نامه ای برای پیشوای رضوان

روزی پر از لبخند و از همه شادمان تر، نزدیکانت.

در استقبال از 11 ذی العقده، سالروز ولادت امام رضا(ع)

روز بود که آمدی.

روزی پر از لبخند و از همه شادمان تر، نزدیکانت.

تو را چونان والاترین انسان علی نامیدند و در زندگی، با سختیها، ساختی و «رضا» شدی.

آن روز، آفتاب امام و امامت، بار دیگر افق آسمان را نورباران کرد.

تو؛ درخشش توأمان نور و نیایش، آمدی.

تو چونان، اقیانوس عظیم حلم، بحر بیکران صداقت، رؤیای راستین عدالت آمدی

و عاشقانت روزی را که آمدی، هرگز فراموش نخواهند کرد.

ای ضامن آهو؛

در جهان معنا، باغ ستاره ای.

زندگی مان، دور از تو، شب بی مهتاب است.

چون حوضِ فیروزه ای و بی ماهی

و برهوتی تشنه در آرزوی آب.

در همین نزدیکیها هستی و دریغ و حسرت همیشگی برای من!

گاه، که در باب عشق به تو می گویم.

حرفها هیچ مضایقه ندارند. خود می تراوند.

اما، گاهی، قطعه نامه ام گم می شود.

گنبد طلایی ات، وجودم را مرتعش می کند.

لرزشی، با موجهای بی قرارِ انتظارِ زیارت و بوییدن خاکت.

گاه دلم سر می نهد به کاغذ و دل می سپارد به قلم تا بخواندت.

فلسفه هق هق زائرانت هنوز ناتمام است.

اینجا؛ می گویند، پای پنجره فولادت، حراج تَسّلی است.

از باغ آیینه ات چه می شود،

آن هنگام که طوفانی در محرابت می پیچد و معجزه ای رخ می دهد،

شفاعتمان کنی؟

من و ما از قبیله دردیم.

عطرِ روحانی تو، حکایت همیشگی ست و ماندنی

ما هرچه ایم، ناگزیریم، از خود بگریزیم.

تکلیف روح و دلمان چیست؟

بغضهای نارس ما، کجا باید ترک بردارند.

من به خیال تو،

بر شانه های زمان، می روم.

سر بر دامن آه،

به زورق بی بادبان می مانم. اسیر در دریای خود.

آرزومند آن روزم. همان یک روز وصل.

می گویند، اگر با زبان ساده هم از او بخواهی، دعایت را می شنود.

استجابت می کند.

دستهایم حالا گُر گرفته اند.

هر از چند گاهی که دلم از زمین و زمان و زمانه می گیرند، زیر آسمان خدا.

بر خاکِ پاکِ خواهرت، قم

زیر یک سقف بارانی برایش می گریم و دلم صاف می شود.

در این همه سرگردانی،

آرزومند آن روزم تا مرا هم بطلبی.

صدای بالِ کبوتران حرمت را می شنوم

کاروان دیگری در راه رسیدن به توست

خوشا به آنان که با یقین و نور، به سوی تو می آیند.

من هنوز مانده ام.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر