نه به وجود می آیند. در نتیجه تغییر در طبیعت نهایتا تغییر نمود است و تغییر نسبی در ارتباط با سایر اجزاست، بدون آنکه تغییری مطلق در کل حاصل شود. تولمین یک «یکنواخت گرای افراطی » بود. به همین ترتیب ممکن است «بی نظمی » نیز در طبیعت پدیدار شود، اما این فقط یک توهم و ماحصل کوته بینی و جهل انسان است. آتشفشان، زلزله و سایر بلایای طبیعی عملا جزئی از طرح طبیعت برای حفظ نظم کل است و همه اینها مطابق با قوانین طبیعت عمل می کنند. آنچه که در مورد بی نظمی گفته شد در مورد غلیان نیز صادق است زیرا ممکن است طبیعت در نظر انسان غلیانی جلوه نماید. اما از منظر کلیت نظام، عملیات طبیعت در واقع «تدریجی » است. در نتیجه قاره ها «تدریجا تشکیل شده » و «مشمول انحطاط تدریجی » هستند. بعلاوه، در پرتو مطالب فوق است که می باید دو مفهوم بسیار با اهمیت در واژگان تولمین، یعنی «پیشرفت » و «انقلاب » را فهم نمود. تولمین در توصیف تغییرات طبیعت یا تمدن از واژه «پیشرفت » استفاده نمود. منظور وی بیان بهبودی مداوم، اجتناب ناپذیر، برگشت ناپذیر و تک خطی نبود بلکه القای این مطلب بود که در طبیعت همه چیز گام به گام و متدرجا پیش می رود. در نتیجه او غالبا از تشکیل کند، تدریجی و یکنواخت «صخره ها» یا پیشرفت تدریجی طبیعت سخن می گوید.
اراسموس داروین (27) فکر می کردند نبود، بلکه توصیفی از نحوه وقوع تغییر بود. به همین علت او نوشته است حتی آتشفشانها، این «فرزندان سیال طبیعت » نیز مشمول «طلوع، پیشرفت و انقراض » هستند. به همین ترتیب نیز وقتی تولمین طبیعت را صحنه «انقلابات مداوم » توصیف نمود، به هیچ وجه قصد وی برجسته نمودن غلیان، بی نظمی، یا اختلال در نظام بنیادین اشیاء نبود. جهت اصلی مفهوم «انقلاب » القای تغییری کلی در نمود طبیعت یا انسان بود، اما تغییری که در چارچوب اقتصاد طبیعت، از طریق قوانین آن و شاید مهمتر از همه، تدریجا واقع می شود. تولمین تاکید داشت که انقلابات در طبیعت «کند» و «توالی وقایع لاینقطع » هستند. دیدگاه اساسی تولمین نسبت به بیعت به عنوان یک نظام دوری، ثابت، قانونمند و تدریجی، مفتاح فهم دیدگاه و تجویزات او در مورد بشر است. در واقع، هستی شناسی وی مستلزم چنین چیزی است. زیرا وی با انتخاب یک طبیعت گرایی وحدت گرایانه تمام عیار، اعتقاد داشت که انسان کاملا جزیی از طبیعت و مشمول قوانین طبیعت است و چیزی جز یک جزء کوچک اما ضروری «در نظام کلی اشیاء نیست ». توجه انسان بدوی به خود معطوف بوده است. این بدوی وحشی انگاره خویش را بر تخیل ذهن انسان، یعنی خدا، فرا فکند و بدین طریق طبقه بندی تحریف شده ای از نظام اشیاء تحصیل نمود. تصویری که انسان و طبیعت در آن دوگانه شدند و نظم و بی نظمی، غلیان و آرامش، قانون و معجزه، پیشرفت و انحطاط، تولد و مرگ به خطا در مقابل یکدیگر نشانده شد. اما انسان منور، با بینش طبیعت گرای خود و با درک «وضعیت نسبی خویش در حیات »، همه این دوگانگیها را در طبیعت متلائم و متعالی می بیند. انسان باید از تظاهر به «سلطه بر طبیعت »خودداری کند زیرا او مشمول قوانین طبیعت است هر یک از آحاد بشر باید بیاموزد که چیزی جز یک واقعه در تاریخ جهان نیست. این قوانین طبیعت که انسان می باید خود را تسلیم آن کند چیست؟ این قوانین اساسا همان قوانینی هستند که بر کل کیهان حاکمند. نوع بشر همیشه محفوظ مانده است و تقریبا در وضعیتی ثابت از نظر جمعیت، کمال و دانش به طور کلی محفوظ خواهد ماند. طبیعت انسان یکنواخت است و نوسانات بین بدویت و تمدن نسبتا کم است. حتی بالاترین حد کمال که انسان قادر به تحصیل آن است تفاوت زیادی با هنر و رفتار خام بخشهای کمتر منور نوع بشر ندارد. این ثبات از طریق دور یا سیکل جامع امور انسانی تداوم می یابد. نژادها، تمدنها، ملتها و امپراطوریها طلوع و افول می کنند و دچار بسط و قبض می شوند. قوانین حاکم بر تغییرات اجتماعی تا حدی همان قوانین زیست محیطی هستند. شرایط مساعد آب و هوا موجب توسعه اقتصادی و فرهنگی می شود. اما بلایای طبیعی متعاقبا دستاوردهای نامطمئن بشر را در معرض تخریب قرار می دهند. این قوانین تا حدی نیز قوانین درونی تلاش انسان برای بهبودی، شهرت، دانش و آزادی هستند که محرک پیشرفتهایی در تمدن می شوند اما تجمل و فساد به دنبال آن می آید و موجب سقوط درونی یا انهدام آن فرهنگ توسط مهاجمان وحشی می شود. دانش و تمدن انسانی در بهترین صورت نیز سطحی و ناقص است. پس تمام تمدن ذاتا ناپایدار و زوال پذیر است. و «مشمول چه فراز و نشیبهای غیرقابل ذکری که نیست!» مقدار اندکی از فرهنگ مشهور و متاخر یونانی رومی از دست «ویرانگری زمانه » آنهم «صرفا بر حسب اتفاق » جان سالم بدر برده است. هیچ ذخیره خالصی از حکمت، علم، اخلاق، ثروت یا توسعه اقتصادی در امور انسانی دقیقا به علت ریشه کن شدن مداوم ملتهای متمدن توسط ملتهای کمتر متمدن، وجود ندارد. این دور باید پا برجا بماند و برای انسان، به علت آنکه شرایط زیست محیطی وی اینگونه مشمول تخریب و غارتهای طبیعی است و نیز به علت روانشناسی او، هیچ راه گریزی از این فشارهای طبیعی وجود ندارد.
تولمین اعتقاد داشت که در تمام جوامع توده هایی لزوما نادان، جاهل و زودباور هستند و به سهولت فریب می خورند. این خصلتهای روانشناختی علاج ناپذیر در مقابل کسب هرگونه دستاورد عظیم فرهنگی قد علم می نماید. چنین مردمی همیشه در معرض استثمار توسط قشری از جباران و کشیشان حیله گر و بی رحم قرار می گیرند. مطمئنا گروه سومی در جامعه یعنی اقلیتی و «عده اندکی » از نخبگان عاشق حقیقت ممکن است به مبارزه علیه نیروهای تعصب و بدویت برخیزند، اما نمی توانند انتظار پیروزیهای بزرگی را داشته باشند. «شخصیتهای بزرگ که جهان را روشنی بخشیده اند، غالبا قربانی سفاهت و حماقت نوع بشر شده اند.» بنابراین موضع سیاسی تولمین مطابق آنچه که در فلسفه انسان در طبیعت وی آمده است، موضعی معترضانه اما نهایتا تسلیم طلبانه است.
طبیعت، امید هرگونه دگرگونی عمده برای بهبودی دائمی جامعه را به یاس تبدیل نموده است. زیرا تولمین نیز مانند بسیاری از جماعت فلاسفه، معتقدین به واجب الوجود و آزاداندیشان، توده ها را فقط تهدیدی تحرک ناپذیر و اصلاح ناپذیر می شمرد.
حدود عمل سیاسی برای او با حدود دانش تعریف می شد. مبارزه برای تولمین مبارزه ای فکری بود: «ما برای حقیقت مبارزه کرده ایم.» (28) تولمین تجلی این اعتقاد اندیشمندان است که آزادی از طریق بسط آگاهی معقول حاصل می شود: خود را بشناس. (29) او در تعهد خود به رهایی از طریق دانش، معتقد بود که حقیقت ضامن سعادت و رفاه است همانطور که برعکس آن اندیشه های گمراه کننده ریشه بیماریهای اجتماعی هستند. «انسانها بدون استثناء به تناسب ادراکات روشن خود از امور دارای فضیلت هستند. انسان رهایی یافته از قید بندگی فکری می تواند به دنبال نوعدوستی، همدردی، مهربانی و فضیلت باشد. فضیلت در تامین آسایش نوع بشر نهفته است و خود پاداش خویش است. (30) اما البته این موضع حاوی نتیجه ای منفی است. او از منظر خود به عنوان یک روشنفکر حاشیه ای طبقه متوسط، نمی توانست برای کل جامعه طریق دیگری غیر از کوشش فردی برای دانش و فضیلت توسط عده قلیلی از افراد واجد شرایط را تصدیق نماید. انسانها خود باید خویشتن را مداوا نمایند. می توانیم با استفاده از عبارت ویوربرگ (31) او را عمیقا یک «بدبین تاریخی » بخوانیم.
رادیکالیسم فلسفی تولمین به یک معنا بیانگر وضعیت زندگی خود او، به عنوان یک طبیب حرفه ای مداوا کننده بیماران بود و آن را مشروعیت می بخشید. به معنای دیگر، در تحریر این مطلب که فلاسفه حقیقی «خود را در معرض انکار بخش اعظم دنیا قرار می دهند»، وی واقعیتی را درباره حرفه خود در سنت طب برونونی بیان می کرد و از دیدی کلی تر، موضع او کانون پارادوکسهای کانتی طبقه اندیشمند لیبرال انگلستان در پایان عصر روشنگری (یا به سخن دیگر، در جامعه سرمایه داری در حال ظهور) است.
نهایتا، باورهای اجتماعی تولمین هرگونه پیشرفت غایی انسانی را غیرقابل تصور می ساخت. به علت «بی ثباتی و نوسانات » زندگی، «موانع غیرقابل عبوری » بر سر راه «پیشرفت تمدنها» وجود دارد. بنابراین، «تمدنی که به آن افتخار می کنیم ممکن است در زمانی در آینده،دیگروجودنداشته باشد.«قوانین طبیعت آرزوهای آرمانی را به یاس تبدیل می کند. بنابراین توصیه او خودسازی و دانش فردی است. انسان باید جایگاه خود را در طبیعت محترم بشمارد:
«عظیمترین و دشوارترین دانش آن است که دریابیم دانش ما تا چه اندازه اندک است.» بنابراین نگرش تولمین، نگرش فیلسوف بیطرف طالب حقیقت عینی برای آزادسازی و رهایی اخلاقی است. او با اعطای ارزشهای غایی به طبیعت، که تجسم همه چیزهایی بود که جامعه فاقد آن بود، موضع خود را مستدل و معتبر می ساخت. طبیعت برخلاف جامعه، خوب، منظم، با قاعده، ثابت و سرشار از علم و نعمت است.» هر عملی مهر حکمت و موزونیت بر خود دارد.» شر در طبیعت جزئی و ظاهری است. فاجعه ها و بلایا موجب ظهور قاره های جدید و خاک جدید می شوند که ضامن دوره های حاصلخیزی «طولانی و ثمربخش » و «ارائه تنوع نباتات » است. علاوه بر این، تولمین تقدسی نیز برای طبیعت قائل بود. طبیعت، مشحون از «همدردی و رابطه »ای است که جزئی از یک عالم با شکوه از نظر عظمت، جاه و جلال متعالی » است. طبیعت مشتمل است بر «آگاهیهای برتری که فضای بیکران را پر می کند.» طبیعت ضامن «گذار ما به قلمرو سعادت ابدی است، ... ما می میریم تا زندگی کنیم، تا چهره ای درخشان، با نوری خیره کننده بیابیم، راز سعادتی دائمی و واقعی بهره مند شویم.» نتیجه تحقیر اکثریت نوع بشر و انکار چشم انداز بهبودی درازمدت جامعه این شد که فرد طبیعت را از طریق کامل نمودن عقل خود پرستش کند. در نتیجه نظام تولمین بر محوری حرکت می کند که دو قطب آن یکی طبیعت عینی، خود را، مستقل و دیگری انسان مستقل است که با آزاداندیشی و بیطرفی در جستجوی شرافتمندانه حقیقت وانسانیت در دنیای جاهلانه، متخاصم و ناپایدار انسانی است. عینیت و یکپارچگی ابدی طبیعت ضامن حرمت و عزت انسان است. نه خدای جبار، نه سلطان جابر، نه عوام و نه وحشت از نابودی هیچیک عزت و کرامت انسانی را تهدید نمی کنند. این نظرات در تمام مکتوبات زمین شناسی تولمین که در دهه 1780 نوشته شدند، آشکار است. بنابراین لازم است که تاثیر هیجانات انقلاب فرانسه و جنگهای ناپلئونی بر اندیشه او را مورد بررسی قرار دهیم.
این تاثیر را بعضا می توان از دیوان اشعار او تحت عنوان تصاویر محبت که در سال 1819 منتشر گردید و مطمئنا پس از سال 1810 به رشته تحریر درآمده است، دریافت.
شاید اینکه تولمین به رغم پیشرفت حرفه ای خود در این دوره ظاهرا زمین شناسی را کنار گذاشته و به سرودن شعر روی آورده است، دلالت آمیز باشد. او به منظور انتقال حیرت، وجد و عظمت همیشه از رویکرد و سبک خطابه ای استفاده می نمود. تولمین هم شاید همانند شلی (32) به تدریج دریافته باشد که سبک سلتی بیش از روش فیلسوف طبیعی مناسب کار وی بوده است. شاید هم به درستی دریافته باشد که نظریه های بنیادی فلسفه نظری درباره کره زمین گوش شنوایی در انگلستان اوایل قرن نوزده پیدا نمی کند در حالی که رسانه غیرمستقیم و استعاره ای شعر می تواند جهان بینی او را به نحو مقبولتری منتقل نماید. تصاویر محبت بسیاری از اندیشه های مندرج در کارهای قبلی او را انتقال می دهد. دین سازمان یافته، دنیامداری کشیشان، جباریت و استبداد همه مورد حمله قرار گرفته اند. آزادی ستوده شده است. دورهای طبیعت، تناوب زندگی و مرگ، و نیز انسان و تمدنها همچنان رشته های مستمر کار باقی ماندند.
تولمین مناظر طبیعی دائما متغیر را با هیبتی مقدس به تصویر می کشد. اما استفاده از چنین موضوعاتی با دقت و ظرافت بسیاری انجام می گیرد. حملات او به حکومتهای ارتجاعی اروپا که بعد از 1815 مجددا به قدرت رسیده بودند اینک با خصومت شدیدی نسبت به هر آنچه فرانسوی است همراه گردیده است. تولمین نمی توانست حتی ذره ای از تمجید و تحسین آرمانهای سالهای اول انقلاب فرانسه یعنی آزادی، برابری و برادری را فرو گذارد. بعلاوه، او مبارزه سی سال گذشته را به عنوان جنگ بین امپریالیسم فرانسه و قدرتهای «میهن پرست » مختلف اروپا که انگلستان (به رهبری قهرمانانی چون نلسون وولینگتون (33) »منجی آنان بود،تصویر می کرد. صورت ظاهر شعر نشان می دهد که خواسته اصلی (34) تولمین دیگر سرنگونی مسیحیت وحشی قرون وسطایی توسط نور طبیعی عقل نیست، بلکه محبت یعنی قدرت عشق و همدردی انسانی است.
شعر اصلی تولمین بیان متعدد این مطلب است که فقط محبت است که می تواند همنوایی بین شوهران و زنان، اعضای خانواده، درون اقتصاد، بین شهرها و روستاها، بین کشورها و درطبیعت را تضمین کند. محبت، که هر کسی باید آتش آن را در دل خود برافزود، به عنوان چاره همه دردهای اجتماعی و سیاسی معرفی می شود. همدردی تولمین بیش از همه شامل حال میهن پرستان، بشر دوستانی چون ویلبرفورس، (35) به خاطر الغای تجارت برده، و نیز فقرا با زندگی کوتاه و ساده شان می شد. سروده های احساسی تولمین آشکارا پژواک شعر مرثیه گری (36) است، زیرا او نیز به تفصیل در مورد حیات آرمانی شده انگلستان روستایی سخن می گوید تا محبت را کاملا جایگزین سیاست می شود، به عنوان چاره ای همگانی ترسیم نماید:
زن خانه دار مشغول کار، و پیران خاکستری موی، نشسته به درگاه در انتظار تابش آفتاب همه صحنه های عادی زندگی آرام خانوادگی به دور از خدعه و جار و جنجال و کشمکشهای جاه طلبانه. شاید ضرورتی نداشته باشد که به غیرواقعی بودن این حیات نشئه آور روستایی، که در خلال سالهای مخاطره آمیز توسط یک طبیب ناحیه تازه صنعتی شده ولو رهمپتون (37) تالیف گردیده، تاکید شود. آرامش طلبی سیاسی ای که به طور مضمر و ضمنی در طبیعت گرایی لائیک تهاجمی کتاب جاودانگی جهان تولمین وجود داشت اینک به بیانی تمام برجستگی نام یافته است. علاوه بر آن، حوادثی موجب گردید تا تولمین متاخر از یک نظر رادیکالیسم گذشته خود را قاطعانه مردود بشمارد. او اکنون الحاد وحدت وجود را رها کرده است. طبیعت اینک از سریر سلطنت به زیر کشیده می شود و خداوند دوباره فاتحانه بر تخت سلطنت جلوس می کند. در واقع بیان این مطلب که خداوند دقیقا برای تضمین نظام اجتماعی کلی برای تولمین ظاهر می شود، گزافه نیست. زیرا تولمین برای اسکات افرادی که نظام اشیاء را مورد سوال قرار می دهند، بالصراحه خداوند را می خواند:
ای خدای ابدی! ای که مشیت حکیمانه ات عقل و بصیرت انسان را به سخره می گیرد تعطیل می کند. و تا، به طریق محافظه کاری کیهانی پوپ (38) ثابت کند که ...این وضع ناقص برای انسان بهترین وضع است و خیر و شر فرمان حکیمانه ای را اجرا می کنند تولمین در واقع تا آنجا پیش می رود که برای تضمین جزای تقوا و عقاب گناه پس از مرگ به خداوند متکی می شود:
برای امیدهای بر باد رفته در زمین علاجی نیست ...
روح بی صبرانه در انتظار آرامش در بهشت است. بنابراین صدق گفتار اسیندواوگیلوی بالاخره ثابت می شود. تولمین، فیلسوف رادیکال قبل از 1789 اینک در دهه 1810 کیهانشناسی اساسا سنتی ای را جهت رفع تنش سیاسی ارائه می کند.
با این حال، تاریخ زمین بنیادی طرد شده تولمین عملا به حیات خود ادامه داد.
البته نه در زمینه کاری دانشمندان زمین شناسی، چون آنها تا بدان حد که امکان اخذ و یا بهره برداری از دیدگاهی یکنواخت گرایانه وجود داشت، به جای نظرات تولمین، به صورتبندی کمتر چالش آمیز هاتن، پلیفر و لایل استناد می کردند که منکر جاودانگی نظام زمین بود و دیدگاهی اساسا غیرطبیعت گرایانه نسبت به انسان به عنوان موجودی ممتاز در خلقت داشت.
آرای اولیه تولمین در آرای انقلابیون لائیک نوظهور دهه 1820 و 1830 و خصوصا ریچارد کارلایل (39) که قدمت و طول عمر جهان را در 1824 تجدید چاپ نمود، تداوم یافت (جاودانگی جهان در 1825 و 1837 نجدید چاپ شد). در واقع، پیوند آراء تولمین با انقلابیگری استادکاران صنعتی هنگامی که آثار دلباخ، هلویتوس، دیدرو، ولنی (40) و دیگر فلاسفه (روشنگری فرانسه) نیز توسط ناشرین انقلابی تجدید چاپ می شد که نیازهای عصر جدید را به خوبی تامین می نمود، صرفا به اعلام عقاید مشخص وی اکتفا نمی کرد بلکه بیش از هر چیز موضعگیری کلی فلسفی وی را ابلاغ می نمود. زیرا انقلابیون کارلایلی، همانند تولمین در اصل روشنفکران لیبرال فردگرایی بودند که هدف اصلیشان ایجاد یک کیهان شناسی بدیل، لائیک و طبیعت گرایانه به جای دگرگونی سیاسی انقلابی مستقیم بود. از این نظر آرای تولمین و شیوه بکارگیری آنها، وسعت و نیز محدودیتهای انقلابیگری لائیک اندیش طبیعت گرایی علمی را به منزله برنامه ای که توسط نهضت روشنگری آغاز شد و توسط انقلابیون قرن نوزده تداوم یافت، روشن می سازد.
پی نوشتها:
1. مجموعه آراء و ارزشهای ایدئولوژیک در علوم تجربی که توسط آقای سعید زیباکلام گزینش و گردآوری شده است، حاوی سلسله مقالاتی تحقیقی است پیرامون میزان و چگونگی نفوذ و حضور مواضع ارزشی و ایدئولوژیک در ساخت و بافت نظریه های علوم فیزیکی.
2. مشخصات کتابشناختی مقاله بدین شرح است:
Journal of The History of Ideas, vol. 39 (3), 1978: p. 435-450.
. 3 - Roy S. Porter
. 4 - George Bellas Greenough
. 5 - Geological Society of London
6 - George poulett Scrope
. 7 - Jean Andre de luc
. 8 - Askesian Society, British Mineralogical Society
. 9 - James Parkinson
.(11-1804) 10 - Organic Remains of a Former World
. 11 - London Corresponding Society
. 12 - John playfair
. 13 - Edmund Burke
. 14 - John Williams
. 15 - JosephTownsend
. 16 - George Hoggart Toulmin
. 17 - Uniformitarian
. 18 - Charles lyell
19 - Edinburgh University
. 20 - The Antiquity and Duration of the world
. 21 - The Eternitry of the Universe
. 22 - Elements of Chemistry, Chaptal
. 23 - Bolingbroke, Hume, Gibbon
. 24 - Hobbesian War
. 25 - Engage
. 26 - Condorcet
. 27 - Erasmus Darwin
. 28 - AD, Introduction, V
. 29 - Sapere aude
. 30 - EU, 246
31 - Vyverberg
. 32 - Shelly
. 33 - Nelson, Wellington
. 34 - Summum Desideratum
. 35 - Wilberforce
.(یکی از شهرهای انگلستان) . 36 - Elegy, Grany
37 - Wolverhampton
. 38 - Pope
. 39 - Richard Carlile
. 40 - d Holbach, Helvetius, Diderot, Volney