قرأن کریم در مدت بیست و سه یا بیست سال به صورت تدریجی و در مناسبت های مختلف بر پیامبر اسلام نازل شده است و این نزول تدریجی باعث شده آیاتی که مربوط به موضوع های واحد هستند، در جاهای مختلف و سوره های مختلف قرآن بیایند و به صورت موضوعی در یکجا نیامده اند.
یکی از جنبه های اعجاز قرآن، همین مسئله است که قرآن یک کتاب تاریخی، علمی یا فلسفی نیست که تنها در یک موضوع سخن گفته باشد.
بلکه در تمام علوم و دانش هایی که در جهت سعادت و کمال انسان است، سخن گفته است. اگر غیر از این بود، کتاب کاملی نبود. در قرآن از انسان شناسی سخن گفته، از اخلاق، از تاریخ گذشتگان و حتی در حقایقی علمی و...؛ زیرا همه آن ها در راستای سعادت و کمال بشری نیاز هستند.
اگر چه قرآن در یک رشته و موضوع علمی خاصی سخن نگفته، اما می تواند در آن یک موضوع ویژه را مورد توجه قرار داد و آن موضوع هدایت انسان است؛ همان گونه که خود را در ابتدای سوره بقره به عنوان کتاب هدایت پرهیزگاران معرفی می کند.
بنابراین، از یک طرف موضوع خاص علمی مانند موضوع: شیمی، فیزیک، فلسفه، اخلاق، روان شناسی، جامعه شناسی، احکام دینی و... را موضوع خود قرار نداده است. از طرف دیگر، در یک موضوع که مشترک همه مسائل آن باشد، سخن گفته و آن موضوع انسان و هدایت انسان برای رسیدن به خدا است.
در قرآن یک حقیقت به طور کامل مورد توجه قرار گرفته و آن حقیقت توحید خداوندگار است که همه آیات به نوعی با این حقیقت پیوند دارند. این از جنبه های اعجاز قرآن است که با وجود پراکندگی و داشتن مسائل مختلف در علوم بشری، همه آن ها در راستای یک موضوع مشترک و یک هدف مشترک کنار هم قرار گرفته اند.
بنابراین، قرآن کتاب آموزش علمی نیست که مطالبش را باب باب کرده و هر موضوعی را در بابی مطرح کرده باشد. همچنین کتاب صرفاً اخلاقی نیست تا فقط به اندرز و نصیحت و توصیه اکتفا کند. کتاب فقهی و اصولی هم نیست تا به ذکر احکام اصلی و فرعی و مبانی و ادله آن ها بپردازد؛ بلکه کتاب هدایت و نور است که روش آن آمیزه ای منحصر به فرد از همه این ها است.
قرآن، آمیزه ای از "معارف و احکام" با "موعظه و اخلاق" و "تعلیم کتاب و حکمت" با "تربیت و تزکیه نفوس"و پیوند زدن مسائل نظری با عملی و مسائل اجرایی با ضامن اجرای آن است. این آمیزه بدیع، در کتب مرسوم یافت نمی شود.
اگر قرآن فقط کتاب تعلیمی بود، باید نظم و ترتیب کتاب های آموزشی در آن دیده می شد. اگر کتاب تاریخ بود، باید به بیان نام ها و مکان ها و اشخاص و زمان ها و ...همت می گمارد و ترتیب تاریخی وقایع را حفظ می کرد و... .
اگر کتاب قصه بود، باید آداب و روش قصه نگاری در آن رعایت می گردید؛ ولی قرآن نه کتاب تعلیم و آموزش است و نه کتاب موعظه صرف و نه کتاب تاریخ و نه رمان و قصه؛ بلکه کتاب هدایت است. از همه موارد نامبرده در آن استفاده شده؛ ولی روشی خاص و بدیع در پیش گرفته است.
قرآن، کتاب هدایت و یادآوری و تکرار غیر مخل و هشدار و نور و برهان و عقل و فطرت است. برای به راه بردن انسان ها از همه این زبان ها بهره گرفته است. این کتاب در ضمن برهان، موعظه هم می کند و مثال هم می زند و هشدار هم می دهد و از عبرت ها هم یاد می کند. این آمیزه است که آن را اثرگذار کرده و همه را جذب آن نموده است.
قرآن، چون کتاب نور و هدایت است، لازم دیده مطلب واحدی را در مناسبت های مختلف از زاویه های متفاوت و به بیان های متمایز مطرح کند تا اثرگذاری بیش تری داشته و خسته کننده نباشد.
حتی در قرآن سیاق و خطاب را یکسان نمی گذارد که شنونده گرفتار یکسانی و خستگی شود؛ بلکه به ناگاه از خطاب به غیبت یا از غیبت به خطاب متوجه می شود. ضمایر را یا حتی اعراب و لحن کلام را تغییر می دهد تا خواننده متوقف شده و به تأمل بگراید و نتیجه بگیرد و هدایت بپذیرد. (1)
پس خاصیت نزول تدریجی قرآن در طول مدت رسالت پیامبر اسلام این است که آیات آن به مناسبت هایی که نازل می شود، حفظ و جمع آوری شود و موضوعی نباشد. در پایان، فواید نزول تدریجی قرآن را که باعث شده قرآن به صورت موضوعی نباشد، می آوریم:
آثار عمیق نزول تدریجى قرآن:
1. بدون شک هم از نظر" تلقى وحى" و هم از نظر" ابلاغ به مردم"، اگر مطالب به طور تدریجى و طبق نیازها پیاده شود و براى هر مطلبى شاهد و مصداق عینى وجود داشته باشد، بسیار مؤثرتر خواهد بود.
اصول تربیتى ایجاب مىکند که شخص یا اشخاص تربیت شونده قدم به قدم این راه را بپیمایند و براى هر روز آن ها برنامهاى تنظیم شود تا از مرحله پایین شروع کرده، به مراحل عالى برسند. برنامههایى که این گونه پیاده مىشود، هم براى گوینده و هم براى شنونده دلچسب تر و عمیق تر است.
2. اصولاً آن ها که چنین ایرادهایى را به قرآن مىکردند، به این حقیقت توجه نداشتند که قرآن یک کتاب کلاسیک نیست که درباره موضوع یا علم معینى صحبت کند؛ بلکه یک برنامه زندگى است براى ملتى که انقلاب کرده و در تمام ابعاد زندگى از آن الهام مىگیرد.
بسیارى از آیات قرآن به مناسبت هاى تاریخى مانند جنگ: "بدر"، "احد"، "احزاب" و "حنین" نازل شده و دستور عملها یا نتیجهگیری هایى از این حوادث بوده است. آیا معنا دارد که این ها یک جا نوشته شود و به مردم عرضه گردد.
به تعبیر دیگر، قرآن مجموعهاى است از اوامر و نواهى، احکام و قوانین، تاریخ و موعظه، و مجموعهاى از استراتژى و تاکتیک هاى مختلف در برخورد با حوادثى که در مسیر امت اسلامى به سوى جلو پیش مىآمده است.
چنین کتابى که همه برنامههاى خود را، حتى قوانین کلی اش را از طریق حضور در صحنههاى زندگى مردم تبیین و اجرا مىکند، امکان ندارد موضوعی باشد. این بدان می ماند که رهبر بزرگى براى پیاده کردن انقلاب تمام اعلامیهها و بیانیهها و امر و نهىهایش را که به مناسبت هاى مختلف ایراد مىشود، یک جا بنویسد و نشر دهد. آیا هیچ کس مىتواند چنین سخنى را عاقلانه بداند؟!
3. نزول تدریجى قرآن، سبب ارتباط دائم و مستمر پیامبر ص به مبدأ وحى بود. این ارتباط دائمى، قلب او را قوی تر و اراده او را نیرومندتر مىساخت و تأثیرش در برنامههاى تربیتى او انکارناپذیر بود.
4. از سویى دیگر، ادامه وحى بیانگر ادامه رسالت و سفارت پیامبر (ص) است و جایى براى وسوسه دشمنان نخواهد گذاشت که بگویند این یک روز از سوى خدا مبعوث شد. سپس خدایش او را ترک گفت! همان گونه که در تاریخ اسلام مىخوانیم که به هنگام تأخیر وحى، در آغاز نبوت پیامبر این زمزمه پیدا شد و سوره "و الضحى" براى نفى آن نازل گردید.
5. یکى دیگر از آثار این نزول تدریجى، روشن شدن عظمت و اعجاز قرآن است؛ چرا که در هر واقعه آیاتى نازل مىگردد که به تنهایى خود دلیل بر عظمت و اعجاز است و هر قدر تکرار مىشود، این عظمت و اعجاز روشن تر مىگردد و در اعماق قلوب مردم نفوذ مىکند. (2)
پی نوشت ها:
1. آیت الله جوادی آملی، مقدمه تفسیر تسنیم، انتشارات اسراء، ج 1، ص 31-52.
2. آیت الله مکارم، تفسیر نمونه، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج 15، ص 83.