تاثیر تغذیه بر سلامت روانموضوع تاثیر تغذیه بر سلامت روان انسان به اندازه عمر تمدن انسانها قدمت دارد. انسانها مدتها است که خوراک را برای بقا و رشد ضروری میدانند، اما در عین حال باورهایی پرورش دادهاند که آنچه میخورند ممکن است روی چگونگی تفکر، احساس و رفتارشان موثر باشد.
مثلا در مصر باستان، این تصور وجود داشت که پیاز تقویتکنندهی غریزهی جنسی است، در حالی که رومیان قدیم همین باور را دربارهی تخممرغ و جعفری داشتند. در طول قرون وسطی، از انجیر و قارچ دنبلان (ترافل) برای برانگیختن شور و اشتیاق جنسی استفاده میشد، اما اگر فردی میخواست برانگیختگی شهوانی را تعدیل کند، گیاه کبر و کاهو را انتخاب میکرد. و در اواخر دههی 1800 جان هاروی کلاگ (که به خاطر ابداع کرنفلکس مشهور است) خوردن گوشت را به خاطر ایجاد سردرد، افسردگی، و بیماری روانی از میان دیگر ناراحتیها، تقبیح کرد.
هرچند بر اساس استانداردهای قرن 21ام کمی خندهدار است، اما چنین باورهایی به هر حال در این مفهوم مشترک هستند که رژیم غذایی و رفتار با هم ارتباط دارند، و اینکه بعضی خوراکیها با عملکرد ذهنی در ارتباط هستند.
شاید بریا ساوارن (1825) در مقالهی خود دربارهی فیزیولوژی طعم در 1925 در تجویز خوراک اردک و مارچوبه برای القای خواب دیدن بیش از حد خوشخیال بودهاست، اما او از نخستین کسانی بود که اثرات محرک کافئین را روی مغز با دلیل اثبات کرد. او بیان کرد: "شکی نیست که قهوه قوای ذهنی را شدیدا برمیانگیزد.” با وجود پژوهشهای فعلی در حوزهی تغذیه و روانشناسی که ارتباط بین این دو را تایید میکند، این باور که کیفیت خوراکی یا رژیم غذایی میتواند روی سلامت روانی موثر باشد، بیش از اینکه مضحک باشد، دور از ذهن است.
ارتباط بین تغذیه و سلامت روانقبل از بررسی ارتباطهای مستقیم که بین تغذیه و سلامت روان مشاهده شدهاست، شاید مفید باشد با یک مثال شروع کنیم که تغذیهی بد در کل چگونه میتواند عملکرد کلی ذهن را دچار اختلال کند. کیز و سایرین (1950) در آزمایش کلاسیک مینه سوتای خود، که بعد از جنگ جهانی دوم انجام شد، عامدانه گروهی از معترضان وظیفهشناس را برای یک دورهی 6 ماهه در یک رژیم کمکالری شدید قرار دادند.
گذشته از کاهش وزن و اثرات فیزیولوژیک مورد انتظار، تغییر در میزان ‘دمدمی بودن’، ‘تمرکز’، و ‘افسردگی’ که با گرسنگی نسبی مردان جوان همراه بود، محققان را تحت تاثیر قرار داد. هرچند احتمال ندارد آزمایشی با این ماهیت بار دیگر انجام شود، اما نتایج اخیر حاصل از پژوهش نظرسنجی نشان میدهد کمبود مواد خوراکی – به بیان ساده نداشتن خوراکی کافی برای خوردن- با کجخلقی یا افسردگی خفیف در نوجوانان، و سلامت روانی ضعیفتر در بزرگسالان همراه است. البته هرچند قطعا مکانیسمهای بیولوژیک در این ارتباط نقش دارند، اما باید در نظر داشت که عوامل استرسزای اقتصادی و خانوادگی نیز که در کنار ناامنی خوراکی وجود دارد، به احتمال خیلی زیاد در افسردگی موثر خواهدبود.
جدا از سوء تغذیهی کلی، در قلمروی کمبود مواد مغذی است که میتوان مولفههای خوراکی و سلامت روان را مستقما به هم ربط داد. مثلا کمبود ید به انگیزهی کمتر برای موفقیت در کودکان ربط داده شدهاست، و مشاهده شدهاست کمبود ویتامین B6 در بیماران روانی مبتلا به افسردگی درونزاد، زیرمجموعهی افسردگی بالینی، به شدت شایع است.
3. شرط لازم برای تاثیر تغذیه بر سلامت روانبودنار و ویزنر (2005) 3 شرط را شناسایی کردند که تحت آنها امکان دارد تغذیه در بهبود سلامت روانی موثر باشد.
اول، در مواردی که میدانیم کمبود مواد مغذی وجود دارد و میتوانیم مصرف خوراکی را تغییر دهیم یا ویتامینها یا مکملهای معدنی خاصی را فراهم کنیم؛
دوم، در مواردی که در ژنتیک فرد حالتی غیرعادی وجود دارد که نیازها غذایی او را افزایش میدهد، مثلا جهش ژنی که مسئول سوخت و ساز فولات است؛
و سوم در مواردی که ممکن است داروهای ضدافسردگی در فردی که تغذیهای بد دارد بیاثر باشد. اینکه کمبود مواد مغذی تا چه حد باید شدید باشد که تاثیری قابل توجه روی عملکرد مغز بگذارد کشف نشدهاست، و دربارهی میزان ضروری مکمل برای اصلاح دریافت ناکافی موادمغذی یا تسهیل درمان دارویی اطلاعات کمی وجود دارد. با این حال برخی ارتباطهای امیدبخش بین مواد مغذی و سلامت روانی وجود دارد.
منبع: لایف هک
ترجمه:
بازدهمترجم: مینا بناد کودکی