هریک از ما در زندگی هایمان فراز ونشیب های خاصی را پشت سرگذاشته ایم و زندگی هیچ فردی 100% مملو از لحظات شاد نیست. غم واندوه به گونه های متفاوتی به زندگی تک تک افراد سرک می کشد ولی گاهی شدت این غم و سختی ها در زندگی برخی افراد آنقدر بالاست که تبدیل به یک تراژدی تلخ می شود.
دراین میان غلبه بر این سختی ها و پشت سرگذاشتن این لحظات تراژیک و درنهایت رسیدن به موفقیت است که افراد را تبدیل به قهرمانانی بزرگ می نماید. در این گزارش دو قسمتی قصد داریم تا به مرور زندگی 6 فوتبالیستی بپردازیم که بعد از پشت سرگذاشتن تراژدی هایی در زندگی شخصی شان، توانستند به جریان زندگی بازگشته و در دنیای فوتبال تبدیل به چهره های موفقی شوند. با ما همراه باشید. این بخش اول گزارش سه قسمتی ماست:
1- ژاکوب بلاژیکوفسکی:
این بازیکن خط میانی مجارستانی در دوران کودکی شاهد یک سانحه وحشتناک در زندگی شخصی اش بود. خود او بارها در صحبت هایش اعلام کرده که هرگز نتوانسته آن لحظات را فراموش کند. وقتی ژاکوب 10 ساله بود، همراه با برادرش شاهد آن بودن که پدرشان، مادرشان را به باد کتک گرفته و درنهایت مادر این دوکودک، با ضربات دردناک و سهمگین پدر، فوت کرده است.
این اتفاق آنقدر روی روحیه ژاکوب تاثیرگذاشت که او بارها تا یک قدمی ترک فوتبال پیش رفته بود ولی عمویش که او نیز فوتبالیست بوده، درنهایت ژآکوب را متقاعد کرد که به حضور در دنیای فوتبال ادامه دهد. از آن زمان به بعد، هروقت که بلاژیکوفسکی درمسابقه ای موفق به گلزنی می شود، در شادی بعد از گل آسمان را نشان می دهد و گلش را به مادر فقیدش هدیه می کند.
2- کارلوس تبس:
ستاره آرژانتینی دنیای فوتبال در دوران کودکی با یک اتفاق تلخ روبرو شد که آثار آن همچنان او را همراهی می کند. هنگامی که تبس تنها 10 ماه سن داشت، یک قابلمه آب جوش روی صورت و گردن او ریخت. پدر و مادرش که در آن لحظات به شدت دستپاچه شده بودند،سرو صورت نوزادشان را با حوله پوشاندند که همین کار، اوضاع را بدتر نیز کرد. صورت و گردن کارلوس کوچک به شدت دچار سوختگی شد و آثار این سوختگی همچنان روی صورت و گردن تبس قابل مشاهده است.
البته او بارها گفته که این آثار را به عنوان بخشی از چهره اش پذیرفته و قصد جراحی زیبایی را ندارد. البته اتفاقات تلخ زندگی کارلوس به اینجا خلاصه نشد. او 5 ساله بود که پدرش دریک تیراندازی کشته شد و پس از آن بود که مادرش او را رها کرد. چندی بعد یک خانواده مهربان او را به فرزندی پذیرفتند واندکی پس از آن بود که پدر جدید نیز توسط چند دزد ربوده شد. البته این آدم ربایی تنها 8 ساعت ادامه یافت ولی لحظات سختی را رقم زد که هنوز در ذهن کارلوس تبس باقی مانده است.