1- هیچ پیامبری مانند پیامبر اسلام (ص) در راه ابلاغ رسالت، آزار و رنج ندید، که خود در سخنی می فرماید: «ما اوذی نبی مثل ما اوذیت؛ هیچ پیامبری مانند من در راه رسالت، آزار و رنج ندید.»
(10) در عین حال در تمام زندگی درخشانش، حتی یک مورد پیدا نمی شود، که اظهار ضعف و عجز کرده باشد، و یا در حرکت خود سستی نموده باشد، بلکه چون کوهی استوار، با صبر و حوصله بی بدیل به راه خود ادامه داد، مثلا در جنگ احد با سخت ترین مصیبت مثل مصیبت شهادت عمویش حضرت حمزه (ع) مواجه شد، سراسر بدن حضرت علی محبوب ترین انسان مورد علاقه اش را پر از زخم دید، دندانهایش شکست و قسمت هایی از بدنش مجروح گردید، اما همه این حوادث تلخ را با تحمل و شکیبایی، بر خود هموار کرد، تا آنجا که بعضی از اصحاب به او گفتند: «برای دشمن نفرین کن » در پاسخ فرمود: «اللهم اهد قومی فانهم لایعلمون؛ خدایا قوم مرا به راه راست هدایت فرما، چرا که آنها نادان هستند.»
(11) پیامبر (ص) پس از آن که پسرانش به نام های قاسم و عبدالله (طاهر) که مادرشان حضرت خدیجه (س) بود، در مکه از دنیا رفتند، پیامبر (ص) از آن پس دیگر دارای پسر نشد، تا این که در سال هشتم هجرت از یکی از همسرانش به نام ماریه قبطیه دارای پسری شد که نام او را ابراهیم گذاشت، ولی او پس از یک سال و ده ماه و هشت روز از دنیا رفت، پیامبر (ص) اورا در بقیع به خاک سپرد
(12) برای پیامبر (ص) این مصیبت بسیار بزرگ بود، آن چنان که اگر بر کوه وارد می شد، کوه را متلاشی می کرد، قطرات اشک از چشمانش سرازیر شد ولی فرمود: «چشم می گرید و قلب غمگین می شود، ولی چیزی (به خلاف شکر و صبر) که موجب خشم خدا شود نمی گویم.» به علی (ع) فرمود: به داخل قبر برود و بدن ابراهیم را دفن کند، علی (ع) دستور پیامبر (ص) را اجرا نمود، جمعی از اصحاب گفتند: این که پیامبر (ص) خودش وارد قبر نشد بیانگر آن است که داخل شدن پدر به درون قبر فرزندش روا نیست، پیامبر (ص) به آنها فرمود: «چنین کاری حرام نیست، ولی من از این ایمن نیستم که شخصی فرزندش بمیرد و پیکر او را داخل قبر نهد، و در داخل قبر کفن را رد کند و چشمش به چهره فرزندش بیفتد، و در این هنگام بر اثر القائات شیطان بی صبری و بی تابی نماید، و در نتیجه پاداشش در پیشگاه خداوند نابود گردد.»
(13) 2- پس از رحلت رسول خدا (ص) ماجراهای بسیار تلخی نسبت به خاندان آن حضرت رخ داد، که حضرت علی (ع) در بحرانی ترین شرایط قرار گرفت، از یک سو فراق پیامبر (ص) از سوی دیگر شهادت زهرا (س) از سوی سوم غصب مقام رهبری و هتاکی های شکننده، در عین حال آن حضرت با صبر انقلابی، همه ناملایمات را بر خود هموار کرد، و فرمود: «فرایت ان الصبر علی هاتا احجی، فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی؛ دیدم صبر و تحمل به عقل و خرد نزدیک تر است، از این رو با این که (بر اثر حوادث سخت) همچون کسی بودم که خاشاک چشمش را پر کرده، و استخوان راه گلویش را گرفته صبر و استقامت نمودم.»
(14) شاید بعد از پیامبر اسلام (ص) هیچ کس مانند حضرت علی (ع) با مصایب و رنج ها مواجه نشد، ولی هرگز اظهار عجز و ضعف نکرد، و به فرموده امام صادق (ع) آن حضرت در موارد طاقت فرسا برمی خاست و نماز می خواند (و درپناه نماز به خود آرامش می بخشید) و این آیه را تلاوت می فرمود: «واستعینوا بالصبر والصلاة؛ از صبر و نماز یاری جویید.»
(15) 3- امام حسین (ع) در سخت ترین شرایط روز عاشورا، خطاب به یاران فرمود: «صبرا یا بنی عمومتی، صبرا یا اهل بیتی، لا رایتم هوانا بعد هذا الیوم ابدا؛ ای پسرعموهایم و اهل خانه ام، صبر کنید، که بعد از امروز هرگز ناراحتی نخواهید دید.»
(16) و خودش آن چنان صبور و استوار بود که حمید بن مسلم خبرنگار کربلا می گوید: «فوالله ما رایت مکثورا قط قد قتل ولده و اهل بیته واصحابه، اربط جاشا، و لا امضی جنانا منه؛ سوگند به خدا هرگز مرد مغلوب و گرفتاری را ندیدم که فرزند و خاندان و یارانش کشته شده باشند، و در عین حال دلاورتر و استوارتر از آن حضرت باشد.»
و در فرازی از مناجات خود در لحظات شهادت به خدا عرض می کرد: «صبرا علی قضائک یا رب؛ پروردگارا! بر قضای تو صبر و استقامت می کنم.»
(17) 4- مفضل بن عمر یکی از شاگردان برجسته امام صادق (ع) پسری به نام اسماعیل داشت، که از دنیا رفت، امام صادق (ع) فرزندش موسی بن جعفر (ع) را نزد او برای تسلیت فرستاد، و فرمود: «سلام مرا به مفضل برسان و بگو: مصیبت مرگ فرزندم اسماعیل را به من خبر دادند، صبر کردم، تو هم مانند ما صبر کن، ما هر کاری را که خدا اراده کند، همان را می پسندیم، و تسلیم فرمان او هستیم.»
هنگامی که امام صادق (ع) در بستر رحلت قرار گرفت، یکی از اصحاب به بالینش آمد، وقتی که بدن رنجور و اندام لاغر امام را دید بی اختیار گریه کرد، امام به او فرمود: چرا گریه می کنی؟ او عرض کرد: آیا من شما را با این وضع بنگرم و گریه نکنم؟ امام فرمود: «گریه نکن، همه نیکی ها به مؤمن عرضه می شود، اگر کسی که مؤمن باشد همه اعضایش قطعه قطعه شود، برای او خیر است، و اگر مالک شرق و غرب شود نیز برای او خیر است.»
(18) 5- حضرت زینب (س) قهرمان صبر و استقامت اگر در ماجرای کربلا گریه می کرد، گریه عاطفی و فریاد دادخواهی و نهی از منکر، و رسوا نمودن دشمن بود، او آن چنان صابر و شاکر و توانمند بود که در مجلس شاهانه ابن زیاد، با کمال قاطعیت گفت: «ما رایت الا جمیلا؛ جز زیبایی چیز دیگری ندیدم... ای پسر مرجانه به روز قیامت توجه کن و ببین در آنجا چه کسی مغلوب است و چه کسی پیروز.»
(19) سخنان زینب (س) در آن مجلس، آن چنان شورانگیز و پرهیجان بود، که ابن زیاد برای حفظ آرامش ظاهری، مجبور شد که دستور دهد آن حضرت و همراهانش را در کنار مسجد کوفه، در یک محوطه بسته ای زندانی کردند.
(20) 6- امام حسن عسکری (ع) در نامه ای که برای علی بن بابویه قمی (متوفای 329) نوشت، چندین بار او و شیعیان را به صبر و استقامت دعوت می کند، در یک فراز می فرماید: «بر تو باد به صبر و انتظار فرج » و در فراز دیگر می فرماید: «ای شیخ و مورد اعتماد من، صبر کن و همه شیعیانم را به صبر و استقامت فراخوان.»
محدث قمی پس از نقل این نامه، می نویسد: در این نامه، بسیار سخن از صبر و استقامت به میان آمده، زیرا استقامت پیامدهای درخشانی دارد، از جمله به فرموده امام باقر (ع) : «بهشت به رنج ها و استقامت، پیچیده شده است.» (یعنی با تحمل رنج ها و استقامت در برابر بلاها، می توان به مقامات بهشت رسید)
سپس دو شعر از امیرمؤمنان علی (ع) را ذکر می نماید که فرمود:
انی وجدت و فی الایام تجربة
للصبر عاقبة محمودة الاثر
و قل من جد فی امر یطالبه
فاستصحب الصبر الا فاز بالظفر
آنگاه می فرماید معنی این دو شعر در فارسی چنین است:
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند
بر اثر صبر، نوبت ظفر آید
بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر
بار دگر روزگار چون شکر آید
برای تکمیل سخن، حکایت بوذر جمهر را یادآوری می کند که روزی شاه ایران (انوشیروان) بر بوذرجمهر (حکیم خبیر آن عصر) غضب کرد و او را در خانه تاریک، زندانی نمود، و فرمان داد تا او را در آن جا به غل آهنین ببندند، بوذرجمهر چند روز در این حال سخت باقی ماند، انوشیروان اشخاصی را نزد او فرستاد که از احوال او جویا شوند، ولی آنها وقتی نزد او می آمدند، او را با چهره گشاده و شاد می دیدند، از او پرسیدند علت چیست که شاد هستی؟
بوذر جمهر در پاسخ گفت: من معجونی ترکیب یافته از شش چیز درست کرده ام، که در پناه آن، شاد هستم، پرسیدند آن معجون چیست؟ گفت: آن معجون از این شش چیز ترکیب یافته: 1- اطمینان به خدا 2- مقدرات الهی انجام می شود 3- صبر و استقامت 4- اگر صبر نکنم، از بی تابی کاری ساخته نیست 5- فکر کردم که سخت تر از این حالی که اکنون در آن هستم نیز وجود دارد 6- از این ستون تا ستون دیگر فرج است! این خبر به انوشیروان رسید، انوشیروان او را آزاد نموده و احترام بسیار به او کرد.
(21) پی نوشت: 11. اعلام الوری، ص 92.
12. بحارالانوار، ج 22، ص 152.
13. همان مدرک، ص 157 و 156.
14. نهج البلاغه خطبه 3.
15. بقره 45، تفسیر صافی، ذیل همین آیه.
16. مقتل خوارزمی، ج 2، ص 28.
17. مقتل الحسین مقرم، ص 345.
18. مشکاة الانوار، ص 56.
19. کامل ابن اثیر، ج 4، ص 33.
20. مقتل الحسین مقرم، ص 46.
21. محدث قمی، انوار البهیة، ص 500- 502.