دکتر شریعتی، پدر معنوی چپ نوگرا و مردم سالار

چکیده: شریعتی، در تمایز با گفتمان لیبرال یا نولیبرال در نوگرایی دینی، نماینده و سخنگوی گفتمان رادیکال - انتقادی روشنفکری دینی است که علاوه بر نقد رادیکال سنت و دیانت سنتی، با مدرنیته نیز مواجهه ای انتقادی داشته است

عصر ما، ش 127

چکیده: شریعتی، در تمایز با گفتمان لیبرال یا نولیبرال در نوگرایی دینی، نماینده و سخنگوی گفتمان رادیکال - انتقادی روشنفکری دینی است که علاوه بر نقد رادیکال سنت و دیانت سنتی، با مدرنیته نیز مواجهه ای انتقادی داشته است . روشنفکری چپ دینی بیش از یک دهه است که در نوعی انفعال و اغما به سر می برد و اگر بخواهد به بازسازی هویت فکری خود بپردازد، چاره ای جز تمسک به میراث شریعتی ندارد .

گفتمان اسلامیی که شریعتی نمایندگی اش را بر عهده داشت و یکی از مهم ترین و تاثیرگذارترین نظریه پردازان آن به شمار می رود، هرچند که در تمایز با گفتمان های سنت گرایانه و بنیادگرایانه، بخشی از گفتمان روشنفکری دینی است، اما در همان حال وجوه تمایزبخش آن را با دیگر قله های وابسته به گفتمان روشنفکری دینی نمی توان انکار کرد . دکتر شریعتی در تمایز با گفتمان لیبرال یا نولیبرال در نوگرایی دینی، نماینده و سخنگوی گفتمان رادیکال - انتقادی روشنفکری دینی است که علاوه بر نقد رادیکال سنت و دیانت سنتی - همچون سایر روشنفکران - با مدرنیته نیز مواجهه ای انتقادی داشته و کوشیده است که از طریق رویکردی اعتلاجویانه (transendental) و ضمن پذیرش وجوهی از مبانی و دستاوردهای تاریخی مدرنیته در چند سده اخیر، سرچشمه های بحران زا در عقلانیت و اومانیسم مدرن را مورد تغافل نگذارد و افق اندیشه و آرمان خود را در آن سوی مدرنیت نشانه گذاری کند . او به خوبی تفطن داشت که غرب زدگی و غرب ستیزی، وجوهی متعارض نما، اما از یک واقعیت هستند . شریعتی نمی خواست اسیر هیچ یک باشد و به همین دلیل هم می گفت ما در برابر غرب نباید چشمان خود را ببندیم و نه بدان خیره شویم . باید به آن نگاه کنیم و بکوشیم که مبانی و افق های بحران زا در ذات مدرنیت را دریابیم .

فرامدرنیته و مواجهه انتقادی شریعتی با مدرنیته را البته نباید هم سنخ هیچ یک از دو گفتمان هابرماسی یا فوکویی پنداشت . نگاه انتقادی شریعتی محدود به نقد سرمایه داری و بحران زایی های انسانی، معنوی، اقتصادی و اجتماعی آن نیست; بلکه ریشه های بحران را تا نارسایی و یکسویی اصول و مبانی مدرنیته عمق می بخشد و افزون بر آن، ساینتیسم (اصالت علم)، ماشینیسم (اصالت ماشین)، بوروکراتیسم، راسیونالیسم (اصالت عقل محاسبه گر)، اومانیسم و ... را هم مورد آسیب شناسی قرار می دهد . البته فرامدرنیته شریعتی، غرب و دستاوردهای معنوی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن را نفی نمی کند . او هرچند به عنوان متفکری ضد استعمار امپریالیسم، از میوه های استعماری مدرنیته و سرمایه داری غفلت نمی ورزد، اما می کوشد تا با شالوده شکنی آن و بازسازی مبانی تک بعدی و دستاوردهای مثبتش در ساختار دینی و معنوی تازه و قرار دادن آن در زیست - جهان و افق توحیدی نوینی به آن سوی تجدد گذر کند . بدین معناست که شریعتی متفکری نوگراست . نوگرایی او با سه آرمان عرفان، آزادی و برابری، می کوشید تا از معنویت اگزیستانسیالیستی، آزادی لیبرال و برابری سوسیالیستی کلاسیک فراتر رود و این همه را در افقی عالی تر و توحیدی تر همساز کند .

دکتر شریعتی را از این حیث باید پدر معنوی روشنفکری دینی چپ، نوگرا و مردم سالار در ایران شمرد; روشنفکری که دین نوگرا و ترقی خواه را با عرفانی توحیدی و وجودی، نه فروتر از سوسیالیسم و دموکراسی، که برتر می خواهد و برابری و مردم سالاری را ضمن بهره مندی از تجربه انسان مدرن تنها در جامعه ای معنوی و دینی قابل تحقق می داند . عرفان وجودی او با عرفان دینی سنتی از یک سو و معنویت بی خدا و غیردینی مدرن از سوی دیگر مرزبندی دارد; چنان که سوسیالیسم او پذیرای دولت سالاری (اناتیسم) و سرکوب شخصیت و تفرد فلسفی - اجتماعی آدمی نیست . او آزادی را نیز در پیوند با چنان سوسیالیستی همنشین عدالت می دارد و آن را به لیبرالیسم اقتصادی، مادی و سرمایه محور فرو نمی کاهد .

اکنون روشنفکری دینی ایرانی تحت تاثیر موج شکست سوسیالیسم واقعا موجود و چپ مارکسیستی و جهان گستری مهاجم سرمایه داری، بیش از یک دهه است که در نوعی انفعال و اغما به سر می برد; هرچند در سطح جهانی، چپ نومارکسیست و سوسیالیست انسانی و فارغ از دیکتاتوری پرولتاریا اکنون چند سالی است که دوباره خود را یافته و می رود که با بازسازی تئوریک خود و ضمن آشکار شدن وعده سراب گونه سرمایه داری جهانی، موقعیت گذشته و از دست رفته خود را احیا کند . اما موج اخیر چپ هنوز در راه است و به ایران و حوزه روشنفکری دینی نرسیده است . چپ نوگرا و مردم سالار اسلامی اینک یا باید به بازسازی نظری و اجتماعی خود اهتمام ورزد و یا منتظر تضعیف هرچه بیشتر و کمرنگی و افول آتی باشد . چنانچه نیروهای روشنفکری دل بسته به دین و در همان حال دموکراسی/مردم سالاری و سوسیالیسم/جامعه گرایی اراده کنند که به بازسازی هویت فکری و اجتماعی خود اهتمام ورزند، چاره ای جز تمسک به میراث دکتر شریعتی ندارند . واضح است که چنین تمسکی، امری شکلی، مکانیکی و غیرانتقادی نیست و نمی تواند تجربه انقلاب اسلامی و بیست و سه سال جمهوری اسلامی را از نظر دور بدارد . آنچه از میراث شریعتی همچنان برای این گروه آموزنده و راهبردی است، مبانی و افق اندیشه او و روشی است که وی در نقد و اثبات وضع موجود و وضع مطلوب به کار بسته است .

اشاره

مقوله «نوگرایی دینی » یا «روشنفکری دینی » به طور مشخص در آستانه دهه هفتاد مطرح شد . این جریان که ریشه در سال های دور، در دهه های چهل و پنجاه داشت، با طلوع انقلاب اسلامی و در دوران جنگ تحمیلی، همچون سایر جریانات روشنفکری، عملا به بوته فراموشی رفت . ظهور دوباره این جریان در سال های پایانی دهه شصت عمدتا زاییده همگرایی میان دو گروه بود: 1 . گروهی از روشنفکران یا اندیشمندانی که اصولا با مبانی انقلاب و نظام سازگاری نداشته، از پایگاه فرهنگی و اجتماعی دیگری برخوردار بودند; 2 . گروهی از مسؤولان و کارگزاران نظام که به تدریج از ساختار قدرت سیاسی کناره گیری کرده یا طرد شده بودند . مهم ترین و معروف ترین پایگاه این جریان، «حلقه کیان » بود که بر محور دکتر سروش و تئوری های او اداره می شد و آهسته آهسته محفلی برای گردهمایی اندیشه ها و علایق مختلف به وجود آورد . در همان سال ها، نهضت آزادی و سایر گروه های ملی - مذهبی نیز در حال بازسازی و هویت یابی دوباره بودند و به این ترتیب محافل مشابهی شکل گرفت . در اواخر دهه شصت دو اتفاق مهم رخ داد: از یک سو، سروش و نشریه کیان به اندیشه سیاسی روی آوردند و بر پایه مؤلفه های لیبرال دموکراسی به نقد نظام سیاسی ایران پرداختند . از سوی دیگر، مهندس بازرگان در یک چرخش آشکار به انتقاد از انگاره دولت دینی و رواج نگرش سکولار پرداخت . هم آوایی و نزدیکی بیشتر میان سروش و سران نهضت ملی عملا حلقه کیان و محافل نزدیک به آن را دچار چنددستگی ساخت و انسجام اولیه را متزلزل کرد . به تدریج حوادث دیگری رخ داد که سبب شد از دوران نوگرایی دینی، دو گرایش راست (لیبرال یا نولیبرال) و چپ (سوسیال دموکراسی) سر برآورد . مهم ترین خواسته گرایش چپ، اعاده حیثیت از چپ بین الملل و بازسازی دوباره چپ پس از فروپاشی کمونیسم در شوروی و شرق اروپا بود . به این ترتیب، در سال های اخیر، نسل پیشین جریان چپ مسلمان، نظیر حبیب الله پیمان، لطف الله میثمی و کادر مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، با فاصله گرفتن از دکتر سروش و نهضت ملی، سعی در نوسازی مبانی تئوریک خویش تحت عنوان «چپ دینی مردم سالار» دارند . این گروه که پیشتر یا در انزوای ایدئولوژیک بوده یا در عمل به اندیشه سروش پیوسته بودند، در فضای موجود در یک خلا تئوریک گرفتار آمده و دکتر شریعتی را بهترین آلترناتیو در برابر سروش و سایر رهبران نوگرای لیبرال یافته اند . به نظر می رسد مقاله حاضر گامی دیگر در جهت استقلال خواهی جریان نوگرای چپ دینی و مقدمه ای برای بازشناسی و بازسازی اصول نوین آن در سال های آینده است . اما به نظر نمی رسد که رویکرد تازه چپ به شریعتی در شرایط کنونی بتواند دست مایه های فکری لازم را برای پر کردن خلا تئوریک چپ فراهم سازد . محورهای زیر بخشی از دشواری های چپ گرایان مسلمان در این مسیر پرمخاطره است:

1 . مرحوم شریعتی در حافظه فرهنگی ما از دو چهره متفاوت برخوردار است: یکی حماسه گر انقلابی و سنت ستیز، و دیگری اندیشمند ژرف نگر و ایدئولوژی ساز . در واقع آنچه شریعتی را در عصر خویش ممتاز و پرتاثیر می ساخت، همان رویه نخستین او بود که هر انقلابی مسلمانی را مجذوب می ساخت . بی گمان این چهره از شریعتی برای جامعه امروز و فردای ایران نه گره گشاست و نه پرکشش . از سوی دیگر، طرح و تئوری او برای اندیشه دینی و نظام اجتماعی چنان خام و نااستوار بود که حتی از سوی فرهیختگان عصر خود نیز مورد توجه و تامل قرار نگرفت .

2 . مسائل و نیازمندی های جامعه کنونی ایران با شرایطی که شریعتی در آن می زیست، به کلی متفاوت و دیگرگون است . جریان چپ نواندیش دیر یا زود باید در صحنه رقابت سیاسی و اقتصادی، طرح های علمی خود را ارائه کند و تصویر خود را از جامعه و جهان و راه های برون رفت از معضلات وضعیت کنونی نشان دهد . آنچه نویسنده محترم در این مقاله آورده است، تکرار همان شعارها و آرمان های کلی است که در آثار شریعتی کرارا بازگفته شده و در عمل هیچ گامی برای توضیح و تبیین آنها برداشته نشده است . نسل جوان و جامعه امروز تنها به پاسخ های روشن و کارآمد نیازمند است .

3 . برخلاف پندار نویسنده، امروز دیگر فاش می توان گفت که اندیشه های شریعتی عموما در میانه سنت و تجدد و در برزخ لیبرالیسم و سوسیالیسم و در هزارتوی مکاتب اگزیستانسیالیستی و اومانیستی سرگردان و آویزان است و تقریبا هیچ یک از مفاهیم بنیادین اندیشه او، از توحید و تکامل و ایدئولوژی گرفته تا عرفان و آزادی و برابری بر قاعده های استوار فلسفی و دینی ننشسته است . البته از او که عمری کوتاه داشت و در عصری سخت پرتلاطم می زیست و پشتوانه و پیشوایی نداشت، نمی توان و نباید انتظاری بیشتر داشت . سخن در این است که آیا میراث و اندوخته های او می تواند به جریانی که از ریشه های سنت اسلامی مانده و از مسیر فرهنگ و سیاسی غرب لیبرال رانده شده است، روحی تازه بدمد و اندیشه ای پربار و کارآمد تزریق کند؟

گویا این بار چپ نواندیش قصد دارد با طرح ایده ها و اندیشه های شریعتی از او به عنوان یک ظرفیت نسبی برای گذار از سنت دینی و سیاسی حاکم به شرایط تازه بهره برداری کند; شرایط تازه ای که که امروز چپ گرایان هیچ تصویر روشنی از آن ندارند یا ارائه نمی کنند; شاید یک سوسیال دموکراسی نوین باشد یا یک نئولیبرالیسم تعدیل شده و در هر حال، یک اندیشه دینی قرائت پذیر با یک نظام اجتماعی سکولار .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان