به عبارت دیگر «زهد، یعنی اعراض و بی میلی »
[1] . «بی اعتنایی و بی توجهی، تنها در فکر و اندیشه و احساس وتعلق قلبی نیست و در مرحله ی ضمیر پایان نمی یابد. زاهد، در زندگی عملی خویش نیز، سادگی و قناعت را پیشه می سازد و از تنعم و تجمل و لذت گرایی، پرهیزمی نماید. زندگی زاهدانه، آن نیست که شخص فقط در ناحیه ی اندیشه و ضمیر، وابستگی زیادی به امور مادی نداشته باشد، بلکه این است که زاهد، عملا از تنعم و تجمل ولذت گرایی پرهیز داشته باشد. زهاد جهان آن ها هستند که به حداقل تمتع وبهره گیری از مادیات اکتفا کرده اند. شخص حضرت علی(ع) از آن جهت زاهد است که نه تنها دل به دنیا نداشت، بلکه عملا نیز از تمتع و لذت گرایی ابا داشت و به اصطلاح،تارک دنیا بود».
[2] شهید مطهری در جای دیگر در تعریف زهد به سخن حضرت علی (ع)در نهج البلاغه اشاره می کند و می گوید:
زهد در قرآن، در دو جمله خلاصه شده است: «متاسف نشوید بر آن چه (از مادیات دنیا) از شما فوت می شود و شاد نگردید بر آن چه خدا به شما می دهد».
[3] هر کس بر گذشته، اندوه نخورد و برای آینده، شادمان نشود، بر هر دو جانب زهد دست یافته است.
بدیهی است، وقتی که چیزی کمال مطلوب نبود و یا اساسا مطلوب اصلی نبود، بلکه وسیله بود، مرغ آرزو در اطراف اش پر و بال نمی گشاید و آمدن و رفتن اش شادمانی یااندوه ایجاد نمی کند.
[4]علاوه بر آن چه گفته شد، در آثار قلمی استاد مطهری، به تعابیر مختلفی در تعریف زهد برمی خوریم که ذکر اجمالی آن ها، بر روشنایی مفهوم «زهد» خواهد افزود:
«زهد، عملی است منفی; زیرا، عبارت است از اعراض و ترک و دامن چیدن از طیبات دنیا».
[5] «زهد، یعنی آزاد زیستن از دنیا و خود را نسبت به نعمت های دنیانفروختن و بنده ی دنیا نبودن ».
[6] «زهد، عبارت است از اعراض از مشتهیات دنیاوی ».
[7] «زهد، یعنی اعراض و بی میلی، در مقابل رغبت که عبارت است از کشش و میل ».
[8] «زهد، یعنی کوتاهی آرزو و سپاس گزاری هنگام نعمت و پارسایی نسبت به نبایستنی ها».
[9] «زهد، بی اعتنایی به امور مورد رغبت طبیعی است; یعنی، انسان از امور مورد طبع خودش، به خاطر هدفی دست بردارد».
[10] «زهد، حالتی است روحی. زاهد از آن نظر که دلبستگی هایی معنوی و اخروی دارد، به مظاهر زندگی بی اعتنا است ».
[11] «زهد، در متن زندگی قرار دارد، کیفیت خاص بخشیدن به زندگی است و از دخالت دادن پاره ای ارزش ها، برای زندگی ناشی می شود».
[12] «زهد،خصلتی است برای انسان زاهد. و زاهد کسی است که توجه اش از مادیات دنیا به عنوان کمال مطلوب و بالاترین خواسته، عبور کرده، متوجه چیز دیگری معطوف شده است.
بی رغبتی زاهد، بی رغبتی در ناحیه ی اندیشه و آمال و ایده و آرزو است، نه بی رغبتی در ناحیه ی طبیعت ».
[13] اصول و پایه های زهد در اسلام در اسلام، هر عنصر دارای ارزش، مبتنی بر پایه ها و اصولی است که این پایه ها و اصول، ارکان آن عنصر راتشکیل می دهند. استاد مطهری، اصول و پایه های زهد را سه چیز می داند:
1 بهره گیری های مادی از جهان و تمتعات طبیعی و جسمانی، تنها، عامل تامین کننده ی خوشی و بهجت و سعادت انسان نیست. برای انسان، به حکم سرشت خاص، یک سلسله ارزش های معنوی مطرح است که با فقدان آن ها، تمتعات مادی، قادر به تامین بهجت و سعادت نیست.
2 سرنوشت سعادت فرد، از سعادت جامعه جدا نیست. انسان، از آن جهت که انسان است، یک سلسله وابستگی های عاطفی و احساس مسئولیت های انسانی در باره ی جامعه دارد که نمی تواند فارغ از آسایش دیگران، آسایش و آرامش داشته باشد.
3 روح، در عین نوعی اتحاد و یگانگی با بدن، در مقابل بدن اصالت دارد،کانونی است در برابر کانون جسم، منبع مستقلی است برای لذات و آلام. روح نیز به نوبه خود، بلکه بیش از بدن، نیازمند به تغذیه و تهذیب و تقویت و تکمیل است.
روح، از بدن و سلامت آن و نیرومندی آن، بی نیاز نیست، اما بدون شک غرقه شدن درتنعمات مادی و اقبال تمام به لذت گرایی جسمانی، مجال و فراغتی برای بهره برداری از کانون روح و منبع بی پایان ضمیر، باقی نمی گذارد. در حقیقت، نوعی تضاد میان تمتعات روحی و تمتعات مادی اگر به صورت غرقه شدن و محو شدن و فانی شدن درآن ها باشد وجود دارد.
مسئله ی روح و بدن، مسئله ی رنج و لذت نیست; چنین نیست که هر چه مربوط به روح است رنج است، و هر چه مربوط به بدن است، لذت. لذات روحی بسی صاف تر، عمیق تر وبادوام تر از لذات بدنی است. روآوری یک جانبه به تمتعات مادی و لذات جسمانی، ازخوشی و لذت و آسایش واقعی بشر می کاهد. لذا آن گاه که می خواهیم به زندگی روآوریم و از آن بهره بگیریم و بدان رونق و صفا و شکوه و جلال ببخشیم و آن را دل پسند و زیبا سازیم، نمی توانیم از جنبه های روحی صرف نظر کنیم.
با توجه به این سه اصل است که مفهوم زهد اسلامی روشن می شود، و با توجه به این سه اصل است که روشن می گردد چه گونه اسلام، رهبانیت را طرد می کند، اما زهدگرایی را در عین جامعه گرایی و در متن زندگی و در بطن روابط اجتماعی می پذیرد.
[14]
[1] . سیری در نهج البلاغه، ص 210 .
[2] . سیری در نهج البلاغه، ص 214 .
[4] . سیری در نهج البلاغه، ص 212 .
[5] . مقالات فلسفی، مرتضی مطهری، صدرا،تهران صص 148 و 150 .
[6] . انسان کامل، مرتضی مطهری، صدرا، تهران، ص 312 .
[7] . آشنایی با علوم اسلامی، مرتضی مطهری، ج 2، صدرا، تهران، ص 126 .
[8] . سیری در نهج البلاغه، ص 210 .
[9] . سیری در نهج البلاغه، ص 212 .
[10] . حق و باطل، مرتضی مطهری، صدرا، تهران، ص 138 .
[11] . سیری در نهج البلاغه، ص 214 .
[12] . سیری در نهج البلاغه، ص 218 .
[13] . سیری در نهج البلاغه، ص 211 .
[14] . سیری در نهج البلاغه، صص 218 220 .