آزاد، 18 و 19/1/81
دموکراسی، نظامی است که به دو اصل اساسی در راهبرد امور جامعه معتقد است: یکی، مشروعیت یافته های علمی در حل و فصل مسائل; دیگری، مشروعیت اکثریت آرای عمومی، در جایی که علم از پاسخ عاجز مانده و یا هنوز به نتایج قطعی نرسیده باشد .
سوسیالیسم، یک گام از دموکراسی فراتر نهاده و علاوه بر دو اصل پیشین، به اصل دیگری نیز معتقد است و آن، اصل تامین نیازهای اولیه شهروندان است . سوسیالیسم، هیچ امتیازی برای صاحبان ثروت، صنایع، تخصص ویژه و ... قائل نیست; بلکه صرف انسان بودن را برای برخورداری از این خدمات کافی می داند . در نظام لیبرالی قرن نوزدهم، صاحبان سرمایه، بر اساس منافع شخصی، مجاز بودند هر کالایی را که مایل بودند، تولید کنند . در چنین نظامی، تامین اجتماعی و بازنشستگی وجود نداشت . بدین ترتیب، لیبرالیسم، دنیای خشک و خشنی ایجاد کرده بود که در آن، اکثریت مردم فقیر بودند و بچه ها زیر چرخ دنده ماشین ها خرد می شدند; در مقابل، عده اندکی روز به روز بر ثروت خود می افزودند . دولت نیز چنان کوچک و ضعیف بود که توان رودررویی با این جریان را نداشت . امروز دیگر دوره چنان لیبرالیسمی تمام شده است . در هیچ جای دنیا چنین لیبرالیسمی وجود ندارد .
از اوایل قرن بیستم، لیبرالیسم، طی تغییر و تحولاتی، به سوسیالیسم اروپایی تبدیل شد . در این نظام، دولت حق دخالت در امور اقتصادی و غیر اقتصادی مردم را ندارد; ولی موظف است شرایط انسانی شدن جامعه را فراهم نماید . در مورد جایگاه دولت های سوسیال - لیبرال در دنیای معاصر باید گفت ره آوردهای مبارکی برای آحاد شهروندان ارزانی داشته اند که تامین اجتماعی، آزادی اندیشه و بیان و نعمت تحصیلات از آن جمله اند . همه اینها مطلوب هستند; اما در مورد این که آیا این نظام ها در حد ایده آل هستند یا خیر، چون ما هنوز به پایان تاریخ نرسیده ایم، پاسخی نمی توان داد . شاید نظام های موجود، بهترین نظام ممکن باشند و شاید هم نباشند .