گفتگو با دکتر حسین تاج بخش
دکتر حسین تاج بخش متولد 1316 در تهران است. وی در سال 1335 تحصیلات خود را در دانشکده دامپزشگی دانشگاه تهران آغاز کرد و در سال 1340 آن را به پایان رسانید. در سال 1343 برای احراز تخصص در زمینه میکروب شناسی و ایمن شناسی به فرانسه اعزام گردید. وارد انستیتو پاستور پاریس شد و به تحقیقات خود در آنجا ادامه داد. سپس به وطن بازگشت و در دانشکده دامپزشگی به پژوهش و تحقیق پرداخت و بعدها به عنوان استاد ممتاز دانشگاه تهران برگزیده شد. حاصل کار علمی ایشان 21 کتاب دانشگاهی و 110 مقاله علمی در زمینه های مختلف ایمن شناسی، میکروب شناسی و بیماری های واگیر و فرهنگ و تمدن ایران و اسلام است. ایشان در کتاب ارزشمند خود به نام «تاریخ پزشگی و دامپزشگی ایران» که شامل دو جلد است، از نسخ خطی فارسی و عربی علمی بسیاری در کتابخانه های ایران و جهان بهره برده و رسالات خطی متعددی را در حوزه پزشگی و علوم تصحیح نموده است. او کتابخانه های خارجی بسیاری را در جستجوی یافتن نسخ خطی ارزشمند پزشگی زیر پا گذاشته است که حاصل آن در تحقیقات و کتابهای وی به خوبی نمایان است. همچنین دارای طبع شعر و قریحه ادبی است و به ادبیات و عرفان عشق می ورزد. جدیدترین پژوهش وی تصحیح «نسخه الاغراض الطبیّه» اسماعیل جرجانی است که از مهمترین متون پزشگی فارسی به شمار می رود و به همت دانشگاه تهران به چاپ رسیده است.
با توجه به اینکه رشته تحصیلی شما دامپزشگی است، چگونه و از چه زمانی علاقه من به کار تصحیح نسخ خطی علمی شدید و به بررسی نسخ خطی پرداختید؟
کار بر روی نسخه های خطی به علاقه من به بررسی تاریخ پزشگی و تمدن ایران برمی گردد: با شیر اندرون شد و با جان به در شود. من از زمانی که خود را شناختن، به تمدن، ادب و شعر و علم علاقه مند بودم. به هر حال تا مسیر علاقه در سال 1335 از مدرسه مروی دیپلم طبیعی گرفتم. آدم سختکوش، علاقه مند و با استعداد متوسطی بودم و به لطف خدا حافظه قوی داشتم. از کودکی شعر می گفتم، منتها خیلی ابتدایی. به عللی وارد رشته طبیعی شدم و در کنکور در رشته دامپزشگی پذیرفته شدم. بعدها به انستیتو پاستور پاریس رفتم و شاگرد اول میکروب شناسی در آنجا شدم. یادم است مرحوم مادرم روزی یک قران به ما پول توجیبی می داد که من با آن از دستفروشها کتاب می خریدم. همیشه به کتاب علاقه داشتم، اما بیشتر به عنوان یک علاقه بود نه به عنوان حرفه. حرفه ام، میکروب شناسی و دامپزشگی بود. در زمینه میکروب شناسی حدود 14 جلد کتاب نوشتم. کتاب باکتری شناسی شش بار تجدید چاپ شده است. حدود 20 هزار نسخه از این کتاب ها به دانشگاهها رفته است، در حالی که من به حدود 500 دانشجو نیز درس نداده ام. بیش از 150 مقاله در زمینه میکروب شناسی نوشتم که حدود نیمی از آن در مجلات معتبر انگلیسی و فرانسوی زبان جهانی چاپ شده است. به نظر من دانشجو فقط دانشجوی دامپزشگی، میکروب شناسی و یا ایران نبود، بلکه دانشجو را به پهنای گستره زبان فارسی می دیدم.
حدود سی سال پیش در نظر داشتم تا قدری در زمینه تاریخ پزشگی و دامپزشگی ایران فعالیت کنم، برای همین یادداشتهایی نیز در آن زمان برمی داشتم؛ اما همیشه فکر می کردم هنوز زود است و باید در زمینه رشته تخصصی ام به تألیف برای دانشجویان بپردازم. زمانی که کتاب «ایمن شناسی» ام چاپ شد، یکی از اساتید دانشگاه پزشگی مشهد در نامه ای به من از اینکه نام اطبای بزرگ ایرانی در آن کتاب ذکر نشده بود، گله کرد. برای همین من بعدها مقاله ای در مورد تحقیقات پزشگان ایرانی در مورد بیماریهای واگیردار تألیف کردم که حتی به زبانهای دیگر هم ترجمه شد. تا اینکه مرحوم استاد تقی تفضلی از جانب ایرانیکا از من مقاله ای در مورد تاریخ دامپزشگی خواستند. من این مقاله را نوشتم و آنها بسیار از آن تجلیل کردند، ولی متأسفانه به اسم فرد دیگری چاپ شد که از قضایای آن می گذرم.
من یکی از ایجادکنندگان دامپزشگی در تاریخ مدرن ایران هستم.کتابی از من با عنوان «تاریخ پزشگی و دامپزشگی ایران» در وین چاپ شد. هنگامی که می خواستند آن را چاپ کنند، می خواستند شرح کوتاهی از نویسنده آن داشته باشند، از من پرسیدند: شما تاریخ علم را از کجا آموخته اید؟ و من پاسخ دادم: تاریخ علم را از دل نسخه های خطی و در کنج کتابخانه ها آموخته ام. من عمرم را در تاریخ طب گذراندم.
فکر نگارش این کتاب درباره پزشگی ایران از کجا پیدا شد؟
همین مقاله 80 صفحه ای را که ذکرش شد، به سازمان انتشارات دانشگاه تهران بردم. پس از بررسی، از من خواستند تا حجم آن را افزایش دهم. در طول یک ماه آن را به 200 صفحه رساندم؛ اما ناگهان فکرم عوض شد. دیدم از سال 1355 استاد دانشگاه هستم و باید کار اساسی انجام دهم. بنابراین ابتدا از تمام کتابهای کتابخانه شخصی ام فیش برداری نمودم. من حدود سه هزار جلد کتاب انتخاب شده دارم و خوشبختانه بیشتر وقتم را صرف مطالعه می کنم. پس از سه سال، تمام کتابهایم را فیش برداری کردم و مطالب آنها را بازنگری نمودم. پس از اتمام کتابهای خودم، به کتابخانه مرکزی مراجعه کردم. بعد از مدتی تصمیم گرفتم شروع کنم. جلد اول را تحت عنوان «تاریخ پزشگی و دامپزشگی ایران در ایران باستان» نوشتم. در جلد اول رساله ارسطو را تصحیح کردم و بعدها آن را به زبان انگلیسی ترجمه و چاپ نمودم. کاری که در جلد اول کردم، مانند اقدام جاحظ در «الحیوان» بود. دورانهای مختلف تاریخی یا قبل از تاریخی ایران را در مورد جهان باستان بازسازی اجتماعی نمودم و تاریخ و اجتماع آن را بیان کرده ام. باستان شناسی و تمدن آن را نشان داده ام و سپس علوم بیولوژی (حیوان شناسی)، کشاورزی، دامپزشگی و پزشگی آن دوره را بیان نمودم. در جلد دوم، ایران را در دوره اسلامی توضیح داده ام که مجموعاً به یک دایره المعارف تبدیل شد. در این جلد به علت گستردگی تاریخ طب ایران، دورانهای اعتلا (دوران اساتید برجسته چون ابن سینا، رازی، جرجانی و غیره) را به صورت کامل توضیح دادم و از بقیه به سرعت گذشتم. عصر صفویه و قاجاریه را نیز به طور کامل توضیح دادم. به خاطر دسترسی که به کتابخانه وین پیدا کردم، با گنجینه عظیم طب زبان عربی آشنا شدم و در کتابم نیز ذکر کردم. مجموعه این اقدامات هشت سال طول کشید. من در این دو کتاب، تاریخ پزشگی را تا سال 1300 هجری و تاریخ دامپزشگی را تا عصر حاضر شرح دادم.
در این مسیر چند نسخه خطی را تصحیح کردم؛ از جمله نسخه خطی کامل «الصناعه فی البیطار» ابن حزام. او اولین کسی است که در دوران اسلامی کتاب دامپزشگی در مورد گاو می نویسد. این نسخه منحصر به فرد در کتابخانه وین نگهداری می شود. من آن را مطالعه کرده ام و از برخی قسمت های آن عکس تهیه کرده ام و چند نسخه دیگر از جمله «وصف الخیل» علامه کاشانی را که نسخه منحصر به فردش در کتابخانه مرکزی است تصحیح و چاپ نمود. همچنین «جامع العلوم» فخرالدین رازی، که دو رساله در مورد بیزره و بیطره، بازشناسی بیماریهای باز دارد که آن ها را نیز تصحیح و چاپ نمودم و بدین ترتیب وارد کار نسخه های خطی شدم.
پس از چاپ این دو جلد، متوجه شدم که تنها به دوران اعتلای پزشگی و دامپزشگی پرداخته ام. کتابی در مورد «تاریخ بیمارستانهای ایران» نوشتم. کتابهایی که در مورد تاریخ بیمارستانها وجود دارد، یکی کتاب «البیمارستانات فی الاسلام» نوشته احمد عیسی بیک است که چند صفحه در مورد بیمارستانهای ایرانی مطلب دارد و عده ای همین چند صفحه را شاخ و برگ داده اند. به غیر از «الگود» که در مورد بیمارستانهای جدید ایران کتاب نوشته است. بنابراین کتابی در مورد تاریخ بیمارستانهای ایران نوشتم. در کتاب تاریخ بیمارستانها، تاریخ تحلیلی پزشگی ایران شامل تاریخ جراحی، چشم پزشگی، بیماریهای زنان، اعصاب و غیره را نوشتم.
از مجموعه این کتاب و تاریخ پزشگی، یک جلد کتاب به زبان انگلیسی با عنوان «تاریخ پزشگی و دامپزشگی ایران» نوشتم که در لیون فرانسه چاپ شده است. در ایران بسیار تلاش کردیم تا این کتاب توسط یک ناشر بین المللی چاپ شود؛ اما متأسفانه سرمایه گذاری لازم صورت نگرفت. از آنجا که یکی از استادان بزرگ فونداسیون فرانسه با من آشنایی قبلی داشت، کار چاپ کتاب در فرانسه آغاز شد؛ ولی تا زمان بازنشستگی او 400 نسخه از این کتاب بیشتر چاپ نشد و بعدها به خاطر مسائل اجتماعی و سیاسی، اقبال به ایران از بین رفت. من که هدفم انتشار جهانی این کتاب بود، با کمک فرهنگستان علوم که حدود صد نسخه از این کتاب را داشت، آن را به کتابخانه های سراسر جهان ارسال نمودیم. خوشبختانه اکثر کتابخانه های معتبر جهان اعلام وصول کرده و در مورد کتاب نظر دادند. مثلاً «بادلیان آکسفورد» در مورد این کتاب این چنین نظر داد: «این کتاب جزو کتابهای نادری است که در دهه های اخیر (چه نسخه خطی و چه چاپی) به دست ما رسیده است و به عنوان سندی دال بر وجود طب خاورمیانه از آن استفاده خواهد شد.» انستیتوی همدرد و سایر مراکز جهانی نیز چنین نظراتی داشتند. به این مرحله که رسیدم، حدود 14 سال کار کرده بودم، چشمهایم دیگر کم سو شده بود، ولی با خواهش دوستان به تصحیح «ذخیره خوارزمشاهی» پرداختم. مولوی می فرماید:
تشنه می نالد که: ای آب گوار
آب هم می نالد که: کو آن آبخوار؟
کشش و کوشش در همه عالم جریان دارد. یک کار باید شود. در فکرم بود که من همه تاریخ را نوشته ام. جز دندان پزشگی که البته فرد دیگری باید آن را بنویسد.
مهمترین ویژگیهای طب ایرانی و نسخ خطی آن از نظر شما چیست؟
طب کهن ایران، طبی است که براساس داروهای گیاهی است. هم اکنون گیاهان دارویی به اندازه داروهای شیمیایی در دنیا خریدار دارد و بسیار از آن غلط استفاده می شود و البته استفاده غلط از آن زیان آور است. پایه اصلی گیاهان دارویی، طب کهن ایران است. «طب چینی» با آن عظمت و درآمدی که دارد، به غیر از جنبه طب سوزنی آن، طب گیاهی اش را از طب کهن ایران اخذ کرده است. «طب یونانی» نیز متأثر از طب ایرانی است و البته متقابلاً. «طب هندی» که هم اکنون دانشگاه ها و انستیتوهای زیادی دارد، اصولاً طب فارسی است که منتها الان فارسی نمی دانند. طب مربوط به ایران، یونان، هند و چین بود که بعد از گردش و چرخش بسیار زیر نظر «مکتب جندی شاپور» قرار گرفت. خوشبختانه در طی فتح ایران به دست مسلمانان، شهر جندی شاپور تسلیم می شود و تمام کتب آن دست نخورده باقی می ماند و مجموعه علوم آن در اختیار جهان اسلام قرار می گیرد و تا عصر خلفای عباسی که نهضت ترجمه صورت می گیرد و از همین مدارک پزشگی ایرانی که غالباً مسیحی، سُریانی و زردشتی بودند، استفاده می شد. به هر حال از مدارک یونانی که به زبان پهلوی ترجمه شده بود، کتب به زبان عربی ترجمه می شود و چندین طبیب بزرگ آن دوران این کتابها را ترجمه و شروع به نوشتن می کنند، مانند علی بن رَبَن طبری با کتاب ارزشمند «فردوس الحکمه»، محمد بن زکریای رازی با کتاب «الحاوی»، منصوری و خیلی های دیگر.
در ذهنم این بود که دائم در مورد تاریخ طب، دامپزشگی داروسازی به فارسی و انگلیسی نوشته ام، ولی خود طب چیست؟ عرض کردم که با ابن سینا و پس از مرگ ابن سینا طب اسلامی، به زبان عربی بود؛ زیرا آن زمان فارسی دری تاب و توان بیان مطالب علمی را نداشت، انقطاع حاصل شده بود. با اینکه دلایلی وجود دارد که از قرن دوم هجری کتابهای پزشگی داشته ایم؛ اما پس از آن طب به چند شاخه تقسیم می شود. شاخه طب فارسی که نمونه کامل آن «سید اسماعیل جرجانی» است. گو اینکه قبل از وی «هدایه المتعلمین» اخوینی بخارایی حدود 350 نوشته شده است. تقریباً همان زمان که تاریخ بلعمی نوشته شده است. کتاب «الابنیه عن حقایق الادویه» نیز همین حوالی تالیف شده است. من این کتاب را در کتابخانه وین دیدم که به خط اسدی طوسی شاعر نگاشته شده است؛ اما با این همه این کتاب ها آنقدر نبود که بتواند طبیب پرورش دهد، ابتدایی بود، حتی خود ابن سینا رساله کوچکی دارد که مرحوم مشکات آن را 1318 چاپ نموده است با عنوان «علم شناسی». این رسالات و کتب چیز عمده ای نبود که بتواند طبیب بپروراند؛ ولی سید اسماعیل جرجانی ایجادکننده و گسترش دهنده طب فارسی است. چنان که شاخه سوری آن را «ابن نفیس قرشی» و شاخه اندلسی آن را «ابن میمون» ایجاد کرده است. جرجانی هم طب فارسی را گسترش داد. زبان فارسی زبان پهنه امروز نبود، پهنه ایرانِ تمدنی بود. یک پهنه ایران جغرافیاییِ امروز داریم و یک پهنه ایران تمدنی داریم. پهنه ایرانِ تمدنی از شمال قفقاز تا بحر خزر و دریای هند و بشتر را در برمی گرفت. زبان حاکم بر این پهنه ها فارسی بود. در شبه قاره هند قرنها زبان فارسی، زبان اصلی بود. پس از ایجاد مدرسه طب و آموزش، طبابت راحت تر گشت.
ظاهراً شما به جرجانی و آثار او علاقه خاصی دارید. کمی درباره او و سبکش توضیح بفرماید.
سید اسماعیل جرجانی با تألیف «ذخیره خوارزمشاهی» و «الاغراض الطبیّه»، طب فارسی را آغاز کرد. از آن زمان طبیب بیشتر پرورش یافت و بنابراین سلامت بیشتری یافتند و عمرشان افزایش یافت. ما مدیون سید اسماعیل جرجانی هستیم. وی از نظر ادب حد اعلی را داشت.کتاب الاغراض الطبیّه که من آن را تصحیح کرده ام، حدود 525 هجری تألیف شده است. از این کتاب می توان گلستانی استخراج کرد که با گلستان سعدی که 150 سال بعد از آن تألیف شده، هماوردی کند. رگه های اشعار زیبای مولوی، حافظ و سعدی را در آن می بینید.
مرحوم علامه دهخدا بسیار اندوهناک می شود که عده ای زبان فارسی را فاقد توش و توان علمی می دانند. وی آن عده را به آثار سید اسماعیل جرجانی ارجاع می دهد. به فصاحت بلعمی و بیهقی، علم دشواری مانند طب را به زبان فارسی بیان کرده است. کتاب «ذخیره» حدود 2500 صفحه حجم دارد و «الاغراض» حجم کمتری دارد. 80 درصد آن در جلد اول چاپ شده است و 20 درصد برای جلد دوم مانده است. فرهنگی که برای الاغراض الطبیّه تهیه کردم، 862 صفحه حجم دارد.
در مورد شخصیت جرجانی هم باید بگویم که وی احیاکننده طب است. ابن سینا سال 428 فوت می کند. جرجانی شاگرد شاگرد ابن سیناست؛ یعنی او شاگرد ابن ابی صادق نیشابوری است که شاگرد بوعلی بود. جرجای طبیبی کاشف و محقق بود و کتاب ذخیره خوارزمشاهی را در 70 سالگی تألیف کرد. او در سال 504 وارد خوارزم شد و با مشاهده عدل خوارزمشاه و توجه آنها به علم، این کتاب را تألیف کرد. او خود می گوید: «از موقعی که طب می خواندم، می خواستم کتابی تألیف کنم که مردم از سایر کتابها بی نیاز شوند و آن را با سایر کتب موجود مقایسه کنند و متوجه احسن بودن آن شوند.»
بر این اساس من این کتاب را انتخاب و نسخه برداری کردم. از این کتاب نسخه های زیادی موجود است. استاد منزوی تنها 19 نسخه از آن ذکر کرده است. قدیمی ترین نسخه متعلق به همان قرنی است که سید اسماعیل جرجانی فوت می کند. سال فوت او 531 است و قدیمی ترین نسخه از «الاغراض» که در کتابخانه «حراجچی اوغلو» ترکیه موجود است، در سال 591 نوشته شده است. این نسخه فقط متعلق به جلد اول است. الاغراض چهار کتاب در دو مجلد است که مجلد اولش شامل کلیات طب، داروهای مفرده و داروهای مرکب، حفظ الصحه (بهداشت) است و مجلد دوم که تقریباً نصف کتاب را در برمی گیرد، مربوط به بیماریها از سر تاپاست. نسخه ای که در ترکیه موجود است، مجلد اول است. پس از آن در کتابخانه مسجد سپهسالار (مدرسه عالی شهید مطهری فعلی) نسخه خوبی داریم که متعلق به 651 هجری است. این نسخه نیز شامل نیمی از کتاب است، اما کتابخانه مسجد ایاصوفیه نسخه کامل الاغراض را به تاریخ 670 هجری قمری دارد که وقف سلطان محمودخان غازی است و نسخه دیگر در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران است که در اصل متعلق به دانشکدنه پزشگی بوده و تاریخ 653 هجری را دارد. نسخه دیگر کتابخانه مرکزی متعلق به 760 هجری است. نسخه آخر، نسخه کاملی است که بنیاد فرهنگ در سال 1345 آن را چاپ عکسی (فاکسیمیله) نموده است و مرحوم استاد خانلری آن را خواناترین و بهترین نسخه نامیده است.
در صورتی که پس از بررسیهایی که من بر روی آن نسخه انجام دادم، در ضمیمه این نسخه نوشتم: «با عرض ارادت و احترام حضور مرحوم استاد خانلری، این نسخه، نسخه کامل و خودش خطی است؛ ولی صحیح ترین نسخه نیست و ویرایش در آن بسیار اعمال شده است.» معهذا و در عین حال به عنوان کار در ذخیره خوارزمشاهی به نسخه مورخ 603 هجری قمری که بنیاد فرهنگ ایران به همت مرحوم سعیدی سیرجانی تصحیح نموده بود، مراجعه کردم.
در دوره ولیعهدی علاءالدوله- پسر علاءالدین محمد تکش خوارزمشاه- خلاصه ای از این کتاب را خواستند که خلاصه آن تحت عنوان «خفی علایی» که حدود 1/5 درصد ذخیره خوارزمشاه را در برمی گیرد، تألیف شد. خلاصه دیگر تحت عنوان «یادگار» حدود 2/5 درصد کتاب ذخیره خوارزمشاهی را شامل می شود. محمد بخارایی، وزیر خوارزشاه علاقه زیادی به علم داشت و از جرجانی خواست که نسخه ملخصی (عصاره ای) از کتاب ذخیره خوارزمشاهی را تهیه کند. او نیز در واپسین سالهای عمرش تا 531 کتاب «الاغراض» را تألیف می کند و در مقدمه کتابش می نویسد: «به حجم، کوچک است و به معنی، بزرگ و به صورت، مختصر است و به کثرت فواید و شرح مشکلات، مبسوط. هیچ نکته و فایده علمی از این کتاب بیرون نیست و هیچ فرو گذاشته نیست، بلکه اندر مذایق و مواضع بحث تصرف کرده آمده است و به تحقیق رسانیده و کشف تمام کرده و دعوی خادمان است که امروز، در علم طب مختصری بدین کمال موجود نیست و درستی این دعوی به مطالعه معلوم گردد و به مقایسه ظاهر گردد.»
لطفاً درباره تصحیح الاغراض الطبیه و ویژگیهای نسخ آن توضیح بفرمایید.
الاغراض الطبیّه که مؤلف بزرگوار آن را در حدود 525 هجری قمری یعنی واپسین سالهای زندگی به عنوان چکیده و ملخص کامل از ذخیره استخراج کرده، کتابی نوین است. جرجانی در این کتاب ذخیره را بهم ریخته، برخی از باب ها و مطلع ها را از نو درهم آمیخته و آن را خلاصه کرده، گاهی سخن های دیگر آورده و برخی از مشکلات آن را حل کرده؛ یعنی طرحی نو درانداخته است. همو در مقدمه الاغراض به خود بالیده که آنچه بیان کرده در هیچ کتاب هم حجم دیگری، به این شیوه و شیوایی موجود نیست. بیهوده نیست که از خوانندگان خواسته تا آن را با سایر کتابهای طبی مقایسه کنند. آری این را با آنان باید سنجید تا خود درستی گفتار، ژرفنای پندار، زیبایی کردار و پاکیزگی نوشتار را دریافت. من همه نسخه های الاغراض را با هم سنجیده ام. نسخه حراجچی اوغلو کهن تر است. برخی کلمات زیباتر و شیواتر است و به نظر می رسد در ان دستکاری نشده است؛ اما بعضاً اشتباه هم دارد و دو سه صفحه اول مقدمه آن افتادگی دارد که از نسخه ایاصوفیه گذاشته اند. در متن هم خطوطی افتادگی دارد؛ اما سه نسخه حراجچی اوغلو، ایاصوفیه و سپهسالار هم ریشه اند. علت هم ریشه بودنشان این است که هم کلمات یکسانی در هر سه نسخه وجود دارد و هم افتادگیهای نسخه ها شبیه یکدیگر است. من به عنوان نسخه اساس برای قسمت اول، نسخه حراجچی اوغلو را به کار گرفتم و برای افتادگیهای مقدمه و بخش های دیگر آن از نسخه ایاصوفیه استفاده کردم. با وجود اینکه نسخه دانشکده پزشگی از نسخه ایاصوفیه 17 سال کهن تر است. من نسخه ایاصوفیه را انتخاب کردم؛ زیرا با نسخه حراجچی اوغلو هم ریشه است. برای افتادگیهای بخش اول از نسخه ایاصوفیه کمک گرفتم و برای افتادگیهای مشترک به دو نسخه ایاصوفیه و حراجچی اوغلو، از نسخه دانشکده پزشگی استفاده کردم و سپس با مقایسه و توجه، از نسخه عکسی دانشگاه استفاده می کردم. در بخش دوم، نسخه اساسم ایاصوفیه بود و برای افتادگیهای آن از نسخه سپهسالار و در درجه بعد از نسخه دانشگاه استفاده می کردم. در عین حال در کارم از نسخه ذخیره خوارزمشاهی به عنوان نسخه بدل استفاده کردم.
نسخه ذخیره خوارزمشاهی که چاپ بنیاد فرهنگ است و متعلق به 603 هجری و چاپ ایرج افشار و مرحوم دانش پژوه است، مربوط به قسمتی از ذخیره است. این دو قسمتش است. نسخه ای است که در دانشگاه هست، نسخه سلطنتی نسخه خوبی است و تاریخ آن دست خورده است. یک قرن آن را جلو آورده اند! بعضی قسمت های آن خوب است، ولی نسخه بدل نداده اند و در ضمن کامل نیست. چاپ فرهنگستان هم اشکالاتی دارد، با اینکه آقای دکتر محرری برایش زحمت کشیده اند؛ ولی برای این نوع کار آدم باید عمرش را شبانه روز صرف کند و دیگر نمی تواند به کار دیگر بپردازد و در عین حال نسخه بدلها باید ذکر شود. بعضی جاهای این چاپ خوب است و بعضی جاهایش اشکال دارد. اگر از سایر نسخه های موجود استفاده می کردند و با دیگر نسخه ها مقایسه می شد، کار بهتری انجام می شد.
باری، گفتم که اساس کارم در جلد دوم، نسخه ایاصوفیه بود؛ اما در مواردی که اتفاق نظر نبود، به ذخیره مراجعه می کردم. در عین حال هر جا که کلمه در نسخه اساسم غلط بود، از هر نسخه که صحیح تر بود، استفاده می کردم. هر جا مجموع پنج نسخه و حتی خود ذخیره غلط بود، من کلمه درست را می نوشتم و در پاورقی ذکر می کردم و سپس نسخه بدلها را تا آنجا که امکان داشت، در زیر صفحه گذاشتم؛ زیرا نسخه های بدل، شیوایی کلمات فارسی را نشان می دهد و در عین حال اسامی مختلف داروها و بیماریها را بیان می کند. گاه در نسخه بدلها سعی شده تا مفهوم را آسان تر بیان کنند. همچنین همه افتادگیها را گرفتم. در آوردن نسخه بدل نباید افراط کرد، در حد معقول باید آورد. یک سوم یا یک چهارم صفحات شود و نه بیشتر.
در مورد رسم الخط چه شیوه ای را اعمال کردید؟
در این زمینه کوشیدم رسم الخط اصلی را حفظ کنم، به جز آن مواردی که نازیبا و یا نامفهوم می شد یا سر هم نویسی را تا حد امکان سعی کرده ام حفظ کنم. نقطه گذاری، علامت گذاری و جداسازی پاراگرافها بسیار سخت است و لازم است. یافتن معنای لغات به خصوص گیاهان دارویی بسیار سخت بود. برخی از لغات را می شد در فرهنگ دهخدا پیدا کرد و بقیه را می بایست در نسخ خطی کهن می یافتم. از آنجا که نوشتن معنای لغات در زیر هر صفحه جای زیادی می گرفت ، یک فرهنگ الفبایی در انتهای کتاب آوردم.
شروح را با استفاده از چه منابعی غیر از خود متن تهیه کردید؟
نسخه «دال» یعنی نسخه دانشگاه که در آن نسخه عکسی نیز تهیه شده است. کلمات عربی اش اعراب دارد. نسخه «پ» هم در برخی قسمت هایش اعراب دارد. بعضی از کلمات فارسی فتحه و کسره دارد تا بتوان آنها را خواند. من سعی کردم تا حد ممکن از اعراب برای سهل تر شدن خواندن متن استفاده کنم و این کار را کورکورانه انجام ندادم. همه جای متنها را مقایسه کردم و سپس اعراب گذاری کردم. کار مقایسه را با فرهنگ های اصلی عربی مثل القاموس العصری، المنجد، مهذب الاسماء، دستور الاخوان و نیز با فرهنگ نامه های فارسی چون دهخدا تطبیق دادم. لغات نیز که مربوط به جلد دوم است. مفهوم لغات، شرح آنها، اسم لاتین شان، و اصطلاحات پزشگی آن را ذکر کرده ام. فرهنگی برای آن تهیه شده است که خام است. جلد اول با مقدماتی که ذکر کردم و جلد دوم تصحیح شده و سپس لغات آن را شروع کردم. خود لغات کتاب یک فرهنگ پزشگی است که جای دیگر شبیه آن را نمی توان یافت. تا آنجا که امکان داشته، طب قدیم را با طب جدید مقایسه کرده ام. فرهنگی که تهیه شده، فقط در مورد امراض نیست، بلکه در مورد ذخیره خوارزمشاهی نیز هست و هر کتاب طبی کهن دیگر فارسی را نیز دربرمی گیرد؛ از جمله مخزن الادویه، قرابادین، حتی طب عربی را نیز دربرمی گیرد. به عنوان مثال واژه «دق الشیخوخیه» به معنای «پیری زودرس» است. البته یافتن معادل لاین آن بسیار سخت است. گیاه دارویی خون سیاووش (دم الاخفین)Drago Blood (خون اژدها) است که در برخی از موارد هم از ادب فارسی کمک گرفتم: نظامی در خسروشیرین می فرماید:
علاج الراس را انجیدن کوش
دم الاخفین را خون سیاووش
در نتیجه چنین فرهنگی تهیه کردم.
ویژگیهای این فرهنگ لغات که با استفاده و مراجعه به منابع فراوانی آن را تهیه کرده اید، چیست و چه کاربردی دارد؟
مدارک برای این فرهنگ تهیه کردم. کتاب منهاج البیان ابن جزیه، اسباب الادویه قافقی، اصل قانون ابن سینا و ترجمه آن یک چیز عظیمی در مورد مفردات دارویی است و کتاب تحفه حکیم مومن که بسیار باارزش است و مخزن الادویه که از تحفه حکیم مؤمن خیلی بهره گرفته است. همچنین منابع فرهنگ شلیمر، دیکشنری های چندزبانه گیاه شناسی، وبستر و مانند آن را دیدم. به هر حال من در این زمینه تحقیقات زیادی انجام داده ام، شاید خطاهایی هم به واسطه این تحقیقات کمتر شده باشد. اینجاست که این پژوهش قابل استفاده می شود، یعنی هر طبیبی که به فرهنگ ایران علاقه مند باشد، می تواند از این کتاب استفاده کند. هر کس در حد لیسانس هم باشد و علاقه داشته باشد، می تواند از این کتاب استفاده کند. این کار خدمتی است به فرهنگ و تمدن ایران. روی جلد اول کتاب سه سال شب و روز کار کردم. مجبور شدم کمتر به دانشگاه بروم... همسرم هم در پاکنویس، استنساخ قسمت دوم و تصحیح 14 باره این کتاب که خوانده و غلط گیری شد، مرا یاری کرد. اگر نسخه خطی را درست غلط گیری نکنید، یک غلط به غلطهای موجود نسخ خطی افزوده اید. چاپ تحقیق ناکرده و چاپ غلط بدتر از چاپ نکردن است! باید قابل استفاده باشد. من از همه مدد می طلبم، من همه کاری برای لغات انجام داده ام؛ اما حالا می بینم که چشمم آسیب زیادی دیده، شبکیه چشمم آسیب دیده است؛ ولی نمی توانم این کارها را رها کنم. الان 40 درصد لغات پاکنویس شده و به دانشگاه تحویل داده شده است. برای اتمام کار لغات حدود شش ماه دیگر وقت لازم است (روزی 10 ساعت کار). لغاتی که گردآوری شده، حدود 2400 لغت بیشتر نیست. فکر می کنم مجموعه طب کهن و جدید و تفاوت آن را عرضه کرده ام. مضافاً بر اینکه در پاکنویسها در چند مورد که لغات بسیار مشکل بود، برای درک آن توضیح داده ام؛ اما از نظر ادبی یکی از منابع اصلی ادب فارسی است. برای همین مقداری از واژگان زیبای فارسی را در مقدمه جلد اول آورده ام و در مقابل آن نوشته ام در کدام صفحه چه معنایی دارد. خود فرهنگ آن به صورت دو ستونی چاپ می شود و حدود 500 صفحه از جلد دوم را دربرمی گیرد.
این مجموعه سیر بیست ساله ای است که سرانجام بدینجا رسید. ما نسل کهنی هستیم، دارای علوم جدیده و قدیمه. من هنوز به مردم ایران بدهکارم و به جهان نیز. ما از خوان نعمت جهانی بهره مند شدیم و باید چیزی بر دانش جهانی افزوده کنیم. من امیدوارم در طول عمرم چنین خدمتی را انجام داده باشم. در اینجا سخن پاستور در آستانه 70 سالگی را بیان می کنم. او می گوید: «من هر آنچه می توانستم، انجام دادم.» من نیز در طول عمرم، هر آنچه می توانستم، برای فرهنگ و تمدن ایرانی انجام دادم. امیدوارم که به درد مردم فرهنگ دوست ایران و نسلهای آتی بخورد. خدا قبول کند.
آیا مصححانی که به سراغ موضوعات خاصی می روند، به خصوص علوم تجربی (چون طب، داروسازی، پزشگی و دامپزشگی) می بایست لزوماً خودشان متخصص در آن رشته علمی باشند؟ اگر این گونه نیست، این دو تصحیح، یعنی تصحیح از منظر محققی که پزشگ نیست، اما نسخه شناس قابلی است (مثل مرحوم دانش پژوه) و تصحیح از منظر متخصص آن علم (مثل جناب عالی)؛ چگونه است؟ چقدر دید و تخصص در تصحیح آن نسخه مؤثر است؟ آیا می توان یک کار گروهی در این زمینه انجام داد، از یک متخصص موضوعی به همراه یک نسخه شناس خوب استفاده کرد و یا خیر، هر کدام صرفاً و به تنهایی می توانند این کار را انجام دهند؟
من در حوزه فلسفه و ادب وارد نمی شوم؛ ولی در زمینه علوم تجربی صحبت می کنم. به نظر من نسخه شناس و مصحح باید هر دو را بداند و به هر دو تسلط داشته باشد؛ و گرنه کار را رها خواهد کرد. افرادی در قدیم مانند مرحوم دکتر غنی بودند که هم ادب می دانستند و هم طب. مرحوم نجم آبادی، بزرگواری در زمینه طب بودند؛ ولی هیچ متنی را تصحیح نکردند و تنها نسخه ها را ترجمه می کردند. بنابراین باید هر دو را دانست. اگر کسی بتواند هر دو علم را کسب کند که اولی است؛ اما بعد از این کسی نخواهد بود که از هر دو علم سررشته داشته باشد. چه باید کرد؟ باید گروهی کار کرد. آن هم با طبیبی که هم طراز اول باشد و هم ادب بداند و نیز علاقه مند باشد و نیز ادیبی که به طب علاقه مند باشد.
این کارها با پول انجام می شود. این کار عشق می خواهد. من با اینکه می دانم چشمانم آسیب دیده، ولی این کار را ادامه می دهم؛ زیرا می دانم کس دیگری نمی تواند آن را انجام دهد. انستیتو تاریخ علم چهار سال در ایران هیچ کاری انجام نداد و من که عضو شورای عالی آن بودم، استعفا کردم؛ زیرا عملاً مشاهده می کردم که کار از پیش نمی رود. متأسفانه در ایران به جز با عشق نمی توان کار کرد. به نظر من گروه ه نباید اعضای آن زیاد باشد گروه دو نفری کارکرد بیشتری از گروه ده نفری دارد!
یکی از مشکلات مصححان تهیه و دستیابی نسخ خطی برای تصحیح است. شاید مهمترین بخش در آغاز کار، جستجو و نسخه یابی مهم از منابع است. جناب عالی چقدر با استفاده از فهرستها یا کتاب شناسی در نسخه یابی های خود موفق بوده اند و تجربه شما در این راه چیست؟
برای تصحیح نسخ خطی باید از روی فهرستها کار کرد. اگر فهرستها نبود، من نمی دانستم الاغراض چند نسخه دارد. فهرست راهنماست. از طرف دیگر من از نسخه حراجچی اوغلو ترکیه استفاده کردم. اگر مرحوم مینوی زحمت تهیه میکروفیلم از آن را نکشیده بود، من در می ماندم. اگر کتابخانه مرکزی نسخه ها را در اختیارم قرار نمی داد، چه می شد؟ محقق خودش باید نسخه های اصلی را ببیند، کتابی به نام «تاریخ بیماریهای واگیر منتقل از حیوانات به انسان» به زبان فرانسه نوشته شده بود که نویسنده برای ویرایش بخشهای مربوط به مشرق زمین کتاب را برای من فرستاد. من اشتباهات آن را تصحیح کردم و آن کتاب بعدها چاپ شد. برای اینکه اشتباهات تکرار نشود، باید منبع اصلی را مرور کرد. من اگر توانستم کار کنم، به خاطر این است که نسخه اصلی در اختیارم بود. البته نباید اصل نسخه خطی را در اختیار همه قرار داد؛ فرد باید اهلیت داشته باشد. نسخه خطی باید به صورت چاپ عکسی یا میکروفیلم باشد.
چقدر در نسخه بدلها به ویژه متون علمی و طبی می توان به دانش برخی کاتبان کم مایه که بعضاً کم ذوق هم بودند و یا احیاناً به بدخوانی هایی برمی خوردند که متأسفانه موجب بروز اغلاطی هم در نسخه خودشان می شدند، اعتماد کرد؟
شما به دیده خودتان هم نمی توانید اعتماد کنید؛ باید با شیوه علمی کار کرد. احیای نسخه خطی مانند زنده کردن مرده است. در شاهنامه فردوسی آمده است که انوشیروان شنید در هند گیاهی وجود دارد که مرده را زنده می کند، برای همین برزویه طبیب را به هند می فرستد. برزویه سالها در هند در این زمینه تحقیق می کند و می فهمد که گیاهی وجود ندارد که مرده را زنده کند، آن چیز که مرده را زنده می کند کیمیای سخن است که جان مرده را زنده می کند، و آن کیمیای سخن همان کلیله و دمنه است. ما نیز باید جان مرده را زنده کنیم. باید آنقدر تبحر داشته باشیم که بتوانیم این کار را انجام دهیم. به عنوان مثال در نسخه بدل الاغراض الطبیّه، کاتب که اتفاقاً به نظرم طبیب هم بوده، بسیار دخالت کرده است و تغییرات زیادی در متن ایجاد نموده است. در چند جای نسخه آمده است که: «به زبان سمنانی چنین می گویند»، من بررسی می کنم؛ زیرا پنج نسخه دیگر دارم و متوجه می شوم که در هیچ کدام از این نسخه ها «زبان سمنانی» نیامده است. باید مجموعه تبحری کسب شود. دانشجوی دکتری ادبیات حتماً باید از تجارب اساتید دیگر که دست کم سی سال در این زمینه کار کرده اند، استفاده کند. یکی از کارهایی که من انجام دادم، داوری در مورد نسخه ها بود.
اشاره فرمودید که سالهاست با متون کهن کار کرده اید. چگونه با مبحث نسخه شناسی آشنا شدید و آن را آموختید؟
بنده جهانگشای جوینی را مطالعه می کردم، زیرا علاقه داشتم. مقدمه آنها را مطالعه می کردم و از چگونگی تصحیح آن مطلع می شدم. کتابها دیگر را نیز مطالعه می کردم و در طول کار به تجاربم افزوده می شد. کم کم به مرحله ای رسیدم که با نگاه به نسخه تشخیص می دادم که متعلق به چه قرنی است. از روی کاغذ، نسخه را تشخیص می دادم. اگر به پاورقی های نسخ توجه کنید، می فهمید کاتبی که امانت دار بوده، ولی وارد نبوده، در برخی جاها خوب عمل کرده است، ولی کاتبی که وارد بوده و غرض داشته، متن را تحریف می کند. بر اثر تجربه من این چیزها را یاد گرفتم.
در مورد امانت متن دو نظریه وجود دارد. برخی مصححان بر حفظ امانت کامل تأکید دارند و معتقدند که عین مطالب نسخه باید ذکر شود و این مشکل را ایجاد می کنند که خواننده با حجم انبوهی از نسخه بدلهایی که گاه برابر متن و گاه بیش از متن است، روبرو می شود. عده ای هم متن تصحیح شده منقح را ارائه می کنند و اصل اثر را در پاورقی ذکر می کنند، شما چه می کنید؟
گروه سوم را نگفتید. آنها متن منقح را می دهند و اصلاً پاورقی را ذکر نمی کنند. نه افراط و نه تفریط. حفظ امانت باید صورت گیرد؛ ولی امانت غلط را نمی توان نگه داشت. اگر غلط بود، باید تصحیح کرد. از نسخ مختلف آنچه را که کهن تر است، برمی گیریم، ولی طبیعتاً اگر غلط بود، از نسخه دیگر که درست تر است، استفاده می کنیم. در عین حال آن را با رسم الخط جدید نمی نویسیم. دال و ذال، کاف و گاف را باید از هم تفکیک کرد. مرحوم متین برای کتاب هدایه المتعلمین خیلی زحمت کشیده اند، ولی عین متن را آورده است و تفکیکی بین دال و ذال و مانند آن قائل نشده است. نتیجه این است که این متن قابل استفاده نیست! از طرف دیگر نقطه، ویرگول و مانند آن را باید وارد این متون کرد تا قابل خواندن برای مردم عصر حاضر شود. می گویند نباید اعراب فارسی را وارد متن کرد، ولی مواقعی که در کلمه با وجود اعراب اصلاً قابل خواندن نباشد، حتماً باید اعراب گذاری کرد. رسم الخط را باید تا حدی رعایت کرد. نسخه بدل را باید در پاورقی ذکر کرد؛ زیرا به خواندن متن کمک می کند. اگر می خواهی کار کنی، باید درست انجام دهی، ولی مشق نوشتم کار دیگری است. اگر امانت داری می کنید، باید توضیح دهید. من ادعا می کنم که این کار را به بهترین وجه ممکن انجام داده ام. برای آن سرمایه گذاری کردم. من می توانم آزمایشگاه راه اندازی کنم، ولی با همسرم شبانه روز روی آن کار کردم. با همه اقداماتی که من انجام دادم، متن قابل مطالعه برای همه مردم است. این نسل و نسلهای بعد باید این کار را ادامه دهند.
آیا روشهای تصحیح برای موضوعات مختلف متفاوت است؟ مثلاً همان روشی که برای تصحیح متون ادبی به کار می رود، می توان برای متون علمی به کاربرد و با تصحیح متن پزشگی با متن ادبی و فلسفی متفاوت است؟
عین دقت و امانت در همه جا باید رعایت شود. عین خوبی و بدی. مولوی می فرماید:
شاخ گل هر جا که می روید گل است
خُمِ مل هر جا که می جوشد، مل است
در قدیم طبیب، فیلسوف و حکیم و ادیب بود. شعر فردوسی حکمت است، طب هم در آن است. وقتی با شیوه دقت و اصول وارد کار شوید، حوزه تفاوتی ندارد. من با همان دقتی در مورد این کتاب کار کرده ام که اگر در حوزه میکروب شناسی بودم، کار می کردم؛ منتها هر کسی باید در رشته ای که فعالیت می کند، مهارت و تسلط داشته باشد. من می توانم این متن را تصحیح کنم و در حوزه ادب کار کرده ام؛ اما نمی توانم در رشته ادبیات تدریس کنم. من قواعد دستوری کتاب الاغراض را نمی دانم. زبان شناس باید در این حوزه ها وارد شود. باید شیوه موشکافانه و دقت عمل را در تصحیح متون به کار بست.
به نظر شما روشهای تصحیح از گذشته تاکنون چه تفاوتی کرده است؟
شیوه ها غالباً خراب است و بهتر نشده است! خدا رحمت کند مرحوم قزوینی و دکتر غنی را که مصححان خوبی بودند. البته الان هم افرادی هستند که کارشان خوب است؛ ولی برخی اصلاً مناسب این کار نیستند. پایه گذار روش تصحیح متون در ایران مرحوم علامه قزوینی بود.
با توجه به حجم فراوان نسخ خطی فارسی پزشگی که بسیاری از آن تصحیح هم نشده است، مانند رسالات کوچک، جُنگ ها و مجموعه ها، اولویت سنجی شما برای تصحیح نسخ پزشگی چگونه است؟
در حال حاضر متأسفانه بودجه های زیادی به نام تصحیح نسخ خطی پزشگی به هدر می رود؛ اما من در حد توانم وظیفه ام را انجام دادم. من با تألیف هر کتاب چند دشمن شناخته شده پیدا کرده ام و صدها و گاه هزاران دوست ناشناخته پیدا کرده ام که سر به سر است! به هر حال متون مهم فارسی باید چاپ شود.
چاپ عکسی متون پزشگی چه کمکی به پزشگان ما می کند؟
نسخ عکسی بسیاری از این متون چاپ شده است؛ اما آیا عکس این نسخ قابل فهم است؟ این نسخ زیبا هستند، ولی قابل خواندن نیست! این متون باید تصحیح شود و با تکنیک های امروزی بهینه گردد تا قابل فهم شود. من از چاپ عکسی نسخه الاغراض که توسط بنیاد فرهنگ تهیه شده، استفاده نمودم و به کتابخانه مسجد سپهسالار پیشنهاد می کنم تا از جلد اول نسخه الاغراض که من آن را تصحیح و آماده نموده ام، عکسبرداری نماید و اگر لازم بدانند، من مقدمه چند صفحه ای برای آن بنویسم. باید از همه نسخه ها یک نسخه عکسی تهیه شود و در کتابخانه مرکزی نگهداری شود و در اختیار محققان قرار گیرد. این دستور سازمان یونسکو است. در کنار چاپ عکسی حتماً باید متن تصحیح شده منقحی نیز در اختیار محققان قرار گیرد تا از آن استفاده کنند.
در طول کار تصحیح الاغراض با چه مشکلاتی مواجه شدید؟
قدم اول گردآوری نسخ و دستیابی به آنهاست. در دستیابی به نسخ که شما در کتابخانه مرکزی به من کمک کردید. زمان هم که صرف آن شده است. من آدم عجولی هستم، ولی در زمینه کار کتاب صبورم. کسی من را مجبور به چاپ کتاب الاغراض نکرده است. پس اگر چاپ می کنم، باید تمام سعی ام را صرف آن کنم. باید مشکلات آن را پذیرفت.
عاشقانی که تمنای نگار اندیشند
ننگشان باد اگر زانکه ز عار اندیشند
کسوت مردم عیار بر آن قوم حرام
که در اندیشه گنج اند و زمار اندیشند
آذری از گل این باغ به بویی نرسند
نازکانی که ز آزردن خار اندیشند
بنابراین باید خار ملامت را کشید و کار کرد؛ زیرا هدف داریم. هدف هم ملت، تمدن و خدمت به بشریت است. بنابراین مشکلی نیست و جز مشکل زمان! دعا کنید این جلد الاغراض را به پایان ببرم؛ زیرا بیش از این توانی ندارم. مجموعه این فرهنگ در حال پیشرفت است. آنچه در جهان مورد قضاوت علمی قرار می گیرد، آن است که به همین صورت فرهنگی بدان ها پرداخته شود. امیدواریم خلأهای این فرهنگ کم کم پر شود. برخی می گویند حلقه های مفقوده، ولی من می گویم حلقه های موجود. می خواهم پندی از کار رشیدالدین فضل الله همدانی وزیر که در تبریز انجام داد، بگویم. او بر این عقیده بود که باید در تمام جهان و بلاد برای مقابله، تذهیب و استنساخ کتاب هزینه شود و کتابها به بهترین صورت تجلید شود. دهها سند از دانشمندان بر آن گرفته و زده شود و بعد به بلاد مختلف در جهان فرستاده شود. این حرکت فرهنگی قابل مطالعه است و بنده مطالعه جدی و مجدد در باب «ربع رشیدی» را پیشنهاد می کنم.
اشاره کردید ما نظریه پرداز در زمینه تصحیح کم داریم. در این مورد توضیح مختصری بدهید. خلأ نظریه پرداز در کدام بخش بیشتر احساس می شود و چه چیزی باید تدوین کرد؟
الحمدلله ما کتاب شناسان برجسته ای داریم. فهرست نویسان بزرگواری داریم که حرکتهای خوبی در زمینه فهرست نگاری انجام داده اند. ما باید بتوانیم نسبت های پوشیده ای را که در تاریخ فرهنگ ایران وجود دارد و استمرار فرهنگ ایران است، شناسایی کنیم. این نسبت های پوشیده باید توسط نسخه شناسان و محققان مورد تأمل قرار گیرد؛ مثلاً نسبت های عمیقی بین الفهرست ابن ندیم با کشف الظنون وجود دارد و یا بین درکی که خواجه رشید و دیگران از تاریخ دارند، ارتباط وجود دارد. اگر این نسبت ها را در شناخت نسخ خطی و متون به کار بگیریم، بدون تردید به نظریه پردازی می رسیم. آن زمان است که با نظریه پردازی علمی می توانیم وضعیت فرهنگ ایران را در جهان بهبود بخشیم، هرچند فرهنگ ایران در جهان جایگاه شناخته شده ای دارد و سهم مؤثری در سایر فرهنگ ها داشته و متقابلاً فرهنگ ایرانی از سایر فرهنگ ها نیز برحسب نیازش بهره برده، به خصوص در بخش علم و صنعت. کارهای ترجمه بسیار برای ما ارزشمند است. این تلقی که در دانشگاهها مطرح شده و براساس آن ترجمه بر تصحیح متون اولویت داده شده است، به نظر من درک تاریخی و آموزشی از فرهنگ ما نیست. در این زمینه ها مسؤولان باید دقت بیشتری کنند. آن نظریه ها ارائه شود، من در بین دوستانی که در این فرهنگ از نسل گذشته بزرگوار و نیز نسل جدید این حوزه هستند، می خواهم نظریات پخته، علمی و سنجیده ای عرضه کنند تا حد مقبول این مجموعه به دست آید.
این امر نشان دهنده قدمت کار تصحیح است که البته وارد دوره جدیدی شده است. به نظر جناب عالی ویژگیهای علمی یک تصحیح خوب چیست؟
بار سنگینی بر دوش نسخه شناسان و متن شناسان قرار دارد. همان گونه که چنین بار سنگینی بر دوش سایر دانشمندان حوزه های دیگر و مسؤولان قرار دارد. ویژگیهای خاصی برای برداشتن این بار سنگین توسط مصحح وجود دارد. به گمان بنده در زبان فارسی و متون آن شناخت از اقلیم های زبان فارسی و تاریخ زبان فارسی بسیار لازم است؛ مثلاً اگر بزرگواری، تخصص پزشگی دارد و می خواهد متن پزشگی را تصحیح کند، حتماً باید تاریخ زبان فارسی را جدی بشمارد و صرفاً به زبان فارسی عصر خود بسنده نکند و حتماً به منابع خوب مراجعه کند تا متنی را که عرضه می کند، مفید باشد.
منبع:یزدان پرست، حمید؛ (1387) نامه ایران؛ مجموعه مقاله ها، سروده ها، و مطالب ایران شناسی، جلد چهارم، به کوشش حمید یزدان پرست، تهران، اطلاعات، چاپ یکم.