سخن نخست
«سعادت» و «نیکبختی» آرزوی شیرین و دیرین انسانها بوده است که برای دستیابی به آن تمامی توان خود را در سالهای بسیار زندگی به کار گرفته تا کامیاب شوند. پروردگار مهربان جلوه های روشنگر سعادت را در دو آینه متجلی ساخته است، نخست «آموزه های ناب فکری، فرهنگی» ارائه نموده، سپس «الگوهای پاک و تابناکی» معرفی کرده است.
قرآن، دایرة المعارفی جامع و گویاست که ارمغانِ «بصیرت» ـ برای کسانی که نگاهشان از ژرفای دل به آیات الهی است ـ و «هدایت» ـ برای افرادی که تمامی حقایق را از منظر برهان می نگرند ـ و «رحمت» ـ برای اهل ایمان ـ به همراه دارد. و در آیه ای کوتاه، بلندای این برکات را اینچنین توصیف می کند:
«قل اِنّما اَتبع ما یُوحی اِلَیَّ مِنْ ربّی هذا بَصائرُ مِنْ رَبِّکُمْ و هُدیً و رحمةً لقومٍ یُؤمِنُونَ»؛(1)
بگو من بجز وحی یکتا خدا
اطاعت نورزم دگر چیز را
«بصیرت» نهفته است در این کتاب
در آن آیه هاییست بسیار ناب
«هدایت» و «رحمت» بود اندر آن
بر آنها که هستند از مؤمنان(2)
در سخنی دیگر ـ افزون بر ارائه آموزه ها ـ به معرفی الگوها و اسوه های شایسته پرداخته تا نمونه های هدایت آفرین و سعادتمند زندگی را به شیفتگان ارائه کند. به دیگر سخن در کنار «قرآن صامت» به معرفی «قرآن ناطق» یا انسانهای صالح برای اسوه یابی تمامی اقشار ـ بویژه نوجوانان و جوانان که در موقعیتی اینچنین قرار دارند ـ پرداخته است.
«اسوه حسنه» نمادی از این شیوه برجسته است که پروردگار حکیم در باره آن به تمامی دین باوران فرمود:
«لقد کانَ لَکُمْ فی رسولِ اللّه ِ اُسْوةٌ حَسَنة لِمَنْ کانَ یَرجو اللّه و الیومَ الاخر و ذکَرَ اللّه کثیرا»؛(3)
همانا برای شما در [پیروی و اقتدا به] رسول خدا(ص) سرمشقی نیکو است: برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می کند.
به یقین هرگاه چنین چهره های سعادت بخش و هدایت آفرین در سخن معصومان(ع)، پاکان و صالحان معرفی شوند، آرامش روحی و اطمینان باطنی تمامی شیفتگان، افزون تر خواهد شد و چنین مسیر مقدسی به خوبی طی شده و رهروان به سلامت به سر منزل سعادت می رسند.
نوشتاری که در دست دارید گامی ـ هر چند کوتاه ـ در این طریق است تا با یکدیگر از بینش و دانش بانوی پاکیها و خوبیها، زهرای مرضیه ـ علیها السلام ـ نسبت به شخصیتهای شایست و ناشایست در روشنگری دل و دیده بهره جوییم و راه گرایش و گریز در زندگی خویش را هموارتر بپوییم. ان شاءاللّه .
1. حضرت محمد ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ
دیده نادیده به اقبال تو ایمان آورد
مرحبا، ای به چنین لطف خدا، ارزانی
ماه اگر بی تو برآید به دو نیمش بزنند
دولت احمدی و معجزه سبحانی
جلوه بخت تو دل می برد از شاه و گدا
چشم بَدْ دور که هم جانی و هم جانانی(4)
حضرت محمد(ص)، سرسلسله رسولان الهی است که آفرینش به افتخار وجود او برپا شد (لولاک لما خلقت الافلاک)(5) و تمامی پیامبران دل در گرو ارادت و عشق او داشتند. پروردگار سبحان در برخی از کتاب انبیاء پیشین نام او را با واژه «فارقلیطا»(6) مطرح کرده(7) و عیسی بن مریم(ع) نیز بشارت دهنده نام او، «احمد»، بوده است.(8)
بی شک شناخت عرصه عظمت و گستره شخصیت او، افزون بر چشم و گوش، به بصیرتی بسیار، تعقلی فراوان، قلبی پاک و فطرتی تابناک نیازمند است تا افزون بر جلوه های ظاهری، ابعاد باطنی آن رسول راستین الهی را درک کند و برای دیگران توصیف نماید.
مجموعه سخنان دخت آفتاب، فاطمه زهرا ـ علیها السلام ـ در باره آن حضرت، دفتر معرفتی اینچنین است که نشان روشنی از شناخت «معصوم» نسبت به «معصوم» بوده و در فراز و فرود زندگی راه اطاعت، ارادت و پیروی تمام عیار را به همه علاقه مندان می نمایاند تا در هنگامه های حوادث طاعتی بی چون و چرا از جانشینان معصومان(ع) در جامعه از خود نشان دهیم و «فاطمه وار زیستن» را نصیب خود سازیم.
* رضایت و تسلیم نسبت به رسول اللّه (ص)
روزی که علی ـ علیه السلام ـ برای خواستگاری فاطمه(ع) نزد رسول اللّه (ص) رفت، پیامبر(ص) بدون آنکه جواب شتابزده ای دهد و یا همچون آداب و رسوم جاهلیت هیچ حق اظهارنظری برای دختر خود قایل نشود، زهرای مرضیه(س) را فراخواند و موضوع خواستگاری پسرعمویش را با وی مطرح کرد تا با مشورت وی پاسخی سنجیده داده شود.
فاطمه(ع)، پیش از آنکه نظر خود را بیان کند به پدر احترام کرده، پرسید:
پدرجان! نظر شما چیست؟
رسول اللّه (ص) فرمود: «اَذِنَ اللّه ُ فیه من السّماء»؛ خداوند از آسمان اجازه فرمود.
در این هنگام زهرای بتول(س) با قلبی لبریز از عشق و ارادت فرمود:
«رضیتُ بما رضی اللّه لی و رَسولُه»(9)؛ خشنودم به آنچه خدا و پیامبر او برای من رضایت دادند.
و در سخنی دیگر، توحید، نبوت و امامت را در افق نگاه خود مطرح ساخته فرمود:
«رضیتُ باللّه ربّا و بک یا ابتاه نبیّا و بابن عمّی بعلاً و ولیّا»(10)؛
خشنودم که خدا پروردگار من است و تو ای پدر پیامبر من و پسرعمویم علی(ع) شوهر و امام من است. احترام فاطمه(ع) به سخنان پدر در صحنه های مختلف زندگانی او احساس می شد و نشان روشنی از تسلیم آگاهانه و هوشیارانه وی بود. از این رو در عرصه های گوناگونی این جمله را به پدر عرض می کرد که:
«یا رسولَ اللّه ! اَنتَ اَولی بماتری(11)»؛
ای رسول خدا شما از من سزاوارتری که اظهارنظر کنی.
* نقش تربیتی پیامبر(ص) و عاطفه شدید
فاطمه(س) به رسول اللّه (ص)
فاطمه(ع) با نگاهی فراتر از ظواهر زودگذر زندگی و برتر از رشد و شکوفایی ابعاد عقلانی افراد جامعه، به جلوه تربیتی رسول خدا(ص) اشاره کرده و رسالت سعادت آفرین آن حضرت را این گونه توصیف می کند:
«اَبَوا هذه الامّة محمّدٌ و علیٌ ـ علیهماالسلام ـ یقیمانِ اََوَدَهُمْ و ینقذانهم مِن العذاب الدّائم اِنْ اطاعوهما و یبیعانهم النعیم الدّائم اِنْ وافقوهما(12)»؛
پیامبر و علی ـ درود خداوند بر آنان و دودمان پاکشان باد ـ دو پدر امت اسلام هستند، کجیها را راست و انحرافات را اصلاح می کنند، اگر مردم اطاعت نمایند آنان را از عذاب جاویدان نجات می دهند و اگر همراه و یاورشان باشند، نعمتهای همیشگی خداوندی را ارزانیشان می دارند.
احمدا ذات تو و حیدر یکی است
شهر با دروازه و با در یکی است
تو مدینه علمی و حیدر دَرَست
پس کلید دانش تو حیدر است
مصطفی گر گل کند، عطرش علی است
مصحف احمد به هر سطرش علی است
شناخت روشنگرانه زهرای عزیز نسبت به رسول خدا(ص)، افزون بر رابطه پدر و فرزندی، نشانگر شناخت و بینش عقلی، بصیرتی و قلبی به دور از هر گونه احساس زودگذر بود. از این رو یکایک واژه ها و عبارات وی تابشی از آفتاب معرفت نسبت به مقام «عصمت»، «رسالت»، «ولایت» و «امامت» است. این ماجرای درس آموز نمونه ای از حوادث فراوان آن زمان است:
در روزهای واپسین زندگانی، رسول اکرم(ص) به منبر رفته، فرمود:
«هر کس از من طلبی دارد، درخواست کند.» برای آنکه سخن آن حضرت به گوش تمامی افراد برسد و همه آنان بتوانند حق خود را از پیامبر(ص) طلب کنند، بلال در کوچه های مدینه فریاد می زد:
«هذا محمدٌ یعطی القصاص مِنْ نَفْسِه قَبلَ یومَ القیامة»؛ مردم! اینک این محمد است که می خواهد قبل از روز قیامت قصاص شود، هر کس حقی از او طلب دارد بخواهد.
مردی در مسجد بلند شد و گفت: ای رسول خدا! شما در جنگ بدر که صف سربازان را تنظیم می کردید، با شلاق خودتان بر شکم لخت من زدید.
پیامبر(ص) فرمود: بیا قصاص کن.
آن مرد گفت: همان شلاق را بیاورید. رسول خدا(ص) به بلال اشاره فرمود تا از خانه فاطمه ـ علیهاالسلام ـ شلاق روزهای جنگ را بیاورد. وقتی بلال به در منزل زهرا(س) رسید، در را کوبید و پس از آن شلاق روزهای جنگ بدر را طلبید. ناگاه اضطراب و آشوب تمامی وجود فاطمه(س) را فرا گرفته فرمود:
«ای بلال! پدرم با شلاق روزهای جنگ چه می خواهد بکند؟ الان که روز جنگ نیست؟»
بلال آنچه را که در مسجد گذشت، از قصاص یکی از اصحاب بر بدن پیامبر(ص) بیان کرد. زهرای مرضیه(س) ناله ای از صمیم دل زد و فرمود:
«وای از این غم، برای غم و اندوه تو ای پدر بزرگوارم، غیر از تو چه کسی سرپرست فقرا و تهیدستان و در راه ماندگان است؟ ای دوست خدا و دوست همه دلها! ای بلال! به فرزندانم حسن و حسین بگو نزد آن مرد بروند تا از آنان قصاص کند و نگذارند پیامبر را قصاص نماید.»(13)
بی گمان هر یک از ما کمتر این جمله پرسوز و درد و سرشار از عشق و عاطفه را شنیده ایم که شخصی به محبوب خود بگوید: «قلب مرا از جا کندی و جگرم را سوزاندی!»
اما در لحظه های غمبار رحلت پیامبر اکرم(ص) که اهل بیت آن حضرت با چشمانی اشکبار و قلبی دردآلود، اطراف بستر رسول خدا(ص) حلقه زده بودند و غروب خورشید رسالت را نظاره می کردند، ناگاه آن حضرت خواست سخنی بفرماید، اما نتوانست و در حالی که می گریست بی رمق در بستر افتاد. فاطمه(ع) با مشاهده این منظره به فریاد آمد و فرمود:
«ای رسول خدا! همانا قلب مرا از جا کندی و جگرم را سوزاندی، آنگاه که گریه تو را مشاهده کردم، ای بزرگ پیامبران از حضرت آدم تا کنون، ای امین پروردگار، ای فرستاده و پیامبر خدا ...»(14)
* فلسفه بعثت رسول خدا(ص) و بیان زحمات
پیامبر(ص)
آشنایی هر یک از ما با مبانی وحیانی بعثت، رسالت، امامت و عصمت، نقشی بنیادین در استواری فکر و فرهنگ نابمان دارد و ما را چونان صخره ای سنگین و پا بر جا در برابر توفان شبهات و اشکالات نموده که کوچکترین آسیبی به باورهای دینی مان نخواهد رسید. از آن سو دشمنان هیچ گاه چشم طمع خود را به سوی ما ندوخته، نگاه ابزاری برای هموار ساختن راه خود به ما نمی کنند.
دخت آفتاب، زهرای مرضیه ـ علیهاالسلام ـ در فرازی از خطبه نخست خود در مسجد مدینه که نقاب از چهره خوش سخنانِ زشت نیت برگرفت، رسول اکرم(ص) را ابتدا «بنده خداوند»، سپس «فرستاده او» دانست و بینش خویش را در باره فلسفه بعثت آن حضرت این گونه بیان فرمود:
«گواهی و شهادت می دهم که پدرم «محمد(ص)» بنده و فرستاده اوست، و قبل از آنکه او را بیافریند، برگزید و پیش از پیامبری تشریف انتخاب بخشید و به نامی او را نامید که سزاوار او بود و این هنگامی بود که آفرینش از دیده نهان بود، از بیم و ترس پنهان و در پهنه بیابانِ عدم سرگردان. پروردگار بزرگ پایان همه کارها را دانا بود و بر دگرگونیهای روزگار بینا و به سرنوشت هر چیز آشنا.
محمد ـ درود الهی بر او خاندان پاکش باد ـ را برانگیخت تا کار خود را به اتمام رساند و آنچه را که مقدر ساخته انجام دهد. پیغمبر(ص) دید: هر فرقه ای دینی برگزیده و هر گروه در روشنایی شعله ای خزیده و هر دسته ای به بتی عبادت می کنند و همگان خدایی را که می شناسند، از خاطر برده اند.»
در پی بیان فلسفه بعثت، فاطمه ـ علیهاالسلام ـ به تشریح فهرستی از فعالیتها و زحمات رسول خدا(ص) پرداخته فرمود: «پس خداوند بزرگ تاریکی ها را به نور پدرم محمد ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ روشن ساخت و دلها را از تیرگی کفر دور کرد و پرده هایی که بر دیده ها افتاده بود، به یک سو انداخت.»(15)
* تلاش فراوان در جلب رضایت و هدایت
رسول خدا(ص)
پیشوایان فکری فرهنگی و دینی جامعه و پیروان پاک سرشت و دین باور آنان، رسالتی برجسته ـ نسبت به دیگران ـ در حفظ و حراست از گنجینه های معرفتی از دستبرد نااهلان و تحریف حقایق داشته و علاوه بر آن در راه افزایش شور مذهبی و امید دینی خداجویان وظیفه ای برتر دارند. از این رو هماره باید در دفاع از حریم مقدسات کوشاتر بوده و نسبت به حساسیتهای جامعه در باره شیوه زندگی بینا باشند. گاه بهره های مادی و امکانات عادی زندگی که برای بسیاری از خانواده ها دارایی طبیعی و قابل قبولی است، برای برخی از چهره های الگو، نوعی نقص و عیب محسوب می شود، گرچه آن امکانات و این داراییها از راه حلال به دست آمده باشد. از این رو بی توجهی به ظرفیتها، حساسیتها و نوع نگرش جامعه ـ که در اصطلاح فقهی «خلاف مروّت» نام گرفته ـ تأثیرگذار خواهد بود.
قناعت به حداقل زندگی از سوی اسوه های انسانهای مذهبی و هم سویی با اقشار مختلف کم درآمد و آسیب پذیر، شیوه شایسته ای است که از زمان رسول خدا(ص) و فاطمه زهرا(س) وجود داشته است و هماره صالحان و پاکان جامعه بدان چشم اطاعت داشته و پیروی تمام عیاری کرده اند. با هم از ماجرای بازگشت رسول خدا(ص) از سفر آگاه می شویم تا بهتر نسبت به چنین سنت حسنه ای بنگریم.
رسول اکرم(ص) هر گاه به مسافرتی می رفت، با فاطمه(س)، خداحافظی می کرد و چون از سفر بازمی گشت، نخست به دیدن دخت عززیز خود می شتافت.
در یکی از مسافرتهای پیامبر(ص)، زهرای مرضیه(س)، دو دستبند نقره، یک جفت گوشواره و یک پرده برای در منزل خود تهیه کرده بود. رسول گرامی اسلام(ص) چون از مسافرت بازگشت به دیدار فاطمه شتافت اما این بار توقف طولانی نکرده، پس از دیدن پرده خانه و زیورآلات ساده دختر خود به سوی مسجد رهسپار شد. فاطمه(ع) با هوشیاری خاص خود از ناراحتی پدر آگاه شده، بدون کوچکترین درنگی، تمامی اشیاء را جمع کرده، خدمت رسول خدا(ص) فرستاد و عرض کرد: «یا رسول اللّه ! تقرأ علیک ابنتک السّلام و تقول: اجعل هذا فی سبیل اللّه »؛
ای رسول خدا! دخترت بر تو سلام می فرستد و می گوید این اشیاء اندک را نیز در راه خدا انفاق کن.
پیامبر اکرم(ص) پس از مشاهده بخشش و ایثار زهرای عزیز سه بار فرمود:
«فداها ابوها»؛(16)
پدرش فدای او باد.
ناگفته نگذریم که برخی از پژوهشگران و صاحب نظران، این ماجرای تاریخی را از بنیان رد کرده و با تحقیقی افزون تر بخش نخست چنین حادثه ای را برای یکی از همسران پیامبر(ص) دانسته است. بهترین شاهد روشنگری که در این زمینه ارائه کرده اند آن است که حساسیت بسیار فاطمه(ع) به گونه ای بود که مراقبت خاصی می نمود تا مبادا کوچکترین رنجش خاطری از سوی او برای پیامبر اکرم(ص) ایجاد شود، از این رو هنگامی که پیام خداوند به اطرافیان رسول خدا(ص) نازل شد که:
«لا تجعلوا دُعاءَ الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا»؛(17)
ای مسلمانان! فرستاده الهی را آن گونه که همدیگر را صدا می زنید، مخوانید،
فاطمه(ع) از ترس اینکه مبادا پیامبر(ص) را «ای پدر» بخواند، همچون دیگران «یا رسول اللّه » صدا می زد. یک بار و یا دو بار و یا سه بار که این گونه پدر را خطاب کرد، پیامبر(ص) رو به دختر خود کرده فرمود:
«ای فاطمه! این آیه در باره تو و خانواده تو و نسل تو نازل نشده است. فاطمه جان! تو از من هستی و من از تو. این آیه برای ادب کردن ستمکاران و جاهلان و درشت خوی قریش، انسانهای خودخواه و متکبر، نازل شده است.
دخترم، تو مرا با جمله «ای پدر» خطاب کن که مایه حیات قلب من است و خداوند را خشنود می کند».(18)
به یقین توجه فراوان آن حضرت نسبت به جلب رضایت رسول خدا(ص)، مانع انجام عملی ـ گرچه غیر گناه اما ناراحت کننده پیامبر(ص) ـ خواهد بود. از این رو، قسمت نخست آن حادثه ـ هرچند آموزه های تربیتی اجتماعی از سوی رسول خدا(ص) و دختر گرانقدر آن حضرت به همراه دارد ـ قابل نقد است، زیرا با سیره زندگانی آن پاک بانو هم سو نبوده و نخواهد بود. پاک بانویی که در راه هدایت یابی از رسالت رسول خدا(ص)، در سخنی معرفت آموز فرمود:
«حُبّب الیّ مِن دنیاکم ثلاثٌ: تلاوة کتاب اللّه و النظر فی وجه رسول اللّه و الانفاق فی سبیل اللّه »؛(19)
از دنیای شما سه چیز محبوب من است: تلاوت قرآن، نگاه به چهره رسول خدا و انفاق در راه پروردگار.
نگاه جستجوگر فاطمه در غوغای زیورهای زندگی و دل مشغولیهای ناپایدار آن، تنها سه قله قداست را نگریسته، زیرا در یکی سخن خداوند را با گوش جان می شنود و خود را مخاطب خدای خویش می سازد، در دیگری ارتباطی هدایت آفرین و سعادت بخش با رسالت پیدا می کند و از ظاهر چهره پیامبر(ص) با ژرفای رسالت حضرت هم سو شده به جاودانگی دست می یابد و از انفاق در راه خدا، سیری صعودی از خلق به حق کرده و تمامی زندگی خویش را از پروردگار خود می شمرد.
* آفاق معرفت در آسمان دل و دیده
فاطمه(ع)
پیشتر اشاره ای به واپسین لحظات زندگانی رسول خدا(ص) داشتیم و از سخن فاطمه زهرا(ع) با پدر گفتیم که خبر از نالان بودن قلب و سوزان بودن جگر خود داد و از اینکه سرشک دیدگان رسول خدا(ص) را مشاهده کرده است، چنین اندوهناک بود. اینک سخنان آیینه گون آن بانوی والامقام را بیان می کنیم که یکایک حوادث پس از رحلت پدر را بازگو می کرد و می گفت:
ای رسول خدا! پس از تو چه بر سر وحی الهی و آیات قرآن خواهد آمد؟
پس از تو چه بر سر علی خواهد آمد؟ او که برادر تو و یاور دین توست.
پس از تو چه مصیبتها و خواریها که بر ما خواهد بارید؟
پس از تو چه بر سر فرزندانم خواهد آمد؟
آنگاه خود را در آغوش پدر افکند، پدر را بوسید و با اشکهای بی تاب خود، گونه های پدر را شستشو داد.
رسول خدا ـ درود خداوند بر او و خاندان پاک وی باد ـ در این هنگام دست فاطمه ـ علیها السلام ـ را در دست علی ـ علیه السلام ـ گذارد و فرمود:
«علی! فاطمه امانت الهی و امانت من در دست توست، از او محافظت کن».(20)
و لحظاتی بعد روح قدسی او به سوی ملکوت الهی پرواز کرد و در عالم قرب، قرار یافت.
از آن زمان تا آخرین لحظه حیات، سخنانی از فاطمه(ع) در دست است که در یکایک آنان، آفاق معرفت آن پاک بانو در باره عظمت، قداست و شخصیت رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ مشاهده می شود که آگاهی و توجه عمیق ما زمینه ساز ره توشه های ارزشمند دانش و بینش برای امروز و فردای حیاتمان خواهد بود.
نخستین سخن زهرای مرضیه پس از رحلت پیامبر(ص) این جمله بود:
«اِنّا للّه و اِنّا الیه راجعون، انقطع عنّا خبر السّماء(21)، یا ابتاه الی جبرئیل ننعاهُ»(22)؛
همه از خداییم و به سوی او باز می گردیم ـ آه که با رفتن پیامبر(ص) ـ رشته وحی و اخبار آسمانی قطع گردید، ای پدر پس از تو باید شِکوه های دل را به جبرئیل بازگو کرد.
پس از مراسم تدفین، عزت و عظمت بی کران رسول اکرم(ص) آنچنان در اندیشه روشن فاطمه(ع) چشمگیر می نمود که رو به اَنَس کرده، فرمود:
«یا انس! أ طابَتْ اَنفُسُکُمْ اَنْ تَحُثُّوا علی رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ التّراب؟!»(23)؛
ای انس، آیا دلتان آمد ـ و چگونه راضی شدید ـ خاک بر روی رسول خدا بریزید؟
و در پی آن جهان را پس از غروب خورشید رسالت رسول خدا(ص) اینچنین توصیف می کرد:
«افق دور آسمانها غبارآلود شد. خورشید گرفت و صبح و عصر ما هر دو تاریک گردید؛ زمین پس از رحلت پیامبر(ص)، اندوهناک و اسفناک اوست و سخت بر خود می لرزد؛ در غم رحلت پیامبر اسلام باید شرق و غرب عالم بگریند و قبیله مضر و تمامی قبیله های یمن ـ قبایل دور و نزدیک ـ سزاوار است که اشک بریزند؛ باید کوههای بلند و خانه خدا که دارای پرده کعبه و رکنها است بر رحلت سفیر خداوند سرشک غم ببارند؛ ای خاتم پیامبران که روشنایی تو مبارک است! درود خداوندی که فرستنده قرآن است، بر تو باد!»(24)
در گفته های گرانسنگ دیگری آرامش، امنیت و هدایت را برکت وجود رسول خدا(ص) دانسته و او را چونان باران رحمتی از آسمان لطف خداوندی معرفی می کند و یا همانند ماه شب چهارده ـ در روشنی بخشی زمین ـ و چراغ روشن زندگانی ـ در هدایت انسانها از تاریکی ظلمت و ضلالت ـ دانسته که با وفات او چشمان زهرا چون ابر بهار می گریند(25)؛ کسی که خلقت او بی آلایش، اخلاق وی بی غلّ و غش، ریشه تبارش والا و نسب او سرآمد تمامی نسبتهای فامیلی بوده است. پس سنگینی اندوه فقدان پیامبر(ص) آنچنان عظیم دانسته که ا گر بر روزهای روشن ریخته می شد، مانند شب، تیره و تار می گردید(26):
به جانم ریخته چندان غم و درد مصیبتها
که گر بر روزها ریزند، گردد تیره چون شبها
دیده روشنگر و قلب لبریز از بصیرت و باطن بین فاطمه(ع) چنان به ماورای جلوه های زندگی توجه داشته که خبر از حقایق پنهان هستی می دهد. از این رو آن بانوی بهشتی خطاب به پدر می گوید:
«ای رسول خدا! ای بنده برگزیده حق و ای پناه یتیمان و مستضعفان. کوهها و حیوانات و پرندگان بر تو می گریند، زمین هم پس از گریه آسمان گریست. شهر مکه و رکن و شعر و سرزمین بطحاء اشکها بارند. محراب و محل درس قرآن در صبح و شام از فراق تو گریه دارند و اسلامی که در میان امت تو غریب و تنها مانده است بر تو می گرید. پدرجان! اگر منبرت را بنگری خواهی دید که پس از نور و روشنایی، ظلمت و تاریکی بر آن بالا می رود.(27) اندوه من پیوسته بر تو تازه است و قلب من به خدا سوگند، عاشقی سرسخت است و گرفتگی و اندوه من برای تو هرگز از بین نمی رود. فاجعه از دست دادنت سببی بزرگ است و تسلی و بردباری از من دور شده، پس گریه ام هر دم تازه است(28). ...
و سرانجام سنگینی مصیبت و بزرگی عظمت رحلت رسول اللّه از یک طرف، آوار ستم ستمگران و زنده شدن ارزشهای جاهلی از سوی دیگر و در کنار این دو تهاجم و تجاوز به حریم ولایت، فشار اندوه و غربت و درد فاطمه زهرا(ع) را آنچنان سخت و سنگین کرده بود که رو به سوی خدای خود کرده، لب به شکوه گشود و عرض کرد: «پروردگارا! به سوی تو شکایت می کنم اندوه از دست دادن پیامبر و فرستاده و برگزیده ات را، و به تو شکایت می کنم از ارتداد امت پیامبر(ص) و این که حق ما را از ما باز داشتند، همان حق ـ ولایت و رهبری ـ را که در قرآن کریم، خود بر پیامبر اسلام و با زبان او نازل فرمودی»(29)
و در سخنان آخرین خود از خدای خویش آرزوی مرگ کرد:
«یا ربّ انّی قد سئمت الحیاة و برَّمتُ باهل الدنیا فالحقنی بابی. الهی عجّل وفاتی سریعا»(30)؛
پروردگارا! از زندگی خسته و روی گردان شده ام و از دنیازدگان، بلاها و مصیبتهای ناگوار دیدم. خدایا مرا به پدرم رسول خدا متصل گردان و مرگ مرا زود برسان!
ادامه دارد.
|