یکی از اصول اخلاقی و از عوامل رشد نهاد خانواده، احترام به یکدیگر است. حرمت نگه داشتن، از ارزشهای انسانی است. هرگاه فردی به دیگران احترام گذارد، در واقع به خودش احترام گذاشته است؛ زیرا با این رفتار به دیگران آموزش داده است که با وی اینگونه رفتار کنند.
احترام، سطح ادب را در خانواده افزایش داده و خانوادهای با ادب و کانونی امن و آرام میسازد. گرامی داشتن، به گیرندهی پیام، حرمت نهادن را القا میکند و در این صورت، روابط مستحکم شده و صمیمیّت و رفاقت افزایش مییابد.
در روایات اسلامی توصیههای فراوانی درباره لزوم احترام و اکرام متقابل زن و شوهر بیان شده است. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) اکرام و گرامی داشتن زن را بر مردان لازم میدانند (1). آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) بهترین مردان را اینگونه توصیف میکنند:
بهترین شما کسانی هستند که نرمخو بوده و همسران خود را گرامی میدارند (2).
رعایت احترام در گفتار و رفتار، امری متقابل بوده و همسران نیز باید در برخورد با شوهران خود آن را مراعات کنند. امام صادق (علیهالسلام) فرمود:
خوشبخت و سعادتمند زنی است که شوهر خود را گرامی میدارد و او را آزار و اذیت نمینماید و در همه حال مطیع و فرمانبردار او است (3).
گرامی داشتن و احترام گذاردن دارای شاخصها و مؤلفههایی است:
الف) تحقیر نکردن
یکی از آداب زشت رایج در میان برخی مسلمانان، تحقیر کردن دیگران است. اگر این خصیصه در خانوادهها ظهور و بروز پیدا کند، تأثیر منفی آن بر فرزندان گریزناپذیر است. به طور معمول والدین اولین کسانی هستند که در تضعیف اعتماد به نفس فرزندان خود نقشآفرینی میکنند. این سخن درست است که پدر و مادر تأثیرگذارترین نقشها را در شخصیت فرزندان ایفا میکنند. هر بار که کودک یا جوان به خانه قدم میگذارد اعتماد به نفس خویش را در معرض آزمون قرار داده است. تحقیر شدن یا کوچک شمردن در محیط خانه یا جامعه به شکلهای مختلفی بروز میکند.
اول) آزار کلامی
بخشی از تحقیرها که از سوی زن و شوهر، والدین، دوستان و بیگانهها نسبت به فردی اعمال میشود از طریق بدزبانی و اذیتهای کلامی صورت میگیرد. مثلاً اگر به شما به صورت دائم در محیط خانه گفته شود: آدم نادان، بیشعور، زباننفهم، بیریخت و تنبل، به راستی چه احساسی به شما دست میدهد؟ آیا اعتماد به نفس خود را از دست نمیدهید؟
در برخی موارد اتفاق میافتد که فرزندان و جوانان سخنان دیگران را آهسته آهسته باور میکنند. پس رفتار آنها تغییر کرده همانند نادانان و انسانهای شرور رفتار میکنند. جالب اینکه والدین، رفتار فرزندان خویش را تحمل نمیکنند در حالی که رفتار آنان دقیقاً بازتاب رفتار والدین است.
پیشوایان دینی (علیهمالسلام) با بیان زشتیهای بدزبانی، سعی کردهاند انسانها را از سخنان زشت و رکیک باز دارند. آثار شوم و زیانبار بدزبانی متفاوت است که به نمونهای از آنها میتوان اشاره کرد. امام رضا (علیهالسلام) فرمودند:
إِنَّ مِنْ شَرِّ عِبَادِ اللهِ مَنْ تُکْرَهُ مَجَالَسَتُهُ لِفُحْشِه؛ یکی از بدترین بندگان خدا کسی است که به سبب بدزبانی و دشنامگوییاش، همنشینی با او ناخوشایند باشد (4).
امام علی (علیهالسلام) فرمودند:
أَجْمِلُوا فِی الْخِطَابِ تَسْمَعُوا جَمِیلَ الْجَوَاب؛ با دیگران زیبا سخن بگویید تا پاسخ زیبا بشنوید (5).
اولیای دین (علیهمالسلام) به رعایت ادب در گفتار بسیار توصیه کردهاند؛ چرا که رعایت ادب در گفتار علاوه بر آنکه استحکام و رشد خانواداه را در پی دارد از عذابهای اخروی نیز جلوگیری میکند. در روایتی آمده است: زمانی که سعد از یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت، حضرت در تشییع جنازه او شرکت کرد. مادر او گفت: خوشا به حالت این مقام و کرامت گوارای تو باد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از فشار قبر، بر سعد خبر داد. هنگامی که علّت این عذاب را از حضرت جویا شدند. محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
چون سعد با خشونت و تندی با همسر خود سخن میگفت (6)!
باید در ارتباط کلامی با همسران خود ادب را رعایت کرده از بدزبانی پرهیز کنند. در روایتی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
زنی که به شوهر خود بگوید: اف بر تو! مورد لعن و نفرین خدای بلندمرتبه و ملائکه و مردم قرار میگیرد (7).
در روایت دیگری حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
زنی که با شوهرش حاضرجوابی کند [و رعایت ادب در گفتار ننماید] در قیامت از زبانش آویزان میشود و میخهایی از آتش به دستان او میکوبند (8).
توجه به این مسأله که چرا بدزبانی، بد است؟ یا فلسفهی زشت بودن آن چیست؟ میتواند جالب و مفید باشد. ممکن است کسی بگوید بد بودنِ بدزبانی مستند به آثار شوم آن است. شاید بتوان گفت سبب زشتی بدزبانی این است که از این طریق دیگران تحقیر میشوند و میدانیم که تحقیر کردن دیگران ناپسند است؛ زیرا تحقیر دیگران، به معنای تحقیر مخلوق خداست و تحقیر مخلوق به منزلهی تحقیر خالق است.
انسان مجاز نیست مخلوقی را که منسوب به خداست، کوچک شمارد. البته به دلیل اصلی «نهی از منکر» و «تبرّا» فقط میتوان رفتار جاهلانه و زشت دیگران را سرزنش کرد. چه زیباست نگاه دین که میگوید هنگام جنگ هم انسان حقّ ندارد به دشمن ناسزا بگوید. گروهی از مسلمانان در جنگ به شامیان دشنام میدادند. امام علی (علیهالسلام) اینگونه موضع گرفتند:
إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ وَلَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ کَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَأَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ؛ خوش ندارم ناسزاگو باشید، بلکه اگر اعمال و رفتار و موقعیت [باطل] آنها را خاطرنشان کنید، مؤثرتر و در بیان عذر و حجت، رساتر و قانع کنندهتر است (9).
حکمت دیگری نیز در زمینهی بدزبانی وجود دارد. بدزبانی یعنی استفادهی بد از کلمهها و واژگان. از سوی دیگر شمول قدرت خدا به ما میگوید کلمهها مخلوق خداست. پس زشتی بدزبانی بدین دلیل است که از کلمههایی که مخلوق خداست، سوء استفاده شده و این نارواست.
به عبارت دیگر، زشتی بدزبانی دو حکمت اساسی دارد: یکی آزار زبانی توهین «به» دیگران است و دیگری آزار کلامی توهین «با» کلمههاست و میدانیم که دیگران و نیز کلمهها هر دو مخلوق خدا هستند.
دوم) زورگویی
سریعترین راه برای ضربه زدن به عزّت نفس افراد، زورگویی است. از آنجا که فرد زورگو تمام نیروهای خود را متوجه یک نفر میکند، شخص قربانی مبتلا به احساسهای تلخ و حالتهای شومی میشود، از جمله اینکه خطایی را که هرگز انجام نداده است باور میکند و در درون خود احساس نفرت را پرورش میدهد.
فرد قربانی به دلیل بمباران زورگویی آهسته آهسته خود را مقصر میداند و طبعاً در خود استحقاق چنین رفتاری را تصور میکند. پس زور گفتن به دیگران موجب ایجاد باوری نادرست درون افراد شده و از این طریق ضربهای مهلک به عزّت نفس آنها وارد میشود.
نمونهای جالب در قرآن وجود دارد: میدانیم که دین نزد خدا بسیار عزیز و محبوب است. تمام پیروان (علیهمالسلام) و کتابهای آسمانی برای عرضهی دین به انسان گرد آمدهاند و تشریک مساعی کردهاند. اما خداوند که صاحب دین است هرگز برای قبول دین از سوی انسان به زور متوسل نمیشود. در باب دینداری، زورگویی نمیکند و چنین حقی را برای احدی قائل نشده است:
لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ؛ در دین هیچ اجباری نیست و راه از بیراهه به خوبی آشکار شده است (10).
امام علی (علیهالسلام) در بیانی گرانسنگ در رابطه با عبادت اظهار داشتند که حتّی در اینگونه موارد برای خود و نیز برای دیگران به زور متوسل نشوید:
برای عبادت کردن، نفس خود را مهار کن، با آن ملایمت نما و به زور [به عبادت] وادارش مکن و در زمان فراغت و نشاطش به عبادت گیر (11).
سوم) بیتوجهی
کمتوجهی یا بیتوجهی به گونههای مختلف شکل میگیرد. گاهی بیتوجهی به صورت فیزیکی است. مانند این که در خانه از فرزند مراقبت صورت نگیرد یا به او غذا ندهند. نوع دیگر در قالب بیاعتنایی کلامی ظاهر میشود مثل اینکه والدین به فرزندانشان بگویند او را نمیخواهند یا دوست ندارد. شکل سوم بیاعتنایی در نگاه کردن آشکار میشود نظیر اینکه زن و شوهر کمتر به یکدیگر نگاه کنند یا پدر و مادر به فرزندشان کم نگاه کنند یا نگاه خود را هنگام صحبت کردن طرف مقابل به جای دیگر مثل تلویزیون بدوزند. در این صورت زوجین یا والدین باید منتظر بازخوردهای مختلفی از سوی همسر و یا فرزندان باشند. آنچه قطعی است اینکه والدین با غفلتورزی و بیتوجهی، عزّت نفس فرزندان خود را لگدمال کرده و آن را تا جایی که مهارش دشوار است، پیش میبرند.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به امر تربیت فرزندان حساسیت ویژهای داشتند. آن بزرگوار گاهی با کودکان بازی میکردند، با آنها با ادب و احترام مواجه میشدند و زمانی آنان را در آغوش میکشیدند و به طور کلی آنها را از توجه خویش بهرهمند میساختند:
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودند، حسن و حسین (علیهماالسلام) وارد شدند، حضرت به احترام آنها از جای برخاستند و به انتظار ایستادند، کودکان در راه رفتن ضعیف بودند، لحظاتی طول کشید نرسیدند. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طرف کودکان پیش رفتند و از آنان استقبال کردند، آغوششان را باز و هر دو را بر دوش خود سوار کردند، به راه افتادند و فرمودند: فرزندان عزیز، مرکب شما خوب مرکبی است و شماها چه سواران خوبی هستید (12).
احترام گذاشتن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اختصاصی به فرزندان آن بزرگوار نداشت و رویهی ایشان در ارتباط با اطفال چنین بود:
موقعی که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از سفری مراجعت میفرمودند و در گذر با کودکان مردم برخورد میکردند، به احترام آنها میایستادند، سپس میفرمودند: کودکان را بیاورند، از زمین برداشته و به آن حضرت میدادند. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بعضی را در آغوش میگرفتند و بعضی را بر پشت و دوش خود سوار میکردند و به اصحاب خویش میفرمودند:
کودکان را بغل بگیرید و بر دوش خود بنشانید (13).
در روایات اسلامی راهکارهای بسیاری برای نشان دادن توجه و اهمیت متقابل زن و شوهر بیان شده است:
- خرید هدیه برای زن و فرزندان. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
مردی که وارد بازار شود و برای همسر و فرزندان تحفهای خریداری نماید و آن را با خود حمل نموده به منزل میآورد، ثواب شخصی را خواهد داشت که در راه خدا صدقه داده است (14).
- سلام کردن به همسر هنگام ورود به منزل، امام رضا (علیهالسلام) فرمود:
هنگام ورود به همسر و فرزندانت سلام کن (15).
- نشستن در کنار همسر و اعضای خانواده. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
نشستن مرد در کنار خانوادهاش نزد خدا از اعتکاف در مسجد من بهتر است (16).
- آرایش کردن برای شوهر. پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
بر زن لازم است که خود را به بهترین عطرها خوشبو نماید، و بهترین لباسهای خود را بر تن کند و خود را به بهترین زینت بیاراید (17).
استقبال از شوهر و بدرقه او (18) و پوشاندن لباس بر همسر (19) از راهکارهای دیگری است که در آموزههای اسلامی برای نشان دادن توجه بیان شده است.
چهارم) نصیحت پیش روی دیگران
اگر عضوی از خانواده خطایی مرتکب شد، میتوان با روشی مناسب او را از آن خطا باز داشت. تذکرِ آثار شوم و ناپسند رفتار بد، میتواند روشی مناسب برای کمک به خطاکار باشد. نصیحت به معنای توضیح ابعاد رفتار بد و نیز توجه به آثار ناروا میتواند مفید باشد. نصیحت کردن دوگونه است: پنهانی و آشکار. نصیحت و تذکر اگر در خفا انجام گیرد، باید ملایم باشد و همراه تخریب و سرزنش نباشد میتواند تأثیرگذار باشد؛ امّا در صورتی که نصیحت در ملأ عام انجام گیرد، شخصیت خطاکار تضعیف شده چه بسا موجب موضعگیری تند وی شود و طبعاً اثر دلخواه فراهم نمیشود. امام علی (علیهالسلام) فرمودند:
نُصحُکَ بَینَ المَلَاءِ تَقرِیعٌ؛ نصیحت کردن در حضور مردم، کوبیدن شخصیت است (20).
امام رضا (علیهالسلام) درباره نصیحت، تعبیر زیبایی از پدر بزرگوارشان نقل میکنند:
النَّصِیحَةُ خَشِنَةٌ؛ نصیحت زبر و درشت است (21).
ب) تمسخر و عیبجویی نکردن
از جمله اموری که باعث سرزنش و تحقیر دیگران میشود استهزاء و عیبجویی از دیگران است. بسیاری از خود کمبینیها و اختلالهای عزّت نفس بر اثر تمسخر پدید میآید. مسخره کردن یا عیبجویی، تحقیر و توهین دیگران بوده از محدودهی ایمان خارج است. خداوند برادری، رفاقت و صمیمیّت را میان اهل ایمان توصیه کرده است و از آنها خواسته میان خود رحمت و مودّت را توسعه دهند.
در آیهای از سورهی حجرات مسئلهی تمسخر و عیبجویی مطرح و به شدت نهی شده است. خداوند از پیروان انبیاء (علیهمالسلام) میخواهد یکدیگر را مسخره نکنند، از عیبجویی یکدیگر دست بردارند، همدیگر را با نامها و لقبهای زشت به استهزاء نگیرند، عنوان ناروا به یکدیگر نسبت ندهند و اگر کسی در سابقهی زندگی خویش اینگونه رفتارهای ناپسند را ثبت کرده است، سزاست به همراه توبه، حقوق دیگران را استیفا کند:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ یَسْخَرْ قَوْمٌ مِن قَوْمٍ عَسَى أَن یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَلاَ نِسَاءٌ مِن نِسَاءٍ عَسَى أَن یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَلاَ تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلاَ تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الْاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیَمانِ وَمَن لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، نباید قومی قوم دیگر را ریشخند کند، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و نباید زنانی زنانِ [دیگر] را [ریشخند کنند]، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و از یکدیگر عیب مگیرید، و به همدیگر لقبهای زشت مدهید چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان. و هرکه توبه نکرد آنان خود ستمکارند (22).
در ارتباط با استهزاء و به مسخره گرفتن دیگران به چندین اصل تکان دهنده در قرآن بر میخوریم:
نخست اینکه:
اگر کسی دیگری را تمسخر کند و او را به استهزاء بگیرد، در واقع خدا را استهزاء کرده است؛ زیرا خداوند تمام تمسخرها را به خود گرفته، خودش به صحنه میآید و پاسخ تمسخرکنندگان را میدهد. به عنوان نمونه ماجرای منافقین شنیدنی است. یکی از ویژگیهای اهل نفاق و نقاب این است که دیگران را به تمسخر میگیرند. خداوند مسخرهی آنان را به خود ربط داده در پاسخ میگوید: خداست که آنان را به ریشخند میگیرد:
وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوْا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ * اللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ؛ و چون با کسانی که ایمان آوردهاند برخورد کنند، میگویند: ایمان آوردیم، و چون با شیطانهای خود خلوت کنند، میگویند: در حقیقت ما با شماییم، ما فقط [آنان را] ریشخند میکنیم. خدا [است که] ریشخندشان میکند، و آنان را در طغیانشان فرو میگذارد تا سرگردان شوند (23).
دوم اینکه:
تمام انبیاء (علیهمالسلام) مسخره شدهاند. از جمله نکات قرآنی اینکه هرگاه پیامبری برای هدایت انسانها فرستاده میشد، کسانی بودند که آنها را به استهزاء میگرفتند. خداوند ثمرهی این رفتار ناشایست را تباهی میداند:
یَاحَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِم مِن رَّسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُونَ؛ دریغا بر این بندگان! هیچ فرستادهای بر آنان نیامد مگر آنکه او را ریشخند میکردند (24).
سوم اینکه:
قانونی بسیار تکان دهنده از کلام خدا آشکار میشود. هر کس دیگری را به چیزی استهزاء کند، آن امر به خودش باز میگردد و مسخره کننده به آن چیز مبتلا میشود. مثلاً اگر فردی به دیگری گفت: چه آدم زشتی یا چه صدای ناخوشایندی یا چه قد درازی یا دماغ بزرگی ! خداوند این حقیقت را برملا کرده است که همین عیب به نحوی به خود او باز میگردد، مثلاً بعد از سالیانی خداوند به او فرزندی میدهد که مبتلا به همان عیب خواهد شد. گفتنی است که آیات، این اصل را به گونهای عمیقتر پیش رو گذاشتهاند.
در آیات متعدد با تعبیر «حاق» به معنای احاطه کردن (25) بر میخوریم. بیانهای مکرر (هود / 8، نحل / 34، انبیا / 41، زمر / 48، غافر / 83 و احقاف / 26) در میان آیات نشان از اهمیّت فراوان اصل مزبور دارد:
فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُم مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِءُونَ؛ پس آنچه را ریشخند میکردند گریبانگیر ریشخندکنندگان ایشان گردید (26).
حضرت رضا (علیهالسلام) در بیانی هماهنگ با آیات الهی به «اصل تعییر» یعنی هر عیبی از کسی بگیری به خودت باز میگردد، اشاره فرمود:
مَنْ عَیَّرَ مُؤْمِناً بَشَیْءٍ لَمْ یَمُتْ حَتَّی یَرْکَبَه؛ کسی که مؤمنی را به چیزی و گناهی سرزنش کند، نمیمیرد تا آن که آن کار زشت را به جای آورد (27).
این قانون به صورت آشکار در آیهی ذیل بیان شده است:
وَلاَ یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ؛ و نیرنگ زشت جز [دامن] صاحبش را نگیرد (28).
ج) پرخاشگری نکردن
خشونتگرایی و پرخاشگری از علائم خود کمبینی و خودناباوری است. کسی که احساس حقارت کند، با استفاده از حسّ انتقامجویی درصدد مقابله با رقیب خویش برآمده و در این مسیر از شیوههای مختلف استفاده میکند. اینگونه افراد با خشونتطلبی درصددند ناکامیها و شکستهای خویش را پوشش دهند و آنها را از این راه نادرست جبران کنند.
انتقامجویی، گونههای مختلفی دارد: یکی از شکلهای انتقامجویی، انتقادهای کوبنده و بیجاست. تحقیرها و سرزنشهای دیگران، از دیگر شیوههای پرخاشگری است. زخمزبان، ایجاد لطمههای روحی و استفاده از سخنان رکیک، نوع دیگری از خشونتگرایی را آشکار میسازد. چنان که فحاشی و درگیری فیزیکی، اوج پرخاشگری را نشان میدهد.
دین و پیشوایان دینی (علیهمالسلام) به گونههای مختلف درصدد مواجهه با احساس خشونت، رویکرد خشونتطلبی و پرخاشگری برآمدهاند و در این رابطه، راهکارهایی را پیشرو گذاشتهاند. خداوند، پاکان را دارای سه ویژگی معرفی میفرماید: بخشش در راحتی و رنج، فرو خوردن خشم و گذشت از خطای دیگران. در این صورت آنان به مقام احسان نائل شدهاند و خداوند، محسنین را دوست دارد:
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛ همانان که در فراخی و تنگی انفاق میکنند و خشم خود را فرو میبرند و از مردم در میگذرند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد (29).
امام صادق (علیهالسلام) فرمودند:
سه چیز است که دارندهی آن، خصال ایمان را به حد کامل به دست آورده: کسی که بر ظلم صبر کند، کسی که برای خدا کظم غیظ کند و کسی که ببخشد و گذشت کند، از کسانی خواهد بود که خداوند متعال آنها را بدون حساب داخل بهشت میکند (30).
خشم یا غضب، از قوای نفس آدمی است که ریشه در حفظ و صیانت انسان از خود دارد و دست خلقت برای حفظ حیات و دفع تهدیدها، آن را در وجود انسان به ودیعت نهاده است. خشم، به حالتی هیجانی اطلاق میشود که به پارهای تظاهرات فیزیکی، فیزیولوژیکی و روانشناختی منجر میشود. این نیروی درونی یکی از عوامل سلب آرامش در انسان به حساب میآید.
نکتهی قابل توجّه این است که نباید نیروی خشم را از اساس منکر شد و ناکارآمد دانست، همانگونه که قرآن کریم اصل خشم را تخطئه نمیکند و خشمهای مقدس را میستاید. اساساً خشم مقدس، یکی از صفات الهی است که در انسان متجلی شده او را به سمت نامهای مقدسی چون قهّار و جبّار رهنمون میشود. خشمگین شدن، اگر متعادل باشد، در مسیر حقّ قرار گیرد و ما بر آن غالب باشیم، نه تنها ناپسند نیست، بلکه مطلوب و مورد رضای حق است.
اما خشم نامقدس، ناپسند است. اینگونه خشمها بسیار رایج بوده و آدمی را تا منجلاب نابودی پیش میبرند. سخن بر سر این است که اولاً شایسته نیست منش انسان به گونهای باشد که به راحتی و سریعاً خشمگین شود؛ ثانیاً روا نیست که حالت خشم از حدّ تعادل گذشته و از کنترل ما خارج شود؛ ثالثاً هنگام بروز زمینههای خشم و پرخاشگری باید به سرعت دست به کار شد، این هیجان خانمانبرانداز را لگام زد، مهار کرد و به تعبیر دینی، «کظم غیظ» کرد.
در ادامهی بیان نشانههای اهل تقوا، به این نکتهی بسیار مهم اشاره میشود که اگر خصایص مزبور در کسی باشد، او اهل احسان است و محسن، محبوب خداست، بدین معنا که خداوند او را دوست دارد:
وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ * الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛ و برای نیل به آمرزشی از پروردگار خود، و بهشتی که پهنایش [به قدر] آسمانها و زمین است [و] برای پرهیزگاران آماده شده است، بشتابید. همانان که در فراخی و تنگی انفاق میکنند و خشم خود را فرو میبرند و از مردم در میگذرند و خداوند نکوکاران را دوست دارد (31).
اگر بخشش و گذشت پیامدی درونی به نام آرامش دارد، در این صورت کنترل خشم و پرخاشگری هم میتواند احساس رهایی، سبکی و سکونت قلبی در پی داشته باشد.
توجّه به یک مثال میتواند مسأله را روشن کند: فرض کنیم زن و شوهری از صبح زود سر کار رفتهاند و هر دو تا عصر به کار مفید مشغول بودهاند. همچنین فرض کنیم آنها صبحانه نخوردهاند، فرصتی برای تناول نهار هم نداشتهاند و در آن روز با چند نفر کارشان به دعوا کشیده است. فرض سوم اینکه فراهم ساختن شام به عهدهی خانم است. شامگاهان، مرد بسیار گرسنه، تشنه، با روحی رنجیده و خسته به منزل میآید و با این صحنه مواجه میشود، غذا سوخته و بوی آن فضای منزل را فراگرفته است. در این شرایط، حالت درونی مرد چگونه است؟ و در این لحظه قبل از هرگونه اقدامی چه حس هیجانآمیزی به او دست میدهد؟ پرواضح است که احساس او در این لحظه اوج خشم بوده و چه بسا رفتار پرخاشگرانهای از او سر زند.
اما در دین به ما توصیه کردهاند که کظم غیظ کنید، یعنی خشم خود را فرو برید. به راستی چگونه؟ از بهترین شیوههای مهار خشم و تسلّط بر آن در چنین شرایطی این است که در همان لحظه، قدرت و استحکام خویش را از دست ندهیم و به خوبیها و نکات مثبت زن توجّه کنیم، یعنی به خود بگوییم: از آنجا که همسر من مانند من بسیار خسته بوده، غذا سوخته یا همسر من، کسی است که چند روز پیش بهترین غذا را برایم تهیه کرد یا در فلان مجلس آبروداری کرد یا به خاطر من از فلان خواستهی خویش گذشت یا علیرغم میل خویش به فلان کار اقدام کرد. اولین اثر اینگونه افکار خوشبینانه، کاهش سریع و آسان خشم بوده، ما را در وضعیت تعادل و تعقّل قرار میدهد و به دنبال آن در ما آرامشی لذّتبخش ایجاد میکند. در این صورت ما میتوانیم آرامش حاصل از مهار خشم و گذشت را درون خویش تجربه کنیم. حضرت رضا (علیهالسلام) برای بیان ویژگیهای مؤمن به این نکته اشاره فرمودند:
مؤمن هرگاه غضب کند، غضبش او را از مدار حقّ خارج نمیسازد (32).
حدیثی کوتاه امّا زیبا از مقام نورانی هشتمین امام (علیهالسلام) وارد شده است:
الْغَضَبُ مِفْتَاحُ کُلِّ شَرّ؛ غضب، کلید هر بدی است (33).
در روایتی دیگر اباصالت از علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) بیانی نقل میکند:
خداوند به یکی از انبیایش وحی فرمود: هرگاه صبح شد نخستین چیزی که مشاهده کردی آن را بخور، دومین چیز را پنهان کن، سومین چیز را اقبال نما، چهارمین چیز تو را مأیوس نسازد و از پنجمین چیز فرار کن.
صبح، آن پیامبر با کوه سیاه بزرگی روبرو شدند و متحیّر ایستادند. اما چون خداوند به خوردن آن امر کرده بود، برای خوردن آن پیش رفتند، امّا هرچه نزدیکتر شدند، آن کوه کوچک شد تا اینکه آن را در حد لقمهای یافتند و خوردند و آن را گواراترین غذا یافتند. آن کوه، غضب بود. هرگاه شخصی غضب کند خود را نمیبیند و قدر خود را نمیشناسد. امّا هرگاه خویشتن را حفظ کند و قدر خویش را بشناسد، غضبش باز ایستد تا اینکه در آخر، لقمهای گوارا خواهد شد (34).
امام صادق (علیهالسلام) با صراحت به ترک مخاصمه امر میکنند:
از مخاصمه با مردم به شدت بپرهیزید، زیرا خصومتطلبی و پرخاشگری، عیب شما را آشکار میکند و باعث سرزنش میشود (35).
در روایت دیگر از هشتمین اختر آسمان امامت و ولایت (علیهالسلام) آمده است:
کسی که غضب و خشم خود را نگه دارد، خداوند غذابش را از او نگه خواهد داشت و کسی که خوشخُلق باشد خداوند او را به درجه روزهدار شبزندهدار میرساند (36).
پینوشتها:
1. ابن حیون، دعائم الاسلام، ج 2، ص 158؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 1، ص 412.
2. طبری آملی، دلائل الامامة، ص 76.
3. کراجکی، کنزالفوائد، ج 1، ص 150؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 16، ص 280؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 73، ص 354.
4. کلینی، الکافی، ج 2، ص 325.
5. آمدی، غررالحکم، ص 139.
6. کوفی، اهوازی، الزهد، ص 87؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 6، ص 217.
7. بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم، ج 11، ص 524.
8. نوری، مستدرک الوسائل، ج 14، ص 240.
9. نهج البلاغه، خطبه 206.
10. بقره / 256.
11. نوری، مستدرک الوسائل، ج 1، ص 145؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 33، ص 508.
12. مجلسی، بحارالانوار، ج 10، ص 80.
13. فیض کاشانی، محجة البیضا، ج 3، ص 366.
14. صدوق، الأمالی، ص 577؛ همو، ثواب الاعمال، ص 201؛ طبری، مکارم الاخلاق، ص 221.
15. الفقه الامام الرضا (ع)، ص 401؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 73، ص 167.
16. ورّام، تنبیه الخواطر، ج 2، ص 122.
17. کلینی، الکافی، ج 5، ص 508؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 158.
18. صدوق، الفقیه، ج 3، ص 389؛ طبری، مکارم الاخلاق، ص 200.
19. نوری، مستدرک الوسائل، ج 14، ص 245؛ بروجردی، جامع الاحادیث، ج 25، ص 520.
20. آمدی، غررالحکم، ص 720.
21. صدوق، عیون اخبارالرضا (ع)، ج 1، ص 290؛ همو، علل الشرائع، ج 2، ص 581؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 49، ص 232.
22. حجرات / 11.
23. بقره / 15-14.
24. یس / 30.
25. راغب اصفهانی، المفردات، ج 1، ص 266؛ طریحی، مجمع البحرین، ج 5، ص 153.
26. انعام / 10.
27. کلینی، الکافی، ج 2، ص 356.
28. فاطر / 43.
29. آل عمران / 134.
30. مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 417.
31. آل عمران / 134-133.
32. حلّی، العدد القویة، ص 292.
33. طبرسی، مشکاة الانوار، ص 216.
34. صدوق، عیون اخبارالرضا (ع)، ج 1، ص 275؛ همو، الخصال، ص 267؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 2، ص 124.
35. کلینی، الکافی، ج 2، ص 301؛ مجلسی، مرآة العقول، ج 10، ص 139.
36. صدوق، عیون اخبارالرضا (ع)، ج 2، ص 71؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 388.
منبع مقاله :
فعّالی، محمد تقی، (1394) سبک زندگی رضوی (3)- ازدواج و خانواده، مشهد: بنیاد فرهنگی هنری امام رضا (ع)، چاپ اول.