«برای حل مشکلات و دریافت حق و حقوق خود به مجلس شورای اسلامی رفتم اما موفق به ورود به مجلس نشدم. سپس به مغازه برادرم رفتم و ناهار خوردم و بعد از این ماجرا هنگام خروج از مغازه برادرم ناگهان تصمیم گرفتم یکی از افراد دارای مسئولیت در نظام جمهوری اسلامی ایران را بکشم. برای رسیدن به همین هدف یک چاقو به قیمت 35 هزار تومان خریدم و در خیابان پرسه زدم تا ببینم میتوانم یکی از مسئولان نظام را ببینم. در همین حین مقابل ایستگاه متروی امام خمینی یک روحانی را دیدم که در حال خارج شدن از مترو بود. حدس زدم چون لباس روحانیت به تن دارد باید در این کشور مسئولیت نیز داشته باشد. برای همین و با همین تصور به وی حملهور شدم و با چاقو صدماتی را به او وارد کردم.» در نهایت روحانی بر اثر همین صدمات در بیمارستان جان باخت.
به گزارش ، فرهیختگان نوشت: این نه سناریوی یک فیلم سینمایی است و نه توهمات و تصویرسازیهای یک انسان دیوانه یا یک کودک یا یک آدم بیعقل. این واقعیتی است که دو روز پیش در تهران و در برابر چشم مردم مقابل خروجی ایستگاه متروی امام خمینی رخ داد و یک نفر با همین انگیزهای که شاید کمتر خیالپردازی به آن گریزی زده باشد، یک انسان، ملبس به جامه روحانیت را با ضربات چاقو به قتل رساند.
این حادثه میتواند مثل تمام آنهایی که اتفاق افتادند و سیلی از واکنشها را البته برای نهایتا یکی دو روز با خود به همراه آوردند، همین مسیر را طی کند و به دست فراموشی سپرده شود و این کلیشه را باز هم تداعی کند که این موضوع نه اولین و نه آخرین خواهد بود. این استراتژی در جامعهای که واکنشها و اعمال مجازی را بیشتر از واقعیت برمیتابد و استقبال از آن نمود بیشتری دارد کارگشاست، اما باید گفت در همین روزنامه بارها و بارها دادنامههای پیاپی را از حق و حقوق معوق کارگران و کارمندان، بازنشستگان و پرستاران منتشر کردیم و جامعهشناسان و روانشناسان بسیاری نیز در خلال همان گزارشها و دادنامهها هشدار فوران احساسی و برخوردهای قهری برخی افراد را داده بودند؛ اما حتی همانهایی که این صداها را نشنیدند و قدمی در جهت رفع تبعیضات در جامعه برنداشتند نیز فکرش را نمیکردند که یک روحانی، هنگام خروج از مترو (و نه در داخل خودروی شیشه دودی در خط ویژه با چراغگردان) با ضربات چاقو به قتل برسد.
این روحانی نه مثل آن یکیها امر به معروف و نهی از منکر علنی کرده بود و نه برخلاف تصور قاتل از مسئولان و تاثیرگذاران نظام جمهوری اسلامی ایران بود، منتها به خاطر شباهت لباس و محاسنی که بر صورت با برخی از همان مسئولان نظام داشت، به قتل رسید.
قاتل در اعترافاتش گفت که به مجلس رفته تا مشکلاتش را بازگو کند تا شاید راه چارهای برای آن از طرف نمایندگان اندیشیده شود، اما او را راه ندادند. او را به خانه ملت، خانه مردم و مجلسی راه ندادند که همین چند وقت پیش چند تروریست به آسانی وارد آن شدند و عدهای مثل همین قاتل گرفتار را به رگبار بستند.
ما قصد تطهیر این قاتل را که گویا سوابق متعدد کیفری هم داشته است، نداریم، اما نمیتوان چشم روی ناعدالتیها بست. هر کدام از این اتفاقات حکم همان آژیر خطرهایی را دارد که اگر هنگام نواخته شدنشان پناه نگیریم خطرات مهلک و جبرانناپذیری تهدیدمان خواهد کرد.
کارگری که مدتها حقوق عقبماندهاش را دریافت نکرده است، بازنشستهای که ماههاست در صف انتظار دریافت معوقات خود است، کارمندی که برای یک وام و کمکهزینه برای گذران زندگی مدتها در انتظار مینشیند، پرستاری که 10 ماه کارانه خدماتش را دریافت نکرده است و... همهشان نقطه اشتراکاتی از جمله شرمندگی، بدهکاری، طلاق، گسست اجتماعی و... را تجربه میکنند که هرکدام از اینها در جامعه امروز ایران و در وجود این فواصل عمیق طبقاتی و اجتماعی میتواند انگیزهای برای چینش سناریویی شبیه همین سناریوی حادثه متروی امام خمینی تهران باشد.
در این حادثه بهرغم نمایندگانی که صدای این ملت را نشنیدند و نمیشنوند و نمیخواهند بشنوند درست در روز تصویب قانون ممنوعیت حمل سلاح سرد، نیروهای انتظامی و قضایی نیز بخشی از تقصیر و کوتاهی را بر دوش خواهند داشت؛ چراکه به راحتی اجازه تردد و فضای تکرار اعمال خلاف قانون را به یک مجرم سابقهدار دادند و او نیز از این فرصت استفاده کرد و یک خانواده را در غم از دست دادن فرزند طلبهشان فرو نشاند.
چنین اتفاقات ناگواری ریشهها و علل جامعهشناختی متفاوتی خواهند داشت که کارشناسان و صاحبنظران میتوانند در ارتباط با آن به تحلیل و تشریح بنشینند. در همین راستا با امانا... قرایی مقدم به گفتوگو پرداخت. این جامعهشناس و مدرس دانشگاه با اشاره به علل بروز چنین مشکلات و اتفاقات ناخوشایندی در جامعه ایرانی ابتدا به جایگاه بالای روحانیت و لباس مقدس روحانیت اشاره کرد و گفت: «روحانیون از گذشته تا امروز مورد اقبال و احترام خاص همه مردم بوده و هستند. روحانیون به دلیل جایگاه خاص اجتماعی خود همواره در میان مردم بوده و با آنها مراوده مستقیم داشته و حکم راهنما و مشاور آنها را در بسیاری از مسائل داشتهاند؛ از همین جهت هرگز نمیتوان و البته نباید آنها را از جامعه جدا دید.»
وی با بیان همین مقدمه ادامه داد: «بارها امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری گفتهاند که روحانیت نباید از مردم فاصله بگیرد؛ بلکه باید در میان مردم باشد. متاسفانه گزارههای نامطلوب بسیاری در جامعه امروز ایران درصدد ایجاد گسست میان روحانیت و مردم هستند و از تمامی ابزار خود در این راستا نهایت بهره را میبرند. رسانهها بهعنوان یکی از موثرترین ابزار در این راستا به کمک معاندان و مخالفان آمده و باید گفت تا حدودی نیز در این راستا موفق بوده است و توانسته به بعضی از طبقات اجتماعی بهخصوص جوانان اینگونه القا کند که روحانیت تافته جدابافته از جامعه هستند؛ در صورتی که واقعیت اینگونه نیست.»
قرایی مقدم با اشاره به این مورد خاص و ناگوار که در نزدیکی متروی امام خمینی(ره) تهران اتفاق افتاد و روحانی جان باخت نیز خاطرنشان کرد: «به نظر شما چرا این فرد یک مرد کت و شلواری را مورد ضربات چاقو قرار نداد و به قتل نرساند؟ باید گفت که متاسفانه به دلیل همان القائاتی که ذکر کردم ذهن بسیاری از مردم به این سمت سوق داده شده است که تمامی بدیها و نقصهای موجود در جامعه، تمام کمبودها و... از این طبقه یعنی روحانیت و تصمیمات آنها ناشی میشود؛ در صورتی که این چنین نبوده و نیست.»
این جامعهشناس و مدرس دانشگاه با اشاره به این موضوع که یک شباهت ظاهری نباید ملاک تصمیمگیری برای تسویهحساب شخصی باشد، اظهار داشت: «برفرض مثال اگر یک نماینده مجلس، روحانی باشد یا یک مسئولی که کارش را درست انجام نمیدهد، ملبس به این جامه باشد این هرگز دلیل نمیشود که بگوییم همه آنها خطاکار هستند و این چنین فجیع با آنها برخورد شود. به نظر من شاید خیلی از آقایان و مسئولان با هر نوع پوشش در نظام جمهوری اسلامی افعال و سیاستهای غلط را انجام میدهند اما این هرگز دلیل بر بطلان تمامی آن ملبسین یا آن جامعه نخواهد بود و نیست.»
قراییمقدم در انتها با اشاره به این موضوع که چنین اتفاقاتی به مثابه زنگ خطر برای سیاستگذاران اجتماعی و... است، افزود: «این اتفاق به نظر من رو به گسترش و شیوع بیشتر خواهد رفت؛ چراکه متاسفانه برخی مسئولان هم بیتفاوت هستند و هم اینکه دردهای مردم و زخمهای ناشی از انواع مشکلات اعم از اقتصادی، معیشتی، فرهنگی و... روزبهروز در حال افزایش و گسترش است و شکافها درحال عمیق شدن، پس باید هرچه سریعتر در روال فعلی تجدیدنظر شود.»