ارزش عمل به نیّت آن است
یک عمل خاص، بسته به شرایط و حالات مختلفی که فاعل آن دارد، میتواند ارزشهای مختلفی نزد خداوند داشته باشد. عوامل گوناگونی در میزان ارزش یک عمل تأثیرگذار است که در رأس همهی آنها «نیّت» آن میباشد. یک عمل خاص اگر با نیّتهای مختلف انجام شود، در حقیقت اعمال مختلفی میشود که هر کدام ارزشی غیر از دیگری دارد.
«نیّت» همان انگیزهی فاعل و محرّک او در انجام عمل است. در حقیقت میتوان گفت هر عملی یک کالبد و جسم دارد که همان ظاهرش میباشد و آنچه به نظر دیگران میآید، همان جسم عمل است. ولی روح عمل همان نیّت و قصد فاعل از انجام آن میباشد. و هر قدر آن نیّت در پیشگاه خداوند ارزش والاتری داشته باشد، عمل هم ارزش بیشتری پیدا میکند، و هر چقدر پستتر باشد، عمل هم بیارزشتر خواهد بود. بنابراین درجات و مراتب مختلف یک عمل، به نیّت انجام آن بستگی دارد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در اهمیت و نقش «نیّت» در یک عمل، فرمایش زیبایی دارند:
إنّما الاَعمالُ بِالنّیات. و لِکُلِّ امرِیٍ ما نَوی. فَمَن غَزی ابتِغاءَ ما عندَاللهِ عَزَّوَجَلَّ، فَقَد وَقَعَ أجرُهُ عَلَی اللهِ عَزِّوَجَلَّ. و مَن غَزی یُریدُ عَرَضَ الدّنیا. أو نَوی عِقالاً، لم یَکُن له اِلّا ما نَوی. (1)
ارزش اعمال به نیّتهای انجام آنهاست. و بهرهی هر کس (از عمل) همان چیزی است که نیّت کرده. پس اگر کسی به انگیزهی خدایی به جنگ برود، پاداشش با خدای عزوجل است. و اگر برای به دست آوردن منفعت دنیوی، یا به قصد گرفتن عِقال (چیزی که پاهای چارپایان را به وسیلهی آن میبندند) بجنگد، بهرهاش چیزی جز آنچه قصد کرده نیست.
شرکت در جنگ با دشمنان خدا، عملی است که میتواند با نیّتهای مختلفی انجام شود. اگر انگیزهی شرکت کننده قصد قربت به سوی خدای عزوجل باشد بهره و پاداشش از جنگیدن، رضای پروردگار و اجر گرانقدرِ اوست. ولی اگر مثلاً برای گرفتن غنیمتی به جنگ برود، ارزش جنگیدنش به اندازهی ارزش آن غنیمت خواهد بود. و به طور کلی هر کس متناسب با نیّتی که از انجام یک کار دارد، از آن بهره میبرد و ارزش اعمال به نیّتهای انجام آنها بر میگردد.
قصد قربت در نیّت
حال که روشن شد ارزش هر عملی به نیّت انجام آن بستگی دارد، باید عوامل تشکیل دهندهی نیّت را بررسی کنیم که مهمترین آنها «قصد قربت» میباشد. قصد قربت یعنی این که قصد و انگیزهی فاعل در انجام کار، کسب رضای خداوند و تقرّب به سوی او باشد. چنین قصدی در انجام عمل ارزش آن را بسیار بسیار متفاوت میکند با وقتی که فاعل کار را برای غیر خدا انجام میدهد. عمل کسی که برای خدا میجنگد با آن که برای به دست آوردن غنیمتی پیکار میکند، از نظر روح و ارزش کاملاً متفاوت خواهد بود.
بنابراین میتوان گفت قصد قربت زمانی وجود دارد که انگیزهی شخص از انجام کار، اطاعت خداوند و امتثال امر او باشد. در این صورت کار او را میتوان «عبادت» نامید. عبادت بودن یک عمل به همین قصد قربت بستگی دارد. البته بعضی اعمال هستند که ذاتاً عبادت هستند و «صحّت» آنها به قصد قربت در انجام آنها بستگی دارد، به طوری که اگر بدون چنین قصدی انجام شوند، مانند این است که اصلاً انجام نشدهاند؛ مانند نماز. اگر کسی امر خداوند به انجام نماز را به قصد قربت اطاعت نکند، اصلاً نماز نخوانده است. ولی همهی دستورات پروردگار متعال اینگونه نیستند. مثلاً امر به اینکه مؤمنان به دیدن یکدیگر بروند (تَزاوَرُوا) (2)، چنین نیست که اگر بدون قصد قربت امتثال شود، صحیح نباشد. مؤمنان اگر با قصد قربت یا بدون آن، به دیدن یکدیگر بروند، در هر دو صورت به این دستور الهی عمل کردهاند؛ ولی البته «عبادت» بودن عمل بستگی به وجود قصد قربت دارد.
دو نفر مؤمن که به ملاقات یکدیگر میروند، هر کدام که با این کار قصد امتثال امر پروردگار و تقرّب به سوی او داشته باشد، عملش عبادت خواهد بود، و اگر چنین قصدی نکند، عبادتی هم انجام نداده است. چه بسا یکی از این دو از این طریق خداوند را عبادت کند و دیگری که قصد قربت ندارد، به این عبادت موفق نشود.
تفاوتی که در این دو حالت وجود دارد این است که اگر فاعل این کار در انجام عملش قصد قربت داشته باشد، مستحقّ پاداشها و ثوابهایی میگردد که خداوند برای این عمل مقرّر فرموده است، در صورتی که اگر چنین قصدی نکند، مشمول وعدههای الهی نمیگردد و استحقاق آنها را پیدا نمیکند. البته ممکن است خداوند اجر و پاداشی- کم یا زیاد- بابت انجام آن عمل به او عطا فرماید، امّا چنین پاداشهایی از روی تفضّل بوده و خداوند به لطف و کرم خویش او را مورد مرحمت قرار داده است بدون آن که استحقاقی نسبت به آنها داشته باشد. (3)
به طور کلی حساب «فضل» پروردگار از وعدههای او کاملاً جداست. چه بسا به کسی اصلاً وعدهای داده نشده باشد ولی بیش از کسی که به او وعده دادهاند و او هم مطابق وعده عمل کرده است، مشمول لطف و عنایت پروردگار قرار بگیرد. البته این امر هیچ تعارضی با عدل پروردگار ندارد، چون فضل الهی بر پایهی استحقاق فرد نمیباشد.
نکتهی دیگر در مورد قصد قربت این است که چه بسا فرد در انجام یک عمل، دو یا چند نیّت داشته باشد؛ در این صورت دو حالت متصوِّر است: یکی اینکه نیّتها در عرض هم باشند. یعنی هر کدام سهم مستقلّی در انگیزهی فاعل داشته باشند. و دوم اینکه انگیزهی اصلی و واقعی یکی باشد و نیّتهای دیگر در طول آن و به تَبَع آن مطرح گردند. در این صورت انگیزهی مستقل در انجام عمل همان نیّت اصلی است و انگیزههای تَبَعی در قصد فاعل از انجام کار به طور مستقل هیچ نقشی ندارد.
به عنوان مثال کسی که روزه میگیرد، ممکن است دو انگیزه برای عمل خود داشته باشد: یکی اطاعت امر الهی نسبت به انجام روزه، دوم کسب سلامتی و بهداشت بدن. حال اگر این دو نیّت در عرض هم مطرح باشند، یعنی هر کدام درصدی از انگیزهی شخص را تشکیل بدهند، در حقیقت هر دو نیّت، اصلی میشوند و برای عملی مانند روزه که صحّت آن بستگی به قصد قربت فاعل دارد، وجود نیّتی در کنار قصد قربت، باعث ابطال آن میگردد. ولی اگر نیّت و انگیزهی اصلی اطاعت امر خداوند باشد و سلامت بدن به عنوان تَبَعی و طفیلی و در حقیقت به صورت فایدهی روزه برای شخص مطرح باشد، چنین قصدی خلوص عمل برلی خدا را از بین نمیبرد. چون در حقیقت این نیّت تَبَعی برای شخص به هیچ وجه به صورت استقلالی مطرح نیست و حتی درصد کمی هم در قصد اصلی او تأثیر ندارد. پس روزهی او باطل نمیشود و عملش صحیح خواهد بود.
عکس حالت دوم هم امکان پذیر است؛ یعنی اینکه شخص، نیّت اصلیاش از انجام روزه بهداشت بدن باشد و به تَبَع آن قصد امتثال امر الهی را در این کار بکند. در این صورت آنچه در واقع نیّت شخص را تشکیل میدهد، همان انگیزهی اوّلی و اصلی است؛ به طوری که اگر آن انگیزه را نداشته باشد، روزه نمیگیرد. به همین دلیل میتوان گفت که عملش را برای امتثال امر خداوند انجام نمیدهد و لذا روزهاش باطل است.
پس به طور خلاصه در مواردی که دو یا چند نیّت برای فاعل مطرح است، قصد قربت در انجام عمل به دو صورت محقق میشود: یا اینکه انگیزهی او در آن کار فقط و فقط کسب رضای خداوند و امتثال اوامر او باشد و هیچ قصد دیگری برایش مطرح نباشد. و دوم اینکه قصد دیگری هم داشته باشد ولی این قصد به تَبَع و به صورت طفیلی برایش مطرح باشد نه به صورت استقلالی. پس در این حالت هم آنچه مستقلاً نیّت او را تشکیل میدهد، همان امتثال امر الهی است و به قصد قربت در این حالت لطمهای نمیخورد.
مراتب قصد قربت
قصد قربت به معنایی که گفته شد، خود دارای درجات و مراتبی است که بعضی از آنها بر بعضی دیگر ترجیح دارند و به طور کلی همهی قصد قربتها در یک درجه و رتبه نیستند. هر چه خلوص فرد در قصد قربتش بیشتر باشد، ارزش و رتبهی آن بالاتر است. و همان طور که وجود قصد قربت در انجام یک عمل، تضمینِ «عبادت» بودن آن را میکند، وجود قصد قربت خالصتر، ارزش آن عبادت را بالاتر میبرد، و این امر عامل مهمّی در تحقّق مراتب مختلف عبادت میباشد.
به این حدیث امام صادق (علیه السلام) در مراتب قصد قربت و عبادت توجه فرمایید:
[اِنَّ] العُبّادَ ثلاثةٌ: قَومٌ عَبَدُوا اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ خوفاً. فتلک عِبادةُ العَبیدِ. و قومٌ عَبَدُوا اللهَ تَبارک و تعالی طَلَبَ الثَوابِ. فتلک عبادةُ الاُجَراءِ. و قومٌ عَبَدُوا اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً له. فتلک عِبادَةُ الاَحرارِ. و هی اَفضَلُ الِعبادَةِ. (4)
[همانا] عبادت کنندگان (خداوند) سه گروه هستند: گروهی خدای عزّ وجلّ را از روی ترس (از عقاب الهی) عبادت کردهاند. این عبادت، عبادتِ بردگان است. و گروهی خدای متعال را به انگیزهی پاداش گرفتن عبادت کردهاند. این عبادت، عبادتِ مزد بگیران است. و گروهی خدای عزّ وجلّ را به خاطر محبّتی که به او دارند بندگی کردهاند. این عبادت، عبادت آزادگان است. و این بهترین و بافضیلتترین عبادتهاست.
در این حدیث سه درجهی قصد قربت در انجام عبادت مطرح شده که هر کدام درجهای از عبادت را به وجود میآورد. در فرمایشی از امیرمؤمنان (علیه السلام) انگیزههای عبادت خداوند، چنین مطرح شده است:
اِنَّ قوماً عَبَدوا اللهَ رَغبَةً. فتلک عبادةُ التّجّارِ. و اِنَّ قوماً عَبَدُوا اللهَ رَهبَةً. فتلک عبادةُ العَبیدِ. و اِنّ قوماً عَبَدُوه شکراً. فتلک عبادةُ الاَحرارِ. (5)
همانا کسانی خداوند را از روی شوق ( به ثواب) بندگی کردهاند. این بندگی، بندگی تجارت کنندگان است. و گروهی خداوند را از روی ترس (از کیفر الهی) بندگی کردهاند. این بندگی، بندگی بردگان است. و کسانی خداوند را به خاطر شکر (نعمتهایش) بندگی کردهاند. این بندگی، بندگی آزادگان است.
در اینجا به جای انگیزهی «حبّ»، انگیزهی «شکر گزاری» از نعمتهای الهی مطرح شده است. در فرمایش دیگری از همین بزرگوار - رئیس الموحّدین و امیرالمؤمنین (علیه السلام) – در مناجات با پروردگار چنین آمده است:
ماعَبَدتُکَ خَوفاً مِن نارِک ولا طَمَعاً فی جَنَّتِک، و لکِن وَجَدتُکَ اَهلاً لِلعِبادَةِ فَعَبَدتُک. (6)
(پروردگارا) تو را از روی ترس از آتش تو و به خاطر طمع به بهشت تو، بندگی نکردهام، ولکن تو را شایستهی بندگی کردن یافتم، پس عبادتت نمودم.
اینجا تعبیر دیگری مطرح شده که عبارت است از اینکه بندهای خدای خود را شایستهی بندگی کردن یافته باشد.
توجّه به دو نکته در این بحث لازم به نظر میرسد:
نکتهی اول:
«ترس از عذاب الهی» و «شوق نسبت به پاداش خداوند» و «شکر نعمتهای پروردگار» هیچکدام با قصد قربت شخص در انجام عبادت برای خدا، منافات ندارد. کسی که خدا را به خاطر اینکه به آتش قهر او گرفتار نشود، بندگی میکند، در حقیقت خداوند را بندگی کرده، ولی انگیزهاش برای این عبادت، ترس از کیفر او میباشد. پس داعی و انگیزهی اصلی و مستقّل برای او، امتثال امر خدا و بندگی اوست، ولی البته داعی بر این داعی و انگیزهی این انگیزه، ترس از عقاب الهی است که این ترس فی نفسه مطلوب و محبوب پروردگار است و دقیقاً در مسیر بندگی کردن اوست و چیزی نیست که با قصد قربت او در عبادت منافات داشته باشد.
همین طور است انگیزهی به دست آوردن پاداش و ثواب الهی که این هم انگیزهی عبادت پروردگار میتواند باشد و اگر کسی به این شوق، خداوند را بندگی کند، از دایرهی توحید و عبادت خداوند خارج نشده است. ملاحظه میشود که در احادیث مذکور هم، «عبادت کنندگان خدا» (عبدوا الله) به سه گروه تقسیم شدهاند. پس معلوم است که همهی اینها خدا را عبادت کردهاند ولی البته انگیزههایشان در عبادت او مختلف بوده است و همین اختلاف، باعث اختلاف در درجه و مرتبهی عبادتهای آنها شده است. قطعاً کسی که خدا را به خاطر شکر نعمتهایش بندگی میکند از آنکه به خاطر شوق به ثواب پروردگار عبادت میکند، در درجهی بالاتر و عبادتش دارای ارزش بیشتری است، ولی رتبهی بالاتر داشتن یک عبادت، دلیل بر این نیست که رتبهی پایینتر، بندگی خدا نباشد و عمل او از عبادت بودن خارج گردد.
انگیزههای مختلف در بندگی خداوند، درجات مختلف قصد قربت را به وجود میآورد که پایینترین آنها ترس از عقاب و طمع نسبت به ثواب پروردگار میباشد و بالاترین آنها هم عبادتی است که امیر مؤمنان (علیه السلام) در وصف خود فرمودهاند و آن اینکه کسی خداوند را شایستهی بندگی یافته باشد و به این سبب او را عبادت نماید. به هر حال همهی اینها عبادت خداوند است ولی هر کدام درجهای دارد.
نکتهی دوم:
هر درجهای از عبادت خداوند میتواند با درجات پایینتر آن جمع شود. مثلاً کسی که خداوند را به خاطر شکر نعمتهایش بندگی میکند، ممکن است ترس از عذاب الهی و شوق به بهشت او هم داشته باشد و علی القاعده چنین است. بله؛ انگیزهی او از بندگی خدا، ترس نیست، ولی ترس از عذابهای الهی هم دارد.
همچنین است کسی که خداوند را چون شایستهی بندگی کردن یافته است، بندگی میکند. او هم ممکن است ترس از جهنّم و شوق به بهشت را داشته باشد، ولی اینها انگیزهی عبادت او نباشند. دعاها و مناجاتهایی که از امیرمؤمنان (علیه السلام) و سایر امامان (علیهم السلام) به ما رسیده است، شاهد قطعی بر این مطلب است که آن بزرگان - خدا را چون شایستهی عبادت یافته بودند، عبادت میکردند - از عذاب و کیفر الهی میترسیدند و به وعدهها و پاداشهای او طمع داشتند و این هیچ منافاتی با درجهی بالای عبادت ایشان ندارد. و به طور کلّی لازمهی این که کسی خداوند را به خاطر ترس از آتش و طمع به بهشت بندگی نکند، این نیست که از آتش نترسد و به بهشت طمع نداشته باشد.
در دعای شریف «کمیل» از زبان مولی امیرالمؤمنین (علیه السلام) به درگاه الهی چنین میخوانیم:
یا إلهی و سیّدی و ربِّی، اَتُراک مُعَذِّبی بِنارِک بَعدَ تَوحِیدک. (7)
ای معبود و آقا و پروردگار من، آیا واقعاً مرا به آتش خود عذاب میکنی با آن که به توحید دربارهی تو اعتقاد دارم.
اگر ترس از عذاب به آتش جهنّم نبود، هرگز امیرمؤمنان (علیه السلام) چنین مناجات نمیفرمود.
در دعای دیگری که به نام دعای «ابوحمزه ثُمالی» معروف است که ایشان آن را از امام زین العابدین (علیه السلام) نقل کرده است، چنین میخوانیم:
أجِرنی مِنَ النارِ بِعَفوِک. أدخِلنِی الجَنَّةَ برحمتک. و زَوِّجنی مِنَ الحُورِ العینِ بِفَضلِک. (8)
(خدایا) مرا به عفو و بخشایش خود از آتش پناه بده. و به سبب رحمت خود وارد بهشت گردان. و با فضل خود، حوریان بهشت را به من تزویج کن.
ملاحظه میشود که امام سجاد (علیه السلام) از آتش قهر الهی به عفو او پناه بردهاند و تقاضای بهشتی شدن به سبب رحمت الهی کردهاند و اظهار شوق نسبت به ثوابهای اخروی را در دعای خویش به درگاه خداوند عرضه داشتهاند. در این عبارات و امثال آنها ترس از آتش غضب الهی و طمع به بهشت و نعمتهای اخرویِ پروردگار کاملاً آشکار است.
البته نباید از این سخنان معصومان چنین برداشت شود که امامان (علیه السلام) چون مرتکب معاصی شدهاند، از آتش قهر الهی میترسیدهاند. هرگز چنین نیست! این بزرگواران دارای چنان مقام طهارت و عصمتی بودهاند که فکر انجام گناه را هم در سر نمیپروراندند، چه رسد به آن که مرتکب آن بشوند. آنچه منشأ ترس این ذوات مقدّس و نورانی بوده، قطعاً چیزهایی نیست که غیر معصومین به آن مبتلا هستند، بلکه آنها در درجهای بوده و هستند که بعضی امورِ غیرگناه را برای خود گناه میشمردند یا عوامل دیگری باعث خوف ایشان از عقاب الهی میشده است که به کلّی با معاصیِ نهی شده از جانب خداوند، متفاوت است.
ما اکنون در مقام توضیح و توجیه این مطلب نیستیم (9) امّا به هر حال میخواهیم نتیجه بگیریم: از این که ایشان - آنچنان که امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمودند - در مقامی بودهاند که خداوند را نه از روی ترس و نه به شوق ثواب، بلکه چون او را شایستهی عبادت میدیدند، عبادت میکردند، نمیتوان نتیجه گرفت که ترس از آتش غضب پروردگار و طمع به پاداشهای اخروی در ایشان نبوده است.
عصارهی مطلب این که: قصد قربت در انجام عبادت پروردگار دارای مراتب و درجاتی است. و هر کس بنا به رتبهی ایمانی و معرفتی خود و متناسب با اخلاصی که در بندگی خداوند دارد، در یکی از این درجات قرار میگیرد، هر چند که همهی اینها بالاخره عبادت خداست و مراتب بالاتر با درجات پایینتر قابل جمع میباشد.
پینوشتها:
1. وسائل الشیعه، ج 1 باب 5 ح 10.
2. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب تذکر الاخوان، ح 2.
3. گاهی در احادیث به مواردی بر میخوریم که خداوند برای کاری که به قصد قربت هم انجام نشده، پاداشی معیّن فرموده است. مانند این حدیث شریف از امام صادق (علیه السلام):
«من تَرَکَ الخَمرَ لِغَیرِاللهِ عَزَّوَجَلَّ سُقاهُاللهُ مِنَ الرحیقِ المَختُومِ.» (کافی ج 6 ص 430 ح 8)
کسی که نوشیدن شراب را به خاطر غیرخدای عزّوجل ترک کند، خداوند به او از نوشیدنی بهشتی که مُهر خورده است، مینوشاند. در این گونه موارد - ک به صورت معدود و استثنایی به چشم میخورند - فضل مضاعف خداوند در حقّ بندگان ظهور و بروز پیدا میکند.
4. اصول کافی، کتب الایمان و الکفر، باب العبادة، ح 5.
5. بحارالانوار ج 78 ص 69 ح 18.
6. مرآة العقول ج 8 ص 89 باب النیّة.
7. مصباح المتهجّد ص 844.
8. اقبال الاعمال ص 75.
9. علاقهمندان به این بحث میتوانند به فرمایش مرحوم علّامه مجلسی در کتاب شریف بحارالانوار ج 25 ص 209 تا 211 مراجعه کنند.
منبع مقاله :
بنیهاشمی، سیّدمحمّد؛ (1390)، سلوک منتظران، تهران: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ ششم