ج. لطف بودن امام
اکنون سؤال این است که لطف بودن امام از چه راهی ثابت میشود؟ از راه لطف محصل یا لطف مقرب یا هردو؟ اینها پرسشهایی است که در این قسمت به آنها پاسخ داده میشود.
به طور کلی باید گفت لطف بودن امام از هردو منظر قابل اثبات است.
1. لطف محصل و امامت
در تعریف لطف محصل چنین بیان شد که خداوند یک سری زمینهها و مقدماتی را انجام میدهد که بدون آنها نقض غرض خلقت و آفرینش پیش میآید. حال باید ببینیم عدم تعیین رهبران الهی از سوی خدا، آیا خللی در تحقق هدف آفرینش انسانها پیش میآورد یانه؟
بنا بر اصل حکمت که سراسر آفرینش را فرا گرفته و آفرینش همه موجودات بر اساس آن توجیه میشود، هدفمندی و متکامل بودن آفرینش روشن میشود. از آن جا که خدای حکیم، بینیاز مطلق و دارای اوصاف کمال نامحدود میباشد، هدفمندی و تکامل فقط در آفرینش او قابل توجیه است. میان آفریده ها، خلقت انسانها نیز از این امر مستثنی نبوده و دارای هدف است. از آن جا که انسانها دارای شاخصههای عقل و شهوت بوده و در پیروی از هر یک از آنها آزادند تحقق هدف و رسیدن به کمال مطلوب، نیازمند یک سری مقدمات و زمینههایی است که تعیین رهبر در قالب بعثت و نصب، از این زمینهها به شمار میآید. اگر از سوی خدا تعیین پیامبر وامام برای هدایت انسان ها، صورت نگیرد، حکمت الهی در هدفمندی و سیر تکاملی انسانها نقض میشود.
پس خود داری خدا از تشریع، تکلیف، بعثت و نصب، موجب قرار گرفتن انسانها در جهالت و ضلالت میشود و این کار از خدای حکیم به دور است. در نتیجه خداوند حکیم، هم دین و شریعت را به انسانها هدیه میدهد و هم هادی و راهنما را.
2. لطف مقرب و امامت
وقتی خداوند برای انسانها تکالیف قرار داد، برای انجام آنها به یک سری زمینهها و مقدماتی نیاز است تا انسان به بهترین گونه تکالیف خود را انجام دهد، به این زمینهها و مقدمات که انسانها را به سوی انجام تکالیف نزدیک میکند، لطف مقرب گفته میشود.
پس لطف مقرب پس از آمدن تکلیف مطرح است. از طرفی دیگر انسانها به سبب هواهای نفسانی از انجام عبادت گریزان هستند و در صورتی به انجام عبادت تن میدهند که زمینهها و مقدماتی از طرف خدا فراهم شود؛ مانند وعده به بهشت، وعید به جهنم و نصب امام و رهبر که با نظارت و شرافت بر اعمال بندگان، آنها را به انجام عبادت ترغیب و به ترک معاصی و زشتیها تحریص کند. این نکته به وضوح برای همه روشن است که اگر در مجموعهای رهبر و نظارت رهبری وجود داشته باشد، با مجموعه دیگری که این گونه نباشد، در انجام وظایف و ترک تخلفات متفاوت خواهد بود؛ پس وجود رهبر برای هدایت مردم به سوی انجام تکالیف ـ اعم از تکالیف عقلی یا شرعی ـ ضرورت دارد.
توجه به دو قسم بودن تکالیف، لطف بودن امام را نیز میتوان، هم از راه تکالیف عقلی و هم شرعی ثابت کرد که هردوی این تقریرها و تبیین ها، در کلمات متکلمان امامیه یافت میشود.
سید مرتضی، در تبیین لطف بودن امامت چنین گفته است:
ما، امامت و رهبری را به دو شرط لازم میدانیم: یکی این که تکالیف عقلی وجود داشته باشد، و دیگری این که مکلفان معصوم نباشند. هرگاه هر دو شرط یا یکی از آن دو، منفی گردد امامت و رهبری لازم نخواهد بود. دلیل بر وجوب امامت و رهبری، با توجه به دو شرط یاد شده، این است که هر انسان عاقلی که با غرض و سیره عقلانی بشر آشنایی داشته باشد، این مطلب را به روشنی تصدیق میکند که هرگاه در جامعهای رهبری باکفایت ومدبر باشد که از ظلم و تعدی جلوگیری و از عدالت و فضیلت دفاع کند، شرایط اجتماعی برای بسط فضایل و ارزشها فراهمتر خواهد بود، و مردم از ستمگری و پلیدی دوری میگزینند و یا در اجتناب از پلیدی و تبهکاری، نسبت به وقتی که چنین رهبری در بین نباشد، وضعیت مناسب تری دارند. این چیزی جز لطف نیست؛ زیرا لطف چیزی است که با تحقق آن، مکلفان به طاعت و فضیلت روی میآورند و از پلیدی و تباهی دوری میگزینند و یا این که در شرایط مناسب تری قرار میگیرند. پس امامت و رهبری، در حق مکلفان لطف است؛ زیرا آنان را به انجام دادن واجبات عقلی و ترک قبایح بر میانگیزد و مقتضای حکمت الهی، این است که مکلفان را از آن محروم نسازد (سیدمرتضی، همان: ص409).
سید مرتضی با دو پیش فرض تکالیف عقلی و معصوم نبودن انسان ها، به اثبات لطف بودن امام میپردازد؛ یعنی فرض را بر این گرفته است که انسانها از منظر عقل، یک سری تکالیفی دارند که باید آنها را انجام دهند و از طرف دیگر به دلیل معصوم نبودن آن ها، احتمال تعدی و تجاوز و عدم انجام تکالیف وجود دارد؛ پس لازم است رهبر و امامی باشد، تا آنها را در انجام دادن تکالیف و اجتناب از تعدی وتجاوز، ترغیب و تشویق کند، شیخ طوسی از شاگردان سید مرتضی، همین روش را برگزیده و این مطلب را از بدیهیات عقلی دانستهاست (طوسی، 1417: ص5).
اما برخی بزرگان، لطف بودن امام را با پیش فرض تکالیف شرعی ثابت کرده وچنین گفتهاند که نصب امام، لطفی است از جانب خداوند در انجام دادن واجبات و تکالیف شرعی، و ا نجام دادن هرلطفی با ویژگی یاد شده، به مقتضای حکمت الهی، واجب است، پس نصب امام از جانب خداوند، تا وقتی که تکلیف باقی است، واجب است (بحرانی، بیتا: ص 175).
پس حد وسط در دلیل فوق، تکالیف شرعی است و با وجود تکالیف شرعی به اثبات لطف بودن امام و وجوب تعیین آن از سوی خدا پرداخته شده است.
البته واژه امام که از جمله مصادیق لطف به شمار میآید، مطلق است یعنی شامل پیامبران و جانشینان آنها میشود؛ ولی اگر در برهان لطف حد وسط تکالیف عقلی باشد، منظور از امام پیامبران هستند و اگر تکالیف شرعی باشند، منظور از امام، مطلق است که شامل همه رهبران الهی میشوند.
د. وجوب لطف
وجوب لطف، بدیهی و وجدانی است ـ علت آن، این است که در محقق نشدن لطف، نقض غرض پیش میآید و قبیح بودن نقض غرض از امور فطری به حساب میآید.
پس لطف که در حصول هدف آفرینش و تحقق تکالیف مؤثر است، لزوم آن از بدیهیات و قطعیات به شمار میآید. در این زمینه از برخی بزرگان و متکلمان چنین نقل شده است:
دلیل بر وجوب لطف، آن است که غرض مکلّف (خداوند) بر آن متوقف است. پس لطف واجب است و این، همان مطلوب است (شیخ مفید، همان: ص 32).
علامه حلی نیز گفته است:
دلیل بر وجوب لطف، آن است که لطف، غرض مکلف (خدا) را حاصل میگرداند؛ بنابر این، واجب است و اگر نباشد، نقض غرض لازم میآید (طوسی، بیتا: ص 324؛ اصفهانی، بیتا: ص 55).
سید هاشم بحرانی آورده است:
برهان وجوب لطف، آن است که اگر ترک لطف جایز باشد، پس فرض آن که خداوند حکیم آن کار را ترک کند، غرض خود را نقض کرده است؛ لیکن این لازم (نقض غرض) باطل است و در نتیجه ملزوم (جایز بودن ترک لطف) همه باطل است (بحرانی، بیتا: ص48).
بیان ملازمه چنین است که خداوند تعالی، از مکلف، اطاعت و فرمان برداری را خواستار است؛ پس اگر بداند که آن مکلف، فقط زمانی فرمان بردار میشود و به خداوند نزدیکتر میگردد که خداوند کاری برای او انجام دهد، در این صورت، حکمت خداوند ایجاب میکند آن کار را انجام دهد؛ زیرا اگر این کار را ترک کند، نشان دهنده آن است که خداوند، از مکلف، اطاعتی نخواسته است؛ مثلا شخصی از دیگری میخواهد که با او غذا بخورد و میداند که آن میهمان، زمانی حاضر میشود که کسی دنبال او فرستاده شود. حال اگر میزبان، کسی را دنبال میهمان نفرستد، غرض خود را نقض کرده است.
از آن چه گفته شد، روشن میشود، قاعده لطف از بدیهیات است و به خداوند متعال، اختصاص ندارد؛ زیرا هر عاقلی، در کارها و اهداف خود، از آن غافل نیست و برای همین، آن چه او را به اهدافش نزدیک میسازد، آماده میسازد و از آن چه با اهدافش منافات دارد، دوری میکند.[5]
ه. تعیین امام از طرف خدا
در جای خود ثابت شد که امام، یکی از مصادیق لطف به حساب میآید؛ یعنی امامت، مایه نزدیکی انسانها به سوی خدا و دوری آنها از معاصی و نافرمانی خدا است. پس از بدیهی دانستن لطف بودن امام، سؤال میشود که تعیین امام از طرف چه کسی صورت خواهد گرفت؟ از طرف خدا یا از طرف مردم و یا این که خدا و مردم به صورت مشترک در انتخاب امام عمل میکنند؟
وجود دو معیار برای عرضه لطف الهی (تعیین و معرفی امام) به بشر ضروری است؛ یکی وجود تکالیف عقلی و شرعی و دیگری معصوم نبودن بشر؛ پس معصوم نبودن بشر، یکی از معیارهای لزوم لطف از سوی خدا به شمار میآید. حال اگر امام و رهبری که برای انسانها تعیین میشود، دارای مقام عصمت نباشد ـ لطف الهی (تعیین امام دیگر) برای او نیز ضروری است و این فرایند، در صورت معصوم نبودن امام و رهبر، تا بینهایت تسلسل پیدا میکند و تسلسل نیز باطل و محال است. پس لازم است امام و رهبر که یکی از مصادیق لطف است، معصوم باشد (حمصی الرازی، 1414: ص 278). از آن جا که عصمت، امری پوشیده و باطنی است که تشخیص آن خارج از توان بشر است لازم است امام معصوم علیه السلام از سوی خدا تعیین و به مردم معرفی شود.
پس عصمت که یکی از شرایط امام است، از دو راه قابل شناخت است؛ یکی از راه اعلام خدا که از طریق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم صورت میگیرد و دیگری از راه معجزه (کرامت) که از خود امام سر میزند.
پی نوشت ها :
[5]. ر.ک: مجله انتظار موعود، شماره 9 و 8، سال سوم، تابستان و پائیز1382، ص 78، مقالهای از آیتالله خرازی.
منبع:www.entizar.ir
ادامه دارد
/ع