شعبان کندی، روستایی است از توابع بخش مرکزی و در شهرستان ارومیه استان آذربایجان غربی ایران.
جمعیت : این روستا در دهستان باراندوزچای جنوبی قرار داشته و بر اساس سرشماری سال 1385 جمعیّت آن 57 نفر (15 خانوار) بوده است.
روستای شعبان کندی از توابع بخش مرکزی شهرستان ارومیه در 30 کیلومتری جنوب غرب ارومیه در دشت وسیع و حاصلخیز باراندوز قرار گرفته و از شرق وشمال مشرف به رودخانه باراندوزچای و از جنوب و شمال غرب مشرف به باغات سیب و کوهستانهای سربه فلک کشیده می باشد.با توجه به موقعیت جغرافیایی محل روستای شعبانکندی از آب و هوای معتدل در تابستان و سرد در زمستان برخوردار می باشد. باتوجه به اینکه آّب شرب و برق در روستای ما نبود در فصل زمستان دچار مشکلات عدیده ای برای تهیه آب و سایرمایحتاج می شدیم که این امر باعث کوچ اهالی روستا به شهر شد . تقریبا در زمستان روستا خالی از سکنه می شد و همه به خاطر فرار از مشکلات خانه های خود را ترک می کردند و دوبار با شروع فصل بهار مجددا به روستا بر میگشتند.مشکل به اینجا ختم نمیشد چون رودخانه باراندوز چای در فصل بهار پرآب می شد و گاها سیلابهای ویرانگر آن دامن روستای ما رو میگرفت و مشکلات عمده ای در زمینه تردد و عبور و مرور بوجود میامد چون روی رودخانه پل ارتباطی نداشتیم مجبور میشدیم کیلومترها مسیر انحرافی بریم تا بتونیم از روی رودخانه عبور بکنیم در مواقعی که رود آروم می شد با تراکتور و سایر وسایل نقلیه از بستر رود عبور میکردیم یادش بخیر چه روزهایی داشتیم! الان دلم برای آن روزها خیلی تنگ شده !بعدازاحداث یک دهنه پل روی رودخانه و سیل بند این مشکلات به لطف خدا حل شد و روستا دوباره جون گرفت.اکثر محصولات کشاورزی تقریبا تا قبل از سال 1370 گندم و نخود و جو بود که به دو صورت دیم بهاره و پائیزه کشت می شد بعدا به مرور زمان با توجه به هزینه های بالای تولید این محصولات که عمدتا به صورت سنتی کشت میشد و کاهش نزولات جوی از سوی دیگر باعث تحول در سیستم کشاورزی منطقه شد و بیشتر اهالی روستا به کاشت انواع نهال در زمینهای اطراف روستا روی آوردند و در مدت زمانی کمی زمینهای اطراف روستا که با آب رودخانه و نهر آبیاری میشدند تبدیل به باغات انگور، سیب (سفید و قرمز)، زردآلو، گیلاس، هلو ،…. شدند که مثل یک کمربند سبز دورتا دور روستا را دربرگرفته است.
با توجه به رونق اقتصادی حاصل از این سیستم کم کم مردم روستا به فکربازسازی خانههای قدیمی خود پرداختند که در این میان مرحوم پدرم در سال 73 یا 74 اولین فردی بود که در روستا شروع به ساخت وساز خونه آجری با سیستم جدید کرد وبه تبع آن سایر ساکنین نیز بعد از 5 سال کم کم شروع به تخریب خانههای کاهگلی خود پرداختند و نمای روستای از حالت قدیمی خود درآمد و شکل جدید بخود گرفت.
حالا دیگه از شور وهیجان قبلی روستا خبری نیست و اکثرا شهرنشین شدند!!!!!!!!!!!!
الان خیلی از پدران ومادران ما در این روستا و در بین ما نیستند که یاد و نام همه آنها جاودان باد.
روستای ما آب و برق و جاده و تلفن ثابت و سیار شورا، داره که جای خیلی ها این وسط خالیه کاش میشد آنهایی که این همه سختی و مشکلات به خاطر بزرگ کردن ما تحمل کردند بودند و از این همه رفاه و آسایش بهرهمند می شدند واقعا حیف! روحشان شاد و یادشان گرامی…….باد.