ماهان شبکه ایرانیان

مقدمه ای بر سنخ شناسی راست در ایران؛ گفت وگو با محسن هجری

چکیده: طبقه راست - نه جناح راست - در ایران از یک پایگاه گسترده ملی برخوردار است و شاخص های آن اسلام رساله ای، تجارت و فردگرایی است . اما جناح موسوم به راست که به غلط خود را نماینده طبقه راست می خواند، از چهار طیف مختلف تشکیل شده است که باید با هر کدام برخوردی مناسب صورت گیرد .

چشم انداز ایران ، ش 9

چکیده: طبقه راست - نه جناح راست - در ایران از یک پایگاه گسترده ملی برخوردار است و شاخص های آن اسلام رساله ای، تجارت و فردگرایی است . اما جناح موسوم به راست که به غلط خود را نماینده طبقه راست می خواند، از چهار طیف مختلف تشکیل شده است که باید با هر کدام برخوردی مناسب صورت گیرد .

نشریه چشم انداز ایران با مدیریت لطف الله میثمی در شماره های پیشین خود نیز به تحلیل و سنخ شناسی جریان راست در ایران همت ویژه داشته است . (1) این شماره، ویژه بررسی کودتای 28 مرداد است .

شناخت گرایش های گوناگون سیاسی و فکری در ایران، همواره مقوله مورد توجه صاحب نظران بوده است; اما به نظر می رسد از دید جامعه شناختی و به ویژه به جهت تنویر افکار عمومی و راهبردی کردن این موضوع، توجه کافی به آن نشده است . در این میان، شناخت واقعی جریان راست در ایران از جایگاهی ویژه برخوردار است . آنچه ما را بر آن داشت تا در شرایط کنونی به این موضوع بپردازیم، نقص های جدی موجود در شناخت این جریان در جامعه و حتی در میان نخبگان سیاسی است .

در سنخ شناسی باید ویژگی ها، راهکارها، مبانی فکری، هویت طبقاتی و بروز جریان هایی را که در صحنه حضور دارند، در عرصه سیاسی - اجتماعی بررسی کنیم; بنابراین سنخ شناسی جناح راست اولا باید مبتنی بر یک سلسله مبانی انجام شود و ثانیا با یک سلسله از واقعیت های جاری آنها مطابقت داشته باشد . «جناح » یک واژه سیاسی است; پس من اصطلاح «طبقه » را به کار می برم . دلمشغولی های طبقه راست در درجه اول، دغدغه های فکری است . آنها واقعا از یک شخصیت و هویت «رساله ای » برخوردارند و واقعا مقید هستند که احکام فقهی را در زندگی روزمره راهنما قرار دهند . با این شاخص «اسلام رساله ای » می بینیم که همین تعریف در مورد بسیاری از آحاد جامعه ایران صدق می کند . از این جنبه، راست یک پایگاه عظیم اجتماعی دارد . نوگرایی دینی در جامعه ایران در حال رشد است; ولی من اعتقاد ندارم که توانسته باشد در جزئیات زندگی اجتماعی جای سنت را بگیرد . با این تحلیل باید از ساده اندیشی نسبت به طبقه راست ایران خارج شویم و از این گمان که ما با چند روزنامه طرف هستیم پرهیز کنیم .

با تضادهای موجود میان نوگرایی و سنت، در حقیقت این طبقه در حال پوست اندازی است . راست دچار بحران شده و با ارزش های گذشته اش معضل پیدا کرده است و حالا رویکردی به ارزش های جدید دارد . این بحران گسترده است و تردید نسبت به اجرای احکام، نه تنها بچه ها، که همه خانواده ها را شامل می شود . آنها در عمل به رساله و پیدا کردن مرجع تقلید دچار مشکل شده اند . در عین حال، هنوز هم طبقه راست - نه جناح راست - یک طبقه ملی و گسترده است که شامل بسیاری از آحاد اجتماع و در برگیرنده بسیاری از رفتارها، الگوها، شخصیت ها و مبانی فکری است . شاید کمتر کسی بتواند بگوید که من می توانم مستقل از طبقه راست در ایران فکر کنم . مثلا برخی از نوگراها با همه بحث هایی که در مورد حجاب انجام می شود، چادر مشکی را بر مانتو ترجیح می دهند . روی آوردن به امام رضا علیه السلام و نذر کردن و طلب شفاعت و ... مساله چند پیرزن و پیرمرد نیست; بلکه مساله عمومی است .

مشکل این است که ما وقتی به طبقه راست فکر می کنیم، تنها هفت میلیون نفر را در نظر می گیریم; حال آن که بسیاری از کسانی که به آقای خاتمی رای دادند، بر اساس الگوهای فکری و رفتاری یادشده، جزء طبقه راست هستند . مهم ترین شاخصه های طبقه راست، گرایش به اسلام رساله ای و گرایش به تجارت است . تجارت در ایران یک ویژگی ملی است . همه دوست دارند کارهایی احت با سود بسیار زیاد انجام دهند . هنوز هم کار تولیدی در ایران پا نمی گیرد .

طبقه راست یک ویژگی دارد که ما به آن «اسلام فردی » می گوییم . روحیه فردگرایی در جامعه ایران، یک روحیه ملی است . هم اکنون نیز کمتر کسی از تحصیل کردگان و مدیران کشور را می توان یافت که اعتقاد به کار جمعی و تشکیلاتی داشته باشد .

جناحی که نام خود را «جناح راست » گذاشته است، نماینده واقعی این طبقه نیست . اگر بخواهیم ساز و کارهای باندی و جناحی را کنار بگذاریم و اجازه بدهیم این طبقه رشد طبیعی خودش را داشته باشد و بروز پیدا کند، می بینیم نمایندگان سیاسی - اجتماعی این طبقه، دیگر این افراد نخواهند بود .

در روحانیت و نظام مرجعیت، این طبقه تا قبل از انقلاب اعتقاد داشت که اساسا یا نباید تا ظهور امام زمان (عج) در مسائل سیاسی دخالت کرد و یا دخالت در مسائل سیاسی را باعث آلودگی روحانیت می دانست . آقای بروجردی معتقد بود که روحانیت توان دخالت در مسائل سیاسی را ندارد; به خاطر این که نتوانسته است خودسازی کند . امام در کتاب ولایت فقیه هم همین اعتقاد را نسبت به روحانیت دارند و دادگاه ویژه روحانیت هم یک جنبه اش برای کنترل این جریان بود . حالا هم نمایندگان سالم این طبقه روی همین موضوع تاکید می کنند که حضور روحانیت در صحنه اجرایی کشور به میزان زیادی موجب آلودگی آنان شده است .

بنابراین اگر ما بین طبقه راست و آن جناحی که خود را به عنوان نماینده این طبقه معرفی می کند مرزبندی نکنیم، با همان سوء استفاده هایی مواجه خواهیم شد که در کودتای 28 مرداد از طبقه راست صورت گرفت . در آن زمان، جناح کودتاچی با سوء استفاده از دلمشغولی های طبقه راست این طور جلوه داد که حکومت مصدق قرین با بی دینی و الحاد است و امروز هم با همین بهانه سعی دارد شخص آقای خاتمی را از میدان به در کند . البته در آن زمان دغدغه حاکمیت، کمونیست ها بود و از این جهت دغدغه غرب و طبقه راست یکی بود; ولی حالا یکی از محذورات بزرگ اینها همین است که این جناح احساس می کند که شعار بسیج کننده در سطح بین المللی ندارد . مثلا اگر الآن مطرح کنید که جامعه ما در معرض خطر فروپاشی اخلاقی است، غرب با شما همراه نخواهد شد .

پایگاه طبقه راست در بازار نیز در همین راستا قابل تحلیل است . پس از انقلاب، واردات از بازاریان گرفته شد و به باندهایی که به ساختار قدرت متصلند منتقل گشت . الآن جو غالب بازار هم مثل روحانیت معتقد است که یک جناح سوء استفاده چی با تمسک به دین امکانات را می بلعد . اتفاقا یکی از نگرانی های بزرگ جناح موسوم به راست از دوم خرداد به بعد، این بوده که طبقه راست دیگر نسبت به رهبرانش حرف شنوی ندارد و به نمایندگان سیاسی خود رای نمی دهد . اگر کسی واقعا به منافع طبقه راست وفادار باشد، به مالکیت ها احترام می گذارد، سعی می کند امکان تجارت را برای همه فراهم کند، احکام رساله مثل ربا و دروغ رعایت شود و ... . اگر این کارها را بکند، از حمایت ملی برخوردار خواهد شد . به نظر من، الآن طبقه راست در ایران معتقد است که فردی مثل آقای خاتمی می تواند حامی منافعش باشد; چون احساس می کنند در این 20 سال به هویت فردیشان بی احترامی شده است . آنها معتقدند که ساختار سیاسی نباید در زندگی شخصی آدم دخالت کند و ما باید خودمان آزادانه مرجع تقلیدمان را انتخاب کنیم . شعار ما در متن انقلاب این بود که دین را در عرصه اجتماع جاری کنیم . عرصه های اجتماعی دین، تحقق عدالت اجتماعی و جلوگیری از رباخواری، اختلاس، پورسانت و ... است; ولی الآن می بینید که ساختار سیاسی ما در عرصه های خصوصی دخالت می کند و این مساله مورد تنفر طبقه راست ایران است .

اما جریانی که جناح موسوم به «راست » خوانده می شود، از طیف های مختلف تشکیل یافته است که برخورد با آنها نمی تواند یکسان باشد . نخستین طیف، یک جریان معرفتی است که واقعا دغدغه اسلام، ارزش ها و اخلاقیات را دارد . در این طیف عناصر صادقی هستند که حتی اگر در مقاطعی دچار اشتباه شوند، وقتی متوجه می شوند، در بازی های سیاسی دخالت نمی کنند . بسیاری از اینها با روش های سیاسی جناح راست مخالفند و اگر اطمینان پیدا کنند که روند تحولات و اصلاحات منجر به بی دینی و حذف روحانیت نخواهد شد، بخش عظیمی از آنها از این جناح فاصله خواهند گرفت . پس روند تحولات باید به گونه ای باشد که اینها را به این آرامش خاطر برساند .

طیف دوم جریانی است که دنبال امتیازات سیاسی و اجتماعی است . این طیف اگر تضمین پیدا کند که از معادلات حذف نمی شود و می تواند در ساختار جدید نیز حیات و مسؤولیت داشته باشد، از آن جناح جدا می شود . وجود چنین طیفی در نظام های سیاسی، امری طبیعی است .

طیف سوم کسانی هستند که ادعای رهبری دارند و حتی احتمال دارد که به طور مثال مقام رهبری را هم به چالش بکشند . این طیف، برخلاف گروه دوم، هر قدر هم در برابرشان عقب نشینی کنید راضی نمی شوند .

طیف چهارم باند خطرناکی است که با باندهای ترانزیت مواد مخدر و باندهای جهانی سرمایه داری در قضایای پورسانت گیری و ربا خواری فعال است . اینها اگر احساس کنند که روزی جناح راست نمی تواند آنها را ارتزاق کند، این خطر وجود دارد که بیایند و بخش هایی از جناح دوم خرداد را آلوده کنند . این طیف از طیف سوم هم خطرناک تر است; چون طیف سوم ناچار است که برنامه ارائه دهد و صلاحیت و مشروعیت خود را اثبات کند; ولی طیف چهارم که یک باند مافیایی است فقط نیازمند کانالی برای انجام معاملات غیرقانونی و پروژه های مخفی است .

بنابراین ما با چهار طیف مواجه هستیم: راست اسلام خواه، راست امتیازخواه، راست رهبری خواه و بالاخره باندهای خطرناکی که اصالتا جناح راست هم محسوب نمی شوند .

برخورد مناسب با طیف اول و دوم، برخورد با دو طیف دیگر را راحت تر می کند . با طیف سوم هم که ادعای رهبری دارند می توان برخورد فکری کرد و ادعاهایشان را به چالش کشید . برخورد با اینها باید شفاف باشد و در عین حال مانع برخورد قهرآمیز شویم تا جنبه مطلوبیت پیدا نکنند . اگر این مرزبندی و برخورد مناسب با طیف های سه گانه صورت نگیرد، برخورد با طیف چهارم مشکل خواهد بود; زیرا این باند دائما از خلل و فرج جناح راست سوءاستفاده می کند و خود را پنهان می دارد .

خلاصه آن که تحقیر کردن جریان راست در ایران با مترادف با این است که آنها را در دام باندهایی بیندازیم که در واقع به دنبال کودتا هستند . اگر این موضوع بعد از دوم خرداد رعایت می شد و به هویت و آرمان طرف مقابل حمله نمی شد، بسیاری از مشکلات به وجود نمی آمد .

اشاره

مقاله حاضر را از دو منظر می توان مطالعه کرد: از یک نگاه می توان به تک تک گزاره ها و داده های آن نگریست و در درستی یا نادرستی آن بحث کرد و از سوی دیگر می توان به چارچوب مفهومی و تحلیل کلان نویسنده از پدیده های فرهنگی و سیاسی جامعه امروز ایران نظر انداخت .

از منظر نخست، نویسنده با اتکا به برخی ذهنیت ها و واقعیت های اجتماعی و تاریخی و با کوچک نمایی یا بزرگ نمایی برخی دیگر، به تعریف خود از دو واژه «طیف راست » و «جناح راست » سامان داده است که می توان به بررسی این مدعیات پرداخت و درباره درستی یا نادرستی هر یک گفت وگو کرد . اما مهم تر این است که نویسنده محترم با الگوگیری از برخی نگرش های جامعه شناختی و به چشم زدن عینک خاصی، همه آن مطالب درست یا نادرست را در منظومه ای گرد آورده است که در بسیاری از ابعاد و اضلاع نه تنها با واقعیت جامعه ایران تطابق ندارد، بلکه با مفاهیم و معیارهای جامعه شناختی نیز سازگار نمی باشد . این نکته از آن رو حائز اهمیت است که روشنفکران ما در دهه های گذشته بارها به همین خطای خطرناک دچار گشته اند و جامعه ایران را با الگوهای ناقص معرفتی که برگرفته از جوامع غربی است مورد شناسایی قرار داده و سرانجام ناکامی آن را در عمل دیده اند . هرچند نویسنده در این مقاله تلاش کرده است از این آسیب به دور ماند، ولی چنان که به اجمال خواهیم دید، در بند همان مدل ها و مفاهیم گرفتار آمده است . نکات زیر اشاره ای به پاره ای از کاستی های مقاله که البته به هیچ روی از اهمیت نکات در خور تامل مقاله نمی کاهد .

1 . اسلام خواهی و اعتقاد به شریعت الهی از عناصر بنیادین فرهنگ جامعه ایران، بلکه پایه و مایه اصلی هویت ما ایرانیان در طول سده های گذشته بوده است . فروکاهش این باور به اعتقادات یک «طبقه » که یک مفهوم تنگ جامعه شناختی است، می تواند ما را به یک برداشت نادرست و خطرخیز از وقایع اجتماعی کشور رهنمون سازد . اگر آثار امواج تجدد غربی در دهه های اخیر را کنار بگذاریم، آنچه نویسنده به عنوان «اسلام رساله ای » به طبقه راست نسبت می دهد، اعتقاد عمومی مردم و مساوی با اسلام و دیانت در عرف ایرانیان مسلمان است; بنابراین، برای آن که گروهی از این مردم را به عنوان طبقه ای خاص نشان دار کنیم، باید بر ویژگی های خاص دیگری انگشت بگذاریم .

2 . ویژگی «فردگرایی » نیز یکی از مؤلفه های فرهنگ دیرین ایران، بلکه کلیه جوامع سنتی است و آن را نمی توان به طبقه ای خاص نسبت داد .

مشکل اینجاست که نویسنده، واژه «طبقه » [] class را در یک معنای غیرعلمی و مبهم به کار برده و معنای تخصصی و دقیق این واژه در جامعه شناسی را مد نظر قرار نداده است . خلاصه آن که طبقه اجتماعی [] socialclass در مفهوم جامعه شناختی آن، شامل «مجموع اشخاص یا گروه هایی است که به عنوان یک واحد اجتماعی در سلسله مراتب منتظم جامعه به حساب آیند . طبقه اجتماعی علاوه بر داشتن یک پایگاه خاص در جامعه، مستلزم وجود نوعی وجدان یا آگاهی از تعلق مشترک به طبقه خویش و احساس تعارض یا تنش در برابر سایر طبقات است . همچنین طبقه متضمن وجود شرایط زندگی نسبتا مشابه، تشابه نسبی در سرنوشتی که انسان ها در برابر خود دارند و نیز نقش هایی است که باید در برابر کل جامعه ایفا کنند . (2) اینها حداقل شرایط تشکیل یک طبقه در جامعه است . با این وصف، هیچ یک از دو ویژگی مدعای نویسنده (اسلام رساله ای و فردگرایی) نمی تواند مشخص کننده یک طبقه خاص اجتماعی باشد . همچنین ویژگی «تجارت » با تعریفی که نویسنده ارائه کرده است (یعنی خواهان سود بیشتر در مقابل زحمت اندک بودن) نیز نمی تواند به طبقه ای خاص نسبت داده شود; بلکه بیشتر به یک خصلت فرهنگی و اجتماعی شبیه است . بنابراین آنچه نویسنده محترم به عنوان «طبقه راست » مطرح ساخته، با هیچ شاخص و تعریفی از طبقه سازگار نیست; چراکه این افراد نه آگاهی مشترک جمعی از یکدیگر دارند و نه دارای شرایط زندگی مشابه یا نقش های مشترک اجتماعی می باشند . (3)

3 . در تعریف نویسنده از طبقه راست، به درستی معلوم نیست که وصف «راست » چگونه و به چه دلیل بر این گروه اطلاق شده است . در این گفت وگو، بارها در مقابل طبقه راست، از «نوگرایی دینی » نام برده شده است .

به این ترتیب از نظر نویسنده، نوگرایان دینی را باید «طبقه چپ » در ایران نامید، حال آن که نوگرایی دینی یک جریان فرهنگی در بین نخبگان علمی کشور است که در بین همه طبقات نمایندگانی دارد و امروزه خود به دو گرایش چپ و راست تقسیم می شود . از بین ویژگی های سه گانه، تنها تجارت را شاید بتوان از ویژگی های راست برشمرد; اما ایشان در مقابل تجارت، گرایش به تولید و صنعت را مطرح کرده است که مطمئنا نمی توان تولیدگرایی و صنعت گرایی را از خصلت های چپ به شمار آورد .

بنابراین علی رغم ادعای نویسنده که معتقد است سنخ شناسی راست «اولا باید مبتنی بر یک سلسله مبانی انجام شود و ثانیا با یک سلسله از واقعیت های جاری آنها مطابقت داشته باشد» ، آنچه ایشان در تعریف «طبقه » و «راست » ارائه کرده است، نه از مبانی فکری روشنی برخوردار است و نه چندان بر واقعیت های جاری منطبق می باشد .

4 . تحلیل و دسته بندی نویسنده از «جناح راست » اندکی واقعی تر و مستندتر است; هرچند در اینجا نیز ایشان در داوری خود شتاب زده شده است . با نیم نگاهی به پیشینه شکل گیری جریان راست سیاسی در ایران، می توان دریافت که گروه های موسوم به جناح راست به کلی فاقد یک تئوری یا طرح - پایه [plate form=] سیاسی هستند و از این رو نمی توان آنها را «جناح » یا حتی «جبهه » سیاسی قلمداد کرد و بهتر است آنان را یک جریان سیاسی که بر گرد اصول و آرمان های کلی سیاسی جمع شده اند، به شمار آوریم . این نکته، وظیفه پژوهشگر را در بازشناسی خرده جریان های راست خطیرتر و جدی تر می کند . مشکل اصلی نویسنده در معرفی طیف های چهارگانه راست، نداشتن یک معیار و مبنا در این تقسیم بندی است، به گونه ای که گروه های معرفی شده هیچ کدام شناسنامه سیاسی روشنی ندارند و با یکدیگر تداخل و همپوشی بسیار دارند . سنخ شناسی سیاسی، یا باید بر اساس تشکل های واقعی و نمایندگان اجتماعی آنها صورت گیرد یا با توجه به مراتب ساختار توزیع قدرت در بین اشخاص، گروه های سیاسی و طبقات اجتماعی باشد و یا از معیار منطقی دیگری پیروی کند . در سنخ شناسی نویسنده معلوم نیست که هر یک از گروه های چهارگانه واقعا نماینده کدام تشکل سیاسی هستند و در کدام بخش از ساختار قدرت قرار دارند و با کدام شان و کارکرد سیاسی تعریف می شوند . این گونه دسته بندی های مبهم نه تنها گامی در شناخت جریانات سیاسی برنمی دارد، بلکه موجب بدفهمی شده، در نهایت به بدبینی، تهمت زنی و تقابل های کور و بدفرجام می انجامد .

پی نوشت:

1) برای نمونه به سرمقاله های نشریه در شماره های 3، 4، 5 و 8 مراجعه شود .

2) بیرو، آلن، فرهنگ علوم اجتماعی، انتشارت کیهان، 1366 .

3) البته واژه «طبقه » یک معنای عام و غیرتخصصی هم دارد که حتی با آن تعریف هم نمی توان مدعای نویسنده را پذیرفت . طبقه درمعنای عام به گروهی از افراد گفته می شود که با یک یا چند ویژگی مشترک در سلسله مراتب اجتماعی، نظیر طبقات سنی یا شغلی، درآمد و ... قرار داشته باشند (رک .: ساروخانی، باقر، درآمدی بر دائرة المعارف علوم اجتماعی، ص 97) . ویژگی هایی که نویسنده به طبقه راست نسبت داده است هرگز طبقه ای را در سلسله مراتب اجتماعی تعریف نمی کند .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان