رضوان حکیمزاده، معاون آموزش ابتدایی وزیر آموزش و پرورش میگوید: سیستان و بلوچستان، هرمزگان، کرمان و آذربایجان غربی استانهایی هستند که بیشترین بازمانده از تحصیل را دارند و کمترین پوشش تحصیلی را. دلایل آن هم متفاوت است.
به گزارش به نقل از روزنامه اعتماد بحث با معلمی که از لیسانس تا دکترای «برنامهریزی درسی» خوانده و در دانشگاه تهران مدیرکل برنامه و بودجه و تحول سازمانی بوده درباره دختران بازمانده از تحصیل شروع شد و پس از مرور عدالت آموزشی نکتهای مهم در بحثهای حکیمزاده مطرح شد؛ تولد طبقهای برآمده از بیعدالتی آموزشی.
او که آموزش و پرورش تطبیقی تدریس میکند، میگوید: فاصله امکاناتی که دانشآموزان از آن برخوردارند به طرز نگرانکنندهای در حال افزایش است. عدالت در فرصتهای یاددهی و یادگیری وجود ندارد و ما نیازمند بازتعریفی از عدالت آموزشی هستیم. ما نباید عدالت آموزشی را به عنوان دسترسی صرف یک دانشآموز به یک کلاس درس تعریف کنیم.
این دانشیار دانشگاه که کار خود را به عنوان عضو هیات علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران در گروه روشها و برنامه درسی آغاز کرده از منتقدان ساختار آموزش و پرورش است و میگوید: بازتولید طبقات اجتماعی از طریق جداسازی دانشآموزان صورت میگیرد که باید این رفتار اصلاح شود. ما یک جداسازی براساس امکانات آموزشی داریم که گاه خواسته و گاه ناخواسته است. یک جداسازی هم براساس استعدادشان داریم.
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
سال تحصیلی امسال با اقدام خوب وزارت آموزش و پرورش در جذب کودکان افغانستانی شروع شد اما بر سر تعداد دختران بازمانده از تحصیل هنوز مناقشاتی وجود دارد. آمارهای متعددی داریم و مشخص نیست که قرار است در چه بازه زمانی این معضل را برطرف کنیم.
وظیفه آموزش و پرورش شناسایی همه کودکانی است که به دلایل مختلف در مدرسهها حضور ندارند به ویژه دختران دانشآموز که بیشتر در معرض ترک تحصیل قرار دارند.
بحث بر سر این نیست که ما در این باره آماری ارایه ندهیم یا آماری نداشته باشیم. اینکه تفاوت در آمارها وجود دارد مساله ما نیست تاکید ما این است که حتی اگر یک دختر دانشآموز از تحصیل بازمانده باید بتوانیم او را به مدرسه بازگردانیم. تفاوت در آمارها هم ناشی از چند عامل است.
جمعیت لازمالتعلیم در یک منطقه مشخص، در یک استان مشخص بعد از اتمام مراحل ثبتنام محاسبه میشوند و آن تعدادی از این عزیزان که داخل مدرسه نیستند را به عنوان دانشآموزان بازمانده از تحصیل درنظرمیگیرند.
حال ممکن است این دانشآموز به واسطه مهاجرت والدینش در منطقهای دیگر یا در استانی دیگر ثبتنام کرده باشد. حال وقتی یکی از نهادهای مرتبط با جمعآوری آمار این عدم ثبتنام را در آمار خود محاسبه کند ولی نهاد دیگر لحاظ نکند آمارها متفاوت میشود.
الان وزارت کشور، وزارت دادگستری و وزارت رفاه تعاون و امور اجتماعی علاوه بر وزارت آموزش و پرورش در این زمینه عدم ثبتنام دانشآموزان را رصد میکنند. این به غیر از فعالیت سازمانهای مردمنهاد است. یکی از اقدامهایی که ما در آموزش و پرورش انجام میدهیم این است که وقتی راهبران آموزشی را برای کلاسهای چندپایه در مناطق روستایی و محروم میفرستیم، تاکید میکنیم که باید همه دانشآموزان لازمالتعلیم را در مدرسه پوشش دهند.
به این معنا که باید همه دانشآموزان را شناسایی کند و ما نمیگوییم 5 تا، 10، یا 20 دانشآموز تا در صورتی که دانشآموزی به هر دلیل از ورود به مدرسه بازمانده نیز شناسایی شود.
در چنین شرایطی راهبران آموزشی ما از شورای روستا یا از رهبران دینی منطقه کمک میگیرند. برای نمونه در یکی از مناطق کردستان توانستیم با کمک و نفوذ ریشسفیدان همه دانشآموزان لازمالتعلیم یک روستا را به مدرسه بازگردانیم و تنها یک کودک که بیماری صعبالعلاج داشت امکان حضور در مدرسه نیافت. هدف ما جذب دانشآموز است و برایمان مهم است که با چه راهکارهایی بتوانیم این کار را انجام دهیم.
در فرایندی که باید طی کنید تا دانشآموز لازمالتعلیم را به مدرسه بازگردانید به ویژه دختران بازمانده از تحصیل چقدر مستلزم صرف هزینه است و اعتبار نیاز دارد. به عبارت دیگر در این مدل شما چقدر اعتبار برای بازگرداندن دختران بازمانده از تحصیل به مدرسه لازم دارید. این اعتبار نفر/ساعت محاسبه میشود یا مولفههای دیگری هم در آن لحاظ میشود؟
بازماندگی از تحصیل با توجه به علل بازماندگی متفاوت است و در نتیجه روش مواجهه با آن نیز متفاوت است. گاهی مساله اقتصادی نیست بهخصوص در مورد دختران. در بسیاری موارد مسائل فرهنگی و اجتماعی خیلی پررنگ هستند. دلایل بازماندن پسران از دختران هم متفاوت است. گاهی ازدواجهای زودهنگام باعث بازماندن دختران از ادامه تحصیل میشود، گاهی همجنس نبودن معلمان با دانشآموزان مانع از حضور آنها در مدرسه میشود.
بحث، بحث صرفا اقتصادی نیست که راهکار صرف اقتصادی داشته باشد. در برخی موارد هم دلیل بازماندن دانشآموز، کمک کار خانواده بودن آنها بوده است. مثلا مدتی قبل در مراغه تپه که بافت عشایری دارد حضور پیدا کردم.
یکی از نکاتی که سبب شده بود دانشآموزی از حضور در مدرسه بازبماند این بود که چرای گوسفندان آن خانواده به فرزندشان سپرده شده بود. پدر خانواده میگفت اگر من این کار را به دیگری بسپارم باید هزینهاش را بپردازم آیا شما این هزینه را به من میپردازید؟ در برخی استانهای دیگر که دختران در تولید صنایعدستی نظیر ملیلهدوزی فعالاند همین پرسش مطرح است.
اما در برخی نقاط نیز ما باید نرخ پوشش تحصیلی را افزایش دهیم. به ویژه وقتی به درصدهای بالا میرسد صدم درصد در محاسبهها موثر میشود آن وقت باید برآوردهای اولیه را با دقت بیشتری انجام داد و در آن حالت باید دید علاوه بر سایر اقدامها به چه اعتباراتی هم نیازمند است.
به هر حال برای برنامهریزی نیاز به مولفههای مشخص است. از طرفی ما میدانیم 98درصد بودجه آموزش و پرورش صرف پرداخت حقوق و دستمزد پرسنل میشود. در چنین شرایطی آیا از 2درصد بودجه باقیمانده، این وزارتخانه میتواند هم به توسعه فضای آموزشی بپردازد و هم به حفظ کیفیت آموزشی و هم به بازگرداندن دانشآموزان به تحصیل به ویژه دختران بازمانده از تحصیل.
سوال سختی است.
اینکه آموزش و پرورش مشکل دارد را همه میدانند بنابراین چیزی نیست که شما بخواهید آن را تایید یا تکذیب کنید. شاید هم شما بگویید اعتبار بازگرداندن دختران بازمانده از تحصیل آنقدری نیست که نگرانش باشیم.
اینکه ما از نظر کمیت و کیفیت اعتباراتی بیشتر از آنچه الان داریم نیاز داریم، مسلم است. اگر این مقدار بودجه را به صورت سرانه حساب کنیم و عددی را به دست آوریم، خواهیم دید در صورتی که ساختار آموزش و پرورش اصلاح شود و نیروی انسانی به درستی به کارگیری شود از همین بودجه هم میتوان به صورت بهینه استفاده کرد.
شاخصهای به کارگیری نیروی انسانی در بخش اداری و در بخش آموزشی به گونهای است که اگر اصلاح شوند قطعا مقداری از بودجه از قسمتی به قسمت دیگر شیفت پیدا میکند و این در بهینهسازی مصرف بودجه کمک موثری میکند. چگونگی هزینهکرد اعتبارات با لحاظ شاخص نیروی انسانی خود مولفه بسیار موثری در این بحث است. بنابراین من تاکید میکنم اگر توزیع نیروی انسانی به شکلی دیگر باشد ممکن است بهرهوری بیشتری داشته باشیم.
اما بطور کلی سهم آموزش و پرورش از بودجه کشور و سهم از آموزش و پرورش از جی. دی. پی (تولید ناخالص داخلی) رقم نامناسبی است. اما تمام مساله به رقم اعتبارات بازنمیگردد. به توزیع اعتبار و چگونگی هزینه و تورم نیرو به ویژه در بخش اداری هم بستگی دارد.
کارهای موازی نیز باعث هدررفت بودجه و اعتبارات میشود. پس اگر کارهای موازی شناسایی شود و جلوی آن گرفته شود نیزشاهد مصرف بهینه بودجه خواهیم بود. ما در شرایطی میتوانیم در کشور از آموزش باکیفیت برخوردار باشیم که همانقدر که پایتخت مدرسه برند و فضا و امکانات استاندارد دارد مناطق دیگر کشور هم داشته باشند. آن وقت میتوانیم بگوییم همه کودکان به فرصتهای یاددهی و یادگیری دسترسی دارند.
اتفاقا با معلم یکی از مناطق روستایی درباره عدم حضور دانشآموزان بر سر کلاس درس مصاحبهای داشتیم. معلم وقتی دیده بود که دانشآموزان در کلاس درس حاضر نشدهاند از والدین جویا شده بود و آنها تاکید کرده بودند که مدرسه یک خانه کاهگلی است و بخشی از آن پیشتر ریخته بود. پدر و مادرها جرات نمیکردند بچههایشان را به مدرسه بفرستند.
به هر حال شرایط فیزیکی مناسب از مولفههای تاثیرگذار در جلوگیری از ترک تحصیل است.
فاصله امکاناتی که دانشآموزان از آن برخوردارند به طرز نگرانکنندهای در حال افزایش است.
عدالت در فرصتهای یاددهی و یادگیری وجود ندارد و ما نیازمند بازتعریفی از عدالت آموزشی هستیم.
ما نباید عدالت آموزشی را به عنوان دسترسی صرف یک دانشآموز به یک کلاس درس تعریف کنیم.
آنچه ما را نگران میکند این است که خانوادههای مرفه میتوانند هزینههای آموزش و داشتن امکانات فرزندان خود را تقبل کنند و برای آنها محیطهای خوب آموزشی فراهم بشود تا خوب تحصیل کنند .
اما برای خانوادههای کم درآمد چنین اتفاقی رقم نمیخورد و بطور طبیعی کودکان خانوادههای غیرمرفه که همسن کودکان خانوادههای مرفه هستند به تناسب آنها از فرصتهای یادگیری و یاددهی برخوردار نمیشوند. این روند موجب بروز یک شکاف اجتماعی میشود به این معنا که در زمان ورود به دانشگاه، کودکان خانوادههای مرفه به سبب دسترسی به امکانات آموزشی بهتر به کدرشته/محل دانشگاههای خوب به مشاغل بهتری هم دست پیدا میکنند.
اگر نتایج کنکور سراسری را بررسی و تحلیل کنید میبینید که دانشگاههای خوب دولتی ما که پرطرفدار هستند روزبه روز از دانشآموزان مناطق کمتربرخوردار خالی میشود و آموزش عالی بیکیفیت سهم دانشآموزان مناطق کمتر برخوردار میشود.
میخواهم براین نکته تاکید کنم که در یک فرایند ناعادلانه اتفاقا آموزش عالی بیکیفیت ما سهم این عده از دانشآموزانی میشود که در دوران تحصیل از امکانات تحصیلی خوب و استانداردی برخوردار نبودهاند.
موسسات غیرانتفاعی و نظایر آن که اتفاقا هزینههایشان را به جیب خانوادههای دانشجویان میگذارند. من خیلی علاقهمندم که توجه جامعه به این نکته جلب شود. راهکار آن را هم در احیای مجدد مدرسههای دولتی میدانم. کم کردن تنوع مدرسهها و فاصله کیفیت مدرسهها لازمه جلوگیری از تولد طبقه اجتماعی جدیدی است که حاصل از بیعدالتی آموزشی است.
الان بودجه مشخصی برای دختران بازمانده از تحصیل دارید و آیا این بودجه را مناسب میدانید یا لازم است همه رسانهها و دستاندرکاران در این باره بسیج شوند و کمک کنند تا بودجه بهتری برای بازگرداندن دختران بازمانده از تحصیل فراهم شود؟
به عنوان رسانه هرچه افکار عمومی را بیشتر با موضوع آشنا کنید کمک بزرگی به منافع ملی کشور کردهاید. هزینه کردن همه جامعه برای بازگردان دانشآموزان به تحصیل بهخصوص دختران، تا همه سالهای تحصیلشان را کامل کنند کمک بزرگی به جامعه است.
وقتی یک دختر خانم را آموزش میدهید نسلی را بیمه میکنید. این کار یک سرمایهگذاری است.
اما میخواهم به نکتهای اشاره کنم. کارهایی که خیران ما انجام میدهند یا کارهایی که سایر وزارتخانهها و سازمانها در حال انجام برای بهبود فضای آموزشی یا بازگرداندن دانشآموزان به تحصیل است، میتواند متمرکز شود.
الان علاوه بر آموزش و پرورش معاونت توسعه روستایی ریاستجمهوری، وزارت تعاون، رفاه و امور اجتماعی و سایر ارگانهایی که در این زمینه کار میکنند بودجههایی دارند. ما بسیار دیدهایم که بسیاری از همین منابع محدود در تعدد سازمانهای فعال و صرف کار توسط نیروی انسانی هدر رفته است. برای مثال در کار، همه نهادهای درگیر با موضوع مشغول آمارگیری هستند و این صرف هزینه و اتلاف انرژی و منابع را به دنبال دارد.
من معتقدم آموزش و پرورش با همه محدودیتهایی که دارد صلاحیت کار در این زمینه را دارد و باید با متمرکز کردن همه اعتبارات این بخش در آموزش و پرورش به اثربخشی آن کمک کنیم.
ما در آموزش و پرورش برخلاف همه محدودیتها تا جایی که امکان داشته باشد دانشآموزان بازمانده از تحصیل را شناسایی و برای آموزش رایگان آنها اقدام کردهایم.
به طور مشخص و ملموس برای بازگرداندن دختران بازمانده از تحصیل چه کردهاید؟
دلایل بازماندگی در4 استان محروم را به صورت ضربتی به صورت نقطه به نقطه رصد کردیم. سعی کردیم از کارکردن با معیار میانگین فاصله بگیریم زیرا در بسیاری مناطق میانگینها ما را از موضوع اصلی منحرف میکند و در نقاط پراکنده تاثیرگذاری کار را کاهش میدهد. دراین بررسی نقطه به نقطه این موضوع را دیدهایم که آیا دانشآموزان فضای آموزشی ندارند یا ترکتحصیل برمیگردد به نداشتن معلم یا معلم و فضای آموزشی هست و موضوع فرهنگی است و بعد آمدهایم روی هر منطقه با توجه به دلایل خاص آن منطقه کار کردهایم.
الان این 4 استانی که اولویت برنامهریزی دارند کدام استانها هستند؟ آیا دلایل بازماندن از تحصیل در این 4 استان مشابهت دارد؟
سیستان و بلوچستان، هرمزگان، کرمان و آذربایجان غربی استانهایی هستند که بیشترین بازمانده از تحصیل را دارند و کمترین پوشش تحصیلی را. دلایل آن هم متفاوت است. در برخی مناطق مدرسه هست اما حساسیتهای قبیلهای و طایفهای موجب شده تاکید بر وجود مدرسه در منطقه آن طایفه مانع از رفتن دانشآموزان به مدرسه شود.
برای آموزش و پرورش تجمیع دانشآموزان راحتتر از آن است که برای هر منطقه یک مدرسه برپاکند. حتی در منطقهای که دو طایفه و دو قبیله در دو سوی یک رودخانه زندگیکردهاند مجبور شدهایم امکانات آموزشی را 6ماه در سمت یک طایفه و 6 ماه دیگر در سمت طایفه دیگر قراردهیم و این درحالی است که ما باید به انسجام اجتماعی بیشتر و همزیستی بیشتر بر ایرانی بودنمان تکیه کنیم.
چقدر بازگرداندن دختران بازمانده از تحصیل به مدرسه برپایه پژوهش پیش میرود و تا چه اندازه دراین زمینه پژوهش انجام شده است؟
ما در دبیرخانه مناطق محروم هستیم. منطقه به منطقه کار کردیم. در مناطق مختلف آنچه جاانداختهایم این است که نسخه واحد نپیچیم. به این نتیجه رسیدیم که دلایل بازماندگی هم متفاوت است متناسب با دلایل بازماندگی از تحصیل باید راهکار بدهیم. در خیلی از مناطق دیدهایم که مدرسه هست ولی باز هم خیران میخواهند در آنجا که منطقه خودشان هست بیایند و مدرسه بسازند.
در برخی مناطق هم دیدهایم که هزینه به فایده ساختمانسازی دربرابر موارد دیگر کم است.
نباید اجازه دهیم تعصب به اینکه اسممان در ده خودمان یا منطقه خودمان مطرح شود، باعث شود هزینه نابجا صورت گیرد. البته در سازمان مدیریت و برنامهریزی هم آقای دکتر واعظمهدوی خیلی علاقهمند است و جلسههای خاص برای مناطق محروم گذاشتهاند و حتی پژوهشهای بسیاری را سفارش دادهاند.
با این حال در این زمینه کار زیاد شده است و معتقدم بهتر است همه این پتانسیلها در آموزش و پرورش متمرکز شود تا اثربخشی بیشتری پیدا کند. اگر درنتایج این تحقیقها و پژوهشها میبینیم عوامل فرهنگی در بازماندن از تحصیل موثر بوده باید بتوانیم از ظرفیتهای بومی، روحانیان و رهبران دینی استفاده کرده و ببینیم در تغییر نگرش افراد محل چه تاثیری دارند.
به نظر من صدا و سیما به عنوان رسانه سراسری به جای کسب درآمد از موسسههای کنکور و کمک آموزشی باید در این زمینه فرهنگسازی کند.
صحبتها و شنیدههایی از خراسان جنوبی و خوزستان داریم که ازدواج زیر سن قانونی در دختران سبب شده تا دختران از تحصیل بازبمانند.
آنچه ما میدانیم این است که ازدواج زودهنگام دختران در مناطق محروم و مناطق مرزی بیشتر است .هرچه سرمایه فرهنگی کمتر باشد امکان ازدواج زودتر بیشتر است. سرمایه فرهنگی با سرمایه اقتصادی و اجتماعی رابطه مستقیم دارد و قطعا حاشیه و شهرهای محروم پدیده ازدواج کودکان و دختران را بیشتر دارند.
وزارت آموزش و پرورش به طور خاص وظیفه آموزش را دارد و در مورد ازدواج کودکان به طور خاص وظیفهایندارد. اما قانونگذار باید بتواند ضمانت اجرایی لازم در مورد حقوق آموزشی را شفاف کند.
حق بر آموزش و آموزش اجباری در قانون اساسی ما تعریف و به رسمیت شناخته شده است. یک تعدادی کودکان خارج از مدرسه هم داریم براساس قانون موجود ما سنوات اجباری 9 سال است و هر کودکی که در این سن قرار دارد باید از دوره دبستان تا متوسطه اول در مدرسه حضور داشته باشد اما اگر در این سن در مدرسه نباشد هیچ ضمانت اجرایی برای ممانعت از آن وجود ندارد.
وقتی شما طبق قانون مجبور هستید پشت چراغ قرمز بایستید و در صورت عبور جریمه میشوید در مورد تحصیل اجباری هم همین وضعیت باید حاکم باشد.
سال گذشته در مورد 3 ماه حبس برای والدینی که مانع از تحصیل فرزندان شده بودند مانور دادند، آماری هم ارایه کردند.
من فکر نمیکنم راهکارهای مناسبی باشد. تاکید میکنم تمرکز بودجههای بسیاری که صرف فرهنگسازی میشود باید بتواند تحصیل را جذاب کند. اگر شما میخواهید آگاهیهای جامعه را افزایش دهید باید تعلق خاطر به آموزش را افزایش دهید وگرنه بازتولید افراد بیسواد را ادامه میدهید.
هر برنامهای برای فرهنگسازی داشته باشید یک قشری را نادیده میگیرید اما اگر آموزش اجباری را باکیفیت و عادلانه توزیع کنید و از تمرکز و تجمیع بودجههای سرگردان فرهنگی بهره بگیرید آن وقت میتوانید به تهیه امکانات لازم و شرایط لازم به خصوص دانشآموزان دختران اهتمام بیشتری به خرج دهید.
شما به موضوع عدالت آموزشی و ایجاد شکاف جدید طبقانی ناشی از بیعدالتی در آموزش اشاره کردید. الان که ابزارهای تکنولوژیک بیشتری در دسترس هست نمیتوان با تکیه بر آنها این عدالت آموزشی را توسعه داد و از تبعیض مثبت به نفع مناطق کمتر برخودار بهره برد؟
مبحثی الان در دنیا مطرح است به عنوان شکاف دیجیتالی. درواقع الان وقتی بررسی کردهاند، دیدهاند که کشورهایی که به ابزارهای فناوری اطلاعات دسترسی دارند به خیل امکانات دیگر هم دسترسی دارند.
همین شکاف دیجیتال را که در بین کشورها میبینید در خود کشورها بین مناطق و استانهای مختلف هم قابل رصد است. به همان نسبت که کشورها درآمد بیشتر دارند دسترسی به اینترنت و سرعت بالاتر هم دارند. اینترنت در کره جنوبی و دانمارک با سرعت بالا و پهنای باند اینترنت در شاخص نیروی انسانی این دو کشور موثر بوده است.
همین وضعیت در شاخص نیروی انسانی در بین طبقات برخوردار و غیربرخوردار در استفاده از تکنولوژی و ابزارهای فناوری اطلاعات قابل رویت است. به هر حال یک دانشآموز در مناطق محروم باید یک موبایل و گوشی هوشمند داشته باشد که بتواند از طریق آن به آموزشهای مجازی دسترسی داشته باشد.
همان دسترسی افراد به امکانات را نگاه کنید؛ به همان نسبت به دسترسی به فضای مجازی و اینترنت میرسد و در نتیجه ما شاهد این هستیم که در مناطق محروم و کمتربرخوردار این شکاف دیجیتالی هم حاکم است. اگر به نقاط کور از منظر دسترسی به اینترنت در کشور بنگرید خواهید دید که این مناطق همان نقاط کمتربرخوردار هستند.
موضوع تبعیض مثبت را میتوان در این مورد پیاده کرد به این معنا که دسترسی به زیرساختهای فناوری اطلاعات و ابزارهای تکنولوژیک با تبعیض مثبت به این مناطق داده شود.
این زیرساختها دست آموزش و پرورش نیست. در عین حال که وقتی ما آمدهایم و چهار استان را شناسایی کردهایم و تاکید میکنیم که این استانها همان هستند که باید بیشتر در اولویت برنامهریزی قرار گیرند تاکید ما این است که سایر نهادها و وزارتخانههای مسوول تمرکزشان را بر توسعه زیرساختهای این 4 استان قرار دهند.
با این توصیه و تاکید بر 4 استان فکر میکنید تا کی میتوانیم امیدوار باشیم که فاصله و شکاف طبقاتی در عدالت آموزشی کمتر شود؟
داشتن یک مدرسه استاندارد و خوب در هر شهری یکی از نخستین شروطی است که ساکنان آن شهر و محل را به ماندن و ادامه زندگی در آن محل تشویق میکند. بسیاری از قانونگذاران ما در 10 سال گذشته تلاشهای بسیار زیادی کردند که برای محل خود واحد دانشگاهی بگیرند و در آنجا راهاندازی کنند. هم برای آوردن دانشگاههای غیرانتفاعی و هم برای راهاندازی مراکز دانشگاه آزاد و پیام نور.
مدتی قبل برای بازدید از وضعیت آموزشی منطقهای ماموریت رفته بودیم. آنجا 3 ساختمان دانشگاهی بسیار بزرگ و مجهز داشت ولی مدرسههای آنجا فاقد سیستم گرمایشی و سرمایشی مناسب بود. به تعداد همه شهرهای کوچک کشور این موضوع را میتوانید به چشم ببینید.
جالب است که این مراکز دانشگاهی ساختمانهای خیلی بزرگی در شهرهای کمتر برخوردار دارند ولی داوطلب ندارند. صندلی خالی دارند و فعال نیستند و کیفیت لازم از نظر آموزش عالی را هم ندارند. چرا آنها به جای راهاندازی یک مرکز آموزش عالی بدون کیفیت و با ظرفیت خالی برای ساخت یک مدرسه خوب و استاندارد هزینه نکردند.
چرا دنبال ساختن مدرسه نباشیم و مدرسهها در شرایط نامناسب باشند درحالی که ساختمان دانشگاه بیکیفیت ما شرایط بسیار خوبی دارد. همین است که توسعه در سالهای گذشته بدون توجه به مولفههای عدالت آموزشی صورت گرفته است نتیجه این شده که الان مراکز بسیاری هستند که مدرک دانشگاهی میدهند.
توسعه لزوما به معنای داشتن افراد دارای مدرک دانشگاهی نیست. کما اینکه شاهد هستیم که الان بسیاری افراد دارای مدرک دکترا شغل ندارند و بیکارند.
یک زمانی بچهها و دانشآموزان تلاش میکردند که به بهترین دانشگاههای کشور راه پیدا کنند و الان دانشگاهها بسیار شدهاند و ما در دولت نهم و دهم شاهد افزایش 280درصدی مراکز آموزش عالی در کشور بودهایم در حالی که وقتی به هرم اعضای علمی این دانشگاهها نگاه میکنید، میبینید کیفیت لازم برای پوشش تحصیلی به آن دانشآموز و تربیت نسل متخصص را ندارد. همین است که با افت کیفیت آموزش عالی مواجهیم زیرا مشخصه آموزش عالی اینک دم دستی بودن شده است.
با توجه به بحثی که درباره شکاف در عدالت آموزشی و ایجاد طبقه جدید اجتماعی برآمده از شکاف عدالت آموزشی کردید مهمترین نقدی که به سیستم آموزشی کشور دارید، چیست؟
به نظر من این بازتولید طبقات اجتماعی از طریق جداسازی دانشآموزان صورت میگیرد که باید این رفتار اصلاح شود. ما یک جداسازی براساس امکانات آموزشی داریم که گاه خواسته و گاه ناخواسته است. یک جداسازی هم براساس استعدادشان داریم.
وقتی میآیید و برای برخی آموزش میگذارید، تست میگذارید و آنها را دچار استرس میکنید فرآیندی را شکل دادهاید. وقتی محیطهای فراگیر نداشته باشیم این رفتار به بازتولید محیطهای اجتماعی منجر میشود.
من در این باره خیلی نقد کردهام و مدتی است همه مرا به مخالف تیزهوشان شناختهاند.