در اینکه اسلام به بهانه محرم مانده است و آوای اذان بر ورای گلدسته های هزار و چهار صد ساله به یاد عاشورا زنده، اسراری نهفته است و رموزی ناگفته که گهگاه از گوشه و کنار، گوهری از آن کنز مخفی بروز می کند و رازی از اسرار بر زبان کنایت یا تصریح جاری می شود.
و یکی از رموز پیچیده و متعدد شاید این باشد که حسین ـ جان شیفتگان به فدایش ـ شاگرد مکتب اسلام نیست. دست پرورده مربی اسلام نیست؛ بل خود اسلام محض است. خود مکتب است، به تمامه و بی کم و کاست.
و اینکه در میان تمامی روزهای قدسی، عاشورا نقطه عطف قرار گرفته است، شاید به این دلیل باشد که عاشورا نمایشی عظیم بوده است از تمامی اصول و فروع اسلام. هر چند لحظه لحظه زندگی و سوگ سالار شهیدان، اسلام بوده است، لیکن فشردن همه معارف و اصول و فروع در یک ماه، در یک هفته یا یک روز را تنها مردی به صلابت حسین علیه السلام می تواند.
دیگران توانسته اند اسلام را در طول حیات خود خلاصه کنند و خدا را در زندگی خویش معنا؛ اما کسی که بتواند این همه را در یک روز و نه در کلام و سخنرانی که در قالب هنرمندانه ترین و ظریف ترین حرکات و اعمال بنمایاند، تنها حسین سلام الله علیه است.
حسین سلام الله علیه حتی اگر در عاشورا سخنی از توحید نگفته باشد و اگر پرنده « الهی رضاً برضاک صبراً علی قضائک لا معبود سواک» از بام حنجرة درد آلودش به سوی ملکوت اعلا پر نکشیده باشد، حضورش در عاشورا عرفان خالص و توحید محض است.
در گذشته، اگر از حنجره عارفان و دهان موحدان، آوای آبی تسبیح و استغاثه بر می خاسته و در انتظار لبیک می گداخته است، او حنجره اش و دهانش و خونش، خود تسبیح می شوند، پاسخ می گردند، لبیک می گویند، به آسمان می پاشند و بر زمین جاری می شوند. اگر پیش از او عابدان و موحدان خدا را به رکوع می ایستاده اند و کمر خم می کرده اند، او خم نمی کند که می شکند: « الآن إنکسر ظهری».
او همین قدر که از کعبه عرفه را و دیدار خدا را به کربلا آورده است، توحید را عینیت بخشیده است و عشق را تبلور و عرفان را اوج و سلوک را غایت. حسین علیه السلام مرشد عاشقان، بارها و بارها با کردار و گفتار خویش اعلام می کند که برای تداوم اصل نبوت است که به میدان فتوت آمده است: « خرجت لطلب الإصلاح فی امة جدی». برای استمرار حکومت رسول است که پا نهادن به دشت آتش را، عاشقانه قبول کرده است:
« ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی» سینة من ـ پایداری دین محمد صلی الله علیه و آله و سلم را ـ آماج تیر کفر و خنجر جهل گشته است مشتاقانه و عاشقانه.
حسین علیه السلام ـ سرور شهیدان ـ در عاشورا به مرگ معنای تازه می دهد و شهادت را رنگ تازه می بخشد تا سرخی معاد در سیاهی حکومت شوم « لا خبر جاء و لا وحی نزل» جاودانه بماند.
سروش عشق از نای خون آلوده او سرود« فلیرغب المؤمن فی لقاء ربه محقا» سر می دهد و سر بریده اش حتی در زیر ضربات چوبهای خیزران برای دشمن تداعی معاد می کند و تاب و تحمل می رباید؛ تا اکنون پس از گذشت هزار و اندی سال جوانان ما در زیر رگبار خمپاره ها به عشق دیدار خداوند تاب آورند.
حسین ـ روح پروانگان عالم به فدایش ـ به نمایندگی از خداوند عادل به عنوان خلیفه و جانشین او در زمین، برای بر پایی عدل و داد و ریشه کن ساختن حکومت ظلم قیام کرده است. او می خواهد حکومت ایجاد کندکه مفسّر و مبین عدل خداوند باشد. درد جانگداز حسین علیه السلام « إنّ الحق لا یعمل به» است و غم جگر سوز او « إن الباطل لا ینتهی عنه». این ضرورت است که حسین علیه السلام را به کربلا آورده است.
زمان حرکت حسین علیه السلام به کربلا زمانی است که مردم به طواف بیت الله مشغول اند و او اگر پیشاپیش مردم همچنان برگرد کعبه می گشت، امامت را مطرح نکرده بود و نیز اگر در زمان دیگری مردم را به کربلا می خواند، امامت به قوّتی که باید مطرح نشده بود.
او زمانی مردم را به میدان کارزار می خواند که خیل مردمان به طواف کعبه مشغول اند و او زمانی فریاد « هل من ناصر ینصرنی» سر می دهد که هنوز عده ای در حرم خداوندند و این بدان معنا است که اگر اعتقاد به ولایت نباشد، و اگر پیروی از امامت نباشد گشتن برگرد خانه خدا هم عبث است، بیهودگی است. بی امام، طواف کعبه هم حتی بی ثمر است.
و همیشه چنین بوده است که هر که پای در بند ولایت خدایی نکرده است، لا جرم گردن به ریسمان شیطان سپرده است. بی امام راه رفتن، جنگیدن، نشستن، برخاستن، نماز و حج کردن و حتی تنفس نمودن هلاکت است: « من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیه». آنها که با حسین علیه السلام بر نخاسته اند، به راه نیفتاده اند و به کربلا نیامده اند، به جاهلیت مرده اند؛ هر چند داخلِ خودِ خانه، به نماز ایستاده باشند.
طرح مسئله امامت، اگر چه در همه زمانها مردم را به انتخابی سترگ واداشته است، ولی حسین این اصل را در حساس ترین مقطع تاریخ بیان می کند و طبیعتاً انتخاب را مشکل تر. حسین علیه السلام بین اعتقاد به امامت و عدم اعتقاد به آن، شق سومی را فی ما بین قرار نمی دهد. هر که با امامت او در آن زمان و همه زمانها عملاً پاسخ مثبت دهد، بالاترین منزلت را در نزد خداوند می یابد و هر که به نحوی علم مخالفت بر افرازد یا فقط نپذیرد، بی شک در لشکر یزید ثبت نام کرده است؛ اگر چه خود نداند، و این امامتی است که حسین علیه السلام در روز عاشورا مطرح می کند.
حسین علیه السلام امام جان برکفان، دل سوخته، در عاشورا تنها اصول دین را عملاً اثبات نمی کند؛ او تمامی فروع را نیز بی هیچ کم و کاستی در عاشورا به جا می آورد که لوح اسلام بی خدشه ای محفوظ بماند. او آمده است تا ذره ذره وجود اسلام را با رنگ خون جاودانه کند.
نمازی که تا آن زمان آن قدر در کلام و منبر و محراب تأکید شده است، تنها در صورتی می ماند و جاودانه می شود که جوانانی سالار و عاشقانی برومند، سپر تیرها و نیزه ها و سنگها قرار بگیرند و به قدرت هزاران مرد ایستاده بمانند و هزاران زخم را بر یک تن تاب آورند تا نماز به اتمام رسد و تازه در آخر یکی ته مانده رمقش را سؤالی می کند و در پای امام جماعت می ریزد که : یا حسین علیه السلام! جانمان به فدایت تو از ما خشنودی؟ وظیفه مان را آن چنان که رضای تواست، به انجام رساندیم؟ و امام جماعت روحی فداه سرهاشان را به دامن بگیرد و بر جای زخمهایشان بوسه زند.آری، این نماز است که ماندن نماز را تا قیامت تضمین می کند. اگر نماز حسین علیه السلام در عاشورا در زیر باران مداوم نیزه ها نبود، اکنون نماز مانده بود؟
تشنگی تابستان را با دهان روزه از آن جهت تاب می آوریم که ذره ای از عطش جگر سوز حسین علیه السلام را در کربلا تجربه کنیم. بی یاد حسین علیه السلام تحمل روزه در گرمای سوزان جبهه ها چگونه ممکن بود؟ اگر روزه های متوالی و بی افطار حسین علیه السلام نبود و اگر حسین علیه السلام تشنگی را تا رسیدن به پدر ـ ساقی کوثرـ تاب نیاورده بود، ایا روزه تا به حال مانده بود؟
حسین علیه السلام در جایگاهی از عشق ایستاده است که خمس و زکات مادی اقناعش نمی کند ( حسنات الابرار سیئات المقربین). او از مال چه دارد که بخواهد پنج یک آن را در راه خدا نثار کند؟ او از فرزندان و خویشان و صحابی اش در راه خدا بذل می کند؛ اما نه پنج یک که راضی نمی شود. علی اکبر را به میدان می فرستد، متقاعد نمی شود؛ هر چند از هر جهت شبیه پیامبر است. اما با یک هدیه به دیدار معشوق شتافتن و باز هم در خانه داشتن و نیاوردن! با منطق عشق سازگار نیست: عون را، جعفر را، عباس را، قاسم را و ... علی اصغر را. انفاقی این چنین شایسته حسین علیه السلام است.
جهاد را و امر به معروف و نهی از منکر را که دیگر نیازی به توضیح نیست. اساس فلسفه قیام حسین علیه السلام بر این اصول استوار است.
تنها حج می ماند که به ظاهر نیمه کاره مانده است!