ماهان شبکه ایرانیان

راهبرد انسجام

آیةالله العظمی شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء در سال ۱۲۹۴ ه . ق در محله عماره نجف دیده به جهان گشود. معظم له در زمینه ی فقه، اصول، کلام، فلسفه، حدیث و رجال، دانش بسیار داشت و علاوه بر داشتن تبحر و توانایی علمی و علوم دینی، از ادیبان بزرگ به شمار می رفت؛ همچنان که دیوان شعری نیز از وی به جای مانده است.

آیةالله العظمی شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء در سال 1294 ه . ق در محله عماره نجف دیده به جهان گشود. معظم له در زمینه ی فقه، اصول، کلام، فلسفه، حدیث و رجال، دانش بسیار داشت و علاوه بر داشتن تبحر و توانایی علمی و علوم دینی، از ادیبان بزرگ به شمار می رفت؛ همچنان که دیوان شعری نیز از وی به جای مانده است.

 

این عالم گران قدر از ایام جوانی در مبارزات سیاسی و حق طلبانه شرکت فعال داشت و در مبارزه با استعمار انگلیس نقش مؤثری ایفا نمود.

 

افشای حقیقت استعمار آمریکا:

 

در گفت و گوی معظم له با سفرای انگلستان و آمریکا در بغداد چنین آمده است:

 

طلوع استعمار از دول غربی، بلکه از آمریکا بود؛ آمریکایی که به تازگی پا به مدرسه استعمار گذارده و نزد استاد پیر خود چرچیل، شاگردی کرده؛ سپس گاه از موضع موافق و گاه مخالف با او وارد عمل شده است. نزد این جماعت، استعمار مانند دزدی است که وارد خانه ای می شود و همه وسایل و هرچه را به دستش می آید ـ جزیی و کلی ـ بر می دارد و صاحب خانه هم تماشاگری است که هیچ نیروی دفاع ندارد؛ اگر فریاد بزند از در خطر بودن جانش بیم ناک است، اگر هم گریه و زاری کند، دزد می گوید: من آمده ام اثاثیه تو را بگیرم تا بدین وسیله خانه ات را آباد سازم و از خرابی و ویرانی حفظ و نگه داری کنم. اگر همه ی اهل خانه برای اخراج دزدان شورش کنند، دزدان با آهن و آتش به مقابله با آن ها می پردازند ـ چنان که فرانسه امروز با تونس و مراکش و الجزایر چنین می کند. بر شما و نیز بر امم متحده و یا ملحده فرض واجب است که آن ها را از چنین اعمال وحشی گرانه و ظالمانه باز دارند؛ البته ما می دانیم که شما این کار را به خاطر دل سوزی در حق امتی که از هر سلاحی به جز سلاح ایمان و اخلاص در دفاع از حقش محروم است، انجام نمی دهید؛ چرا که اصلاً در قاموس شما واژه های رحم و شفقت و دل سوزی وجود ندارد؛ وجدان هایتان هم مانند قاموس هایتان از چنین مفاهیمی به کلی بیگانه اند، بلکه از این جهت که دشمن کینه توز شما خود را به سلاح شفقت و دل سوزی مسلح نکند و چهره ی شما را نزد سایر امت ها کریه و زشت جلوه ندهد، چنین واژه هایی را به عاریت می گیرید. چنین اعمال فجیعی مایه ی روشنی چشم دشمن شما کمونیسم است.([1])

 

شدیدتر از این لحن را آیةالله کاشف الغطاء با تعدادی از رجال انگلس در بغداد به کار برد:

 

انگلیسی ها امتی قدرتمند و نژادی فعال هستند و از فرهنگ عالی و اخلاق فاضله نیز برخوردارند...، ولی همه ی این ها مادام که در سرزمین خودشان و ارتباط متقابل با ملت خودشان هستند، جاری است، امّا به مجرد این که پا از جزیره ی خود بیرون می گذارند و در ارتباط با دیگران قرار می گیرند قضیه بر عکس می شود؛ همه فضایل تبدیل به رذایل می شود و آن ها را وحشی های درنده و حمله کننده خواهی یافت؛ صداقت و راستی جایش را به دروغ و حیله گری می دهد، وفا، به شکل خیانت در می آید، عهد و پیمان ها به انکار بدل می شوند و عدالت در قالب ظلم و قساوت و بی رحمی ظاهر می شود.

 

شاهد من بر این مطالب، اعمال انگلیسی ها در مستعمراتشان است، مانند: هند، مصر، بربر، عدن و مناطق نه گانه، بلکه عراق و فلسطین؛ و چه می دانید از آنچه این جماعت در زمان اشغال فلسطین مرتکب شدند. آن ها ظلم و جور و قساوت را به حد اعلا رساندند تا جایی که بر اساس تشخیص سگ ها به کشتار اعراب پرداختند. یکی از سگ هایشان را در خیابان ها رها می کردند، آن سگ مقابل خانه ی هر یک از اعراب که می ایستاد با دینامیت آن جا را منفجر می کردند، به طوری که مردان و زنان و بچه ها همراه خانه طعمه شعله های آتش می شدند.([2])

 

هشدار و انذار به جهان اسلام

 

حضرت امام کاشف الغطاء از زمانی که بنا به دعوت مجلس اسلامی اعلا در سال 1350 هجری به قدس سفر کرد و با چشم خود یورش وحشیانه صهیونیست ها و پشتیبانی آشکار انگلیسی ها را از آنان ـ با وجود کمی تعداد مسلمانان و نداشتن امکانات مبارزه، آن هم در برابر این دو دشمن سرسخت ـ مشاهده و احساس خطر نمود و خود از نزدیک موضع درد را لمس کرد، سخنرانی هایی را برای مسلمانان ترتیب داد و با سر دادن بانگ هشدار و انذار آن ها را از در افتادن به گرداب بدبختی بر حذر داشت.([3])

 

مقالات، خطبه ها و فریادهای آگاه کننده ی آن بزرگ مرد، مسلمانان را بیدار و آن ها را برای مساعده و مجاهده آماده ساخت.

 

مواضع اصلاحی

 

نکته ای که طرح آن بسیار ضروری است این که؛ همه ی آرا و نظرات آیةالله العظمی کاشف الغطاء با هدف اصلاح، نصیحت، ارشاد و انتقاد سازنده به منظور قطع ریشه ی فتنه ها و بحران ها و ناآرامی ها صورت گرفت. هر شخص هوشیار و بصیر و صاحب وجدان با آگاهی از نظرات معظم له به خوبی در می یابد که وی مصلحی بزرگ بود.

 

خاموش کردن فتنه حصان

 

مواضع اصلاحی معظم له در برابر شورش های عشایر و قبیله ها و نیز فتنه هایی که گاه نابودی کامل بعضی جوامع اسلامی را در برداشت؛ حاکی از نقش کلیدی و مؤثر ایشان در آگاهی بخشی مسلمانان و اصلاح و سازندگی امور زندگی و اجتماعی آنان است. بازگو کردن نمونه ای از این تلاش ها با هدف آشنایی نسبت به تأثیر عمیق این گوهر گران بهای عالم اسلام است.

 

از سوی فتنه گران کتابی به نام العروبة فی المیزان منتشر گردید که شیعیان عراق را از قوم ساسانی معرفی می کرد و به همین دلیل خواستار طرد آنان از عراق بود. این کتاب هنوز به نجف نرسیده بود که همه طبقات اعتصاب کردند و بازارها را بستند. آتش فتنه و آشوب همه جا شعله می کشید، دامنه اعتصابات به شهرهای فرات از قبیل: حله، دیوانیه و ناصریه کشیده شد و بسیاری از اعراب قبایل اطراف در نجف جمع شدند. اراذل و اوباش که بسیاری از آن ها خواستار شورش و غارت بودند، از پی هم آمدند. این اوضاع سه روز ادامه داشت. حکومت محلی سراسیمه و مضطرب بود و نمی دانست چگونه به آن ها ضربه بزند. حاکم اداری که به کمک استاندار وقت و نیروهای پلیس کربلا به نجف آمده بودند، توسط افراد مسلح محاصره شدند. فریاد جمعیت و ضجه های انزجار و نفرت فضا را پر و گوش آسمان را کر ساخته بود.

 

آن روز گروهی از اهل علم و چهره های سرشناس به صحن شریف رفتند، ولی هرچه تلاش کردند موفق به آرام نمودن جمعیت عصبانی نشدند. آیةالله کاشف الغطاء از آغاز حادثه در خانه بود و به احدی از مردم اجازه ملاقات نمی داد. مردان مصلح و رجال حکومت متوسل به امام گردیدند و استغاثه کنان به ایشان گفتند:

 

خون ما را حفظ کن، اگر شما موضع گیری نکنید و چاره ای نیندیشید، عراق به کلی دگرگون می شود، و سررشته امنیت و آسایش از دست می رود. تاکنون هیچ وسیله ای کارساز نبوده؛ مگر وسیله ای که شما به کار برید.

 

امام کاشف الغطاء فوراً به صحن شریف آمد و بر ایوان ایستاد و مردم را به سکون و آرامش دعوت کرد و از آن ها خواست تا بعد از ظهر منتظر سخنرانی باشند؛ مردم نیز فرمان آن بزرگ را مطاع شمردند و به تدریج آرام شدند. حدود دو ساعت قبل از غروب، ایشان به منبر رفت و به ایراد خطبه پرداخت و مردم را از خطرات و آثار زیان بار چنین حرکتی واقف ساخت و به آن ها گوشزد کرد که نتیجه چنین اقدامی درست برعکس خواهد بود.

 

هنوز معظم له از منبر پایین نیامده بود که درهای بازار گشوده شد و بدون آن که قطره ای خون ریخته شود و یا قیراطی مال به هدر رود؛ اوضاع به حال اول بازگشت. غرض ورزان ناامید راه خانه پیش گرفتند. مراکز حکومتی از محاصره درآمد و استاندار وقت شبانه برای عرض تشکر به زیارت امام کاشف الغطاء آمد.([4])

 

ابطال عادت مذموم و ناپسند دهه ی اوّل ماه ربیع الاوّل

 

در نجف، کربلا و سایر شهرها و روستاهای عراق عادت زشتی رواج داشت که عوام الناس و نادانان، بدان خو کرده بودند و آن این که؛ در دهه ی اوّل ربیع الاول با جار و جنجال فراوان طبل و دهل می زدند؛ به گونه ای که صدای گوش خراش آن شبیه صدای توپ و تفنگ در کوچه و خیابان به گوش می رسید و برای این عمل ناهنجار صحن شریف امیرالمؤمنین(ع) و محل قبور علما را بر می گزیدند. در این ایام که آن را نهم ربیع و عیدالزهرا می نامیدند اراذل و اوباش گمان می کردند انجام هر منکری در اماکن مذکور جایز است؛ به همین منظور هرگونه آزار و اذیت و اهانت را نسبت به طلاب و اهل علم و محصلین مدارس روا می دانستند. این عادت زشت ده ها، بلکه صدها سال ادامه داشت. زنان، مردان و کودکان همگی بدان عمل می کردند و اهل علم و محصلین هم قدرت مخالفت با آن را نداشتند.

 

امام کاشف الغطاء(قدس سره) خود را در پیشگاه الهی مسؤول دید. از آن جا که این بلا فراگیر شده بود و موضوع کاملاً اهمیت داشت، تصمیم گرفت با بعضی از بزرگان و افراد خیراندیش برای ممانعت از آن اقدامی مؤثر به عمل آورد؛ به همین منظور آن ها را دعوت کرد و چنین گفت:

 

دیرزمانی است این عادت زشت در بین اراذل و اوباش رخنه کرده و ریشه کن کردن آن امری محال به نظر می رسد. بیم آن می رود اگر شما هم به منبر روید در همان حال باز آن ها با نواختن طبل و دهل مانع ایراد سخنرانی شوند که در این صورت فاجعه عظیم تر است.

 

در پایان فرمایشات خود فرمود:

 

من با توکل بر خدای تعالی در این راه فداکاری می کنم؛ اگر موفق شوم، خداوند را به شکرانه چنین منّتی که بر من نهاده، سپاس می گویم، ولی در صورت عدم موفقیّت، مسؤولیتی بر عهده نخواهم داشت. من اعلام می کنم عصر امروز سوم ربیع الاول در صحن شریف منبر خواهم رفت.

 

در صحن شریف اراذل و اوباش همچنان سرگرم طبل و دهل کوفتن بودند. از شدت سر و صدا خانه ها و صحن شریف تکان می خورد. آیةالله کاشف الغطاء بر منبر رفت و حدود دو ساعت به ایراد خطبه پرداخت. صحن شریف مملو از جمعیت بود و تقریباً از همه طبقات در میان آنان دیده می شد. امام با بیانی رسا خطبه ای ایراد کرد و همگان را از خطر این اعمال و حرمت آن آگاه نمود؛ و به این ترتیب ریشه این عادت زشت و ناپسند را از بیخ و بن برانداخت، به گونه ای که هیچ اثری از آن باقی نماند.

 

البته چنین تأثیر عمیقی آن هم بر نفوس سرکش و طاغی و قلب های متحجر و سخت تنها بدان جهت نیست که ایشان مرجع تقلید و عالمی فقیه بود؛ چرا که علما و مقلَّدان فراوانند، بلکه این موفقیت به خاطر لطف خاصی است که خدای تعالی به ایشان عطا فرمود و شاید نشأت گرفته از صفای نیت و خلوص و اتصال به مبدأ اعلی و انقطاع الی الله و جوشش و فیضان سرچشمه های الطاف الهی به سوی این حجّت خدا بر روی زمین بود.([5])

 

توحید کلمه

 

در سال 1350 ه . ق یک صد و پنجاه نفر از شخصیت های سیاسی و مذهبی کشورهای مسلمان از سراسر دنیا، در کنگره جهانی اسلام، گرد آمدند. مفتی بیت المقدس از سوی مجلس اعلای فلسطین آیةالله کاشف الغطاء را به شرکت در این گردهمایی فرا خواند. و این در حالی بود که فلسطین هنوز اشغال نشده بود و بیش از هفتاد هزار نفر از مردم فلسطین نیز به بیت المقدس آمده بودند تا از سخنان رهبران فرقه های اسلامی و شخصیت های برجسته سیاسی و مذهبی کشورهای مسلمان بهره جویند. رشید رضا (نویسنده سنی مذهب تفسیر المنار) و علامه اقبال لاهوری نیز در این همایش بزرگ حضور داشتند. هر شب چند نفر از دانشمندان سخنرانی می کردند. پس از نماز مغرب، بزرگان مجلس آیةالله شیخ محمدحسین کاشف الغطاء را برای سخنرانی انتخاب کردند. آن بزرگوار در سخنرانی یک ساعت و نیم خود چنان غوغایی برپا نمود و فکر و اندیشه را به اصلی ترین امور مسلمین راهنما گردید که عظمت و شکوه اجتماع مسلمانان دوچندان شد.

 

گزیده ای از سخنان معظم له را در ذیل می خوانیم:

 

از نخستین شبی که با این اجتماع بزرگ روبه رو شدم، پیوسته خود را در میان ترس و امید می بینم. گاه نسبت به این کنگره خوشبین هستم و گاه دلم شور می زند... ترس من به چند دلیل است:

 

1. شرقی ها، به ویژه مسلمانان ... از پایداری در هدف برخوردار نیستند؛ چه بسا مسلمانانی که حرکتی آتشین آغاز کردند، ولی پس از مدتی کوتاه حرکتشان به خاموشی گرایید.

 

2. اختلاف و جدایی از خصلت هایی است که درون ما ریشه دوانیده و ما را بیچاره ساخته است. خداوند ما را به اتحاد و همبستگی فرمان می دهد و برادری و مسؤولیت در برابر یکدیگر را وظیفه ما قرار می دهد. اختلاف اندیشه و آزادی فکر از ویژگی های انسان است...، اما مصیبت این است که اختلاف نظر به دشمنی منجر شود. تردیدی نیست که ما پیش از آن که سنّی یا شیعه، ... باشیم، مسلمانیم. مسلمانان برادران یکدیگرند. آیا برادر با برادر دشمنی می ورزد؟! یاران پیامبر(ص)، به ویژه پس از رحلت آن حضرت، در بسیاری از مسایل فرعی اسلام با یکدیگر اختلاف داشتند، ولی وحدتشان به هم نخورد. همه پشت سر یک امام جماعت نماز می خواندند و هرگز گروهی، دیگری را متهم به کفر نمی کرد؛ به همین خاطر، اسلام در نیم قرن بر شرق و غرب جهان سایه افکند.

 

بر هر مسلمانی، به ویژه بر رهبران و دانشمندان، لازم است که در این دوران بسیار سرنوشت ساز، تمام تلاش خود را برای وحدت میان مسلمانان به کار گیرد. معنای وحدت بین شیعه و سنّی این نیست که به شیعیان بگوییم عقیده ی اهل سنّت را بپذیرند و به سنّی ها بگوییم عقیده ی شیعیان را بپذیرند، اتحاد این است که با یکدیگر دشمنی نورزیم...

 

... کوشش کنید تا مسلمانان با یکدیگر متحد شوند. امیدوارم همان گونه که اسلام، در آغاز، جهان را تکان داد، با تلاش شما، بار دیگر جهان اسلام را زنده سازد. مسلمانان باید جهان را بسازند. دنیا امروز غرق در فساد و تبه کاری است.

 

مسلمانان باید زشتی ها را از تمام جهان پاک کنند...

 

ای یکتاپرستان! یکی شوید. من پیش از این، دو کلمه گفتم که امیدوارم از سخنان ماندنی باشد. گفتم: گنبد اسلام بر دو پایه استوار است:

 

کلمه ی توحید و توحید کلمه. ای مسلمانان! اگر سخن ما یکی نشود، با اسلام وداع کنیم...

 

3. سومین بیماری ما این است که ما شرقی ها عادت داریم به جای عمل، حرف بزنیم و در جایی که باید اندیشه ی خود را به کار بندیم، کارها را بدون فکر انجام دهیم.

 

هر ملتی با سه چیز می تواند قیام کند: مردم توانا، اندیشه ی درست و کوشش دایمی.

 

سخنان آیةالله محمدحسین کاشف الغطاء(قدس سره) غوغایی برپا نمود. در آن شب با اصرار از معظم له تقاضا شد که امام جماعت نماز عشا باشد؛ از این رو پذیرفت. تمامی علمای اهل سنت، حتی وهابیون، ناصبی ها و خوارج نیز به او اقتدا کردند. از آن روز به بعد، کاشف الغطاء امام جماعت کنگره شد. نماز جمعه هم به امامت او برگزار گردید. روزنامه ها و مجله های کشورهای اسلامی سخنان کاشف الغطاء را چاپ کردند. از آن پس؛ بسیاری از نویسندگان و دانشمندان اهل سنت نسبت به شیعه روش ملایم تری پیش گرفتند.

 

آیةاللهکاشف الغطاء پانزده روز در فلسطین ماند. به شهرها و روستاهای آن جا رفت و با علما و مردم صحبت کرد و همه را به وحدت فرا خواند. بسیاری پس از سخنرانی او در کنگره، وی را امام کاشف الغطاء می خواندند، دانشمندان اهل سنت از وسعت نظر، قدرت بیان و سخنان پر مغز او به شگفت آمده بودند. هنگامی که معظم له به عراق بازگشت، بسیاری از طلاب و فضلای حوزه علمیه ی نجف که آوازه ی سخنان او در کنگره و تأثیر آن را در روزنامه ها خوانده بودند، به پیشوازش آمدند. حسینیه کرخ بغداد آکنده از جمعیت شد. روزنامه نگاران، شاعران، شخصیت های فرهنگی و سیاسی عراق در حسینیه گرد آمدند. آیةاللهکاشف الغطاء(قدس سره) برای مردم صحبت کرد و آن ها را از آنچه در کنگره گذشت، مطلع ساخت.

 

مردم کوفه نیز از او دعوت نمودند تا به شهرشان بیاید. مسجد بزرگ کوفه، هزاران نفر را در خود جای داد این عالم جلیل و گران مایه روح تشنه ی مردم کوفه را سیراب نمود. سخنرانی او به نام الاتحاد و الاقتصاد چند بار چاپ گردید. این جمله از سخنان او است:

 

غرب به وسیله ی صنعت و مکیدن چشمه های ثروت شرق، بر آنان سیطره یافت. اسلام همه ی راه های سالم به دست آوردن ثروت را بیان و ضرورت رشد اقتصادی را گوشزد کرده است. سعادت کشورهای اسلامی با اتّحاد و اقتصاد به دست می آید.

 

فعالیت های علمی و فرهنگی

 

آیةالله محمدحسین آل کاشف الغطاء در سالیان تدریس با خیر و برکت خویش شاگردان بسیاری را تربیت نمود. آیةالله العظمی سید محسن حکیم، آیةالله محمد جواد مغنیه (نویسنده ی معروف) و شهید محراب آیةالله قاضی طباطبایی (امام جمعه ی تبریز) از شاگردان اویند. تولیت مدرسه علمیه معتمد با پیشینه یک قرن بر عهده خاندان کاشف الغطاء بود. این مکان که زمانی رونقی چشم گیر داشت، به مرور زمان رو به خرابی نهاد، اما به همت معظم له بار دیگر بازسازی شد و جان گرفت. کتابخانه ی مدرسه ی کاشف الغطاء از جمله کتابخانه های بزرگ نجف بود که کتاب های خطی کم یاب در آن وجود داشت.

 

فهرست تألیفات امام کاشف الغطاء

 

اکثر تألیفات امام کاشف الغطاء بیش از یک بار به چاپ رسیده؛ حتی بعضی از آن ها بیش از ده بار چاپ و به زبان های مختلف ترجمه شده است. اولین اثر اعجاب برانگیز ایشان کتاب الدین والاسلام است که در دو جزء به سال 1328 هجری در بغداد به چاپ رسیده است. اگر کسی مدعی شود این کتاب در دو نوع خود نظیر ندارد، غلو نکرده است و مطالعه آن شاهد این گفتار است.

 

کتاب دیگر ایشان مراجعات است که دو جزء آن در بیروت، صیدا و آمریکا چاپ شده است.

 

آثار دیگر ایشان عبارت است از: میثاق الوطنی، الأرض والتربة الحسینیة، السیاسیة الحسینیة، توضیح (دو جزء) آیات البینات (این کتاب رسایل چهارگانه در رد بهاییه، وهابیه و طبیعیه است).

 

از درخشان ترین آثار علمی ایشان که منبعی سرشار از اصول و ضوابط عمومی در معاملات و دقایق تشریع در فروع فقهی می باشد کتاب تحریر المجلة در پنج جزء است. از دیگر کتب قابل ذکر، سفینة النجاة در چهار جزء و فردوس أعلی است که در همان سال تألیف و دوبار در نجف و تبریز چاپ شده است. بسیاری از تألیفات امام کاشف الغطاء هنوز منتشر نشده که مهم ترین آن ها دایرة المعارف العلیاء می باشد.

 

آثار و تألیفات امام کاشف الغطاء مشحون از مسحات الهیه و نفحات قدسیه است؛ به همین دلیل بر روح انسان تأثیری ژرف دارد و همچون غذایی اشتهاآور پاسخ گوی نیاز فکری جامعه است. به رغم کثرت این کتب هنوز هیچ کس کم ترین نقد یا اعتراضی به آن ها وارد نکرده است و تحقق چنین اتفاق نظر و تأییدی در مورد یک فرد به ندرت رخ می دهد.

 

از میان 80 اثر علمی و پژوهشی این عالم بزرگوار الفردوس الأعلی و أصل الشّیعه و أصول ه زیباترین آن ها است.

 

سفر حج از جمله سفرهای پربار آیةاللهکاشف الغطاء بود. معظم له در این سفر با دانشمندان اهل سنت حجاز به گفت و گو نشست و آن ها را به وحدت فرا خواند. نزهة السمر ونهزة السفر سفرنامه حج ایشان است. سفر به سوریه و لبنان و بیداری و آشنا کردن مسلمانان از ترفندهای استعمارگران و نیز ارائه ی راه کار های مبارزه با آن ها ثمرات باقی و جاری این اقدام است. معظم له در این سفر با علمای شیعه و سنی سخن گفت. پرهیز از اختلاف و همکاری دانشمندان شیعه و سنی از جمله موضوعات اصلی ایشان با اندیشمندان است. پس از ازدواج در لبنان، ماه ها در آن جا اقامت گزید و به گفت وگو با دانشمندان برجسته ی شیعه، سنی و مسیحی پرداخت. نقد مقاله ها و فعالیت های تبلیغی و علمی نیز از جمله برنامه های معظم له در این مدت است. تا این که به مصر رفت و به تدریس در الأزهر، بزرگ ترین حوزه ی علمیه ی جهان اهل سنت پرداخت. او که نفوذ مسیحیت در مصر را احساس می کرد، با کشیشان درباره ی انجیل و حضرت مسیح(ع) سخن گفت و اسلام را به آن ها معرفی کرد. التوضیح فی بیان ما هو إلانجیل و من هو المسیح نوشته ی اوست که جلد اول آن در سال 1331 ه . ق در صید چاپ شد. مجتهد جوان، با شور و شعف وصف ناپذیری به تبلیغ فرهنگ شیعه و دعوت تمام مسلمانان به یکپارچگی در راه مبارزه با استعمار پرداخت.

 

دفاع از وطن

 

جنگ جهانی اول در سال 1332 ه . ق آغاز شد. انگلستان بسیاری از شهرهای عراق را تصرف کرد. آیةاللهکاشف الغطاء برای شرکت در امر جهاد خود را به کوت که خط مقدم نبرد با انگلیسی ها بود، رساند. به فتوای جهاد مراجع تقلید بسیاری از مجتهدان، استادان و طلبه های حوزه های علمیه در خط مقدم جبهه با متجاوزان می جنگیدند. کاشف الغطاء نیز بارها به جبهه رفت و در کنار رزمندگان سلحشور به دفاع از وطن پرداخت.

 

کنفرانس اسلامی پاکستان

 

جمعیت اخوت اسلامی کراچی دومین گردهمایی جهان اسلام را در سال 1371 ه . ق(1330 ه . ش) برگزار کرد. آیةالله محمدحسین کاشف الغطاء برای سخنرانی به این همایش بزرگ دعوت شد. بخشی از سخنان معظم له در آن گردهمایی چنین است:

 

... ما می گوییم مسلمانیم، ولی تاریخ ما مسیحی و زردشتی است. مسلمانیم، ولی روز یکشنبه را تعطیل می کنیم. مسلمانیم، اما به زبان انگلیسی صحبت می کنیم. مسلمانیم، اما از زبان عربی چیزی نمی دانیم، عربی، زبان قرآن را نمی دانیم، ولی به زبان بیگانگان خوب حرف می زنیم. تنبلی و سهل انگاری چنان ما را فرا گرفته است که شنیده ایم دانشمندان مسلمان این گردهمایی که درباره اسلام بحث می کند، هنگامی که مؤذن بانگ بر می آورد: حیّ علی الصلوة بر نمی خیزند تا نماز بخوانند... ای مردم مسلمان! نیروهای خود را در یک جا گرد آورید و صف ها را منظم کنید و اسلحه ها را بر دوش بگیرید که سیاست جهان، کشورهای عربی و اسلامی را مورد حمله قرار داده است.

 

این سخنرانی به زبان های مختلف ترجمه و چاپ شد. معظم له چهل روز در پاکستان ماند و به شهرهای لاهور، راولپندی، کشمیر آزاد (مظفر آباد) و پیشاور سفر نمود و با مردم و علما صحبت کرد و آن ها را به وحدت، عمل به قرآن و مبارزه با استعمار فرا خواند.

 

فریاد عدالت

 

آمریکا در پوشش برگزاری سمیناری فرهنگی درصدد فریب دانشمندان مسلمان برآمد. جمعیت آمریکایی دوست داران خاورمیانه از 25 شخصیت برجسته مسلمان سراسر دنیا و 25 شخصیت مسیحی دعوت نمود تا در سمیناری که درباره ارزش های اخلاقی اسلام و مسیحیت، در تاریخ 22 آوریل 1945. م در هتل امسادور، واقع در بحمدون لبنان برگزار می گردد، شرکت کنند.

 

بسیاری از اندیشمندان مسلمان و مسیحی دعوت کنگره را پذیرفتند، اما کاشف الغطاء با تیزبینی متوجه حیله ی آن ها شد. آمریکا، این ابرقدرت نو، که استعمار پیر انگلیس را کنار زده بود، در جنگ سرد روانی علیه شوروی، از هر وسیله ای بهره می جست و اینک در پوشش نوعی فعالیت فرهنگی می خواست اندیشمندان مسلمان و مسیحی را با خود همراه کند. کاشف الغطاء در 78 سالگی، بسان سیاست مداری جوان از تحولات سیاسی جهان با خبر بود. وی در اندیشه بر ملا ساختن اهداف کنگره بود. اما چگونه؟! او در پاسخ به دعوت نامه ی طولانی جمعیت دوست داران خاورمیانه، بسیار کوتاه نوشت: نمی توانم شرکت کنم. کاشف الغطاء تا آغاز کنگره، یک ماه فرصت داشت. او در این مدت توانست نامه ای مفصل درباره اهداف کنگره بنویسد و آن را هم زمان با برگزاری کنگره در لبنان پخش کند، و بدین سان آمریکا را رسوا نماید. آگاهی او از اوضاع سیاسی و ترفندهای بسیار پیچیده ی استعمارگران به خوبی در این نامه هویداست. مرجع تقلید شیعیان که بیشتر وقت خود را به تدریس، تألیف، دیدار با مردم و پاسخ به سؤالات شرعی آنان می گذراند، از آخرین تحولات سیاسی جهان به خوبی آگاه بود. چکیده ی پاسخ او به کنگره را با هم می خوانیم:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جناب آقای گارلندایوانز هاپکینر، نایب رییس جمعیت دوست داران خاورمیانه... تمام موضوع های مورد بحث در دو مطلب خلاصه می شود:

 

1. ارزش های معنوی و نمونه های عالی اخلاقی در اسلام و مسیحیت.

 

2. خطر کمونیسم برای بشریت و راه مبارزه با آن در اسلام و مسیحیت.

 

پیش از هر چیز باید بدانید که زبان عمل از زبان حرف برنده تر است. هزاران کنگره از طرف آنان که پای بند به ارزش های معنوی نیستند، بی اثر است... ای مردم آمریکا! ای دولت ایالات متحده! ای دولت انگلیس! آیا شما دارای چنین صفت هایی هستید؟! ... آیا جنایت هایی که شما در فلسطین کردید، شما را رو سیاه نکرد؟... مگر شما به آن ها پول و اسلحه نمی دهید؟!... شما 000/900 عرب (فلسطینی) را بی خانمان، آواره بیابان ها، زمین را بستر و آسمان را لحاف آن ها کردید! آن ها در وطن خود عزیز بودند و شما کاری کردید که دل سنگ به حال آن ها می سوزد... آیا نرون (امپراتور روم و جنایتکار بزرگ تاریخ) به اندازه شما جنایت کرد؟! شگفتا که شما از مسلمانان و اعراب انتظار هم کاری دارید و از آن ها می خواهید که با شما هم فکری و هم کاری کنند! شما عرب را لگدمال می کنید. با یک دست بر سرش می کوبید و با دست دیگر او را نوازش می کنید! اکنون شما از در دیگری وارد شده اید. امروز از ما می خواهید که با شما در کنگره ها بر سر یک میز بنشینیم و درباره ارزش های معنوی به مذاکره بپردازیم. آیا خون هایی که در ایران، سوریه، مصر و لبنان ریخته می شود، ناشی از توطئه های شما نیست؟! آیا شما در شرق و غرب جهان به مردم بی گناه ستم روا نمی دارید؟! تونس، مراکش و الجزایر در غرب جهان، در آتش بیداد شما می سوزند و کره، هندوچین (ویتنام) و کنیا در شرق جهان، در آتش شما خاکستر شدند. تمام این دشمنی های شما برای ماده پرستی شماست؛ همان چیزی که در نامه خود از آن نکوهش کرده و آن را زنگ خطری برای مردم دنیا بیان کردید. آیا شما چیزی جز ماده را می پرستید؟! آیا شما دینی غیر از دنیا پرستی دارید؟! شما بمب اتم را برای چه ساختید؟! آیا تلاش شما در راه استثمار ملت ها و به بند کشیدن آن ها به خاطر دنیاپرستی و پول پرستی تان نیست؟! تمام برنامه های شما ـ حتی آن هایی که به نام دین انجام می دهید ـ به خاطر دنیاپرستی است...

 

... شما فلسطین را ذبح کردید، اما با دست دولت های عرب، بلکه با دست دولت های اسلامی، تا ذبح شرعی باشد! به دست مسلمان و رو به قبله، تا برای شما و صهیونیست ها خوردن آن حلال باشد! چرا که شما اهل دین(؟) و در پس ارزش های معنوی هستید! و جز غذای پاک و حلال نمی خورید! شما به این اندازه جنایت بسنده نکردید، بلکه تلاش می کنیدکه عرب را وارد پیمان دفاع مشترک کنید و این مرغ ضعیف و بی بال و پر را در دامی دیگر بیندازید... کمک های مالی شما سرابی است که تشنه را می فریبد، اما سیرابش نمی کند. آمریکا اگر یک دلار کمک می کند، ده برابر آن را پس می گیرد... بعضی می گویند: انگلیس، فرانسه و دولت های اروپایی در پیمان آتلانتیک وارد شدند و استقلال خود را از دست ندادند؛ بنابراین چه مانعی دارد که ما نیز در پیمان های دفاعی وارد شویم؟! در پاسخ می گوییم: همین دولت ها هم استقلال سیاسی، دفاعی و اقتصادی خود را از دست داده و تابع آمریکا شدند... مصالح ما هیچ گونه ارتباطی با مصالح آمریکا ندارد. آن ها فقر، نادانی و عقب ماندگی ما را می خواهند و ما خواهان دانش، سعادت و پیشرفتیم. آن ها می خواهند که ما به جان یکدیگر بیفتیم، و ما به دنبال برادری و اتحاد هستیم.

 

... من دولت های عربی را نصیحت می کنم که تسلیم دولت های استعماری نشوند؛ زیرا مشکلی را برایشان حل نخواهد کرد. به جوانان می گویم که راه رهایی ما بازگشت به قرآن و اسلام است. فرهنگ پربار اسلام می تواند پشتوانه ی مبارزه ی شما با استعمار باشد، نه مرام کمونیستی که فرهنگ وارداتی است... اگر آمریکا بویی از انسانیت و معنویت برده بود، سیاه پوست های آمریکایی الاصل را که در حال نابودی اند، حمایت می کرد... اگر ذره ای عدالت در دولت آمریکا بود، با پانزده میلیون سیاه پوست این همه بدرفتاری نمی کرد. دویست سال است که شما آمریکایی ها سیاهان را به بردگی گرفته اید... آمریکا به اسرائیل کمک های نقدی می دهد و اسلحه ی فراوان در اختیار او می گذارد، اما در مورد کشورهای عربی به جز وعده های توخالی، هیچ چیز به آن ها نمی دهد. اگر اسلحه ای به کشورهای عربی بدهد، به این شرط است که با اسرائیل نجنگند. شگفتا! اگر ما با اسرائیل نجنگیم، با که بجنگیم؟! ما جز اسرائیل دشمنی نداریم!

 

... ما این ذلت ها را چگونه فراموش کنیم و با شما سر یک میز بنشینیم و درباره ی ارزش های معنوی و نمونه های والا به گفت و گو بپردازیم؟!... شما شیطان ها بهتر است دست از جنایت های خود بردارید و فلسطین را به صاحبان اصلی اش بسپارید؛ آن گاه درباره ارزش های معنوی، کنفرانس تشکیل دهید. اگر در عرف سیاست رواست که با یک دست تسبیح و با دست دیگر کارد بگیرید و سینه ی مظلومان را بشکافید، این کار از نظر عقل روا نیست... سوگند به همه ی مقدسات که اگر دولت های عربی با هم متحد شوند، بر آمریکا، انگلیس و اسرائیل پیروز می شوند. مسلمان ها نسبت به یکدیگر مغرورند، ولی در برابر دشمن مانند گوسفند ذلیل اند... سال گذشته به سفیر انگلیس گفتم: عراق از زمانی که به دست شما افتاده، روز به روز وضعش بدتر شد. وی پاسخ داد: این چه حرفی است؟ اکنون کارها رو به راه شده و آبادانی و اقتصاد پیشرفت کرده است. برای نمونه، قصر شاه همه ساله در محاصره سیل قرار می گرفت، ولی اکنون آسیبی از این جهت نمی بیند. به او گفتم: حفظ کاخ شاه، حفظ پایگاه شماست، کاخ شاه مهم نیست. کوخ کشاورز مهم است... ما همه ساله شاهد ویرانی خانه های کشاورزان و غرق شدن هزاران نفریم. همین امسال شاهد طغیان بی سابقه رود کرخه بودیم. بغداد و بسیاری از روستاهای آن آسیب دید. میزان خسارت تا بیست میلیون دینار برآورد شد. بیش از پنج هزار نفر غرق شدند. همان انسان هایی که ستون فقرات مملکت و گردانندگان اصلی چرخ های کشورند. مهار کردن رود کرخه و جلوگیری از سیل به مصلحت استعمارگران نیست، وگرنه آن هایی که برج ایفل را ساختند، می توانستند سیل بند هایی در بغداد بسازند... اگر پیامبران اولوا العزم پنج نفرند: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد:، طاغوت های اولوا العزم نیز پنج نفرند: روزولت، ترومن، آیزنهاور، چرچیل، وایدن، این ها چرثومه ی فسادند.... ارزش های والای اخلاقی در اسلام است، نه در بحمدون... شاید در این روزها افرادی که دعوت کنگره ی بحمدون را پذیرفتند، در آن جا گرد آمده باشند. می خواهم از آن ها بپرسم: آیا می دانید که چند سال پیش، صهیونیسم به دیر یاسین حمله کرد؟ مردان، زنان و کودکان را کشت...؟ آیا می دانید که همه ی اسلحه های صهیونیست ها، آمریکایی بود؟... شما از بازماندگان کشته ها می خواهید با قاتل صلح کنند و دستش را ببوسند. وای بر شما! ای فرزندان سکسون، به خدا سوگند! اگر همه ی ستم های تاریخ را در یک کفه ی ترازو نهند و ستم شما بر عرب و اسلام را در کفه دیگر، ظلم شما می چربد. شما خیال می کنید که پیرو حضرت عیسی(ع) هستید؟!... کاش فرزندان عموسام و برادرزاد ه اش، سکسون شرشان را از سر ما کم می کردند که ما را به خیرشان امیدی نیست... آمریکا با ژاپن چه کرد؟ شهر هیروشیما را با بمب اتمی ویران کرد. گناه مردم هیروشیما چه بود؟ مگر آمریکا مسیحی نیست؟! مگر تورات و انجیل از آدم کشی نهی نکرده است؟!....

 

پاسخ کوبنده ی آیةالله محمدحسین آل کاشف الغطاء(قدس سره) به کنگره با نام المثل العلیا فی الإسلام، لا فی بحمدون (نمونه های عالی اخلاقی در اسلام است، نه در بحمدون) در کنفرانس پخش شد. روزنامه های لبنان نامه ی این عالم جلیل القدر را چاپ کردند. مردم با اهداف پشت پرده ی کنگره آشنا شدند. یکی از اندیشمندان مسلمان درباره ی این نامه گفت: کاشف الغطاء پرده را کنار زد. نامه ی کاشف الغطاء مورد استقبال کم نظیر خوانندگان قرار گرفت و از همین رو سه بار در آن سال تجدید چاپ شد. نزدیک به صد هزار نسخه از کتاب المثل العلیا فی الإسلام، لا فی بحمدون در کشورهای مسلمان چاپ و به زبان های انگلیسی و فارسی نیز ترجمه گردید.([6])

 

تلاش برای تحقق عملی وحدت اسلامی

 

کتاب أصل الشیعه و أصول ه در سال 1351 ه . ق در پاسخ به شبهات مسموم علیه شیعه و نیز به منظور استواری پیوندهای دوستی میان مسلمانان و برچیده شدن دشمنی از بین آن ها نوشته شد.

 

با مطالعه ی سطور ذیل از کتاب یاد شده به دغدغه ی اصلی علمای شیعه از جمله آیةالله محمدحسین آل کاشف الغطاء پی می بریم:

 

مسلمانان چگونه می توانند متّحد شوند؟

 

امروز هیچ فرد با شعوری در شرق و غرب جهان پیدا نمی شود که ضرورت اتحاد و اتفاق و زیان های پراکندگان و نفاق را درک نکرده باشد. این موضوع امروز یک امر حسی و وجدانی برای تمام افراد شده، و همان طور که حالات درونی خود مانند: بیماری و صحت، تشنگی و گرسنگی را احساس می کنند؛ این حقیقت را نیز کاملاً حس می نمایند.

 

البته در این جا سهم کوشش های خستگی ناپذیر، و تلاش های پی گیر رجال اصلاح طلب و با شخصیتی را که در سال های اخیر در این راه قدم برداشتند، نباید فراموش کرد.

 

آن ها همچون یک معلم ماهر با صدای رسا این حقیقت را برای مسلمین تشریح نمودند، و یا همچون طبیب حاذقی که نوع بیماری و همچنین داروی منحصر به فرد را تشخیص داده، مردم را با اصرار هرچه تمام تر به استعمال این داروی نجات بخش برای ریشه کن ساختن این بیماری کثیف و خطرناک پیش از آن که به حیات آن ها خاتمه دهد و آن ها را در ردیف گذشتگان و مردگان قرار دهد، تشویق نمودند.

 

این مردان مصلح فریاد زدند، و همه ی مسلمانان صدای آن ها را شنیدند، گفتند: بیماری خطرناک مسلمانان امروز پراکندگی و نفاق آن هاست و تنها داروی حیات بخش برای آن ها ـ و همان طور برای گذشتگان ـ اتحاد و اتفاق و همکاری با یکدیگر و به دور افکندن تمام عوامل عداوت و کینه و دشمنی بوده و خواهد بود.

 

کوشش و تلاش برای وصول به این هدف مقدس و عالی همواره جزء برنامه ی زندگی مردان بزرگی بوده است که خداوند چشم بصیرت آن ها را روشن و کانون دل آنان را مرکز تصمیم و اخلاص برای حفظ مصالح این امت قرار داده است.

 

آن ها همیشه مردم را به این اتحاد مقدس ـ اتحاد پیروان توحید ـ و اجتماع همه مسلمین در سایه پرچم پرافتخار لا إله إلاالله، محمّدٌ رسول الله از هر نژاد و هر مذهب دعوت نموده اند.

 

آن ها مردم را به سوی این قدر جامع بزرگ، این دست آویز محکم، این پیوند ناگسستنی که خدا توصیه کرده است، دعوت می نمایند؛ زیرا حیات جاویدان و نجات امت اسلامی جز در سایه ی آن میسر نیست، و در غیر این صورت مرگ و نابودی ابدی در انتظار آن ها خواهد بود.

 

این ها دعة وحدت و مشعل داران توحیدند، این داعیان حق، و پیامبران حقیقت، و فرستادگان خدا به سوی مردم این عصرند. این ها به حقایق فراموش شده ی اسلام حیات نوین می بخشند و آثار پیامبر اسلام را که گرد و غبار غفلت آن ها را گرفته، بار دیگر فروغ می دهند.

 

در سایه ی همین کوشش ها و تلاش های مداوم است که طلیعه ی پیروزی آشکار شده و روح پاک و تازه ای در مسلمانان به جنبش درآمده است، کم کم به یکدیگر نزدیک می شوند و از احوال یکدیگر با خبر.

 

نخستین پرتو این حقیقت و اولین بذر این فکر در مؤتمر بزرگ اسلامی شهر قدس پاشیده شد. آن روز جمعی از بزرگان جوامع اسلامی برای بررسی مسایل مهم و حیاتی مسلمین و مبادله ی مراتب دوستی و محبت، بدون توجه به اختلاف مناطق جغرافیایی و نژاد و ملیت و مذهب، در آن جا گرد آمده بودند. اجتماعی که در نوع خود بی نظیر و چشم تمام مسلمانان به آن دوخته شده بود، و خاری در چشم دشمن محسوب می شد، و هزارگونه حساب ها روی آن می نمودند.

 

علی رغم این مجاهدت ها و فداکاری ها که این بزرگان برای نیل به هدف مذکور و پاشیدن بذر اتحاد در افکار عمومی مسلمانان به امید این که روزی نهال برومندی گردد و همه از ثمرات لذت بخش آن بهره مند شوند، این همه رؤیاهای شیرین و طلایی، تنها به سخن ـ همان طور که عادت معمولی ماست ـ قناعت شد و به سراغ قدم های مثبت عملی ابداً نرفتیم.

 

تنها به ظواهر پرداختیم و از حقایق دور ماندیم، از هر چیز به پوست آن راضی شدیم و به مغز اهمیت ندادیم، به عکس نیاکان ما، همان مسلمانان فعال و پرجنبشی که قبل از آن که بگویند، در عمل نشان می دادند و پیش از آن که حرف بزنند، تصمیم می گرفتند. این ها صفات برجسته ای است که دیگران از ما اقتباس نمودند و جلو افتادند و ما عقب ماندیم؛ در حالی که پیش رو این قافله همواره ما بودیم.

 

این نتیجه کار ما بود و مقتضای قانون لایتغیر آفرینش: (سُنَّةَ اللهِ الَّتی قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنّةِ اللهِ تَبْدِیل).([7])

 

عیب بزرگ ما این جاست که تصور می کنیم همین که بگوییم: مسلمانان جهان دست دوستی و اتحاد به یکدیگر داده اند و دهان خود را با این جمله پر کرده، و صفحات مطبوعات را با آن سیاه نماییم، مطلب تمام است، و با همین یک جمله ما متحد شدیم و یک ملت زنده و سربلند به وجود آوردیم که می تواند مقام شایسته ی خود را در میان ملت های جهان احراز کند! اشتباه ما همین جاست؛ زیرا عملاً می بینیم روز به روز عقب تر می رویم و آن همه گفته های بی عمل سر سوزنی در وضع ما اثر نگذاشته، تنها چند لحظه گوش ما از شنیدن آن ها لذت می برد، ولی بعداً همچون سرابی محو می گردد: (... کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْئَانُ مَآءً حَتّی إذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً ...).([8])

 

اگر وضع به همین منوال ادامه یابد، محال است مسلمانان بتوانند موقعیت خود را حفظ کنند و به اتحاد حقیقی نایل گردند و کیان خویش را در جامعه ی بشریت تثبیت نمایند. اگرچه هزاران کتاب و مقاله در زمینه وحدت بنویسند و شرق و غرب زمین را با کلمه اتحاد و آنچه مرادف آن است پر کنند و با سخنرانی های زیبا و فصیح و اشعار و قصاید دل انگیز، داد سخن بدهند.

 

مسلماً هیچ یک از این ها، تا عمل جدی و یک جنبش واقعی و همه جانبه، توأم با تجدید نظر در اخلاق و ملکات گذشته نباشد، ابداً تأثیری نخواهد داشت.

 

مسلمانان باید هوا و هوس های سرکش خود را با نیروی عقل و تفکر مهار کنند، و مصالح برادران دینی خود را همچون مصالح خویش بدانند، همان طور که برای حفظ منافع خود می کوشند برای حفظ منافع دیگران نیز بکوشند، مسلمانان باید کینه و حسد را از صفحه ی دل ها بشویند و با چشم دوستی و محبت به یکدیگر نگاه کنند، نه به چشم دشمنی و عداوت و خشم!.

 

مسلمانان باید این واقعیت وجدانی و ضروری را کاملاً احساس نمایند که سربلندی هر کس بستگی به سربلندی برادران او دارد، همه یار و مددکار یکدیگرند، آیا هیچ کس از کمک به یار و مددکار خود مضایقه می کند؟!

 

اما متأسفانه تحصیل این ملکات عالی کار آسانی نیست! کیست که حاضر باشد در همه چیز اصل مساوات و مواسات را با برادران مسلمان خود رعایت کند و راستی آنچه را برای خود می خواهد برای آنان نیز بخواهد، منافع و سربلندی و پیروزی خود را در حفظ منافع و سربلندی و پیروزی آن ها بداند؟!.

 

ما هم در شرایط کنونی انتظار چنین مساوات و مواساتی را نداریم، ولی اقلاً باید انصاف و عدالت در حق هم داشته باشند، لااقل با یکدیگر همکاری کنند، حقوق یکدیگر را زیر پا نگذارند و منافع یکدیگر را نادیده نگیرند.

 

اما این هدف نیز تأمین نخواهد شد؛ مگر این که صفات رذیله ی حرص، حسد، خودخواهی، و تفوق طلبی را از اعماق دل خود ریشه کن سازند. این رذایل اخلاقی سرچشمه ی انواع بدبختی هاست، حلقه های بلا را به هم پیوند می دهد و انسان را گرفتار می سازد. ملتی که گرفتار این رذایل گردید؛ سرانجام به پست ترین مراحل انحطاط و بدبختی کشانده خواهد شد و بالاخره نابود می گردد.

 

بذر همه ی این رذایل همان صفت زشت تفوق طلبی است و لذا گفته اند: تفوق طلبی سرچشمه حسد و حسد منشأ عداوت و عداوت سبب اختلاف و اختلاف موجب پراکندگی و پراکندگی عامل ناتوانی و ناتوانی علت ذلت و خواری و ذلت و خواری باعث زوال دولت ها و نعمت ها و نابودی و هلاکت امت ه است!

 

تاریخ گواهی می دهد ـ همان طور که با چشم خود نیز دیده ایم ـ که هر ملتی این صفات رذیله را در خود پرورش دهد، راه نابودی را پیش می گیرد، همت های آن ها می میرد، اراده ها سست می شود، تفرقه و پراکندگی جای اتحاد و صمیمیت را خواهد گرفت، چنگال خونین استعمار و استثمار گلوی آن ها را خواهد فشرد، و دشمنان به آسانی بر آن ها پیروز می گردند.

 

ولی ملتی که افکارشان متحد، دل ها به هم پیوسته، و دست به دست هم داده اند و در مشکلات به یاری هم می شتابند، نه کینه ای از یکدیگر به دل دارند و نه از هم گریزانند، و به هنگام لزوم از هیچ گونه کمک صادقانه ای مضایقه ندارند، چنین ملتی سربلند، پایدار، سالم، پر نعمت، نیرومند، پیروز، ثروتمند و مقتدر خواهند زیست.

 

خدا در گرفتاری ها به آن ها کمک می کند و آن ها را از چنگال مشکلات می رهاند، به آن ها عزت و امنیت می بخشد و آن ها را پیشوا و رهبر دیگران می سازد.

 

نظری به گذشته

 

مسلمانان امروز باید گذشته ی نیاکان خود را قبل از ظهور اسلام خوب به خاطر بیاورند. افرادی بودند که در نهایت ذلت و بدبختی به سر می بردند، نه رهبری که به افکار او پناه ببرند، و نه روح وحدت و اتحادی که در سایه آن بیارمند. انواع بلاها آن ها را فرا گرفته، و جهل و نادانی سایه شوم و سنگین خود را بر افکار آن ها انداخته بود، در آتش جنگ های پی در پی، و غارتگری های وحشیانه می سوختند، دختران خود را بی رحمانه زنده به گور می کردند و در برابر سنگ و چوب های بی ارزش که نام مقدس خد بر آن نهاده بودند، سجده می نمودند، پیوندهای خویشاوندی گسسته، و خونریزی را مباح می دانستند. این وضع آن ها پیش از طلوع اسلام بود.

 

ولی ببینیم چگونه بعد از آن ورق برگشت و در سایه ی اسلام، خدا آن ها را متحد ساخت و پیوند اتحادشان را با توحید محکم نمود. همای رحمت الهی بال و پر بر سر آنان گشود و چشمه های نعمت خدا بر آن ها ریزش کرد.

 

یک حکومت مقتدر و توانا بر آنان پرتو افکند و در سایه ی این حکومت همه چیزشان سر و سامان یافت. آن ها که دیروز آن چنان ناتوان و خوار بودند، امروز بر جهانیان حکومت می کردند، کسانی که دیروز حکمران آن ها بودند، امروز فرمان بردار آن ها شدند، آن ها که در گذشته مقدّراتشان را تعیین می کردند، امروز سر بر فرمان آن ها گذاردند...

 

آری آن ها این افتخارات را در سایه ی اتحاد و اخوت صادقانه پیدا کردند، حقیقتاً متحد شدند، راستی دست برادری به هم دادند، مصالح آن ها همه یکی بود و تصمیماتشان یکی و هر مسلمانی از حداکثر حیات و کمک برادران مسلمان خود برخوردار بود.

 

ولی امروز می بینیم بار دیگر به قهقرا برگشته اند، و بدبختی ها از نو آغاز شده، کار به جایی رسیده که مسلمان از نزدیک ترین برادران خود جز کارشکنی و تهمت چیزی نمی بیند و جز خراب کاری انتظار ندارد. حتی وحشت و ترس او از برادر مسلمانش کمتر از ترس از کفار و دشمنان نیست!

 

با این حال چگونه می توان انتظار پیروزی و عظمت داشت؟!

 

محال است مسلمانان بدون اتحاد روی سعادت را ببینند، همان طور که محال است بدون کمک و مساعدت، با یکدیگر متحد شوند.

 

ولی مسلمانان باید بدانند؛ آن اتحاد و صمیمیت نیاکان خود را با الفاظ زیبا و عبارات دل انگیز و سخنرانی ها و مقالات آتشین و جار و جنجال در روزنامه ها نمی توانند به دست آورند، و اگر چنین تصور کنند، سخت در اشتباه اند!

 

اتحاد یک مشت الفاظ توخالی و عبارات فصیح و بلیغ ـ هر قدر هم عالی و دلنشین باشد ـ ، نیست. روح اتحاد، همان حسن نیت و تصمیمی است که از قلب پاک سرچشمه می گیرد و فعالیت های پی گیری به دنبال آن می باشد.

 

اتحاد یک سلسله صفات عالی درونی و اعمال و ملکات است، ملکات و سجایایی که در اعماق روح ریشه دوانیده، و سراسر وجود انسان را در برگرفته باشد. اتحاد یک رشته اخلاق و عواطف عالی انسانی است. اتحاد این است که مسلمانان در منافع با یکدیگر شریک باشند و اصول عدالت و انصاف را در حق یکدیگر رعایت کنند.

 

مثلاً اگر در یکی از اقطار اسلام همچون سوریه یا عراق دو طایفه یا بیشتر از مسلمانان باشند، باید برخود واجب بدانند مانند دو برادر که خانه یا املاکی از پدر به ارث برده اند، رفتار نمایند، حقوق یکدیگر را طبق اصول عدالت بدون این که هیچ کدام قصد تجاوز یا بخل نسبت به دیگری داشته باشد، ادا کنند. (والّذینَ تَبَوَّءُو الدّارَ وَالإیمَانَ مِن قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إلَیْهِمْ وَلاَیَجِدونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمّا أوتُوا وَیؤثِرُونَ عَلَی أنْفُسِهِمْ وَلَوْکانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأولئکَ هُمُ الْمُفْلِحونَ).([9])

 

این دست های آلوده را کوتاه کنید

 

اشتباه نشود؛ معنی اتحاد این نیست که یک دسته، حقوق دسته ی دیگر را زیر پا بگذارد و او هم در برابر خاموش بنشیند. این از انصاف دور است که اگر مظلومی مطالبه ی حق خود کند و تقاضای اجرای اصول عدالت نماید به او گفته شود: تو تفرقه اندازی!

 

در چنین موردی وظیفه ی دیگران این است که ادعای او را مورد بررسی قرار دهند، اگر راست می گوید به یاری او بشتابند و اگر خلاف می گوید او را به اشتباه خود واقف ساخته، و قانع کنند، و اگر در طریق اشتباه خود اصرار می ورزد از طریق نصیحت دوستانه و مجادله به احسن آن طور که یک رفیق مهربان درباره ی دوست خود انجام می دهد او را متوجه سازند، نه این که فحش و دشنام به هم بگویند و نسبت های ناروا به یکدیگر بدهند، و آتش عداوت و دشمنی را میان خود برافروزند، همان آتشی که هر دو طرف هیزم آن خواهند بود و در آن خواهند سوخت، و در نتیجه بیگانگان، آن ها را همچون لقمه ی چرب و شیرینی بلعیده، یا همچون غنیمت بی دردسری تملک خواهند نمود!.

 

امروزه همه ی مسلمانان ـ حتی افراد گنگ و کر! ـ می دانند که در هر منطقه ای از مناطق اسلامی یکی از اژدهاهای استعمار غربی دهان باز کرده که آن منطقه و آنچه در آن است را ببلعد، آیا احساس همین موضوع کافی برای اتحاد مسلمین، و برافروختن شعله های غیرت و حماسه در کانون دل های آن ها نیست؟!

 

آیا شدت آن همه دردها، نباید آن ها را به سوی اتحاد و از بین بردن کینه ها و حسدها دعوت کند؟ از قدیم گفته اند: عند الشدائد تذهب الاحقاد؛ هنگام هجوم مشکلات کینه ها فراموش می شود!

 

چگونه ممکن است مسلمانی به فکر استعمار و استثمار برادر مسلمان خود بیفتد؛ مگر هر دو از همان روزهای نخست که نیاکان آن ها در این سرزمین ها می زیستند با یکدیگر شریک نبوده اند؟

 

آیا این همه مصیبت و بلا که همچون صاعقه، از طرف دشمنان بر سر آن ها می بارد، کافی نیست که آن ها را به اجرای اصول عدالت و مساوات و انصاف در حق یکدیگر وادارد؟

 

گرچه با مشاهده ی این مناظر اسفناک نزدیک است از رسیدن به آن هدف مقدس و چیدن ثمره ی لذت بخش اتحاد مأیوس شویم؛ زیرا می بینیم سخنان مصلحین و رجال خیرخواه اسلامی کم تر در دل ها اثر می کند.

 

اگر در سخنرانی ها و خطابه هایی که ما در این زمینه ایراد کردیم و چاپ و منتشر شد، دقت شود، این حقیقت آشکار می گردد که ما از هرگونه کوششی برای رسیدن به این مقصد بزرگ کوتاهی نکرده ایم، ولی بدبختانه می بینیم روز به روز شکاف و جدایی میان مسلمانان بیشتر می گردد، گویا به عکس، ما آن ها را به دشمنی و اختلاف دعوت کرده ایم.

 

چرا مأیوس نشویم؟ با این که به چشم خود کسانی را مشاهده می کنیم که عملاً برای دامن زدن به آتش اختلاف و ایجاد شکاف هرچه بیشتر نهایت کوشش را دارند.([10])

 

دانشمندان بزرگ سراسر دنیا با فرستادن نامه از آیةالله کاشف الغطاء(قدس سره) به پاس تألیف کتاب اصل الشیعه و اصول ه تشکر کردند. شماری از آنان مستشرقانی بودند که اصلاً مسلمان نبودند، ولی علاقه مند به تاریخ و عقاید اسلام بودند. اکنون به نظر چند تن از آنان می پردازیم:

 

1. دانشمند روسی، کراتشکوفسکی، از لنینگراد؛ کتاب اصل الشیعه و اصول ه از کتاب های پرارزش و معتبری است که هیچ دانشمندی از آن بی نیاز نیست.

 

2. دانشمند آلمانی، ژوزف شفت، از کونیکو سوج؛ من بسیاری از آموخته هایم را از این کتاب گرفته ام. من به دانشجویان خود سفارش می کنم آن را مطالعه کنند.

 

3. دانشمند معروف ترکیه، دکتر ه . ریترقی، از استانبول؛ کتاب اصل الشیعه و اصول ه تحفه ی گران بهایی است که مافوق ارزش است. من از علاّمه بزرگوار، نویسنده کتاب برای این خدمت بزرگ تشکر می کنم و به زودی به تمام شرق شناسان پیغام می دهم که این کتاب را بخوانند.

 

4. دانشمند آلمانی، سالم کرنکوی، استاد دانشگاه برن؛ کتاب اصل الشیعه و اصول ه کتابی است که می تواند تشنگانی را که می خواهند آگاهی درستی از عقاید شیعه داشته باشند، سیراب کند. این کتاب، اطلاعات فراوان را که با چند کتاب قطور هم به دست نمی آید، درباره ی شیعه در اختیار همگان می گذارد. من به مستشرقان آلمانی سفارش خواهم کرد که این کتاب را تهیه کنند تا بر آگاهی خود نسبت به شیعه بیفزایند.

 

5 . دانشمند مصری، احمد زکی پاشا، از قاهره؛ کتاب اصل الشیعه و اصول ه با اسلوب زیبا نوشته شده است. نویسنده پرده ها را از روی حقیقت کنار زد. او بدون این که عواطف مذهبی دیگران را جریحه دار کند، به معرفی شیعه پرداخت. این کتاب فایده ی زیادی در ایجاد وحدت بین مسلمانان دارد. ما به این استاد بزرگ که این مسؤولیت مهم را به دوش گرفته است، آفرین می گوییم؛ مسؤولیتی که تنها از عهده ی او و افرادی که خدا آنان را برای مبارزه با کج روی ها، از بین بردن زشتی ها و زنده کردن نشاط مسلمانان، انتخاب کرده، ساخته است.

 

6 . نویسنده ی مشهور، شکیب ارسلان، از ژنو؛ به راستی که تمام کتاب های شما سودمند است. شما با کوشش فراوان، فاصله ی میان شیعه و سنی را تا آن جا که ممکن بود، کم کردید.([11])

 

تشکر از یک پژوهش گر

 

استاد احمد محمد شاکر، حاکم شرع مصر، یک نسخه از کتاب فقهی خود، نظام الطلاق فی الاسلام، را به کاشف الغطاء هدیه داد. کاشف الغطاء در نامه ای از وی تقدیر کرد و اشکال های علمی آن را به وی یادآوری کرد. کاشف الغطاء بدون هیچ تعصّبی، از زحمات این نویسنده ی سنّی تقدیر نمود و تلاش او را در خلق یک اثر علمی ستود. در نامه ی کاشف الغطاء به استاد احمد محمد شاکر آمده است:

 

هدیه ی گران بهای شما رسید. دو بار آن را خواندم. عمق نظر، دقت، آزادی فکر و نتیجه های دست شما شایسته ی تشکّر است. شما در این کتاب، جان معنای احادیث را بیرون کشیدید، پرده های خرافه را از آستان مقدس دین کنار زدید، زنجیرهای تقلید کهنه را پاره کردید، بت های جمود را با دلیل های کوبنده در هم شکستید. آفرین بر شما!.

 

استاد احمد محمد شاکر متن کامل نامه ی کاشف الغطاء را در مجله ی رسالة الاسلام شماره ی 157، چاپ کرد و نوشت:

 

یکی از بهترین و زیباترین نامه هایی که به من رسید، نامه ی ارزنده ای است که از دوست و استاد بزرگوارم، پیشوای مجتهدان شیعه در نجف، علاّمه محمدحسین کاشف الغطاء رسید.([12])

 

آخرین دغدغه

 

امام کاشف الغطاء 79 ساله بود که در بیمارستان کرخ بغداد بستری شد. روی تخت بیمارستان بود که شبیه جنگ های فرقه ای بین طایفه های بحرین رخ داد. از روی تخت بیمارستان، پیامی برای مسلمانان بحرین فرستاد و از آنان خواست جنگ را پایان دهند. در قسمتی از این پیام آمده است:

 

هر انسان آگاهی می داند که امروز، مسلمانان بیش از همه چیز به اتحاد، هم دلی و برادری نیازمندند، باید دشمنی ها را کنار گذاشت. استعمارگران همیشه از اختلاف بین مسلمانان سود می برند. آنان با دامن زدن به آتش اختلاف بین مسلمانان، فتنه و آشوب برپا می کنند. درگیری های قومی و قبیله ای تنها به سود استعمارگران است و تنها ضرر و زیانش به ما می رسد.([13])

 

معظم له تا آخرین لحظات عمر، مسلمانان را به وحدت فراخواند.

 

خاتمه ی کلام

 

او می گفت:

 

صهیونیست ها با هم متحدند، مسلمانان از یکدیگر جدایند. اگر یکی از صهیونیست ها در عراق برایش گرفتاری پیش بیاید؛ دیگری در چین به خاطر او ناراحت می شود. دشمنان اسلام جنگ شیعه و سنی به راه می اندازند. چرا باید مسلمانان به جان یکدیگر بیفتند؟ اگر کسی می خواهد کتابی بنویسد، چرا به بزرگان مذهب دیگران بدگویی می کند؟ باید مسلمانان محبت و مهر برادران دینی خود را در دل داشته باشند.([14])

 

سوتیترها

 

اختلاف اندیشه و آزادی فکر از ویژگی های انسان است...، اما مصیبت این است که اختلاف نظر به دشمنی منجر شود.

 

تردیدی نیست که ما پیش از آن که سنّی یا شیعه، ... باشیم، مسلمانیم. مسلمانان برادران یکدیگرند. آیا برادر با برادر دشمنی می ورزد؟! یاران پیامبر(ص)، به ویژه پس از رحلت آن حضرت، در بسیاری از مسایل فرعی اسلام با یکدیگر اختلاف داشتند، ولی وحدتشان به هم نخورد. همه پشت سر یک امام جماعت نماز می خواندند و هرگز گروهی، دیگری را متهم به کفر نمی کرد؛ به همین خاطر، اسلام در نیم قرن بر شرق و غرب جهان سایه افکند.

 

معنای وحدت بین شیعه و سنّی این نیست که به شیعیان بگوییم عقیده ی اهل سنّت را بپذیرند و به سنّی ها بگوییم عقیده ی شیعیان را بپذیرند، اتحاد این است که با یکدیگر دشمنی نورزیم...

 

مسلمانان باید زشتی ها را از تمام جهان پاک کنند...

 

ای مسلمانان! اگر سخن ما یکی نشود، با اسلام وداع کنیم...

 

هر ملتی با سه چیز می تواند قیام کند: مردم توانا، اندیشه ی درست و کوشش دایمی.

 

سعادت کشورهای اسلامی با اتّحاد و اقتصاد به دست می آید.

 

بیماری خطرناک مسلمانان امروز پراکندگی و نفاق آن هاست و تنها داروی حیات بخش برای آن ها ـ و همان طور برای گذشتگان ـ اتحاد و اتفاق و همکاری با یکدیگر و به دور افکندن تمام عوامل عداوت و کینه و دشمنی بوده و خواهد بود.

 

مسلمانان باید هوا و هوس های سرکش خود را با نیروی عقل و تفکر مهار کنند، و مصالح برادران دینی خود را همچون مصالح خویش بدانند، همان طور که برای حفظ منافع خود می کوشند برای حفظ منافع دیگران نیز بکوشند، مسلمانان باید کینه و حسد را از صفحه ی دل ها بشویند و با چشم دوستی و محبت به یکدیگر نگاه کنند، نه به چشم دشمنی و عداوت و خشم!.

 

مسلمانان باید این واقعیت وجدانی و ضروری را کاملاً احساس نمایند که سربلندی هر کس بستگی به سربلندی برادران او دارد، همه یار و مددکار یکدیگرند، آیا هیچ کس از کمک به یار و مددکار خود مضایقه می کند؟!

 

اتحاد این است که مسلمانان در منافع با یکدیگر شریک باشند و اصول عدالت و انصاف را در حق یکدیگر رعایت کنند.

 

صهیونیست ها با هم متحدند، مسلمانان از یکدیگر جدایند. اگر یکی از صهیونیست ها در عراق برایش گرفتاری پیش بیاید؛ دیگری در چین به خاطر او ناراحت می شود. دشمنان اسلام جنگ شیعه و سنی به راه می اندازند. چرا باید مسلمانان به جان یکدیگر بیفتند؟ اگر کسی می خواهد کتابی بنویسد، چرا به بزرگان مذهب دیگران بدگویی می کند؟ باید مسلمانان محبت و مهر برادران دینی خود را در دل داشته باشند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان