رُوِیَ عَن رَسولِ الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: «إِنَّ الغَیرَةَ مِنَ الایمانِ؛[1]غیرت از آثار ایمان است.»
بحث ما در باب غیرت بود و به بحث تربیت کشیده شد. جهتش هم این بود که غیرت از محبّت نشأت گرفته است و این محبّت اقتضا میکند که انسان در محیط هایی که مسئله محبّت مطرح است، در کنار آن غیرت داشته باشد. بعد هم مسئله تربیت از غیرت نشأت می گیرد. اوّلین و مؤثّرترین محیطی که انسان در او ساخته می شود، محیط خانوادگی است و مهم ترین و تأثیرگذار ترین نقش ها بر روی فرزند، نقش پدر و مادر است که والدین کمال تأثیر را بر روی فرزند خود دارند.
جلسه گذشته نیز تربیت را از دیدگاه مباحث اخلاقی معنا کردم که تربیت عبارت است از: آموزش رفتاری و گفتاری. به مناسبت هم روایتی را از پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم مطرح کردم که آن را برای آن کسانی که این مباحث را تعقیب می کنند، تذکّر می دهم. روایتی را که جلسه گذشته من مطرح کردم، روایتی از پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بود که عبد الله بن عباس آن را نقل کرده است. این روایت را از وسائل الشیعة، احکام عِشرت، باب یازدهم، حدیث چهارم نقل کردم، که «قیل یا رسولَ الله: أَیُّ الجُلَساءِ خَیرٌ؟ قال صلّی الله علیه و آله: مَن تُذَکِّرُکُمُ اللهَ بِرؤیَتِه وَ یَزیدُ فی عِلمِکُم مَنطِقُه وَ یُرَغِّبُکُم فِی الآخرَةِ عَمَلُهُ.»[2]
این روایت در بحارالانوار، جلد 74، حدیث 18 هم آمدهاست- البته در چند جلد دیگر بحار مانند جلد 71 هم هست- جابر بن عبدالله انصاری از پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله نقل میکند، که ایشان فرمود: « وَ قال الحَواریّون لِعیسی: لِمَن نُجالِس؟ فَقال: مَن یُذَکِّرُکُمُ الله رُؤیَتُه وَ یُرَغِّبُکُم فِی الآخِرَةِ عَمَلُه وَ یَزیدُ فی مَنطِقِکُم عِلمُهُ؛[3] حواریّون از حضرت عیسی می پرسند: ما با چه کسی مجالست کنیم؟ یعنی با چه کسی رابطه تنگاتنگ داشته باشیم؟ آنها میپرسند و حضرت پاسخ می دهد.
در کنزُ العُمّال هم اگر مراجعه کنید، در چهار جای آن آمده است؛ عامّه و خاصّه هم این روایت را نقل میکنند. غرضم این است که این روایت یکی نیست. شاید عبارات مختلف باشد- حالا تقدّم و تأخّر و این تفاوت های جزئی مدخلیّت ندارد- اساس کار در همه آنها سه چیز است؛ مسئله دیداری، شنیداری و کرداری. در بحث تربیت اولاً ما به طور غالب رابطه ای تنگاتنگ تر از رابطه پدر و مادر با فرزند نداریم. دوم، این رابطه تنگاتنگ هم در یک مقطع زمانی خاصّ است که روح طفل از نظر اثرپذیری در آن مقطع، هم سریع تر و هم عمیق تر است.
آیا تربیت کردن نیاز به قصدِ تربیت دارد؟
سوم، بحث این جلسه است. در باب تربیت یک مسئله ای مطرح است که این روایات هم گویای همین است. و آن اینکه: آیا تربیت از عناوین قصدیّه است؟ یعنی در تربیت، قصد و نیّت مدخلیّت دارد تا اینکه تحقق پیدا کند یا نه؟ یک سنخ از امور است که در آنها تا نیّت نکنی در خارج تحقق پیدا نمی کند؛ مثل عبادات. نماز را تا نیّت نکنی، نماز نیست. خم و راست شدن را نماز نمی گویند. گاهی در گذشته راجع به فلسفه عبادات و راجع به نماز میگفتند: نماز، ورزش صبحگاهی و شبانگاهی است. اینها تا این اندازه از معارف دورند و با آن اجنبی هستند!! دربارهی روزه هم تا نیّت نکنی "روزه" تحقق پیدا نمی کند. نیّت رکن نماز است، نیّت رکن روزه است. اینها اموری هستند که نیّت و قصد در تحقق آنها مدخلیّت دارد. لذا می گوییم از عناوین قصدیّه هستند و نیّت، رکن آنهاست.
نفسِ عمل تأثیر تربیتی می گذارد؛ نه عمل همراه با نیت
اما یک سنخ امور هستند که از عناوین قصدیّه نیست و نیّت نقشی در آنها ندارد. چه نیّت بکنی، چه نیّت نکنی، تحقق پیدا می کند؛ مثل آموزش. ما می گوییم وقتی مربّی میخواهد کسی را تربیت کند آیا باید قصد تربیت داشته باشد یا لازم نیست؟ در این روایات که سئوال شده بود، با چه کسی رابطه تنگاتنگ داشته باشم؟ سه خصوصیت مطرح شد؛ یکی دیداری، یکی شنیداری و بعد هم مسئله گفتاری-و مسئله رفتاری و کرداری را هم بعداً می گوییم- و اصلاً به اینکه نیّت بکند یا نکند، کار ندارد. یعنی با یک کسی رابطه تنگاتنگ پیدا کن که پیکره او را ببینی اثر داشته باشد. حالا او می خواهد این پیکره اش را ساخته باشد برای اینکه به تو چیزی را یاد بدهد یا نه. اراده، قصد و نیّت کرده باشد، یا نکرده باشد. چون تربیت از عناوین قصدیّه نیست و قصد در آن دخالت ندارد. بخواهی یا نخواهی، حرف که می زنی اثر می گذارد و آموزش می گیرد؛ حالا قصد بکنی یا نکنی. همین که فرزند به حرف زدن پدر و مادر گوش می دهد، اثر می پذیرد. خود عمل تأثیر می گذارد نه عمل همراه با نیت. روایات را دیدید که همه بر روی این مسأله تاکید داشت.
مواجهه با شایستگان، انسان را به سوی شایستگی می کشاند
این روایتی که من مطرح کردم برای این بود که می خواستم بگویم که نفسِ رابطه، مطرح شده است. اصلاً نفسِ مواجهه با فرزند، آموزش است. امام زین العابدین علیه السلام می فرماید: «مُجالَسَةُ الصّالحینَ داعیَةٌ الی الصَّلاحِ؛[4] نشست و برخاست با نیکوکاران، دعوت کننده بسوی نیکی و شایستگی است.»همین رابطه و مواجهه با شایستگان، انسان را به سوی شایستگی میکشاند. بخواهی یا نخواهی، میکشاند. چه آن شخص شایسته و صالح، اراده کرده باشد یا اراده نکرده باشد.
اسوه های قرآنی
من اینها را محکم می گویم. اینکه میگوییم: تربیت، آموزش دادن است، یعنی روشِ رفتاری و گفتاری دادن است؛ این نکته ظریف را دارد که کسی که می خواهد روش بدهد، لازم نیست این روش دادن را اراده کرده باشد. لذا می بینیم در اصطلاح قرآنی، هم راجع به پیغمبر داریم، هم راجع به حضرت ابراهیم- هر دو تا را تحت یک عنوان مطرح می کنند- که تعبیر به اسوه می کند. اینها اسوه هستند. یعنی اینها روش می دهند، حالا می خواهد روش دادن را قصد بکنند یا قصد نکنند. درباره پیغمبر صلّی الله علیه و آله می فرماید: «لَّقَدْ کاَنَ لَکمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کاَنَ یرْجُواْ اللَّهَ وَ الْیوْمَ الاَخِرَ وَ ذَکرَ اللَّهَ کثِیرًا»[5] درباره حضرت ابراهیم میفرماید: «قَدْ کاَنَتْ لَکمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبْرَاهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ»[6]
پدر و مادر باید اسوه حسنه باشند!
اسوه در لغت به معنای مقتدا و پیشوا است. هر محیطی که انسان در آن محیط ساخته میشود، آنجا برای خودش یک اسوه دارد. در محیط خانوادگی پدر و مادر اسوه اند. در خانه هم برای فرزند آموزش خوب جا می افتد. چون هنوز فرزند به آن حدّی که استقلال پیدا بکند، نرسیده است و تحت تکفّل و حمایت آنها است. اگر بخواهیم این مطالب را در قالب قرآنی بریزیم، باید بگوییم: پدر باید اسوه حسنه باشد! مادر باید اسوه حسنه باشد! در چند رابطه؟ در سه رابطه؛ هم دیداری اش، هم شنیداری اش، هم گفتاری و کرداری اش. این باید اسوه حسنه باشد. قصد هم اینجا مطرح نیست. یعنی وقتی فرزند پیکره پدر را می بیند، دارد از او الگو می گیرد. پدر بخواهد یا نخواهد، دارد فرزندش را آموزش می دهد.
پیکر و پوشش والدین فرزند را تربیت می کند
مادر باید اسوه حسنه باشد. همان پیکره اش، خودش و تبعاتش؛ هم خودش و هم پوشش او، که نزدیک ترین تبعه اوست. چه پوشش خودشان، چه پوششی که به تن فرزندشان می کنند. پوششی را که پدر دارد، بخواهد یا نخواهد، دارد به فرزندش این پوشش را آموزش می دهد. پوششی که مادر دارد، چه بخواهد و چه نخواهد، دارد از طریق دیداری، آموزش می دهد.
پوشش والدین، حیا را شکوفا کرده یا سرکوب می کند
او به فرزندش حیا، عفاف و پاکدامنی آموزش میدهد؟ یا سرکوب کردن حیا در درون او را آموزش می دهد؟ حیا از فطریات است. حیا یک بحث مستقل است. این مطلب را بعداً بحث می کنم که حیا از فطریات انسان است. آیا دارد شکوفا می کند حیا را در درون فرزند؟ یا دارد این فطرت را در درون او سرکوب می کند؟ تو کدام یک از اینها را انجام می دهی؟ بحث اینکه اراده کردی یا نکردی، قصد کردی یا نکردی نیست؛ هیکلت را که این گونه پوشاندی، همین پوشش تو، بخواهی یا نخواهی به بچّه آموزش می دهد. چه پدر، چه مادر، خودشان و نزدیک ترین تبعات آنها، یکی پیکره شان، بعد هم آن چیزی که به پیکره شان می پوشانند، این به کودک آموزش می دهد. این مباحث کاملاً حساب شده و دقیق، همه با آنچه که خداوند در نهاد هر انسانی به ودیعه گذاشته است، همسو است. پیکره ات باید به گونه ای باشد که آنچه که خدا در نهاد او قرار داده است، آن را شکوفا کنی نه سرکوب کنی! می خواستم این را عرض کنم که این سه خصیصه، برای تربیت فرزند نقش اساسی دارد. نقش زیر بنایی دارد؛ یعنی پدر و مادر در جنبه های دیداری، شنیداری و رفتاری، باید برای فرزند اسوه حسنه باشند. از نظر پیکرشان بچه را به یاد خدا میاندازند یا شیطان؟ نسبت به تبعاتشان هم، مسأله پوشش هم همین طور است.
پوشش حضرت زهرا سلام الله علیها هنگام ایراد خطبه فدک
به مناسبت ایام بروم سراغ بحث راجع به حضرت زهرا سلام الله علیها، که ایشان در رابطه با قضایای فدک، به مسجد رفتند و جمعیت هم همه آنجا بودند که خطبه معروفشان را خواندند. من نمی خواهم وارد خطبه بشوم، آنکه مورد استشهاد برای بحثم است، این است که نقل شده حضرت هنگام خروج «لاثَت خِمارِها عَلی رأسِها»[7]«لاثَ» به معنای پیچیدن است، می گوییم «لاثَ العَمّامَةَ عَلی رَأسِه». خِمار یک چیزی بوده است که بزرگ تر از روسری های فعلی بوده، یعنی سر و گردن و همه اینها را می پوشانده، وقتی که خبردار شدند که مردم از مهاجر و انصار در مسجد جمع شدند، حضرت بلند شدند و خِمار را به سر مبارکشان بستند، به نحوی که تمام سر و گردن را پوشاند، «وَاشتَمَلَت بِجِلبابِها»، جلباب یک پوشش سراسری بوده که روی لباس بوده، الآن در مناطق عرب نشین تعبیر به عبا می کنند، ما می گوییم: پوشش برتر؛ چادر. این را هم بر سرشان انداختند که تمام بدن پوشیده شد.
پوشش در میان همراهان
«وَ أَقبَلَت فی لُمَّةٍ مِن حَفَدَتِها وَ نِساءِ قَومِها» یعنی حضرت همراه با گروهی هم سن و سال ها، هماهنگ ها از یاران و اعوان خودشان حرکت کردند. اول مسئله پوشش شخصی بود که چگونه خودش را پوشاند، بعد مسئله همراهان. اینجا درباره این پوشش و نحوه خروج، دو احتمال وجود دارد؛ یکی این است که اینگونه پوشش دادند، اعوانشان را خبر کردند و آمدند دور حضرت زهرا سلام الله علیها را گرفتند، برای این بود که وقتی حضرت زهرا سلام الله علیها می خواهند خارج شوند، در بین این اجنبی ها، حتی پیکره اش را هم نبینند. حتی پوشش چادر آنقدر بلند بوده که وقتی حضرت می خواستند حرکت کنند، بخشی از این پوشش، زیر پای حضرت میرفته است. من اینها را خواندم برای این که می گویند حضرت زهرا سلام الله علیها تشریف بردند مسجد و حتی در بین آنها، خطبه هم خواندند؛ اما چگونه رفتند؟ ببینید پوشش را! این چون تبعات بود گفتم. با چه وضعی رفت؟ با اینکه خِمار بود، پوشش سراسری بود، آنقدر هم بلند بوده که زیر پاهایشان می رفته، دوباره خبر کرد که دور او را بگیرند تا اینکه حتی پیکره او را نبینند. اجنبی او را نبیند.
حضرت زینب سلام الله علیها در مجلس یزید
دختر او زینب سلام الله علیها هم وقتی که در مجلس یزید بود آن جایی را که دیگر خیلی آتشین شروع کرد صحبت کردن، یزید را مخاطب قرار داد، گفت: «أَمِنَ العَدلِ یابنَ الطُّلَقاءِ تَخدیِرُکَ حَرائِرَکَ و إمائَکَ وَ سَوقُکَ بَناةِ رسولِ الله سَبایا قَد هَتَکتَ سُتُورَهُنَّ وَ أَبدَیتَ وُجوهَهُنَّ؛[8] آیا این از عدالت است ای پسر آزاد شده ها؟ که همسرانت را و کنیزات را پشت پرده ببری که نامحرم نبیند؟ در حالی که دخترهای پیغمبر را در شهرها گردش بدهی؟ پرده حشمت آنها را هتک کنی؟ چهره های اینها را آشکار کنی که مردهای اجنبی ببینند؟» ما پیرو اینها هستیم؟ ما تربیت شده اینها هستیم، جامعه ما آیا این است؟ شما زهرایی و زینبی هستید؟.
توسل
حضرت زهرا سلام الله علیها رفت مسجد، می نویسند که علی علیه السلام در خانه نشسته بود، منتظر بود زهرا برگردد. دیدم نوشتند که علی علیه السلام بارها سر می کشید ببیند زهرا آمد یا نه؟ یک وقت دید زهرا وارد شد، یک نگاهی به چهره علی کرد، رو کرد گفت: «یابن ابی طالب! علیکَ السلام إِشتَمَلتَ شَملَةَ الجَنین؟ وَ قَعَدتَ حُجرَةَ الظَّنین؛[9]مثل جنین در رحم مادر زانوی غم به بغل گرفتی؟ و مثل آدم های متهم نشسته ای؟»
معلوم می شود علی علیه السلام وقتی نشسته بود زانوهایش را در بغل گرفته بود. در بعضی از نقل ها نوشتند زهرا این جملات را که به علی علیه السلام می گفت، یک وقت مؤذن گفت «الله اکبر» صدای اذان بلند شد، شهادت به وحدانیّت داد و بعد تا شهادت به رسالت رسید، آنجا بود که علی سر را از روی زانوهایش برداشت، یک نگاه کرد به چهره زهرا، جواب او را به او داد، گفت: «أَیَسُرُّکَ أَلّا تَسمَعی هذا وَ لا یَسمَعون؟»[10]چون زهرا به او گفته بود که تو آن مرد میدان جنگ ها بودی، تو گرگ ها را می دریدی! مگس ها جمع شدند دارند تو را می درند! علی علیه السلام به چهره زهرا یک نگاه کرد، گفت: زهرا! خوشحال می شوی که دیگر این شهادت به نبوت را نشنوی؟ من همان علی هستم که خیبر را فتح کردم، تغییر نکردم، اما اگر الآن قیام کنم دیگر نامی از پدرت برده نخواهد شد! می گویند اینجا بود زهرا گفت: «إِذاً نَصبِر» حالا این است صبر می کنم، امّا صبر زهرا...چنان بر او فشار آوردند که فریادش بلند شد:«یا أَبَتاه هکذا یُفعَلُ بِإبنَتِک» ای پدر! با دخترت اینگونه رفتار می شود.
پی نوشت ها:
[1] شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 444.
[2] حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 154.
[3] حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 12، ص 23.
[4] مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، جلد 71، صفحه 189.
[5] اصول کافی، ج 1، ص 20.
[6] احزاب، آیه20.
[7] ممتحنه، آیه4.
[8] مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 29، ص 220.
[9] مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج45، ص 157.
[10] مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج29، ص 234.