برای اولین بار نظام طبقه بندی DSM بصورتی رسمی به مشکل کناره گیری از اجتماع توجه کرد. در نتیجه، DSM-II برای تشخیص اختلال روی گردانی دوران کودکی یا نوجوانی، و نیز اختلال شیزوفرنی دوران کودکی یا نوجوانی طبقهای را در نظر گرفت.
اختلال روی گردانی و اختلال شیزوفرنی را با نوع جدایی از اجتماع از یکدیگر تمیز میدهند. کودک روی گردان مضطرب است و همین اضطراب نمیگذارد دوستان جدیدی پیدا کند، امّا از رابطه با دوستان قدیم لذّت میبرد، کودک مبتلا به شیزوفرنی کودکی است که هیچ تمایلی به تماسهای اجتماعی ندارد.
اطلاع از میزان رواج رفتار انزواطلبی و گوشه گیری یا آسان به دست نمیآید، یا آن که تحلیل اطلاعات به علت مسائل مربوط به تعریف و شناسایی آنان مشکل است. از مروری که هاپس (Hops) و گرین وود (Greenwood از هفت بررسی مربوط به کودکان پیش دبستانی به عمل آوردند، چنین بر می آید که بین 5 تا 28 درصد کودکان پیش دبستانی، با میانگین 25 درصد، جزو کودکان انزواطلب به حساب میآیند. همین پژوهشگران گزارش میکنند که در مطالعات اولیه درجه بندی خود، پی بردند که بین 1 تا 3 درصد کلّ جمعیت در طبقه افراد گوشه گیر جای میگیرند.
ارتباط با دوستان و همسالان و تأثیر آن در رشد
دیده شده است که رفتار اجتماعی کودک نسبت به همسالانش در 2 تا 3 ماهگی ظاهر می شود. در این سن، لبخند، صدا در آوردن، و حرکتهای سر که جنبهای اجتماعی دارد، پدید میآید. نوزادانی را میتوان دید که با نگاههای طولانی به همسالانشان، غن غن میکنند و لبخند میزنند. به نظر میآید آنان بیشتر به همسنهایشان علاقمندند، تا آن که خود را در آینه ببینند. با افزایش رشد، در کیفیت و میزان رفتار اجتماعی تغییراتی پدید میآید. از 12 ماهگی تا دورهی قبل از دبستان، نشانههای رفتارهای اجتماعی در کودک قوّت میگیرد، روابط متقابل وی با همسالانش افزایش، و به موازات آن روابط متقابل او با بزرگسالان کاهش مییابد ( فیلد Field، 1981 ).
روابط متقابل همسالان و تأثیر آنها بر کودک، با آنچه که از روابط متقابل کودک و بزرگسالان حاصل میشود، تفاوت دارد. به رغم آن که کودکان غالب اوقات بیشتر با بزرگسالان در تماسند و آنان را در آغوش میگیرند، امّا آنان غالباً نگاهشان در پی همسالانشان است، کودک همچنین در برابر همسالان، رفتارهای عاطفی و بازیهایی ارائه میکند که با آنچه دربارهی بزرگسالان نشان میدهد متفاوت است. این تفاوتها در فرهنگهای کودکان وجود دارد ( فیلد، 1981؛ وایتینگ Whiting و وایتینگ، 1975 ). هارتاپ ( 1979، 1976 ) برخی موارد را که روابط متقابل، تأثیری استثنایی و اساسی بر کودک می گذارد، بر میشمارد. از جملهی این موارد قابلیت رشد اجتماعی و دلبستگی، کنترل پرخاشجویی، پرورش اجتماعی از نظر جنسی و نقشهای جنسیت، رشد اخلاقی، و همدلی است. بی تردید، این بدان معنی نیست که رشد اجتماعی از طریق همسالان جدا از روابط متقابل کودک با بزرگسالان است. در واقع به نظر میآید که اجتماعی شدن کودک با والدین در اوائل زندگی، می تواند روابط متقابل وی را با همسالانش در آینده پیش بینی کند ( واترز Waters، وایپ من Wihppman، و سروف Sroufe، 1980 ).
ارتباط با دوستان و همسالان و تأثیر آن در سازگاری
انزوا و دوری از دوستان و همسالان در اوائل زندگی، کودک را در معرض خطر مشکلات سازگاری بعدی قرار میدهد ( هارتاپ Hartup، 1980؛ زیو Ziv، 1970 ). کودکانی که روابط خوبی با دوستان و همسالانشان ندارند، در معرض خطر مشکلات گوناگون اجتماعی و احساسی هستند. گوشه گیری از اجتماعی ویژگی مشترک شیزوفرنی دوران کودکی و درون مداری است. گفته میشود نداشتن رابطه خوب با دوستان همسالان، با میزان بالای خلافکاریهای دوران نوجوانی ( راف Roff، سلز Sells، و گلدن Golden، 1972 )، ترک تحصیل ( اولمان UIImann، 1957 )، و اخراج از ارتش به دلیل رفتار ناشایست ( راف، 1961 ) رابطه دارد. کُووِن (Cowen) و همکارانش در مورد کودکانی که در آینده احتمالاً به روانپزشک مراجعه خواهند کرد به رابطهای پی بردند ( کُوون، پدرسون Pedreson، بابی جیان Babigian، ایزو Izzo، و تراست Trost، 1973 ). آنان در پی یک رشته مطالعه، گروه وسیعی از کودکانی را که در آنها نشانههای ناراحتی دیده می شد، از بقیه جدا کردند. چندین مقیاس مختلف در نظر گرفته شد که از جمله آنها روزهای غیبت در کودکان از مدرسه، غیبت از کلاس، نمرات درسی، بهرهی هوشی، مقیاس سازگاری کودک و معلم، و مقیاس جامعه سنجی پذیرش دوستان و همسالان بود. از تمامی مقیاسهای بالا، نداشتن رابطهی خوب با دوستان و همسالان در کلاس سوم بود که میتوانست به بهترین شکل، کودکانی را که در سرتاسر آن محیط، در آینده به کلینیکهای روانپزشکی مراجعه میکردند، شناسایی کند.
ارتباط میان رابطهی متقابل با همسالان، محبوبیت، شایستگی اجتماعی، رشد، و شازگاری، بروشنی پیچیده است ( هاپس، 1983 ). مشکلات مربوط به تعریف اختلال، و روش به کار گرفته شده در بررسی شایان توجه است. برای مثال، این امکان وجود ندارد که همه کودکان غیرمحبوب، از اجتماع کناره بگیرند. همچنین احتمالاً رفتار صحیحی که از رابطه با دوستان ناشی می شود، در سن 4 سالگی با 10 سالگی فرق دارد. از این رو باید در بارهی بیشتر اطلاعات موجود جانب احتیاط رعایت شود. با این حال، ارتباط با دوستان و همسالان در اجتماعی شدن کودک تأثیر بسزایی دارد ( فیلد، 1981 ). از این رو، کناره گیری کودکاز دوستانش، احتمالاً ضربهی سنگینی بر او وارد خواهد کرد.
رفتارهایی که به وضعیت همسالان و شایستگیهای اجتماعی مربوط میشود
این پرسش که کدام یک از مهارتهای اجتماعی، کودکان محبوب و نامحبوب را از یکدیگر متمایز میسازد، موضوع چندین مطالعه بوده است ( برای مثال، گوتمن Gottman، گونزو Gonso، و راسموسن Rasmussen، 1975 ). از مهمترین این مهارتها می توان از ارائه و دریافت تقویتهای مثبت، توانایی پذیرش دیدگاههای دیگران، خوب ارتباط برقرار کردن، و نیز آگاهی از نحوهی دست یابی نام برد.
واکنش مثبت نسبت به همسالان.
ویژگیهایی جهانی مانند مهربانی و اجتماعی بودن، و برخی رفتارهای بخصوص مانند توجه کردن و تأیید کردن کار دیگران، تن دادن به خواستههای افراد دیگر، و بخشش، همواره با پذیرفته شدن از جانب دوستان و همسالان پیوند داشته است ( کومبز Combs، سلابی Slaby، 1977 ). کودکانی که محبوبیت کمتری دارند بیشتر وقت خود را با اوعام و رویا سپری میکنند یا این که از دیگران روی بر میتابند ( چارلزورث Charlesworth، و هارتاپ Hartup، 1967؛ گوتمن و همکاران، 1975 ). رابطهی متقابل با فردی که از نظر خاصی به دوستی برگزیده میشود، و نیز پذیزش کلی از جانب سایر همسالان، سبب میشود که رفتارهای مثبت در کودک بیشتر رشد کند. جالب آن که به نظر میآید میزان رفتارهای مثبت در کودکانی که مورد علاقهی دیگران نیستند، با آنانی که نه مورد علاقه هستند و نه کسی از آنها تنفر دارد، تفاوتی نشان نمیدهد ( مسترز Masters، و فورمن Furman، 1981 ).
پذیرش دیدگاههای دیگران و برقراری ارتباط صحیح.
توانایی داوری دربارهی دیدگاههای دیگران و برقرار کردن ارتباط صحیح، به حکم تجربه به این طریق اندازه گیری میشود که از کودک میخواهند تا در یک بازی « گفتن کلمهی رمز » (1) راهنماییهای صحیحی ارائه کند، یا آن که چیری را از دید فرد دیگری به توصیف در آورد ( برای مثال، این تودهی مکعب از نظر فلانی به چه چیز شباهت دارد ) توانایی کودک در ارائهی راهنماییهای مفید، بازتابی از توانایی برقرار کردن ارتباطی ارجاعی محسوب خواهد شد- بدین معنی که کودک میتواند دیدگاههای دیگران بپذیرد و از آن دیدگاه ارتباط برقرار کند. این مهارت یکی از جنبههای مهم رشد اجتماعی است ( سلمان Selman، 1976؛ شانتز، 1975 ).
گوتمن و همکارانش (1975) پی بردند که کودکان محبوب راهنماییهای بهتر و توضیحات مفیدتری عرضه میکنند، همچنین پی برده شد که در میان پسران کلاس پنجم و ششم کلاسهای ویژهی مبتلایان به اختلالات عاطفی، کناره گیری از اجتماع با توانایی اندک پذیرش دیدگاههای دیگران در ارتباط است ( واترمن Waterman، سوبسکای Sobesky، سیلورن Silvern، اوکی Aoki، و مک کولی McCaualy، 1981 ). تلاشهایی که برای کارورزی در پذیرش دیدگاههای دیگران به عمل آمده، بطور کلی در بهبود این توانایی موفق بوده است. پیشنهادهای دیگری نیز وجود دارد که احتمال میدهد این بهبودی، از بهبودی در سازگاری کلی مایه میگیرد ( اربیان Urbain، و کندال Kendall، 1980 ).
آغازی گری برای رابطهی متقابل.
روشن شده است هنگامی که از کودکان محبوب و غیرمحبوب خواسته شد تا ایفای نقش کنند و دوستی بیابند، این دو گروه رفتاری متفاوت خواهند داشت ( گوتمن و همکاران، 1975 ). کلاس سومیها و کلاس چهارمیهایی که در میان همسالانشان محبوبتر بودند، بیشتر تمایل داشتند که نقش آغازگر رابطه متقابل را داشته باشند- یعنی با سلام کردن، دامنه اطلاعات، ارائه پیشنهادهایی برای ملحق کردن نفر مقابل به گروه خود، و در خواست اطلاعات، باب دوستی میگشایند. از سوی دیگر، گرین وود و همکارانش، گزارش کردهاند که کودکان گوشه گیر از اجتماع تمایل کمتری دارند که به واکنش کودکان آغازگر، واکنش نشان دهند، و زمانی هم که در صدد پاسخگویی بر میآیند، پاسخشان کلامی نیست ( هابس و گرین وود 1981 ).
درمان کودک گوشه گیر
سالهای اخیر شاهد ظهور یکبارهی برنامههای جدیدی بوده، که برای بهبودی مهارتهای اجتماعی کودکان آماده شده است. مرور کامل این برنامهها خارج از دید این بخش است، امّا چندین مروز تازه که در این باب به عمل آمده است، خلاصه و نقد خوب از این نوشتهها به دست میدهد، و بخصوص به تلاشهایی اشاره دارد که برای درمان کودکان گوشه گیر صورت گرفته است ( کومبز Combs و اسلابی، 1977؛ کانگر Conger و کین Keane، 1981؛ فورمن Forman، 1980؛ کندال Kendall، 1981؛ استرین Strain، و فاکس Fox، 1981 ). تفاوتهایی که در تعریف افراد گوشه گیر، انزواطلب، شرمگین، فاقد مهارتهای اجتماعی، و کودک غیر محبوب دیده میشود، سبب شده است اقدامات توصیه شده به اشکال مختلفی ارائه شود.
برخی از دست اندرکاران تلاشهایشان را بر پیشینه و پیامدهای روابط متقابل ضعیف با دوستان و همسالان متمرکز کردهاند. آلن، هارت (Hart) بوئل (Buell)، هاریس (Harris)، و ولف، 1964؛ واکر (Walker)، گرین وود، هاپس، و تاد (1979) نشان دادهاند که اگر افزایش تماس با همسالان تقویت شود، مؤثر خواهد افتاد. در عین حال، تقویت کردن روابط متقابل به میزان زیاد نیز میتواند، پرخاشجویی غیر قابل قبولی به وجود آورد ( کیربای Kirby، و تولر Toler، 1970 )، و بدینوسیله به نامحبوب بودن کودک بینجامد ( کانگر، و کین، 1981 ).
نمایش فیلمهای تهیه شده از مدلها به کودک منزوی پیش دبستانی نیز میتواند در رفتار او تأثیر مثبت بگذارد ( اُکانر Oconner، 1972، 1969 ). در عین حال در مورد شماری از روشهای به کار رفته در این مطالعات، نگرانیهایی ابراز شده است، و روشن نیست آیا این تأثیر به واسطه مشاهده مدل بوده است یا آن که عوامل دیگری مانند مربی گری، و نحوه آموزش بر آن تأثیر گذارده است ( کانگرو کین، 1981 ).
چندین تن از پژوهشگران آشکارا تکنیکهای مربی گری- آموزش دهی را به کار گرفتهاند. این تکنیکها از شیوههای مختلفی بهره میگیرد، که از جملهی آنها آموزش دهی، مدل سازی و تقویت است ( برونشتاین Bornstein، وبلاک Bellack، و هرسن Hersen، 1977؛ گوتمن، گونزو Gonso، و شولر Schuler، 1976؛ لاگرکا LaGreca و سانتوگروسی Santogrossi، 1980؛ اودن Oden، و اشر Asher، 1977 ). برای مثال، لاد ( Ladd-1981 )، کلاس سومیهایی را که از جانب دوستانشان بخوبی پذیرفته نشده بودند، در یکی از سه شرایط زیر جای داد. درمان با کارورزی مهارت، کنترل توجه، و شرایط کنترل غیر درمانی. کارورزی شامل آموزش، تمرین و تکرار توسط خود کودک و نیز با کمک مربی، و نیز بازخورد بعلاوه کارورزی در خودآزمایی میشد. هدف، عبارت بود از کسب سه مهارت کلامی: سؤال کردن، راهنمایی کردن ( ارائهی پیشنهادها و راهنماییهای مفید )، و پیشنهاد حمایت از همسالان. تفاوتهایی که از طریق مشاهدهی رفتارها، و نیز از طریق ارزیابی جامعه سنجی بین افراد دیده شد، هر دو نشان میداد که شرایط درمان، رضایتبخش بوده است.
به رغم آن که تلاش برای بهبود مهارتهای اجتماعی کودکان، بیشتر از جانب بزرگسالان اعمال میشود، شیوهی جالب در این مورد، بهره گیری از کمک همسالان است. همسالان میتوانند برای رفتار موردنظر بهترین مدل باشند. آنان از قبل در محیطی بودهاند که رفتار مربوط در آن روی میدهد، و میتوانند پیامدهایی طبیعی فراهم آورند، تا رفتار مورد نظر در طی زمان ادامه یابد. استرین (Strin) و فاکس Fox (19819 برنوشتههایی که در بارهی استفاده از همسالان به عنوان عامل تغییر کودکان گوشه گیر نوشته شده است، مروری داشتهاند. در این مرور آنان مشاهده کردند که کودکان همسال برای سه منظور با موفقیت آموزش دیدهاند: برانگیختن و تقویت کردن رفتارهای درست در کودکان منزوی از اجتماع، تلاش برای اجتماعی کردن همسالان گوشه گیرشان، و استفاده از آنها به عنوان مدلهای زندهی همسال کودکان گوشه گیر برخی تلاشها که کمتر در این راستا بودهاند، نیز مؤثر افتاده است. برای مثال تجربه نشان داده است که تلاش برای بهبود بخشیدن به رفتار یک کودکِ گوشه گیر در کلاس، اثراتی داشته که در همهی کلاس پخش شده و کودکان گوشه گیر دیگر را نیز در بر گرفته است. در برگیری گروه، یعنی تکنیکی که پاداشهای کودک گوشه گیر به سایر افراد گروه همسال نیز تعلق گیرد، نیز در عمل موفق بوده است. در حالی که تکنیکهایی که در آنها گروه همسال فقط نقش رابط را دارند، نتایج مثبتی در برداشته است، شواهد نشان میدهد که این تکنیکها در مورد همه کودکان گوشه گیر یکسان عمل نمیکنند. برای مثال دیده شده است، کودکانی که از نظر رفتارهای اجتماعی در سطح پایی تری قرار دارند، در برابر تلاش کودکان همسالشان برای تماسهای اجتماعی، کمتر واکنش نشان دادهاند تا کودکان گوشه گیر از اجتماعی که به نسبت دارای سطوح اولیهی بالاتری بودهاند ( استرین، 1977 ).
برنامهی فورمن، ریه (Rahe)، هارتاپ که در آن برای کمک به کودکان گوشه گیر از همسالان آنها استفاده میشود، چون با استفاده از روش تحقیقی پایه، بهره گیری از تلاشهای بالینی را نشان میدهد، بویژه فریبنده است. یک رشته مشاهدات آزمایشگاهی و طبیعی بسیار جالب، اهمیّت ارتباط همسالان را در مورد میمونها نشان میدهد. برای مثال دیده شده است که میمونهای نوزادی که در غیاب مادر با دوستان و همسالان خود بزرگ شدهاند، در مراحل بعدی زندگی دچار مشکلی نبودند؛ در حالی که نوزادانی که مادرشان در غیاب همسن و سالان آنها را پرورش داده بود، در رشد عاطفی و در بازی به مشکلات کوتاه مدت و دراز مدت دچار شدند ( هارلو، 1972 ). میمونهای بزرگسالی هم که در صدد برآمدند میمونهای جوانتر را کمک کنند تا بر گوشه گیری خود از اجتماع غلبه کنند در کارشان موفق نبودند. امّا در مقابل، میمونهای نوزاد، که سه ماه جوانتر بودند، توانستند بخوبی همسالان گوشه گیرشان را درمان کنند.
برای بهره گیری از این تحقیق، فورمن و همکارانش، کودکان پیش دبستانی را شناسایی کرده بودند که در کمتر از 33 درصد مشاهدات، در روابط متقابل همسالان شرکت میکردند و دست کم 10 درصد زیر میانگین کلاس خود قرار داشتند. آنان 24 نفر از این کودکان منزوی از اجتماع را در سه گروه به قرار زیر جای دادند: گروه اول، کودکانی بودند که همراه با یک « درمانگر » که 12 تا 18 ماه از خود کودکان جوانتر بود در جلسههای بازی سازمان نیافتهای شرکت داده شدند؛ در گروه دوم، درمانگر همسن کودکان بود؛ و در گروه سوم جنبه درمانی مطرح نبود ( گروه کنترل ). همان گونه که شکل *** نشان میدهد، همراه شدن یک یار جوانتر، در افزایش فعّالیّت اجتماعی کودکان گوشه گیر بسیار
شکل 1-1: میزان روابط متقابل با همسالان در کلاس درس، قبل و بعد از درمان، اقتباس از فورمن، ریه، و هارتاپ، 1979
مؤثر بود. هر دو گروهی که درمانگران همسال کودکان بودند، بهبودی نشان داد، در حالی که در مورد گروه کنترل چنین نبود. در عین حال، هفت تن از هشت کودکی که در گروه اول جای گرفته بودند، در رفتار اجتماعی دست کم 50 درصد افزایش نشان دادند. در حالی که در گروه دوم از هشت نفر تنها سه نفرشان به افزایشی در همان حدّ دست یافتند. جالب آن که تأثیر اصلی این شیوههای درمانی، تنها در افزایش میزان رفتارهای مثبت بود، نه اعمال خنثی یا تنبیهی. بدین ترتیب، پژوهشگران فرض را بر این نهادند که کارآیی جلسههای بازی، بویژه در گروه اول ( درمانگران جوانتر ) به واسطهی فرصت بیشتر تمرین و موفقیت در برقراری تماس و اداره فعّالیتهای اجتماعی بوده است.
به موازات افزایشِ درک ما از کودک گوشه گیر، بتدریج خواهیم توانست راههای موفقیت آمیز کار کردن با کودک را توسعه دهیم. واکنش مثبت نسبت به همسالان، توانایی پذیرش دیدگاههای دیگران، و مهارت در برقراری روابط متقابل، کودک محبوب را از کودکان غیر محبوب متمایز میکند. سایر ویژگیهایی که دو گروه کودکان موفق و ناموفق را در ایجاد رابطه با همسالان از یکدیگر متمایز میکند، همچنان پوشیده باقی میماند. افزوده بر آن، لازم است که انواع مختلف کودکان گوشه گیر، یعنی کودک طرد شده در مقابل کودک فراموش شده، کودکی که فاقد مهارتهای صحیح اجتماعی است در برابر کودکی که ترسش مانع برقراری رابطه با همسالانش میشود، از یکدیگر تمیز داده شوند ( داج Dodge، کول Cole، براک Brakke، 19829 ). اهمیّت رابطهی متقابل با همسالان در رشد بهنجار، این تفکیک را بسیار با اهمیّت میکند. امید آن که با افزایش درک ما از این کودکان، تلاشهایمان در این باره به نتایج بهتری منتهی شود.
پینوشتها:
1. password-type game
منبع مقاله :
ریتا ویکس - نلسون، الن سی. ایزرائل؛ (1387)، اختلالهای رفتاری کودکان، محمد تقی منشی طوسی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ هشتم