ماهان شبکه ایرانیان

اختلال رفتار مهار شده (اختلال سلوک) در کودکان

افسردگی و اضطراب در شمار عده عواملی‌اند که بزرگسالان را به سوی درمان و کسب کمک از روان‌شناسان بر می‌انگیزاند، لیکن این در مورد کودکان و نوجوانان صادق نیست

اختلال رفتار مهار شده (اختلال سلوک) در کودکان

افسردگی و اضطراب در شمار عده عواملی‌اند که بزرگسالان را به سوی درمان و کسب کمک از روان‌شناسان بر می‌انگیزاند، لیکن این در مورد کودکان و نوجوانان صادق نیست. بیشتر مشکلات کودکان و نوجوانان که در نزد متخصصان بهداشت روانی مطرح می‌شود، مربوط به مشکلات رفتاری غیرعادی ایشان و بیرون گرایانه است. در میان اختلالات رفتاری (1)، اختلال سلوک بیشترین مشکلات را برای خانواده و جامعه پدید می‌آورند.
"اکبر" نسبت به سنش درشت و از نظر جسمانی قوی و همچنین زورگو بود، قلدری می‌کرد و هیچ ‌یک از بچه‌ها حریف او نبودند. با اینکه دوازده سال بیشتر نداشت، با بچه‌های چند سال بزرگ‌تر از خود معاشرت داشت. روزی ساعت یک و نیم بعد از نیمه شب پلیس او را به خانه آورد. روز قبل از خانه گریخته بود، در اتومبیل پارک‌شده‌ای را باز کرده و آنجا خوابیده بود. آنگاه او را به اتهام سرقت مغازه‌ی لوازم خانگی دستگیر کرده بودند. قبل از آن نیز بارها مورد بازرسی مسئولان مدرسه قرار گرفته، چند بار جنگ و دعوا راه انداخته، چند روز پیاپی از مدرسه گریخته بود. مادر اکبر اظهار می‌کند که نمی‌تواند پسرش را کنترل کند. معلمانش هم گزارش دادند، اکبر نزاع‌طلب، خودسر و خشن است و به بچه‌های دیگر کلاس ظلم می‌کند. اکبر تاکنون هیچ اظهارنظری درباره‌ی اختلال خود نکرده است، اما در پاسخ به مسئولان مدرسه با لهجه‌ی عامیانه‌اش می‌گوید: "من هیچ مسئله‌ای ندارم". لیکن تمام گزارش‌ها و شواهد نشان می‌دهند او رفتار اجتماعی مناسبی ندارد و همه‌ی اطرافیانش را آزار داده و به آنها صدمه رسانده است در واقع، مادر اکبر از حرکات غیرعادی و آشفتگی عاطفی او ابراز نگرانی می‌کند.

ویژگی ها

اکثر قریب به اتفاق کودکان در دوران کودکی گاهی مقررات خانوادگی یا قوانین اجتماعی را نقض کرده یا از فرمان بزرگ‌ترها سرپیچی کرده‌اند، اما هیچ‌گاه نمی‌توان تمام کودکان را دارای اختلالات سلوک شمرد. حال این پرسش مطرح می‌شود که، چه سطحی از تخلف با منازعه لازم است تا بتوان رفتار کودکی را نسبت به آن، غیرعادی دانست؟
در DSM-IV-TR چهار ویژگی اساسی اختلال سلوک عبارت است از الگوی پابرجا و تکرار شونده‌ای که مشتمل بر نقض حقوق اساسی دیگران و تجاوز از هنجارهای اصلی اجتماعی متناسب با سن کودک یا نوجوان است. این موضوع خاص یک مکان و وابسته به موقعیت بخصوصی نیست، بلکه مشکلات رفتاری در خانه، مدرسه، اجتماع و در میان همسالان و همکلاسان کاملاً آشکارند. ویژگی مشترک اختلال سلوک، تندخویی یا پرخاشگری است که به صورت ظلم و ستم یا بی رحمی، خسارت به اموال دیگران یا به راه انداختن آتش‌سوزی، بروز می‌کند.
براساس ملاک‌های DSM-IV-TR، اختلال سلوک شامل الگوی مداوم، پابرجا و تکراری رفتار می‌شود که در آن حقوق طبیعی دیگران با قوانین اجتماعی نقض می‌شود. حداقل سه مورد از این کارهای خلاف باید در دوازده ماه گذشته و حداقل یکی از آنها در شش‌ماه گذشته‌ی رفتارهای یک کودک مشاهده شده باشد.
1. پرخاشگری و حمله به مردم یا حیوانات.
الف. زورگویی، قلدری و تهدید برای تسلیم ساختن یا ترساندن دیگران دارد؛
ب. اغلب جنگ و جدال یا دعوا راه می‌اندازد؛
ج. استفاده از وسایل یا اسلحه‌ای که بتواند آسیب بدنی جدی ایجاد کند؛
د. در عمل نسبت به دیگران بی‌رحمی روا می‌دارد؛
ه. در عمل نسبت به حیوانات، بی‌رحمی، خشونت و ستم می‌کند؛
و. دست به سرقت توأم با درگیری با دیگران می‌زند؛ و
ز. کسی را به زور به اجرای عمل جنسی وادار می‌کند.
2. انهدام یا نابودی اموال و متعلقات دیگران.
ال. به عمد و از روی قصد جایی را آتش می‌زند یا موجب خسارت می‌شود؛
ب. به عمد اموال دیگران را خراب می‌کند یا از بین می‌برد؛
3. فریب دیگران یا سرقت از آنها.
الف. بدون اجازه وارد خانه، ساختمان یا اتومبیل کسی می‌شود؛
ب. اغلب برای به دست آوردن موافقت کسی یا گرفتن چیزی از او، دروغ می‌گوید یا از انجام تعهدات خود امتناع می‌ورزد؛ و
ج. اشیای پرارزشی را بدون متوجه شدن صاحب آنها می‌دزد.
4. از مقررات تخلف کرده و قوانین را نقض می‌کند.
الف. با وجود منع والدین، شب‌ها دیر به خانه می‌آید (این کار را قبل از 13 سالگی انجام داده است)؛
ب. حداقل دوبار، در حالی که با پدر و مادر یا سرپرستان خود در اتاق خوابیده است، شبانه از خانه فرار کرده و تا صبح به خانه برنگشته است؛ و
ج. اغلب از مدرسه گریخته و در کلاس حاضر نشده است (این کار را قبل از سیزده سالگی شروع کرده است).
این اختلال موجب بروز اختلال در کارکردهای اجتماعی، تحصیلی و شغلی می‌شود و در مورد افراد بالای 18 سال این ملاک‌ها شامل اختلال شخصیت ضد اجتماعی نمی‌شود (انجمن روان‌پزشکی آمریکا، DSM-IV-TR، 2000).
در نوع خفیف این اختلالات، مشکلات رفتاری علاوه بر اینکه برای تشخیص لازم‌اند، یا بسیار معدودند یا وجود ندارند. مشکلات رفتاری موجود نیز موجب آزار کم و بیش اندکی برای دیگران می‌شوند (مانند دروغ‌گویی و فرار از منزل). در نوع متوسط اختلال سلوک میزان مشکلات رفتاری و تأثیرات آن بر دیگران بین حد خفیف و شدید قرار دارد (مانند دزدی بدون قربانی کردن دیگران یا تخریب اموال آنان). در نوع شدید، علاوه بر ملاک‌های مطرح شده مشکلات رفتاری متعددی مشاهده می‌شود که زیان‌های قابل توجهی را متوجه جان و مال دیگران می‌سازد، مانند رابطه‌ی جنسی اجباری، بی‌رحمی بدنی، به کارگیری اسلحه و ورود غیر قانونی به املاک مردم (نلسون و ایزرائیل (2)، 2000).

اختلال لجبازی – نافرمانی (3)

این اختلال از لحاظی با اختلال سلوک شباهت دارد. در اختلال سلوک، الگوی رفتار فرد به گونه‌ای است که حقوق اساسی دیگران نادیده گرفته می‌شود، حال آنکه الگوی رفتار در اختلال لجبازی و نافرمانی رفتارهای منفی‌گرایانه، خصومت‌آمیز و ستیزه‌جویانه است (هیوارد (4)، 2000). این رفتارها باید مکرر و بادوام باشد (حداقل 6 ماه) و با وقوع مکرر حداقل چهار مورد از رفتارهایی که در پی می‌آیند، مشخص می‌شود، از کوره در رفتن، مشاجره با بزرگسالان، سرپیچی عمدی و امتناع از اطاعت دستورها یا قواعد بزرگسالان، انجام عمدی کارهایی که موجب ناراحتی دیگران می‌شود، زودرنجی، حساسیت و دلخوری سریع از اعمال دیگران، سرزنش دیگران برای اشتباهات و بدرفتاری‌های خود، عصبانیت و بدخلقی، کینه‌ورزی و انتقام‌جویی. شایان ذکر است که این رفتارها باید با فراوانی و بیشتر از حد بهنجار وجود داشته باشند و موجب بروزاختلال چشمگیر در کارکرد اجتماعی، شغلی و تحصیلی فرد شوند. رفتارهای منفی‌گرایانه و لجبازی به شکل یکدنگی مستمر، مقاومت در برابر درخواست‌های دیگران و عدم تمایل به مصالحه و سلطه‌پذیری یا جروبحث با بزرگسالان یا همسالان ظاهر می‌شوند. تظاهرات اختلال در محیط خانه مشاهده می‌شود، ولی در مدرسه و سایر مکآن‌ها چندان آشکار نیست. افرادی که این اختلال را دارند، خود را لجباز و نافرمان تلقی می‌کنند و رفتارهای خود را به عنوان واکنشی در برابر شرایط یا فشارهای غیرعادلانه‌ی محیطی توجیه می‌کنند. ویژگی‌ها و اختلالات همراه با اختلال لجبازی – نافرمانی با توجه به سن و جنس متفاوت است. پسرانی که در دوران پیش دبستانی بدخلقی دارند و تکانشی رفتار می‌کنند، با احتمال بیشتری به اختلال لجبازی – نافرمانی مبتلا خواهند شد. در خلال سال‌های دبستان عزت نفس پایین، خلق ناپایدار، ضعف در تحمل ناملایمات، ناسزاگویی و استعمال زودهنگام مشروبات الکلی، دخانیات و مواد مخدر نیز در این کودکان مشاهده می‌شود. آنها اغلب با والدین، معلمان و همسالان خود تعارض دارند. در DSM-IV-TR ملاک‌های تشخیصی زیر برای اختلال لجبازی – نافرمانی ذکر شده است:
نوجوان: اغلب عصبانی می‌شود و پرخاش می‌کند؛
- اغلب با بزرگ‌ترها به مشاجره می‌پردازد؛
- اغلب به اصول و مقررات بی‌اعتنایی می‌کند و از پذیرفتن دستورات بزرگسالان امتناع می‌ورزد؛
- اغلب از روی عمد مردم را می‌رنجاند و آزار می‌دهد؛
- اغلب دیگران را به سوء رفتار، بی‌ادبی و اشتباه متهم کرده و آنها را مقصر معرفی می‌کند؛
- اغلب از کوچک‌ترین تذکر دیگران به خشم می‌آید و واکنش بد نشان می‌دهد؛
- اغلب خشمناک و کینه‌توز است و از دیگران منزجر می‌باشد؛ و
- اغلب درصدد تلافی است و با این و آن دشمن است.
لوبر وان کامن و موگان (5) (1993) حدود پانصد پسر 3 تا 16 ساله را در طول سه سال مورد مطالعه قرار دادند و سه مسیری را که به مشکلات رفتاری نابهنجار منتهی می‌شوند، شناسایی کردند. بنابه نظر آنها، گذرگاه رفتارهای آشکار ضد اجتماعی این پسران به صورت درگیری‌هایی مانند جنگ و دعوا، مشاجره، کشمکش و تندخویی مشاهده می‌شود. اما رفتارهای پنهان آنان به صورت رفتارهایی مانند دزدی، فرار از مدرسه و دروغ‌گویی دیده شده است.
مشکلات سلوک بویژه در کودکانی که به مراکز مشاوره مراجعه می‌کنند، بسیار شایع است. بنا به نظر مک‌ماهون و استس (6) (1997)، اختلال سلوک یکی از شایع‌ترین اختلالات کودکان است و میزان شیوع آن بین 2 تا 10 درصد برای اختلال سلوک (خلاف‌های ضد اجتماعی) و 6 تا 10 درصد برای اختلال لجبازی – نافرمانی است. بیش از 50 درصد نوجوانان اعتراف به سرقت کرده‌اند و 45 درصد اعتراف می‌کنند سبب نابودی اموال و دارایی دیگران شده‌اند. ولز و فورهند (7) (1985) در دانشگاه جورجیا متوجه شدند 33 تا 75 درصد مراجعان درمانگاهی دارای اختلال سلوک‌اند.
تعداد پسران و دختران مبتلا به اختلال سلوک متفاوت است. البته تعیین میزان دقیق پراکندگی جمعیت دشوار است. زیرا ملاک‌های تشخیصی بسیار متنوع و نوع ارزیابی‌های انجام شده متغیرند. با این حال، مطالعات گوناگون نسبت اختلال سلوک پسران به دختران را 3 به 1 تا 7 به 1 گزارش کرده‌اند (ارلس (8)، 1996). بیشتر پسرها بزهکاری را در کمتر از 10 سالگی شروع کرده‌اند، لیکن در دختران، متوسط سن شروع اختلال بین 13 تا 16 سالگی است. بعضی تفاوت‌های پسر و دختر، در نوع عمل هم چشمگیر است، برای مثال، دزدی بیشتر در میان پسران و سوءرفتارهای جنسی در میان دختران شیوع بیشتری را نشان می‌دهد. اگرچه فرهنگ و سبک زندگی نقش مهمی در رشد و ابراز اختلالات سلوکی دارند، با این حال، این گونه اختلالات در سراسر جهان و در همه‌ی کشورها یافت می‌شوند.
نوجوانان متجاوز و پرخاشگر اغلب کاستی‌های شناختی دارند (سگوین، پیل، هاردن، ترمبلی و بولریس (9)، 1995). آنها در مهارت‌های اجتماعی دچار نقص‌اند. به نظر می‌رسد، کودکان دارای اختلال سلوک بیشتر از کودکان سالم درباره‌ی راه‌حل‌های تجاوزکارانه فکر می‌کنند و کمتر احتمال دارد درباره‌ی راه‌حل‌های مناسب اجتماعی برای مشکلات مربوط به روابط بین فردی بیندیشند (فیشلر (10) و کندال، 1988).
کودکان متجاوز هنگام فکر کردن درباره‌ی تعامل‌های اجتماعی، تحریف‌های شناختی از خود به نمایش می‌گذارند. داج (11) (1985) این تمایل را در درسته‌ای از کودکان مورد بررسی قرار داد. او برای آنها نوارهای ویدئویی به نمایش گذاشت. در تصویری، کودکی کاری می‌کرد که واکنش منفی کودک دیگری را بر می‌انگیخت. سپس از کودکانی که در این آزمون شرکت داشتند، می‌خواستند توجیهی برای رفتار هنرپیشه‌ی جوان انتخاب کنند. این مطالعات نشان داد که کودکان با روحیه‌ی متجاوز بیش از کودکان آرام نظر می‌‌دادند. آنها می‌گفتند "هنرپیشه‌ی فیلم قصد دشمنی و جدال دارد و گویی به عمد می‌خواهد سبب خشونت شود"، برعکس نوجوانان آرام می‌گفتند، "آن عمل هنرپیشه فیلم اتفاقی بوده و سوءنیتی در برنداشته است."
دستاوردهای پژوهشی مبین این است که نوجوانان پرخاشگر و ستیزه‌جو نوعی گرایش یا تعصب به اعمال خصومت‌آمیز دارند. وقتی موقعیتی مبهم باشد، آنها مایلند جنبه‌های منفی را در نظر بگیرند و سوءنیت را به دیگران نسبت دهند. همین تحریف است که ممکن است کودک را برانگیزد تا به تلافی برخیزد.

نقش خانواده

خانواده مهم‌ترین بافت اجتماعی است که در رشد کودکان مؤثر است. پژوهش‌های بسیاری این عقیده را تأیید کرده‌اند که خانواده عامل اصلی در ایجاد اختلالات سلوک است. چهار الگوی رفتار به طور معمول در خانواده‌های نوجوانانی که اختلالات سلوک دارند، مشاهده شده است. نامتعال بودن والدین، طرد نوجوان از سوی پدر و مادر، نبودن انضباط یا سرپرستی خوب برای کودکان و کشمکش و تعارض در خانواده از جمله عوامل مؤثر در بروز اختلال سلوک به شمار می‌آیند (هترینگتون، لاو اوکانر، 1993).
والدین کودکانی که دارای اختلال سلوک‌اند خود اغلب نامتعادل‌اند، ناسازگاری‌ها، خشم و گاه رفتار خلافکارانه را بروز می‌دهند. مشکلات زناشویی هم می‌تواند در رفتار ستیزه‌جویانه‌ی کودکان سهمی داشته باشد (مان و مک‌کنزی (12)، 1996). پدر یا مادر بسیاری از کودکان با اختلال سلوک دارای اختلال شخصیت ضداجتماعی بوده‌اند (راتر و کوین‌تن (13)، 1984). الگوهای افراطی‌تری مانند رفتار جنایتکارانه و اعتیاد به مشروبات الکلی بخصوص در پدر، کودک را در معرض خطر ابتلا به اختلال سلوک قرار می‌دهد.
شیوه‌ی برخورد والدین نیز در مشکلات رفتاری فرزندان تأثیر می‌گذارد. پدر و مادرانی که در برآوردن نیازهای فرزندانشان به گونه‌ی قهری و منفی عمل می‌کنند، کودکان خود را در معرض ابتلا به اختلالات سلوک قرار می‌دهند. اگرچه سنجش دقیق شیوه‌های تربیتی والدین دشوار است، اما به نظر می‌رسد همبستگی قوی‌ای میان روابط منفی پدر – فرزند یا مادر – فرزند و رفتار جامعه‌ستیزی در نوجوانان وجود دارد (لوبر، 1990). گونه‌ی افراطی شیوه‌ی تربیتی نامناسب والدین سوء استفاده‌ی جسمانی از فرزندان است. در مطالعه‌ای که از جوانان سیاه‌پوست و نژادهای قفقازی آمریکایی به عمل آمد، آنهایی که در کودکی مورد سوء استفاده‌ی جسمانی قرار گرفته بودند، بیش از سایر جوانان دارای اختلال سلوک بودند (داج، پتیت، باتز و والنت (14)، 1995). این داده‌ها با هم مرتبط‌‌اند، اگرچه این همبستگی‌ها نمی‌توانند علت‌یابی دقیقی عرضه کنند، اما می‌توان اظهار داشت تجربه‌ی سوءاستفاده‌ی نگرش کودکان را تغییر می‌دهد و موجب می‌شود آنها جهان را مکان خطرناکی ببینند که در آن تجاوزگری راه حل مشکلات است. در مطالعه‌ی دیگری از پسران دانمارکی که دارای پدران الکلی بودند، معلوم شد آنان در دوران کودکی مورد سوءاستفاده‌ی جسمانی از سوی پدران خود قرار گرفته‌اند (پولاک (15) و همکاران، 1992).
مشاهده‌ی استفاده از خشونت بین پدر و مادر، عامل مهمی در ایجاد اختلال سلوک فرزندان به شمار می‌رود. پاترسون، چامبرلین و راید (16) (1987) الگوهای جامعه‌ستیزی تعامل والدین و فرزندان را مورد مطالعه قرار دادند. این پژوهش شامل بررسی تعامل والدین و فرزندان دارای اختلال سلوک بود. یافته‌ها نشان دادند که پدران و مادران در تربیت و انضباط مناسب فرزندان خود دچار مشکلاتی بوده‌اند. بنا به تحلیل پاترسون و همکاران، والدین فرزندان مبتلا به اختلال سلوک به دو گونه‌ی ناهماهنگ موجب ایجاد رفتارهای نامناسب کودکان خود می‌شوند. والدین اغلب با خنده، رفتارهای قهرآمیز کودکان خود مانند مطالبه، دادزدن، تمرد، بی‌اعتنایی و مشاجره را تقویت می‌کردند. به این ترتیب به دنبال این تقویت که با توجه پدر و مادر فراهم شده بود، کودک یاد می‌گرفت رفتارهای قهرآمیز و خشن بروز دهد. کودک به مرور زمان می‌آموزد، قهرآمیزتر و خشن‌تر رفتار کند و به پرخاشگری کلامی و سپس به پرخاشگری غیرکلامی متوسل شود. در مطالعه‌ی مذکور والدین رفتارهای مثبت کودک را نادیده می‌گرفتند یا به طور ناشایستی به آنها پاسخ می‌دادند، در نتیجه نوجوان در مقابل اعمال جامعه‌ستیز خود پاداش می‌گرفت، اما از آموختن رفتار موافق و مناسب ناکام می‌ماند. به نظر پاترسون و همکاران (1982)، ضعف تربیتی پدر و مادر سبب ایجاد رفتار جامعه‌ستیزی در فرزندان و حتی افزایش آن می‌شود.
پژوهش‌های رایس و همکاران (17) (1995) نیز تأثیر روابط متقابل و قهرآمیز والدین و فرزندان خانواده را حمایت کرده است. آنها 708 خانواده را مطالعه کردند. بعضی از این خانواده‌ها دارای کودکان دوقلوی همسان (93 نفر) و برخی ناهمسان (99 نفر) بودند. این پژوهشگران گزارش دادند که حدود 60 درصد واریانس رفتار ستیزه‌جویانه‌ی نوجوانان می‌تواند به رفتارهای منفی‌گرایانه و پرتعارض والدین مربوط باشد که به طور مستقیم متوجه نوجوانان می‌گردد.

پیش آگهی

بسیاری از نوجوانان یکی از ملاک‌های اختلال سلوک را نشان می‌دهند. باید در نظر داشت که فقط یک حادثه‌ی خشن یا تجربه‌ی تعارضی کوتاه‌مدت موجب نمی‌شود آن را اختلال تلقی کرد. فقط در میان آن دسته از کودکانی که اختلالات سلوک تداوم داشته باشد، احتمال دارد رفتارهای جامعه‌ستیزی به سنین بالاتر کشانده شود. در هر صورت، الگوی مشکلات رفتاری الگوی ساده‌ای نیست. آن دسته از بزرگسالانی که سخت جامعه‌ستیز شناخته شده‌اند، تاریخچه‌ی طولانی از رفتارهای ناموزون را در کودکی خود داشته‌‌اند، لیکن تمام کودکان دارای اختلال سلوک در بزرگسالی جامعه‌ستیز نمی‌شوند (موگام و راتر (18)، 1998). شواهدی دال بر وجود الگوهای رفتاری جامعه‌ستیزی و تجاوزگری طی نسل‌ها وجود دارد. در واقع، شاید مهم‌ترین ویژگی اختلال سلوک، پایداری و تداوم رفتار در طول زمان باشد (لاهی (19) و همکاران، 1995). اولین نشانه‌های اختلال سلوک کودک با رفتارهای تجاوزگری و جامعه‌ستیزی او در بزرگسالی رابطه دارد (رابینز (20)، 1978؛ ارون و هوسمان (21)؛ 1990). رفتار تجاوزکارانه، در صورتی که درمان نشود، طی سی‌سال پایدار می‌ماند. موگام و راتر (1998) اظهار داشته‌اند، وقتی مطالعات انجام شده بررسی می‌شوند، در طول زمان هم پیوستگی و دوام و هم انفصال و فروپاشی در رفتارها به چشم می‌خورد. در هر صورت مشکلاتی مانند افت تحصیلی، رابطه با همسالان، رفتار و سبک تربیتی پدر و مادر و از این قبیل، خطرهایی برای رفتار آغازین کودک و اختلال سلوک او محسوب می‌شوند (دی‌شیون، فرنچ و پاترسون (22)، 1995).

درمان

با توجه به اینکه در شکل‌گیری اختلالات سلوک عوامل متعددی نقش دارند، در فرایند درمان نیز به روش‌های چندگانه توجه شده است. همزمان با تحول کودک تعامل او با سیستم‌های دیگر بیشتر می‌شود. خانواده، همسالان، مدرسه و تسهیلات اجتماعی در فرایند درمان اهمیت دارند. روان‌درمانی فردی، خانواده درمانی، دارو درمانی و آموزش مهارت‌های اجتماعی از مهم‌ترین روش‌هایی هستند که در سال‌های اخیر برای درمان اختلالات سلوک به کار برده شده‌‌اند. سنی که درمان شروع می‌شود نیز در دستیابی به بهبود فرد حائز اهمیت است.
درگیر ساختن خانواده با مشکل درمان کودکان اهمیت اساسی دارد. هنگامی که والدین با علاقه فرایند درمان را دنبال می‌کنند و دستورات درمانگر را به کار می‌بندند، نتیجه‌ی بهتری حاصل می‌شود. البته کاهش تنش در این خانواده‌ها بسیار دشوار است (جرتن (23)، 2000)
پژوهش‌ها (ترمبلگ (24) و همکاران، 1992) نشان داده‌اند آموزش مهارت‌های اجتماعی به کودکان با اختلال سلوک و خانواده‌های آنان تأثیربسیاری بر کاهش رفتارهای پرخاشگرانه و ضداجتماعی این کودکان دارد. از آنجا که متغیرهای مربوط به مدرسه نیز در ایجاد و نگهداری اختلال سلوک نقش دارند، در فرایند درمان نیز با اهمیت به شمار می‌آیند. گارمزی (25) (1994) عوامل مربوط به مدرسه را مورد مطالعه قرار داد. نتایج یافته‌های او مبین این است که آماده کردن بستر مناسب برای پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان با اختلال سلوک در کاهش رفتارهای ضداجتماعی آنان نقش دارد.
چگونه می‌توان از اختلال سلوک جلوگیری کرد؟ فوت، یبرگ و شومان (26) (1998) نمونه‌ای از برنامه‌های پیشگیرانه مانند آموزش مهارت‌های حل مشکلات زندگی را در مورد جوانان 12 – 13 ساله به کار بردند که در آن روش‌های خاصی در حل و مواجهه با مشکلات ارائه شده بود. پس از پایان دوره‌ی آموزشی، از دانش‌آموزانی که تحت آموزش قرار گرفته بودند، ارزیابی به عمل آمد. یافته‌ها نشان داد که آنان در غلبه بر مشکلات شخصی و کنترل انگیزه‌ها، کاهش مصرف الکل و کسب محبوبیت موفقیت نسبی داشته‌اند.
اعتقاد بر این است که مداخله‌های خانواده مدار نیز برای پیشگیری از مشکلات سلوکی کودکان و نوجوانان بسیار سودمندند. این مداخله‌ها برای کودکان سنین پیش دبستانی و ابتدایی طراحی شده‌اند و متمرکز بر نقش والدین یا افرادی که از کودک نگهداری می‌کنند، در جامعه‌پذیری کودکان هستند (تامپسون (27)، 2004). در این مداخلات بر نقش مهم روابط والد – کودک و والدین با یکدیگر و تأثیر روابط با همسالان و فعالیت‌های خارج از خانه تأکید می‌شود و به والدین آموزش داده می‌شود تا با افزایش روابط خانوادگی و اکتساب مهارت‌های اجتماعی و حل مسئله، محیطی امن و جذاب برای کودکان خود فراهم آورند و بدین ترتیب از میزان ارتباط کودکان خود با همسالان دارای اختلالات رفتاری بکاهند (بارت و آلن دیک، 2004).
آموزش والدین، اغلب برای درمان اختلال سلوک مؤثر واقع می‌شود. در خانواده درمانی، مهارت‌هایی برای اداره و بهسازی کودکان، به والدین آموخته می‌شود. هدف این درمان، تحلیل بردن و کاهش اعمال متقابل قهرآمیز همراه با رفتار جامعه‌ستیز در خانواده است. در این روش درمانگر و خانواده، هدف‌هایی را بر مبنای ایجاد تغییراتی در رفتارهای مورد نظر خود تعیین می‌کنند. والدین از طریق دستورات کتبی، کار با درمانگر و انجام تکالیف، چگونگی تشخیص مشکلات رفتاری را می آموزند. برای مثال، آنان می‌آموزند یک رفتار نابهنجار را مشاهده کرده، آنگاه میزان آن را ثبت کنند، رفتار صحیح و معقول را به طور شایسته پاداش دهند و از پاداش دادن به رفتار نامطلوب خودداری کنند (هنگلر و بوردوین (28)، 1990).
مطالعات گوناگون دیگر حاکی از این است که خانواده درمانی می‌تواند به اصلاح و بهبود رفتار کودکان منتهی شود، از اقدامات جامعه ستیزانه‌ی آنها بکاهد و با پیگیری‌های کوتاه‌مدت، نتایج مطلوبی به بار بیاورد. در مطالعه‌ای که توسط چامبرلین و راید (1987) صورت گرفت، مشخص شد وجود انضباط در رفتار پدر و مادر، کاهش رفتار جامعه ستیزی فرزندان را به دنبال دارد، حال آنکه در خانواده‌هایی که رفتار انضباطی آنها دگرگون نشده بود، هیچ گونه تغییری در خط‌مشی تجاوزگری و جامعه‌ستیزی فرزندان مشاهده نشد. برنامه‌های آموزشی مبتنی بر خانه در بیشتر اوقات موجب اصلاح رفتار کودکان بویژه در مدرسه شده و حتی موجب کاهش رفتارهای انحرافی خواهران یا برادران نوجوان شده است (فورهند و مک ماهون (29)، 1981). موفقیت درمان زمانی بیشتر است که کودکان دارای مشکلات زود و به موقع شناسایی شوند.
شناخت – رفتار درمانگری نیز روش درمانی دیگری است که در مورد اختلالات سلوک به کار برده می‌شود. این نوع درمان تفکر ضعیف، ناقص و تحریف‌شده‌ای را هدف قرار می‌دهد که موجب اختلال سلوک شده است. درمان‌های شناختی - رفتاری به کودکان می‌آموزند که صبر کنند، فکر کنند و در حل مشکلات تعمق نمایند و سپس به عمل بپردازند، نه اینکه از روی انگیزه‌ی آنی دست به کاری بزنند. برنامه‌های درمانی مبتنی بر شناخت – رفتار درمانگری، اغلب مهارت‌های حل مسئله را آموزش می‌دهند و زمینه را برای ایفای نقش یا کسب تجربه‌ی حقیقی برای کودکان به منظور تصحیح آموخته‌های نابجا در اجتماع مانند انحرافات فکری تعصب‌آمیز و خصومت با دیگران فراهم می‌کنند. برای مثال، در برنامه‌ای که هدفش غلبه بر خشم بی‌مورد است، درمانگر فرایند حل مسئله را به مراجعان می آموزد و از کودکان می‌خواهد بدون تحریک‌پذیری بر خشم و هیجان بی‌مورد خود فائق آیند (لاکمن، وایت و ویلند (30)، 199). درمانگر تکالیفی برای خارج از جلسات آموزشی کودکان تعیین می‌کند و فرصت‌هایی را فراهم می‌سازد تا آنها مهارت‌های جدیدی را در مواجهه با موقعیت‌های تحریک‌آمیزو خشمگین کننده، تمرین کنند، سپس برای اصلاح رفتارشان پاداش‌هایی می‌دهد.
درجه‌بندی کودکان از سوی معلمان و والدین، ثبت فراوانی رفتارهای مشکل‌ساز، بررسی پیشرفت در مدرسه و میزان شرکت در فعالیت‌های اجتماعی فرد، درمانگر را در تشخیص و طرح برنامه‌ی درمان یاری می‌دهند (لاکمن، 1992).

خلاصه

اختلالات سلوک شامل رفتارهایی می‌شود که حقوق اساسی دیگران و هنجارهای اجتماعی متناسب با فرهنگ جامعه را نقض می‌کند. تجاوزگری، خسارت به اموال، سرقت و تقلب از جمله خلاف‌های نوجوانان دارای اختلال سلوک به شمار می‌آیند. اختلال سلوک، بیشتر در میان پسران رواج دارد. پژوهش‌ها نشان می‌دهند، جوانان دارای اختلال سلوک تمایل دارند انگیزش‌های منفی خود را به دیگران نسبت دهند. آشفتگی‌های خانوادگی و سرپرستی نامناسب از کودکان از جمله عوامل مؤثر در بروز اختلالات سلوکی است. اگرچه درمان‌هایی از قبیل خانواده درمانی و درمان شناختی – رفتاری، در مورد همه‌ی سنین نتایج سودمندی به بار آورده‌اند، لیکن تأثیرپذیری افراد کم‌سن‌تر برای درمان خیلی بیشتر است. مشکلات اختلال سلوک ممکن است تا بزرگسالی هم ادامه یابد.

پی‌نوشت‌ها:

1. behavior disorder.
2. Nelson & Israel.
3. oppositional – defiant disorder.
4. Heward.
5. Loeber Van Kammen & Maughan.
6. Mc Mahon & Estes.
7. Wells & Forehand.
8. Earls.
9. Seguin – Phil – Harden – Tremblay & Boulerice.
10. Fischler.
11. Dodge.
12. Mann & Mac Kenzie.
13. Rutter & Quintan.
14. Pettit, Bates & Valente.
15. Pollock.
16. Patterson – Chamberlain & Reid.
17. Reiss.
18. Maugham.
19. Lahey.
20. Robins.
21. Eron & Huesman.
22. Dishion, French & Patterson.
23. Gerten.
24. Tremblag.
25. Garmezy.
26. Foote, Eyberg & Dschuhman.
27. Thompson.
28. Henggler & Borduin.
29. Forehand.
30. Lochman, White & Wayland.

منبع مقاله :
خدایاری فرد، محمد؛ (1385)، روان‌شناسی مرضی کودک و نوجوان، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان