ماهان شبکه ایرانیان

در آستانه یک بدرقه ملی؛

شاعران به استقبال شهیدحججی رفتند/هزارها دل ما را دوباره یکدله کرد

از هفته گذشته، همزمان با انتشار اخباری مبنی‌بر مبادله پیکر شهید محسن حججی، اهالی شعر به استقبال بازگشت پیکر این شهید مدافع حرم رفته‌اند.

شاعران به استقبال شهیدحججی رفتند/هزارها دل ما را دوباره یکدله کرد

به گزارش خبرگزاری مهر، از هفته گذشته، همزمان با انتشار اخباری مبنی بر مبادله پیکر شهید محسن حججی، اهالی شعر به استقبال بازگشت پیکر این شهید مدافع حرم رفته و آثار خود را به این موضوع اختصاص دادند.

برخی از آثاری که تاکنون در استقبال از شهید مدافع حرم منتشر شده است به شرح زیر است:

خبر دادند می‌آید شهید بی سر از میدان
به منزل می‌رسد آلاله اما پرپر از میدان!

خبر دادند برمی‌گردد آن سردار نام آور
سرافرازانه در آغوش گرم مادر از میدان

به پاخیز ای وطن! آماده شو، آماده ی تشییع
که در راه است پرچمدار خونین پیکر از میدان

به رسم عاشقی آذین ببندید ای کبوترها
تمام آسمان شهر را سرتاسر از میدان

تمام جنگ‌ها را خوانده ام، جای تعجب نیست
بدون زخم هرگز برنگشته حیدر از میدان

تمام غصه ام از روز عاشوراست، وقتی که
نشد تا خیمه‌ها برگردد آنروز اکبر از میدان

برای بنده ی تردید نه اما برای او
که دارد عشق زینب نیست هرگز بهتر از میدان

چه باک از اینکه شاعر در رثایش قافیه بازد؟
که سرها می‌رود ازکف اگر باشد غرض میدان!

علی سلیمانیان

*************

گرچه در سینه خود غصه فراوان داریم
یا علی گفته، بیاید که مهمان داریم

دوش یاران خبر از پیرهنش آوردند
ولی امروز خبر از خود کنعان داریم

یک غزل عشق که سر داده و جاوید شده
شاه بیت شهداییست به دیوان داریم

خیمه و آتش و صحرا و اسارت یعنی
یک بغل روضه مکشوف به دامان داریم

آمده پیکر بی جان تو تا درک کنیم
همه مدیون شهیدیم اگر جان داریم

از لبِ تشنه و خشکیده تو این ایام
ابر هستیم و فراوان نم باران داریم

وطنم بیشه شیران دلیر است دلیر
ما همان قوم عزیزیم که سلمان داریم

دانیال شلیبی

*************

سرت سلامت مسافر من! اگرچه سر در بدن نداری
تو رفتی و طاقتم سرآمد چرا سرِ آمدن نداری

خوشا پریدن، ز شاخه جَستن، رهیدن از قید پیکر و تن
تو اهل وصلی تو از رسیدن که عُلقه ی ما و من نداری

ز عشق آیا بگو چه دیدی قفس شکستی و پر کشیدی
چنان که آسیمه سر دویدی کم از اویس قرن نداری

شهید افتاده بین میدان! به خاک و خون خفته در بیابان!
بمیرمَت ای شهید عریان! نبینمت پیرُهن نداری

بگو تو از کربلا عزیزم، از اِرباً اِربا بگو عزیزم
فغان کن اما بگو عزیزم چه شد که بر تن کفن نداری

دعای مادر! بیا اثر کن ، شب فراق مرا سحر کن
بیا از این کوچه هم گذر کن مگر تو فرزند و زن نداری

کبوترِ از قفس پریده! زمان برگشتنت رسیده
خوش آمدی مقدمت به دیده، نگو که میلِ وطن نداری

محسن ناصحی

*************

خبر آمد خبری در راه است
اربعین دگری در راه است

بعد از این مدعی عشق کجاست
عاشق معتبری در راه است

عشق هم مرتبه دارد به خدا
عاشق خون جگری در راه است

او سرش رفته که قولش نرود
مردم شهر! سری در راه است

“سر” خودش گریه کن ارباب است
باز چشمان تری در راه است

کودکی خواب ز چشمش افتاد
خبر آمد پدری در راه است

حسن اسحاقی

*************

به پیشواز نگاهی از آن سر، آن سر تابان
دویده‌ام همه دشت را به گریه، شتابان

رسیده‌ام به تو اما کجاست خنده ماهت
کجاست حضرت چشمت؟کجاست حضرت باران؟

بصیرتی ست درین دیده، زینب است و قیامت
میان خاک و عطش دیده سروهای خرامان

چه باشکوه غروبی، چه باشکوه سلامی
نزول خیل ملایک به پیشواز عقابان

سلام ما به تو روشن‌ترین دلیل تغزل
سلام ای تن بی سر، سلام ای سر تابان

نغمه مستشار نظامی

********

می‌رسد عطر گلاب گل پر پر شده‌ای
بدن غرق به خون، قامت بی سر شده‌ای

سرت ای مرد سلامت ، سر بی تن شده‌ات
شیر مردی که چنین شیعه حیدر شده‌ای!

قدمت بر سر چشمان دل خسته‌ی ما
که برای دلمان یار و برادر شده‌ای

یک جهان غرق شد از بارش چشمان وطن
و تو در وسعت این عشق شناور شده‌ای

بازگرد از سفرت بی سرو بی جان و ببین
روضه خوان دل غم دیده‌ی مادر شده‌ای

از همان روز که سربند، سرت را بوسید
انتخاب از طرف حضرت خواهر شده‌ای

چه شد آن روز چه شد؟ وای عجب معرکه‌ای
سر فدا کردی و بی سر تو چه سرور شده‌ای

در بلندای نگاه تو در آن لحظه فقط
کربلا بود و در این روضه مصور شده‌ای

راز چشمان تو و صورت ماه تو چه بود؟
که چنین یک تنه دلداده و دلبر شده‌ای

هر غزل را که ورق زد دل من، وصف تو شد
شعر، سر دادی و خود قافیه گستر شده‌ای

همگی چشم به راهیم بیایی هرچند
بدنت بی سر و تو محسن دیگر شده‌ای

سمانه حیدری

**********

سلام باغ غریبم که پرپر آمده ای
سلام سرو بلندم که بی سر آمده ای

چقدر یاس تر از روز رفتنت شده ای
چقدر دسته گل من! معطر آمده ای

غروب سرخ غریبانه ات که غوغا کرد
طلوع کرده از آن سوی دیگر آمده ای

چرا؟ چطور؟ چگونه؟ تویی برادر من؟
تویی که با تن در خون شناور آمده ای؟

به سنگ‌ها دل آیینه ات چه گفت ای مرد؟
که با هزار جواب مکرر آمده ای

مسیر رفتنت آسان نبود، میدانم،
ولی تو از پس آن هفت خان برآمده ای

خوش آمدی به وطن یوسف پر از زخمم!
عزیز تر شده ای! دلرباتر آمده ای!

شروع کن که محرم دوباره نزدیک است
بیا و روضه بخوان ای که بی سر آمده ای…

فاطمه عارف نژاد

*************

مگو که آه مکش آه من ز سوز جگرهاست
هنوز روضه همان داغ بچه‌ها و پدرهاست

به ایستادگی ات غبطه می‌خورند درختان
که راست قامتی ات آتشی به جان تبرهاست

تن بدون سرت بی نیاز ناز طبیبان
سر بدون تنت سرفرازی همه سرهاست

سرت بریده شد اما نشد تمام حکایت
که داستان سرت مدتی است صدر خبرهاست

چه بوده مرگ به چشمت که بین اهل نظر هم
جز این نمانده نظر ، هر چه هست کار نظرهاست

تو می‌رسی که دوباره نشان دهی به جهانی
چه کرده یک نفس پاک و در دعا چه اثرهاست

هادی ملک پور

************

از شام، رو سپید می‌آیند عاشقان
در هیئت شهید می‌آیند عاشقان
بیرق کجاست؟هیئتیان را خبر کنید!
با روضه ای جدید می‌آیند عاشقان

دلدادگان زینب و زهرای اطهرند
این لاله‌های سرخ که این گونه پرپرند
روزی مدافع حرم دختر علی
حالا به عطر چادر مادر معطرند

دلبستگان جلوه‌ی دنیا نبوده اند
وقت نبرد، اهل مدارا نبوده اند
ما هم برای حفظ حرم سرسپرده ایم
آن‌ها در این مبارزه تنها نبوده اند!

ای آشنا به روضه ی مقتل! خوش آمدی
برگشته است از سفری دور، پیکرت
ای از تبار عشق! خودت روضه را بخوان!
تعریف کن چگونه سرافراز شد سرت؟!

این سر که از تبار شهیدان کربلاست
با عشق وصلِ روی حسین، از بدن جداست
چشمان بسته ی تو که حسن ختام نیست!
سر دادنِ تو تازه سرآغاز ماجراست

در روزگار عافیت و عصر فتنه‌ها
نازل شده است آیه‌ی حق از نگاه تو
ای سرّ سربریده‌ی مکشوف! همچنان
عطر حسین می‌وزد از قتلگاه تو

مثل تو از حسین گرفتیم درس عشق
آزاده ایم، پر تب و تابیم، محکمیم
گندم نمی‌خوریم و به ذلت نمی‌رویم
شاگرد مکتب رمضان و محرّمیم

مدیون مادران شهیدیم ‌تا ابد
آری چقدر امّ‌وهب دارد این وطن
ما از حسین، غیر شهادت نخواستیم
از داغ لاله‌هاست که تب دارد این وطن

صف در صف آمدیم به تشییع پیکرت
با اشک‌های جاری و با یاد کربلا
بر تو چه رفته است که با بازگشتنت
بوی محرم آمده، حی علی العزا…

سرمشق راهیان حرم، عشق زینب ست
رفته ست تا ابد سر عشاق زیر دِین
بر دل نشسته داغ جوانان ولی نشد
روزی شبیه روز عزای تو یا حسین…

گروه حریم حرم (زهرا سپه‌کار، زینب احمدی، سیده نرگس میرفیضی، نعیمه آقانوری، فاطمه عارف‌نژاد، فائزه زرافشان، مینا غلامی)

**************

دل که می‌گیرد میان خیمه‌ها غوغا به پاست
عشق تنها در هوایِ خیمه‌هایِ کربلاست

درجهان حرف از علمداری زیاد است آی، نه
داستانِ این علمدار از علمداران جداست

دست داد و هر دودستش رویِ قولش قطع شد
اینچنین یاری در عالم ای علم داران کجاست

مشک را از آب پرکرد و نهیبی زد به نفس
ساقی لب تشنه اینجا هم به فکر خیمه‌هاست

گفت اصغر تشنه، لیلا تشه، مولا تشنه است
های‌های از این مصیبت، وای وایِ دیده‌هاست

باز گفتم تا بگیرم حاجت از دستی که نیست
باز گفتم دست داری دست تو دست خداست

مصطفی مطهری راد

**************

از چشم تو حماسه شنیدن رساتر است
عطر تو از همیشه گلم، دلرباتر است

یعقوب جای خود، ولی این بوی پیرهن
_من مادر شهیدم و_ بر من رواتر است

سوزان و سر بریده و روشنگر آمدی
ای آفتاب! طاقتم از این فراتر است

انگار چشم‌های تو زاینده رود بود
چشمان هر غریبه و هر آشنا، تر است

با مرگ در اسارت، آزاده تر شدی
گنجشک در قفس که بمیرد، رهاتر است

ای پاره‌های جانِ تو از جان، عزیز تر
جانی که وقف دوست شود پر بهاتر است

عاطفه جوشقانیان

**************

می‌آید آرام آرام، از امتداد سپیده
مردی که از سر گذشته، مردی که بی سر رسیده

مردی که بیدارِ بیدار، بیدارتر از زمانه
در این هیاهوی هستی “هل من معین” را شنیده

مردی که چندین بهار است عشقی در او ریشه کرده
آن عشق دیروز، امروز تا آسمان قد کشیده

مردی که در گوش جانش ششماهه ای روضه میخواند
مردی که از کودک خود با جان و دل، دل بریده

مردی که جانش حسینی ست، فعل و زبانش حسینی ست
آری برای همین شد از جمع ما برگزیده

چشمش جهان را تکان داد، آزادگی را نشان داد
چشمان پر راز او را دنیا به خوابش ندیده

شد شهر آرام آرام غرق شمیمی‌بهشتی
امروز از جاده ی عشق گویی نسیمی‌وزیده

“می‌آید از سمت غربت” از قله‌های شهادت
مردی که میخواند از عشق، سرخ و بریده بریده

دور و بر پیکرش را خلوت کنید ای رفیقان
دارد می‌آید از آن دور، یک مادر قد خمیده

ملیحه رجایی

********

دل ای دل ای دل من! عزم کن قلم بردار!
به یاد شاه ابالفضل من قدم بردار

گلو بریده نبودی، زبان بریده مباش!
حیا ز چشم شهیدان کن و دریده مباش!

چو برق تیغ به دل‌های ترس برده بزن
به نام واقعه بر لحظه‌های مرده بزن

چه گفت بر سر آن نیزه سر که سنگین است
سر بریده سخن گفتنش به آیین است

ببین صلابت شیران شام جولان را
مبارک است ببر نام این شهیدان را

بخوان! زبان لهیب و جراحت و تب باش
به راه شام چنین در رکاب زینب باش

سلام بر سخن تو، سلام بر تو شهید !
فدای سوختن تو، سلام بر تو شهید !

چنین شکوه و تجمل، مبارکت بادا !
درخت بی‌سر من، گل مبارکت بادا !

به روز معرکه سر باختی و گل کردی
سلام بر تو ! در این آخرالزمان مردی

در این زمانه که برخی به هرزگی لافند
مگر ز نخ نخ خون تو بیرقی بافند

چه بیرقی که به عزت علم کند ما را
به اعتبار شما محترم کند ما را

شکوه عزم تو از این نبرد با ما ماند
ز سربلندی تو نام مرد با ما ماند

تو حجتی که هنوز این قبیله سرزنده است
علم به دست جوانمردهای رزمنده است

نسیم عشق تو پیچیده در مداین ما
شهید مجلس حسن حسین! محسن ما!

خوشا به عزم تو زین بند آهنی رستن
ز ننگ عشوه مردان منحنی رستن

شکست ذلت تسلیم، شوکت ما را
شهیدی آمد و نو کرد فرصت ما را

نشان عزت این خاک داغدار شده
بر آستانه زینب، سری نثار شده

مرا به نام تو در این حریم راه دهند
مرا به سایه‌ات از خویشتن پناه دهند

که ساعتی به تو بینم عتاب خویش کنم
قیامتی که سوال و جواب خویش کنم

شب شکستن شمشیر در گلوی کسی است
بخوان که گریه کنم، تیر در گلوی کسی است

یگانه مردی از این خیل بی شمار که هست
یکی دلاور یکه از این هزار که هست

یکی که جبهه او عطر مصطفی دارد
که استواری سقای کربلا دارد

یکی به جنگ حرام و حرامیان رفته
یکی که او شده یکسر خود از میان رفته

به قهر شیرترین‌ها و حیدرانه‌ترین
به لطف شعرتر از هرچه و ترانه‌ترین

مهی چنان که دل امتی ز سوگش داغ
نگاه آخر او شعله هزار چراغ

چه شعله‌ها که به دل‌ها فکنده داغ یلی
که باخت جان پی عهد مقدسی ازلی

غروب روز دهم شد فدایی حیدر
غروب روز دهم ساعتی ست تا محشر

غروب روز دهم، روزگار حیرت ماست
غروب روز دهم، امتحان غیرت ماست

شکسته خیل اسیران به شام رهسپرند
از آن قبیله نباشی تو را کجا ببرند؟

از آن قبیله شدن سخت سخت و آسان است
از آن قبیله که شیطان از آن هراسان است

لب از حرام ببند و دل از حلال ببر
ز هر چه غیر خدا دل در این مجال ببر

یلی به قامت بشکوه یادی از عباس
شکوه هیبت خشمش نمادی از عباس

یکی ز ما و نه از ما از آسمانی‌ها
در این زمانه یکی بود از آن جهانی‌ها

یکی از اینهمه جان جوان که منتظرند
که بر منابر آفاق نام او ببرند

یکی از اینهمه مردان که ما نمی‌بینیم
ز خیل مرگ نوردان که ما نمی‌بینیم

به آن دو دیده که هر آن ندیده را می‌دید
همین ندیده گرفتن فقط ز ما می‌دید

چه طعنه‌ها که شنید از دهان سایه و سنگ
چه زجرها که کشید از غرور زخمه و رنگ

امان ما نگهش بود امان ندادیمش
امان ز طعنه و زخم زبان ندادیمش

به صبح واقعه پیوست از این غروب گذشت
گذشت از همه ما، گذشت و خوب گذشت

عقیق بود دلش داغ کربلاها داشت
قنوت نیمه شبش عطر باغ بالا داشت

یکی که یک تنه با اهرمن برابر شد
که در مصاف سیاهی هزار لشکر شد

هزار آینه شد در هزار خانه شکفت
شمیم صبر و سکوتش به هر ترانه شکفت

به یک نگاه که در ماندگان قافله کرد
هزارها دل ما را دوباره یکدله کرد

هزارها دل آشفته از هزار فریب
دوباره مست شد از عطر جاودانه سیب

سلام بر تو برادر، سلام بر سر تو
سلام بر تو و بر چهره منور تو

سلام بر تو که نادیده را نشان دادی
به یک نگاه عجب، خاک را تکان دادی

سلام بر تو، سلام خدا تویی بر ما
نسیم خیمه‌گه کربلا تویی بر ما

سلام بر تو که با هر سلام می‌آیی
سلام بر تو که با آن امام می‌آیی

غرور شیفتگان را تمام خواهد کرد
همین سلام جهان را سلام خواهد کرد

علی محمد مودب

*****

از فراسوی جبهه‌ها به وطن
باز دارد شهید می‌آید
دشت در دشت لاله می‌شکفد
هر نفس بوی عید می‌آید

پیشگامان جبهه ی اسلام
پشت در پشت حیدری دگرند
هر چه در انتقام مختارند
در بصیرت، ابوذری دگرند

بارها در مصاف با دشمن
دست تکفیر را قلم کردند
پرچم یا حسین را با خون
بر فراز حرم علم کردند

در مصاف تفنگ‌ها با خون
پرچم ایستاده‌ها بالاست
وقت جنگ است، وقت خونخواهی ست
کربلای دوباره ای برپاست

تیغ عریان دشمنان، آری
ناتوان است در برابر ما
همچنان بر فراز گنبدها
بال و پر می‌زند کبوتر ما

بی گمان، از دل سیاهی شب
می‌دمد صبح صادقی دیگر
راه زینب ادامه می‌یابد
با قدم‌های عاشقی دیگر

محمد شکری فرد

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان