ماهان شبکه ایرانیان

کاش ایلام دیگر سرزمین ققنوس‌های شعله ور نباشد

خرید مرگ به بهای جان

خیلی دوست ندارند در موردش حرف بزنند. مثل یک راز مگو، یک حرف درگوشی

خرید مرگ به بهای جان

خیلی دوست ندارند در موردش حرف بزنند. مثل یک راز مگو، یک حرف درگوشی. چیزی که باید از این گوش شنید و از آن یکی رد کرد. هیس. در ایلام حرف زدن درباره خودکشی، راحت نیست؛ حتی سخت تر از خودش. برای خانواده‌ای که عزیزش را در اثر خودکشی از دست داده، سخت‌ترین کار دنیاست که بیاید ، بنشیند و آنچه رخ داده است را شرح ‌بدهد.

به گزارش ، روزنامه قانون در ادامه نوشت: زمان به عقب برمی‌گردد. روزها و سال‌ها می‌روند و می‌رسند به سال 72. مادر در خانه نشسته. آستین‌ها را بالا زده است و دارد گوجه‌های توی لگن را برای پختن رُب چنگ می‌زند. ساعت نزدیک‌به 6 عصر است. زن چشم‌ها را می‌بندد و به آن روز فکر می‌کند. نشسته بود لب لگن گوجه که پسر بچه یکهو در را باز کرد و پرید وسط حیاط. بچه نفسش گرفته بود. بریده بریده حالی زن کرد که باید برود. کجا؟ خانه دخترش، لعیا. زن سراسیمه چادر سر می‌کند و راه می‌افتد. دم در خانه لعیا که دو سه تا کوچه پایین تر است، جمعیت را می‌بیند. بچه لعیا بغل یکی از زن‌هاست. بچه سه ماهه. زن‌ها راه را برایش باز می‌کنند. جرات ندارد داخل حیاط شود؛ همان جایی که لعیا را دراز به دراز خوابانده‌اند. صورت دختر سیاه است؛ سیاه و سرخ. پوست سوخته، قسمت‌هایی از گوشت را عریان کرده. بینی زن می‌سوزد. «مادر جان... لعیا جان...» از صورت زیبای لعیا، فقط یک جفت چشم سبز مانده است. مات و بی‌حرکت. زن توی سرش می‌زند. غش می‌کند. لعیای 18 ساله میان آتش سوخت و مرد. می‌گفتند زندگی آرامی داشته وبا شوهرش خوب بوده است.اما این اواخر... 24 سال از آن زمان می‌گذرد. حالا دختر لعیا بزرگ شده و دانشجو است. شوهر لعیا دوباره ازدواج کرده و سه بچه دیگر دارد. اماداغ لعیا به دل مادر مانده است. هنوز دم غروب که می‌شود، توی دلش رخت می‌شویند. دلشوره می‌گیرد.می‌گوید:«حالا زن‌ها دیگر مثل آن‌وقت‌ها خودشان را نمی‌سوزانند. نه اینکه نباشد اما کمتر شده است. بچه من سوخت و از بین رفت. انگار با شوهرش بگو مگو کرده بود. سر هیچ، یک عمر داغدارمان کرد».

زهرا هشت سال پیش به خاطر اختلاف با شوهرش خودسوزی کرد. اهل یکی از شهرهای کوچک ایلام است. می‌گویند شوهرش می‌خواسته زن دوم بگیرد و مدت‌ها سر این موضوع با هم جر و بحث کرده بودند. خواهرش هم چند سال قبلش خودکشی کرده بوده؛ با سم. دختر عموی زهرا، داستان غم انگیز دو خواهر را این‌طور نقل می‌کند:«زینب خواهر بزرگ زهرا، درس خوانده بود. توی شهر ما دخترها آن زمان خیلی درس نمی‌خواندند. زیاد خوب نمی‌دیدند که دختر دانشگاه برود. زینب دانشگاه رفت. توی همین ایلام درس خواند. خیلی خوشحال و راضی بود. همه‌اش منتظر بود درسش تمام شود و کاری پیدا کند. با همه دخترهای فامیل فرق می‌کرد. درسش تمام شد و از کار خبری نشد. فشار آوردند که شوهر کند. دلش نمی‌خواست. آخرش به اصرار پدر و مادرش زن کسی شد که دیپلم هم نداشت. 24 سالش بود. یک روز توی خانه با سم کار خودش را تمام کرده بود. نتوانستند نجاتش دهند. اما زهرا اهل درس نبود. همان سن پایین شوهر کرد. دو تا بچه داشت. اگر شوهرش او را این‌قدر آزار نمی‌داد، الان بالای‌سر بچه‌هایش بود. یک روز توی حمام می‌رود و خودش را آتش می‌زند. می‌گویند توی دعواهای‌شان شنیده بودند که شوهرش گفته هرکاری دلت می خواهد برو بکن. حتی خودت را آتش بزن».

علی نیز از دختر دایی اش می‌گوید که چند سال پیش خودش را به خاطر اختلاف با پدر و مادرش آتش زده بود.صحنه‌ای که از او تعریف می‌کند، آن‌قدر دردناک است که نمی‌شود به راحتی فراموشش کرد:«دختر بیچاره تمام تن و صورتش سوخته بود. آن‌قدر درد داشت که همان‌طوری با سر و بدن سوخته نشست و شروع کرد به گریه کردن. چند روز بعدش توی بیمارستان مرد. تمام بدنش عفونت کرده بود».

«همه اش به خاطر فقر و نداری است». این را یکی از اهالی ایلام می‌گوید و ادامه می‌دهد:«زن و مرد هم ندارد. الان مردها هم خیلی خودکشی می‌کنند. به‌خاطر بیکاری. درآمد ندارند. خودم دیده ام زن‌هایی را که به خاطر بیکاری شوهران‌شان خودکشی کرده‌اند. بعضی ها هستند که خب ایمان‌شان قوی‌تر است و سراغ خودکشی نمی‌روند. اما بعضی‌ها هم طاقت شان کم است و هم به لحاظ اعتقادی ضعیف تر هستند. وقتی به آدم فشار می‌آید، دیگر به خیلی چیزها فکر نمی‌کند. من خودم دوستی داشتم که به خاطر اینکه پول نداشت خانه رهن کند، نامزدش، نامزدی را به هم زد و رفت با شخص دیگری ازدواج کرد. این بیچاره هم افسرده شده بود. مدام به خودش سرکوفت می‌زد که عرضه نداشته دو تا اتاق اجاره کند. آخرش هم خودش را در خانه پدرش دار زد».

محمد از پدرش می‌گوید که 20 سال پیش خودش را کشت و رفت و خانواده را با چهار بچه کوچک تنها گذاشت:«از مدرسه می‌آمدم. کلاس چهارم بودم. از دور خانه‌مان را دیدم. از حیاط دود بلند می‌شد. فکر کردم چیزی در حیاط آتش زده‌اند. نزدیک که شدم صدای جیغ‌ها را شنیدم. در آن بچگی به‌هیچ وجه نمی‌توانستم تصور کنم چه اتفاقی افتاده. چیزی که به ذهنم می‌رسید این بود که شاید خانه آتش گرفته است. دویدم تا زودتر به خانه برسم. چند تا از همسایه‌ها را دیدم که داشتند تلاش می‌کردند وارد خانه شوند. در بسته بود. من کلید داشتم. یادم هست که در فاصله‌ای که داشتم کلید را توی قفل در می‌چسباندم، قلبم داشت از جا کنده می‌شد. در را باز کردم و صحنه‌ای را دیدم که آن را هرگز از یاد نمی‌برم. پدرم را دیدم که داشت می‌سوخت. حالت صورتش را خوب به خاطر دارم. تا عمر دارم یادم نمی‌رود. نگاهم کرد و انگار می‌خواست چیزی به من بگوید با نگاهش. یکجور التماس هم در چشم‌هایش بود. حالا که فکر می‌کنم اینجور به نظرم می‌آید. شاید پشیمان شده بود، نمی‌دانم. خیلی‌‌ها از خودکشی پشیمان می‌شوند. خودم یک دوستی داشتم که دختری را دوست داشت و بهش ندادند. او نیز خودش را در زمین خاکی پشت خانه‌شان آتش زد. رفقایش دیده بودند پیت بنزین را برداشته و دارد می‌رود. پرسیده بودند: کجا می‌روی؟ گفته بوده دارم می‌روم خودم را آتش بزنم. خندیده بودند و محلش نگذاشته بودند. فکر می‌کردند دارد شوخی می‌کند. وقتی آتش را دیده بودند، به سرعت برای کمک رفته بودند اما دیگر دیر شده بود. حامد، همان دوستم در لحظه‌های آخر که به هوش بوده، به بچه‌ها التماس می‌کرده که نجاتش دهند. پشیمان شده بود طفلک. 20 سالش بود. سر یک دختر خودش و خانواده‌اش را داغان کرد».

اینکه فرد با چه وسیله‌ای اقدام به خودکشی می‌کند، در شانس زنده بودنش تاثیر زیادی دارد.

به گفته دکتر سیدکاظم ملکوتی، رییس انجمن پیشگیری از خودکشی ایران، خودکشی خیلی وقت‌ها یک تصمیم آنی است که ممکن است در اثر یک مشاجره آنی گرفته بود. ممکن است بعد از 10دقیقه، فرد از تصمیمش منصرف شود. اگر فرد با روشی همچون خوردن قرص به خودکشی اقدام کرده باشد، شانس زنده بودنش بیشتر است. خیلی از کسانی که ناگهانی تصمیم به خودکشی می‌گیرند با داروهایی که در منزل است، این کار را انجام می‌دهند که اغلب هم داروهای ضدافسردگی هستند. اما وقتی شخص به روشی مثل دار زدن و مصرف قرص برنج که اتفاقا جزو روش‌های معمول خودکشی بعد از قرص‌های دارویی هستند، اقدام به خودکشی می‌کند، دیگر امکان نجات دادنش نیست. بیکاری و اختلافات خانوادگی بیشترین علت خودکشی در استان ایلام است که باید در این راستا کارهای کارشناسی شده انجام شود. افسردگی، بیکاری و اعتیاد از جمله عواملی هستند که در گفت و گو با مردم ایلام، دلیل خودکشی مطرح می‌شوند.البته کارشناسان نیز این مساله را تایید می‌کنند. محمد حبیبی، روان‌شناس و مددکار اجتماعی در این‌باره می‌گوید:«مشکلات روانی همچنان بیشترین دلیل خودکشی در سراسر دنیا به شمار می‌روند. در ایران نیز این امر دلیل بیشتر خودکشی‌های ثبت شده است. عوامل دیگری چون بیکاری و اعتیاد به مواد مخدر و الکل هم در بروز این پدیده نقش دارند که البته آن‌ها نیز خودشان منجر به بروز افسردگی می‌شوند. در استان های غربی از جمله ایلام، آذربایجان غربی، کردستان و لرستان در سال های پیش شاهد تعداد بیشتری خودکشی به‌ویژه به روش خودسوزی بودیم. الان طبق مشاهدات و آمارها، تعداد زنان و همچنین مردانی که با خودسوزی به زندگی شان پایان می‌دهند در این مناطق کمتر شده است. در حال حاضر خودکشی در این استان ها بیشتر در مناطق روستایی و میان کسانی که به لحاظ فرهنگی از سطح سواد کمتری بهره مند هستند دیده می‌شود. باید به این نکته توجه داشت که میزان آگاهی و سطح تحصیلات افراد در رهایی فرد از مشکلات و افزایش روحیه مقاومت او در برابر مشکلات و ناملایمات موثر است و کسانی که تحصیل‌کرده اند، امید به زندگی شان به نسبت افراد کم سواد بیشتر است. خودکشی در استان‌های غربی از جمله ایلام، از یک پدیده به آسیب اجتماعی تبدیل شده است. البته کارگاه‌های آموزشی مختلفی در سال‌های اخیر برای پیشگیری از این آسیب اجتماعی در این استان‌ها برگزار شده که در کاهش آن موثر بوده است. بی تردید ارتقای سطح آموزش مهارت‌های زندگی در استان ایلام ضروری است و آموزش‌هایی که برای پیشگیری از این معضل به خانواده‌ها ارائه می شود، باید بر اساس متون استاندارد و مناسب باشد. درتحقیقات انجام شده، بیکاری و اختلافات خانوادگی، بیشترین علت خودکشی در استان ایلام است که در این رابطه باید کارهای تحقیقاتی بیشتر و اقدامات پیشگیرانه انجام گیرد».

خیلی دوست ندارند در موردش حرف بزنند. مثل یک راز مگو. اما واقعیت چیز دیگری است. آن‌ها هنوز هم قربانی می‌دهند گرچه کمتر از گذشته اما آنجور که متخصصان امر می‌گویند، خودکشی پدیده‌ای است که حتی یک موردش نیز زیاد است. ایلام را خیلی ها با فیلم «بمانی» مهرجویی جور دیگری شناختند. روایت خودسوزی زنان. ایلامی‌ها از از این فیلم خاطره خوشی ندارند. می‌گویند نباید اسم استان ما با این پدیده گره بخورد. برای‌مان بد می‌شود. همین‌طوری وضعیت کار در ایلام خراب است. حالا اگر سرمایه گذار فکر کند مردم ایلام چنین روحیه‌ای دارند، خیلی خوب نیست. بیکاری، معضلی است که ایلام را به زانو درآورده. تعداد بالای تحصیل‌کرده‌هایی که بیکارند، قابل تامل است. همچین در ایلام کارگران زیادی را می‌بینیم که از کار بیکار شده اند و با وجود داشتن چندین فرزند، امیدی به تامین حداقل هزینه‌های زندگی خود و خانواده‌شان ندارند. شاید اگر روزی مشکل بیکاری و به دنبال آن افسردگی مردم این استان حل شود، دیگر نام خودکشی نیز در آن شنیده نشود. کاش ایلام دیگر سرزمین ققنوس‌های شعله ور نباشد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان