زن متهم کودکربا، پسر بچه سه ساله را به خانوادهاش تحویل داد. این زن چهلساله که هفت روز پیش در یکی از خیابانهای شرق تهران به کودکربایی اقدام کرده بود، یکشنبه شب خودش را تسلیم پلیس کرد.
به گزارش ، شهروند نوشت: او «یوسف» کودک ربوده شده را سالم و سلامت به خانوادهاش تحویل داد. این زن پس از دستگیری از سوی پلیس منکر هر گونه کودکربایی شد. او قصدش را از انجام این کار نگرانی از سرنوشت یوسف و کمک به پدر و مادر این کودک سهساله عنوان کرده است. با وجود این تحقیقات درباره انگیزههای احتمالی این زن کودکربا ادامه دارد.
ماجرای گمشدن یوسف
این پرونده کودکربایی بعدازظهر سهشنبه، ٢٧ تیرماه سال جاری از طریق شکایت پدر و مادر پسربچهای سهساله با نام یوسف در کلانتری ١٢٨ تهران نو به جریان افتاد. پدر و مادر یوسف در اظهارات اولیه به پلیس گفتند: «ما به خانه یکی از اقواممان در خیابان ایرانمهر به میهمانی رفته بودیم. حدود ساعت ٧ بعد از ظهر بود که یوسف به تنهایی از خانه خارج شد، پس از چند دقیقه به دنبال یوسف رفتیم تا او را به خانه بازگردانیم؛ اما در کمال تعجب هیچ اثری از او نبود. یوسف یک کلاه نقابدار قرمزرنگ به سر داشت. ما همه اطراف را دنبال او گشتیم اما هیچ اثری از یوسف نبود.» به دنبال این اظهارات پرونده مقدماتی با موضوع «فقدانی کودک» و به دستور بازپرس شعبه چهارم دادسرای ناحیه ٢٧ تهران، برای رسیدگی در اختیار اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت.
با آغاز تحقیقات و بررسی تصاویر دوربین مداربسته محل مفقودشدن این کودک، کارآگاهان موفق به شناسایی تصویر زن چهل سالهای شدند که این کودک سه ساله را تعقیب کرده بود. این زن با مانتو مشکی و عینک آفتابی پس از چند متر تعقیب یوسف و اطمینان از نبود هیچ همراهی با این کودک دست او را گرفته و در خلاف جهت مسیر منتهی به محل سکونت بستگان یوسف، همراه با یوسف محل را ترک کرده بود. همزمان با بررسیها و اقدامات پلیسی پدر و مادر این کودک سه ساله با انتشار تصاویر یوسف در محل حادثه از مردم برای پیداکردن فرزندشان درخواست کمک کردند. تا اینکه درنهایت ساعت ٨ شب یکشنبه زنی ناشناس با خانواده یوسف تماس میگیرد و به آنها میگوید که قصد بازگرداندن این کودک را دارد. پدر و مادر یوسف پلیس را از تماس زن کودکربا مطلع میکنند و سر قرار حاضر میشوند. درنهایت هم این زن در حالی که یوسف را همراه خود داشت، در خیابان دماوند، محدوده اتوبان امام علی(ع) از سوی پلیس دستگیر شد و یوسف هم سالم و سلامت به آغوش خانوادهاش بازگشت.
من کودک ربا نیستم
این زن صبح دیروز به دادسرای جنایی تهران منتقل شد تا در برابر بازپرس آرش صیفی، بازپرس شعبه چهارم جزییات این کودکربایی را فاش کند؛ اما او در برابر بازپرس هم اتهام کودکربایی را رد کرد و مدعی شد که یوسف را با خودش برده تا در دام آدمهای نابکار و شیطانصفت نیفتد. این زن که مدعی است از یوسف به بهترین شکل نگهداری کرده است، برای دقایقی با «شهروند» همکلام شد که در ادامه میخوانید:
سابقه داری؟
نه؛ من تا الان هیچ جرمی مرتکب نشدهام. این برای اولینبار است که پایم به اینجا باز شده است.
چرا یوسف را دزدیدی؟
من او را ندزدیدم. من این بچه را با خودم بردم تا بلایی سرش نیاید. من فقط قصدم کمک بود. این بچه سرگردان و بیکس در خیابان بود. من برای اینکه او گیر آدم نااهلی نیفتد او را بردم تا پدر و مادرش پیدا شوند. من در همه این مدت منتظر خبری از خانواده او بودم و به محض پیداشدن پدر و مادر بچه، او را تحویل دادم.
کجا یوسف را دیدی؟
اطراف میدان امام حسین بود. حدود ساعت ٧ بعدازظهر من از یک مصاحبه کاری در خیابان پاسداران بازمیگشتم که دیدم یک پسربچه در خیابان برای خودش بازی میکند. ابتدا فکر کردم پدر و مادرش در همان حوالی هستند اما این بچه یکدفعه رفت وسط خیابان، اگر راننده تاکسی حواسش نبود، بچه را زیر گرفته بود. آن موقع بود که فهمیدم این بچه گم شده است ولی باز هم جرأت نکردم به او نزدیک شوم تا اینکه دیدم یک مرد مشکوک به بچه نزدیک شد. مشخص بود که با او نسبتی ندارد. سر و وضع آن مرد خیلی نامرتب بود، مثل کارتنخوابها، آنجا بود که جلو رفتم و دست بچه را گرفتم و آن مرد بهسرعت دور شد.
چرا سعی نکردی آدرس یا نشانی از خانواده او پیدا کنی؟
چرا من از همان موقع دنبال ردی از خانواده این پسر بودم. اول از خود بچه آدرس پرسیدم اما او حتی اسم خودش را هم نمیدانست؛ البته از بچهای به این سن و سال توقعی هم نمیشود داشت.
چرا او را تحویل پلیس ندادی؟
تنها اشتباه من همین بود. من دلم برای این بچه سوخت. وقتی او را به خانه بردم، خیلی گرسنه بود؛ به او غذا دادم و بعدش هم خوابش برد اصلا فراموش کردم به پلیس اطلاع بدهم؛ اما فردای آن روز چندبار خواستم او را به کلانتری ببرم ولی باز هم دلم نیامد. نمیدانم چرا؛ ولی او را پیش خودم نگه داشتم تا خانوادهاش پیدا شود.
اگر از خانوادهاش خبری نمیشد، قصد داشتی با او چکار کنی؟
نمیدانم به این موضوع اصلا فکر نکرده بودم.
در این مدت یوسف بیتابی نمیکرد؟
نه اصلا. برای خود من هم عجیب بود. حتی یکبار بهانه مادرش را هم نگرفت. با من هم خیلی جور شده بود. من با خودم فکر کردم این بچه یا پدر و مادر ندارد یا از هم جدا شدهاند. در این مدت چندبار با هم به پارک رفتیم، برایش لباس خریدم، حمام بردمش، هر کاری که بلد بودم انجام دادم تا این بچه اذیت نشود.
خانوادهات درباره این کودک از تو سوالی نداشتند؟
من تنها هستم. مجردی زندگی میکنم. ١٥ سال است که طلاق گرفتهام؛ خانوادهام هم شهرستان زندگی میکنند. در این مدت من و این بچه تنها بودیم.
کی تصمیم گرفتی با خانواده یوسف تماس بگیری؟
من دنبال آنها بودم؛ اما خب دستم به جایی نمیرسید تا اینکه یکی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت خانواده یوسف دنبالش هستند و عکسش را در فضای مجازی منتشر کردهاند، منم با آنها تماس گرفتم. حدود ساعت ٧ بود، دقیقا همان ساعتی که یوسف را در خیابان تنها دیدم. بعد هم در همان حوالی که یوسف را پیدا کرده بودم با آنها قرار گذاشتم.