ماهان شبکه ایرانیان

بازخوانی مهر؛

طلوع امام رئوف در شعر آئینی/ قبله هفتم، امام هشتم و سوّم علی‌ست

میلاد امام رضا(ع) به‌عنوان تنها امام معصوم مدفون در ایران اسلامی، جایگاه ویژه‌ای در ادبیات منثور و منظوم ایران زمین دارد.

طلوع امام رئوف در شعر آئینی/ قبله هفتم، امام هشتم و سوّم علی‌ست

خبرگزاری مهر گروه فرهنگ: امروز، 11 ذیقعده الحرام، عید بزرگ خاندان رسالت و امامت و دوستداران ایشان و روز مولودی خوانی مادحان و شاعران اهل بیت(ع) است. یکی از شاعران آئینی که در وصف امام رئوف(ع) و بارگاه ملکوتی آن حضرت اشعار مختلفی دارد، سید حمیدرضا برقعی است که در بخشی از یکی از شعرهای خود، چنین سروده است:

      میان این همه غوغا، میان صحن و سرایت
      بگو که می‌رسد آیا صدای من به صدایت؟
  
      منی که باز برآنم که دعبلانه برایت
      غزل ترانه بخوانم در آرزوی عبایت
      
      من و عبای شما؟ نه من از خودم گله دارم
      من از خودم که شمایی چقدر فاصله دارم
       
      هنوز شعر نگفته توقع صله دارم
      منی که شعر نگفتم مگر به لطف دعایت
              
      بدون وقفه به باران امان گریه نمی‌داد
      هزار تکه شد این من به لطف آینه‌هایت
     
      من این نگاه عوامانه را نمی‌دهم از دست
      اجازه هست بیفتم شبیه سایه به پایت؟

و اما سید محمدجواد شرافت، شاعر دیگری است که در یکی از شعرهای خود و در اوج تواضع نسبت به مقام رفیع آن حضرت، آورده است:

نه دعبلم نه فرزدق؛ که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم

نه آهو ام نه کبوتر که ضامنم باشی 
و یا پرنده ی صحن مجاورت باشم

نه آن دلی که به معنا رسم نه آن چشمی
که مثل آینه حیران ظاهرت باشم

ولی ز لطف مرا هم گدای خویش بخوان
که با تو صاحب دنیا و آخرت باشم

همیشه سفره مهمان نوازی ات باز است 
اجازه می‌دهی‌ام گاه زائرت باشم؟

اجازه می‌دهی‌ام گاه از تو بنویسم؟
به عمر چند غزل – آه -  شاعرت باشم

و اینک ابیات ابتدایی شعر علی سپهری را از نظر می‌گذرانیم؛ شاعری که میلاد امام رضا (ع) را سبب آبرو گرفتن زمین می‌بیند:

باید شکست ساغر و از مِی وضو گرفت
باید ز دست بانی باده سبو گرفت
از عرش آمده ست؛ زمین آبرو گرفت
هر عاشقی که باده ی خود را از او گرفت
گفته ست این که از همه ی دلبران سر است
نامش رضاست؛ زاده ی موسی ابن جعفر است
گیسو کمند، خوش قد و بالا و محشری
کار ات شده ست از همه ی خلق، دلبری
پیغمبری و حضرت زهرا و حیدری
یعنی صفات حضرت حق را تو مظهری
ای نام دلربات دوای فقیرها
اصلا رسیده ای تو برای فقیرها
باید که سر دهیم همه بی مقدمه
روحی فداک یابن علی؛ یابن فاطمه
با عشق تو ز هول قیامت چه واهمه
سلطان ماسوایی و عبد تو ما همه
ما سالهاست ریزه خور سفره ی تو ایم
هشتم امام! ما همه آواره ی تو ایم
مجنونم و جنون دل زار، بی حد است
جانم ز دوری حرم ات بر لب آمده ست
مثل کبوتری که به امید گنبد است
اصلا دوای این دل بیمار، مشهد است

«وصف مدینه به عنوان شهر زادگاه آن حضرت» و «عیدی خواستن از آقا برای رفتن به مشهد الرضا» هم از نکاتی است که در بخشی از  شعر مهدی مقیمی‌به آن اشارت رفته است:

پسر فاطمه سلام سلام
طلب حاجت از شما داریم
هر که هستیم؛ یا بدیم یا خوب
در دل عشق امام رضا داریم
آسمان با ستاره و ماهش
در زمین مدینه مهمان است
جبرئیل از بهشت آمده است
روی دستش گلاب و قرآن است
روز میلاد توست یا سلطان
داخل مجلس ات دعا کردیم
رک بگوییم امشب ای آقا
هوس مشهد الرّضا کردیم
امشب از راه دور ای آقا
بر ضریح ات دخیل را بستیم
فخر ما این بس است تا محشر
همه همسایه ی رضا هستیم
چشم در چشم حلقه های ضریح
دست در دست پنجره فولاد
آمدم تا که حرفهایم را
بزنم با تو هرچه بادا باد
جشن میلادتان در این هیئت
یابن الزهرا چه جشن پر شوری ست
گرچه دوریم از حرم اما
دلمان مثل صحن جمهوری ست
به خدا از درون گهواره
نوکر آلِ سید نجف ام
این جهان عاشق رضا هستم
حشر هم با امام رضا طرفم

و اکنون شعر کوتاه صابر خراسانی را به تماشا می‌نشینیم؛ شاعری که عنوان "خراسانی" را، فخری برای خود می‌داند و از زیارت امام رضا(ع) به عنوان حج فقیران و مستمندان می‌گوید:

با دلی محرم، طواف حج سلطان آمدم
حاجی‌ام از آن زمانی که خراسان آمدم

در کنار تو به حس بی نیازی می‌رسم
درد دارم بی تو که دنبال درمان آمدم

رو به روی پنجره فولاد گریه می‌کنم
مشهد ابری بود که مانند باران آمدم

گنبد تو آسمان را آفتابی می‌کند
من دم ات را گرم دیدم چون زمستان آمدم 

روز میلادت شنیدم سفره ات پهن است که
اینچنین من دست پاچه، مثل مهمان آمدم

فرض کن آن بچه آهویم که با صد آرزو
لنگ لنگان دیدن شاه خراسان آمدم

غلامرضا سازگار، استاد پیشکسوت شعر آئینی هم نه تنها یک شعر، که چندین شعر در وصف میلاد مبارک حضرت ثامن الائمه (ع) دارد که تنها به یکی از آنها بسنده می‌کنیم؛ شعری که نام حضرت نجمه (س)، مادر امام رضا (ع) و لقب حضرت ثامن الحجج (ع) یعنی "عالِم آل محمّد (ص) " هم در آن آورده شده است:

آسمان بر آن شده تا با زمین ساغر زَنَد
مهر خندد بر مه و مه خنده بر اختر زند

عرشیان را مرغ دل سوی مدینه پر زند
حضرت روح الامین بیت الولا را در زند

بوسه بر خاک سرای موسی جعفر زند
دم ز وصف بضعه زهرا و پیغمبر زند

در کنار نجمه، ماه مرتضی پیدا شده
یا به طور موسی کاظم، رضا پیدا شده

آفرینش را به تن روح مُجرّد آمده
مژده در ذیقعده از عیدی مُؤیَّد آمده

عالم خلقت به از خلد مخلّد آمده
جلوه گر حُسن خدای حیّ سرمد آمده

شیر حق در کعبه یا در مکّه احمد آمده
اهل عالَم، عالِم آل محمّد آمده

این شاعر آئینی در بخشی دیگر از ادامه همین شعر با اشاره به برخی از القاب دیگر امام هشتم(ع) مانند رئوف اهل بیت، امام مهربان و ضامن آهو چنین می‌سراید:

کیست این استاد دانشگاه کل حق را ولی ست
قبله هفتم، امام هشتم و سوّم علی ست

این پسر مرآت حُسن بی مثال داور است
این پسر هم مصطفی هم فاطمه هم حیدر است

این پسر قرآن بابا روی دست مادر است
این پسر در هفت دریای ولایت گوهر است

این رئوف اهل بیت، این بضعه‌ی پیغمبر است
نجمه، الحق یک جهان جان در جهان آورده ای

خلق عالم را امام مهربان آورده ای
ماه آمد در زمین شد آسمان پروانه اش

اختران دلداده خورشید فلک دیوانه اش
مرغ دلم در بند دام و در هوای دانه اش

ملک دین از مقدمش آباد و دل ویرانه اش
خضر در بزم ولایت تشنه پیمانه اش

بحر رحمت جرعه ای از جام سقّاخانه اش
غیر از این مولا که عالم ملتجی بر او شود

کس ندیده شهریاری ضامن آهو شود
آتش از بهر مُحبّ او گلستان می‌شود

دوزخ از فیض نگاهش باغ رضوان می‌شود
اشک با یاد غمش دریای غفران می‌شود

درد با خاک رهش بی نسخه درمان می‌شود
سنگ در صحنین او لعل بدخشان می‌شود

و اینک این گفتار را با شعری از مریم سقلاطونی به پایان می‌آوریم؛ شعری که در آن، باد و آفتاب، در رکاب مضجع منور آن امام همام (ع) ترسیم شده است:

گنبدت از هر کجای شهر سوسو می‌کند
دست هر آشفته ای را پیش تو رو می‌کند

در لباس خادمان مهربانت، آفتاب
صبح‌ها، صحن حرم را آب و جارو می‌کند

ماه هر شب کُنجِ بستِ «شیخ حر عاملی»
یاد معصومیّت آن بچه آهو می‌کند

یاد معصومیت آن بچه آهو، یاد تو
کوچه های شهر را لبریز «یا هو» می‌کند

باد، هم مثل نگهبان دَر ات، بَدوِ ورود
غصه را از شانه‌های خسته، پارو می‌کند

عطر نابی می‌وزد از کوچه باغِ مرقدت
هر که می‌آید حرم، این عطر را بو می‌کند

خادمی‌می‌گفت که آقا به وقت بدرقه
دست زائر را پر از گل‌های شب بو می‌کند

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان