سلام به همه نماواییهای عزیز روزها و شبهاتون خوب و خوش؛ امیدواریم هفته خوبی پشت سر گذاشته باشید و کلی هم اتفاقات هیجانانگیز و غیرقابلپیشبینی در هفته آتی منتظرتان باشد. این هفته هم با ما همراه باشید و بر اساس زمان خالیتون و ساعتهای فراغتتون یکی از پیشنهادهای ما رو عملی کنید و از آن لذت ببرید.
پیشنهاد اول: بههیچعنوان خفگی را نبینید!!!
اینیک توصیه کاملاً جدی است؛ اگر نمیخواهید به شعورتان توهین شود؛ اگر نمیخواهید که نزدیک به 110 دقیقه روی صندلی سینما یک زجر مدام را تحملکنید و درنهایت اگر نمیخواهد وقتتان را به سطل آشغال بریزید آب دستتونه زمین بگذارید و به تماشای آخرین فیلم فریدون جیرانی نروید؛ «خفگی» حتی بهعنوان یک کمدی ناخواسته هم یک فیلم شکستخورده است. فیلمی تماماً ادا که حتی در ادا بازیهای خودش نیز ناکام و الکن مانده است. فیلمی که برای دفاع هیچ دستآویزی به شما نمیدهد و در همه زمینههایش از خیر هیچ تپه ای نگذشته. از کدام تپه شروع باید کرد؟ از قصه تماماً بیمنطق و ناقصی که صرفاً برای تولید یک فضای فرمال همه قوانین روایت را زیر پا میگذارد؛ که حتی اگر در خلق همان فضای فرمال موردنظر خالقش موفق بود میشد قید قصه و روایت را زد و فقط از همان فضاسازی و آمبیانس لذت برد؛ که خوب نمیشود؛ از خاموشی غیرقابلباور الحاقی فیلم که بهزور به قصه تحمیلشده است تا فضاهای پر کنتراست و سیاهسفید و اکسپرسیونیستی خودنمایی کند؟
آیا دوستانی که شیفته فیلم شدند فیلمبرداری آن را با آثار برگمان مقایسه میکنند کار مسعود سلامی در مقام مدیر فیلمبرداری شبیه با اسون نیکوِست کبیر میدانند ما را احمق فرض نکردهاند؟ در کدامیک از فیلمهای برگمان و یا سایر سینما گران خالق فیلمهای اکسپرسیونیستی روایت و قصه و شخصیتپردازی فدای خلق نماهای تکنیکال و فرمال میشود؟ توصیف روانکاوانه و بیبدیل بحرانهای هویت و نابسامانیهای روانی و فضاهای غیرقابلپیشبینی ذهنی شخصیتهای فیلمهای برگمان کجا و بهم ریختگی و شلختگی و جعلی بودن قهرمانان «خفگی» کجا؟
بگذارید از دوستانی که مشابه اینجانب اشتباه کردند به تماشای این فیلم نشستند این سؤال را بپرسم که دقیقاً وجود دو کاراکتر پیر ازکارافتاده و تماماً کلیشهای با بازیهای دمدستی غلامحسین لطفی و احسان امانی چه دردی از قصه دوا میکند و با حذف آن چه چیزی را از دست میدهیم؟ آیا واقعاً همانطور که شعار تبلیغاتی فیلم ادعا میکند ما با بازی متفاوتی از نوید محمد زاده روبهرو هستیم؟ طراحان این شعار تبلیغاتی برای کمپین تبلیغاتی فیلم «خفگی» بقیه نقشآفرینیهای نوید محمد زاده را دیدهاند؟ تکتک دیالوگهای شخصیت مسعود تداعیکننده دهها نقشآفرینی تکراری محمد زاده است. دوستانی که از زمان اکران این فیلم در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر شیفته یک نئونوآر ایرانی شده بودند و آخرین فیلم جیرانی را گامی درخشان در سینمای ایران میدانستند یکبار دیگر در تعاریفشان از نوآر و نئونوآر تجدیدنظر کنند و آبروی فمفاتالهای فراموشنشدنی سینمای آمریکا رو با الناز شاکر دوست از نبرند و درنهایت از با یک سؤال کوچک و جزئی بحث یکی از بدترین و جعلیترین فیلمهای این چندساله سینمای ایران رو با یک سؤال به اتمام میرسانم سؤالی که از زمان روشن شدن چراغهای سالن سینما تا همینالان دائماً از خودم میپرسم که چه میشود که در یک دنیای بیزمان و مکان یک فیلم که تمام تلاش عوامل صحنه و لباس و گریم برای تحقق ایده اولیه کارگردان خرج شده است مرد نامتوازن و مرموز و چند شخصیتی آهنگی سانتیمانتال از طریق اسمارت فون خودش برای اسمارت فون پرستار بیپناه و تنها و در یک تیمارستان قرونوسطی میفرستد یک قطعه بلد فرانسوی که فیلم هم با آن پایان میرسد و ما رو از یک شکنجه فراموش ناشدنی رها میسازد.
پیشنهاد دوم: یک ملودرام سیاه و بهغایت تلخ و واقعی
«منچستر کنار دریا» به همراه «لالا لند»، «مهتاب» و «ورود» از فیلمهای تحسینشده سال 2016 هستند. «منچستر کنار دریا» که با واکنش بهشدت مثبت منتقدان و تماشاگران همراه بود سوی منتقدان نمره 96 از 100 را گرفته است. در هفتاد و چهارمین دوره مراسم گلدن گلوب این فیلم نامزد پنج جایزه ازجمله بهترین فیلم درام بود که درنهایت توانست جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد فیلم درام برای کیسی افلک را به خود اختصاص دهد. در هشتاد و نهمین دوره جوایز اسکار هم فیلم در شش رشته ازجمله بهترین فیلم و بهترین کارگردانی نامزد بود اما درنهایت موفق به دریافت دو جایزه شد: بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی برای کنت لونرگان و بهترین بازیگر نقش اول مرد برای کیسی افلک. این فیلم در گیشه به فروشی نزدیک به 80 میلیون دلار رسید
کارگردان فیلم کنت لونرگان متولد 16 اکتبر 1962، نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس و کارگردانی آمریکایی است. او را بیشتر برای نوشتن فیلم «دار و دستهی نیویورکی» Gangs of New York میشناسند. او تاکنون برای سه فیلمنامه نامزد دریافت جایزهی اسکار شده؛ «منچستر کنار دریا»، «دارو دستههای نیویورکی»، «میتوانی روی من حساب کنی» You Can Count on Me؛ که در این میان جایزه اسکار و بفتای BAFTA 2016 را برای «منچستر کنار دریا» از آن خود کرد. فیلم «منچستر کنار دریا» Manchester by the Sea 23 ژانویه در جشنوارهی فیلم ساندنس به نمایش درآمد و طولی نکشید که کمپانی آمازون فیلم را برای پخش انتخاب کرد. پس از نمایش، فیلم نقدهای بسیار مثبتی داشت و بهعنوان یکی از بهترین فیلمهای 2016 شناخته شد. علاوه بر بیشترین توجه که به بازی کیسی افلک شد، توجه زیادی نیز به مهارت کارکردانی و فیلمنامهنویسی لونرگان شد.
از تهیهکنندگان به نام این فیلم نیز میتوان به مت دیمون (Matt Damon) اشاره کرد. اگر تا امروز فرصت نداشتید و پیش نیامده فیلم دوستداشتنی «منچستر کنار دریا» به تماشا بنشنید این دو روزه تعطیلی بهترین موقع است که آن را با دوبله اختصاصی و با بهترین کیفیت در نماوا تماشا کنید؛ این فیلم بسیار تأثیرگذار که تا شاهرگ یک رابطه دونفره عاشقانه از شروع تا فروپاشی و حتی روزهای بعدازآن نزدیک میشود و آن را به واقعیترین شکل توصیف میکند بهترین گزینه شک نکنید بهترین گزینه برای عصر یک جمعه پاییزی است.
پیشنهاد سوم: برادرم خسرو و شهاب حسینی تکرارناشدنی
«برادرم خسرو» اولین ساخته احسان بیگلری را میتوان از معدود فیلمهای اول قابلقبول دانست که موفق شده بدون تقلید و کپی از دست کارگردانان مطرح سنگ بنای خودش را بگذارد و راه خودش را برود. در میان سینمای بیماری که آثار اجتماعی و خانوادگیاش در اکثر موارد تقلیدهای ناچیزی از فیلمهای مهم و عموماً آثار اصغر فرهادی ست و یا فیلمهای فانتزی و تریلر گونهاش تقلیدی دست چندمی از نسخههای خارجی زبان، احسان بیگلری بهعنوان فیلمنامهنویس و کارگردان «برادرم خسرو» توانسته اثری را خلق کند که در جای خودش ایستاده است و حرف حساب خودش را میزند و قرار نیست تنها “ایضاً” ی بر درامهای اجتماعی موفق باشد. این بزرگترین برگ برنده فیلم است.
«برادرم خسرو» یک روایت ساده و خطی دارد؛ خسرو (شهاب حسینی) که مبتلابه اختلال دوقطبی است و سالها با خواهرش در رشت زندگی کرده است مجبور است دو هفته در منزل برادرش مهمان باشد. اینهمه چیزی است که در «برادرم خسرو» اتفاق میافتد. ناهید (بیتا فرهی) خواهر بزرگتر، سالها از خسرو نگهداری کرده است و بهشدت به او وابسته است اما بهواسطه مشکلی که برای دخترش پیشآمده مجبور است مدتی خسرو را به برادر دیگرشان بسپارد. ناصر (ناصر هاشمی) برادر بزرگتری است که در کارش موفق است و خانواده خوشبختی دارد اما از همان دیالوگهای اولیه بین این شخصیتها متوجه میشویم که ناصر و خسرو رابطه خیلی خوبی باهم نداشتهاند؛ اما در ورای این روایت ساده و حتی سرگرمکننده، شخصیتهایی هستند که کنشهای متقابلشان روایت را پیش میبرد. کنشهایی که نه از واقعگرایی میآید و نه مرسوم و عادی است.
فیلم و کارگردان بهخوبی حد و عیار خود را میشناسند و کمتر مایه نمیگذارند و بیشازاندازه هم خود را جدی نمیگیرند. به انبوه درامهای اجتماعی سالهای اخیر نگاهی بیندازید. فیلمها اکثراً موضوعات و مواضع
مشخصی دارند؛ یا قرار است داستانی فرهادی وار را تعریف کنند و یا داد ستم بر مظلومان و البته فقر نگاری و سیاه نمایی سر دهند، فیلمهایی که نمونههای زیادی از آن را میتوان در این سالهای سینمای ایران پیدا کرد که «چهارشنبه نوزدهم اردیبهشت»، «ابد و یک روز» و «لانتوری» نمونههای متأخرش هستند. «برادرم خسرو» برخلاف بسیاری از آثار امروز سینمای ایران، اثری قصه محور است و قادر است تا وضعیت کلی داستان را برای مخاطب خود روشن کند و به روایت یک داستان واحد در چارچوبی که مشخص میکند بپردازد. اولین فیلم احسان بیگلری بهجای پرداخت به مسائل حاشیهای و شخصیتهای زائد، داستان اصلی را بسط و گسترش میدهد و از اضافه گویی پرهیزکرده که این موضوع یک ویژگی مثبت در سینمای ایران محسوب میشود؛ اما این روایت بدون اشکال هم نیست.
«برادرم خسرو» با تمام ایراداتی که در فیلمنامه دارد قطعاً نسبت به بسیاری از فیلمهایی که این روزها به روی پرده میرود، ارزش تماشای بیشتری دارد. اولین فیلم احسان بیگلری قصهگوست و درنهایت به معضل جدیدی پرداخته که قبلاً کمتر در سینمای ایران شاهد آن بودهایم. «برادرم خسرو» بازیهای درخشانی دارد و شاید چنانچه فیلمنامه با دقت و وسواس بیشتری، به دور از قضاوتهای مستقیم نوشته میشد، فیلمی عمیقتر و ماندگارتر را شاهد میبودیم.
درسته که این فیلم بشدت فیلم سخت و غمگین و درگیر کننده است و باز باید خدا رو شاکر بود که با یک پایان نسبتاً روشن و با رستگاری نصف و نیمه قهرمان فیلم کمی از بار تلخی آن کاسته میشود اما بیشک ارزش دیدن را دارد البته نه باری یک عصر جمعهای که قرار است بعدش را هم در خانه سپری کنید بلکه برای ساعتهایی که قرار است بعد از آن بزنید از خانه بیرون و یکهوایی تازه کنید گزینه مناسبی است.
پیشنهاد چهارم: سرعت در خیابانهای شهر از آمستردام تا نیویرک
بِیبی (اَنسِل اِلگورت) راننده جوان و بااستعدادی است که تخصصش رانندگی برای فرار از تعقیب و گریز است. او به خاطر تصادفی که در کودکی داشته مشکلی در شنواییاش دارد (تینیتِس یا وزوز گوش که شنیدن صدایی غیرطبیعی در گوش یا درک آن در مغز در غیاب صدای خارجی است). او این مشکل را با موسیقی حل کرده است. او میتواند با سرعت زیاد هر حرکت عجیب و ناممکنی را در رانندگی بکند، تنها کافی است که آهنگ درست را برای حرکت درست پیدا کند و آن را گوش دهد. این استعدادی است که او برای خدمت به رئیس خلافکارش داک (کوین اسپیسی) که مغز متفکر سرقت از بانک است، نیاز دارد؛ اما هنگامیکه او فکر میکند که بالاخره میتواند با دبورا (لیلی جیمز) دوستدختر جدیدش زندگیِ آزاد و به دور از جرم و جنایتی را شروع کند، داک او را مجبور به انجام کار جدیدی میکند؛ سرقت ناممکنی که محکوم به شکست است و او و تمام چیزهایی که برایش مهم است را درخطر قرار میدهد. برای فرار و نجات از گردابی که در راه است او به تمام مهارتها، جرئت و درایتش نیاز دارد؛ اما حتی با بهترین و مناسبترین آهنگ، آیا او میتواند موفق شود؟…
«بیبی راننده» (Baby Driver) ساخته «ادگار رایت» (Edgar Wright) در تلاش است تا اوج هیجان را مانند بنزین اوکتان بالا به فیلماش تزریق کند و نشان میدهد چگونه میتوان در عصری که تصاویر تعقیب گریز خستهکننده و قابل پیشبینیشدهاند، هم چنان هیجان ایجاد کرد. همچنین میتوان فیلم را به خاطر نوع ادیت و کاتهای متوالی که موجب ایجاد جذابیت و انرژی بیشتر میشود بهنوعی در برابر اثر «مایکل بی» (Michael Bay) «تبدیل شوندگان، آخرین شوالیه» (Transformers: The Last Knight) قرار میگیرد. اینکه هنوز برخی از فیلمسازانی که در عرصه اکشن / هیجانانگیز کار میکنند و هنوز به چیزهایی مانند روایت و شخصیت میپردازند مایه تسکین است. کارگردانانی که استفاده بیشازحد از جلوههای ویژه برایشان رضایتبخش نیست و با روشهای دمدستی حوصله مخاطب را سر نمیبرند.
ادگار رایت فقط فیلمهای فوقالعاده نمیسازد – فیلمهای شایسته دریافت عنوان میسازد. از زمانی که در سال 2004 Shaun of the Dead را ساخت به ژانرها و استایل های زیادی وارد شد که همگی در نگاه اول بسیار سرگرمکننده اما چیزی که آنها را بینظیر کرده توجه بیشازاندازه به جزئیات است که با هر بار نگاه کردن سطحی جدید به داستان اضافه میکند. Baby Driver پروژهای است که رایت دو دهه روی گسترشش کارکرده. بااینکه برای هضم کامل فیلم لازم است چند مرتبه دیده شود اما در همان نگاه اول متوجه میشوید که با یک قطعه هنری استثنایی روبرو هستید. رایت بیشتر به خاطر کارگردانی فیلمهای کمدی چون Shaun of the Dead و Hot Fuzz شناخته میشود و فیلم بیبی راننده را میتوان مسیر جدیدی در کارگردانی او معرفی کرد. این فیلم را حتماً بهصورت دستهجمعی و با صدای بلند بلند تماشا کنید و با همه وجود ازش لذت ببرید و جای ما رو هم حسابی خالی کنید.
اگر به هر دلیلی به این پیشنهاد ما اعتماد کردید و رضایتبخش براتون بود بلافاصله بعد فیلم یک شیر نسکافه غلیظ برای خودتون و بقیه که کنارتون فیلم رو دیدن و در لذت شما سهیم بودن درست کنید و بیهیچ وقفهای و پشتبند فیلم «راندن»Drive را پلی کنید خوشی را بر خود تمام کنید.
برای آشنایی بیشتر با آخرین فیلم«ادگار رایت» (Edgar Wright) برنامه آنکاتِ «بیبی راننده» (Baby Driver) را ببینید
داستان «Drive » ساده است. یک پسر جوان ( ریان گاسلینگ ) که هیچ نامی هم برای آن ذکر نمیشود و همه او را با لقب راننده میشناسند، کارش تعمیرات ماشین و انجام بدلکاری برای فیلمهای در دستساخت
هالیوود است. این راننده کار بلد ظاهراً بهترین بدلکاری است که هالیوود تابهحال به چشم خود دیده؛ اما با پایان یافتن روز، این راننده کار شرافتمندانه خود را رها کرده و به سراغ همکاری با گروههای خلافکار شهر میرود تا بتواند بهوسیله مهارتی که در رانندگی دارد آنها را سریعاً از محل ارتکاب جنایت فراری دهد. بعد از انجام مأموریتهای شبانه نوبت به زندگی شخصی میرسد که مرموزترین وجه زندگی راننده است. وی انسانی ساکت و کمحرف است که کمتر کسی از راز و رمز زندگیاش خبر دارد. تنها کسی که وی دوست دارد تا با آن صحبت کند، همسایهاش به نام ارین ( کری مولیگان ) است. همسر ارین در حال حاضر در زندان بسر میبرد و وی به همراه پسرش تنها زندگی میکنند. راننده عاشقانه این خانواده را دوست دارد اما میداند که همسر ارین بهزودی از زندان آزاد میشود و او باید به دنبال زندگی شخصی خود برود. این امر مدتی بعد اتفاق میافتد و شوهر ارین از زندان آزاد میشود؛ اما بازگشت شوهر ارین به خانه نهتنها مشکلات این خانواده را کمتر نمیکند بلکه باعث میشود امنیت جانی این خانواده نیز به خطر بیفتد و… «Drive » خارج از قوانین امروزه ژانر اکشن ساختهشده به همین دلیل شاید برای تماشاگران جوان که با اکشنهایی نظیر «تند و آتشین» بزرگشدهاند، کمی متفاوت و غیرمنتظره باشد اما بزرگترین امتیاز «Drive » همین سبک منحصربهفردش است. این فیلم در سکانس ابتدایی خود با نشان دادن مهارتهای راننده در کنترل ماشین تماشاگر را به این شک میاندازد که با یک اکشن بیسروته ماشینی دیگر طرف است اما کافی است چند دقیقهایی صبر کنید تا فیلم داستانسراییاش را آغاز کند و آنوقت است که به قدرت فیلمسازی وایندینگ ریفن پی خواهید برد. مهمترین فاکتور در «Drive » این است که داستان فیلم بههیچعنوان سریع پیش نمیرود و بهعبارتیدیگر، خبری از تدوینهای شلاقی رایج فیلمهای هالیوودی نیست و تماشاگر بهراحتی میتواند به جزییات داستان پی ببرد.
«راندن» (Drive) ثابت کرد، سینما همچنان حرفهای بسیار زیادی برای گفتن دارد. این اثر موضوعی ساده را از زاویهای نشان داده که در حد یک شاهکار نمود پیداکرده است. قدرت این اثر در آن است که میتوان آن را بهسادگی تبدیل به مؤلفههای سازندهاش کرد و تک تک آنها را بهتنهایی بررسی کرد: کارگردانی، میکس صدا، ادیت صدا، مونتاژ، بازیها، فیلمبرداری، دیالوگها، موسیقی متن و… سرشار از نکتههای بشمار هستند. امیدوارم تنها یکبار کارگردانان ایرانی زحمت دیدن این اثر را به خود بدهند و ببینند چگونه میتوان انگیزه را هنرمندانه در فیلم جای داد. نکته جالب در اینجاست که نمایشنامه آن را یک ایرانی بانام حسین امینی (Hossein Amini) نوشته است.
Post Views:
10