به گزارش ایسنا، پدر شهید محمد غفاری امروز با حضور بر سر مزار فرزندش، گفت: زندگینامه فرزندم در کتابی به نام «پرواز در سحرگاه» منتشر شده پس نمیخواهم خاطرات درج شده در کتاب را عنوان کنم. اگر محمد شهید شد شهادتش را از شهدا گرفت.
او از خودسازی محمد پیش از ورود به سپاه میگوید و اظهار میکند: محمد برای شرکت در آزمون به منظور ورود به دانشکده افسری ثبتنام کرد. روز امتحان بر روی کارت ورود به جلسهاش به جای نامش «مهر غفاری» چاپ شده بود. به او گفتم این موضوع بعدا برایت مشکلساز میشود که پاسخ داد سر جلسه میگویم تا درستش کنند. بالاخره رفته بود جلسه و به مراقبان گفته بود و آنها با خودکار نامش را اصلاح کرده بودند. زمان اعلام نتایج مشخص شد که او قبول نشده است. پس از بازگشت به خانه خیلی ناراحت بود وقتی علت را پرسیدم گفت قبول نشدم که گفتم ایرادی ندارد اما در پاسخ گفت خیلی برای شرکت در این آزمون تلاش کرده و مطمئن بودم که خیلی خوب سوالات را جواب دادم.
پدر شهید غفاری ادامه میدهد: او را دلداری داده و گفتم شاید خیر بر این بوده و هنوز برای ورودت به سپاه زود است. مدتی گذشت و محمد فرصتی چند ماهه به دست آورد. آن زمان برای 8000 شهید همدان قرار بود شناسنامهای همچون مجلات تهیه کنند. پر کردن مجلات بسیار سخت بود چرا که باید کل زندگی شهدا از ابتدای تولد تا زمان شهادتشان در آن درج میشد. بنده با توجه به اینکه آن زمان از کارمندان جهاد بودم و وارد کردن اطلاعات 6 نفر از شهدای جهاد و سه تن دیگر را عهدهدار شدم که اتمام کار سه ماه طول کشید.
او میگوید: محمد هم برای انجام این کار به سپاه رفته و پر کردن اطلاعات 40 پرونده شهدا را به تنهایی بر عهده گرفته بود و کل وقتش صرف این کار کرد و هر جا لازم بود با خانواده شهدا به منظور تکمیل این شناسنامهها همصحبت شود به همراه مادرش میرفت. آن زمان موتور داشتیم و محمد پول تو جیبیهایش را صرف خرید بنزین میکرد تا بتواند شناسنامه شهدا را پر کند.محمد 6-5 ماه بیوقفه به دنبال پر کردن شناسنامه شهدا بود و پروندهها را پیگیری میکرد و ما روز به روز تغییرات به وجود آمده در اخلاق و رفتارش را مشاهده میکردیم. گاهی میدیدم محمد به اتاقش میرفت و وصیتنامه شهدا را میخواند و گریه میکرد. در واقع حکمت قبول نشدن محمد در آزمون را فرصتی برای خودسازی محمد تلقی کردیم و همین اتفاق هم عملا افتاد به طوریکه چند ماه بعد محمد اتفاقی در رابطه با پرونده شهدا به سپاه رفته و یکی از دوستانش که در بایگانی بود را ملاقات میکند. دوستش میگوید محمد شما دانشکده افسری قبول شدی اما محمد انکار میکند و میگوید نه قبول نشدم. دوستش گفته بود مگر میشود خودم اسمت را دیدم اما برای اطمینان آخر وقت پروندهات را چک و نتیجه را دقیقا اعلام میکنم.
او اضافه میکند: پایان وقت اداری دوستش پس از نگاه کردن پروندهها به محمد میگوید قبول شدهای. اسمت در سیستم به اشتباه همان «مهر غفاری» ثبت و اصلاحیه اعمال نشده بود. با نمره خوبی هم پذیرفته شدهای. پس محمد وارد دانشکده افسری شد.
این پدر شهید با بیان اینکه این خاطره را گفتم تا بگویم یک اشتباه کوچک در درج نام باید پیش میآمد تا محمد یک فرصت خودسازی پیدا میکرد آن هم از راه شهدا اظهار میکند: مشیت الهی بر این بود که محمد باید از طریق وصیتنامه شهدا خود را میساخت و پس از آماده شدن وارد سپاه میشد. او پس از ورود به سپاه و دانشکده بین 400 دانشجو با معدل 18.5 نفر اول شد و با وجود اینکه از نیروهای همدان بود، مسئولان تهران او را انتخاب کردند تا برای خدمت در همانجا ماندگار شود.
او با اشاره به اینکه محمد اگر شهید شد مزدش را از خود شهدا گرفت، به نقل خاطره دیگری از محمد غفاری پرداخت که شاید یکی دو بار آن را بازگو کرده است و میگوید: این خاطره را جایی مطرح نکردهام به جز یکی دو جا و برای این مطرحش میکنم که بدانید شهدا همینطوری شهید نشدند بلکه روی حساب و کتاب به این مقام نائل آمدند. یک روز در منزل تنها بودم که محمد نزدم آمد و گفت: بابا دیشب چیزی دیدم. پشتبام بودم که نوری بالای منزلمان دیدم و تعجب کردم. دو سه بار بر روی پشتبام همسایهها که متصل به هم است، رفتم و برگشتم اما دیدم فقط بالای روی پشتبام این نور هست. محمد از من پرسید چی هست که گفتم خیر است و به کسی چیزی نگو. واقعا هم به کسی نگفت. من هم به کسی نگفتم تا بعد از شهادتش به حاج خانم گفتم و یکی دو جا نقل کردم. روزی کتابی به نام «شمع سحر» را خواندم که نویسندهاش، انصاری همدانی در رابطه با نماز شب توضیح داده و گفته در همدان شبها خانههایی هستند که مثل چراغ میدرخشند، در واقع در آن خانهها نماز شب خوانده میشود. آنجا بود که متوجه شدم محمد مخفیانه بر روی پشتبام نماز شب میخوانده و عملا این نور را دیده بود.
او با بیان اینکه این اتفاق به پیش از ورود محمد به سپاه برمیگردد به طوریکه شهدا واقعا زحمت کشیدند و روی خودشان کار کردند تا به مقام شهادت نائل شوند، میگوید: محمد دندانپزشکی قبول شده بود و امروز میتوانست بهترین حقوق را داشته باشد اما دندنپزشکی را رها کرد و وارد سپاه شد. اولین حقوقش 400 هزار تومان بود. در تهران مستأجر هم بود و در عین حال خمس هم میداد به طوریکه اولین خمس زندگیش 20 هزار تومان شد. او راهش را درست و از راه حلال آغاز کرد. تمام حساب و کتابش را در دفترش یادداشت کرده و دارم. گفتم محمد چرا رفتی سپاه آن هم با 400 تومان حقوق و مستأجری در تهران، مگر کار نبود؟ در جواب گفت بابا تو سپاه هم کار است هم عبادت!
پدر شهید غفاری اظهار میکند: محمد انتخابش را کرد و برایش تلاش کرد به طوریکه طی سه سال دانشجویی و سه سال خدمتش در سپاه آنقدر خوش درخشید که یکی از فرماندهانش میگفت محمد آنقدر استعداد داشت که اگر میماند یکی از 10 فرمانده سطح کشور بود. درخشش او در حدی بود که طی سه سال خدمت در سپاه توانست کتاب نظامی بنویسد.
به گزارش ایسنا؛ امروز مصادف با هفتمین روز از ماه محرمالحرام به مناسبت هفته دفاع مقدس به همت معاونت فرهنگی جهاددانشگاهی همدان و بسیج دانشجویی شهید احمدیروشن مؤسسه آموزش عالی جهاددانشگاهی همدان جمعی از دانشجویان استان در مراسم گرامیداشت شهید «محمد غفاری» شرکت کردند.
در این مراسم پدر و مادر شهید غفاری هم حضور داشتند و پدرش به خاطرهگویی پرداخت.شهید محمد غفاری متولد سال 63 بود و در سال 90 در در گیری با اشرار گروهک تروریسیتی پژاک در دفاع از خاک کشور به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
امروز همچنین علاوه بر قرائت زیارت عاشورا و مداحی یکی از مداحان اهلبیت(ع)، دانشجویان با حضور بر مزار شهدا ضمن تجدید بیعت با آرمانها امام راحل(ره) و شهدا، فاتحه و شاخه گلی نثار شادی روحشان کردند.
در پایان اعضای معاونت فرهنگی جهاددانشگاهی همدان بر مزار سردار شهید «حاجحسین همدانی» حاضر شده و ادای احترام کردند.