جامعه شناسان معتقدند وقتی جامعه بهویژه جوانان از شادی فاصله میگیرند ، جامعه به سمت خشونت پیشمی رود که این امر باعث بروز آسیبهای اجتماعی همچون اعتیاد میشود که البته گزارشها از افزایش بیماریهای روانی و افسردگی در بین ایرانیان حکایت می کند.
به گزارش ، ابتکار نوشت: «فریادهای شادی کف بر دهانها میآورد. مردم دسته دسته راه میافتند در خیابانها. میدانها و چهارراهها غرق در شور و هیجان میشوند. شهر یکپارچه شده از شادی و نشاط. رانندهها چراغهای ماشینشان را روشن و خاموش میکنند. دستها را گذاشتهاند روی بوقها و شهر را روی سر گرفتهاند. آشنا و ناآشنا به یکدیگر تبریک میگویند...» ؛ این تصویر از شادی جمعی برای خیلی از ما آشناست.
«شادی»، «شاد بودن» و «شادمانی کردن» مفاهیم کلیدی در هر فرهنگی است که میتوان از طریق آنها نظام زندگی مردم هر جامعهای را مورد بررسی و ارزیابی قرار داد. در فرهنگ ایران امروز، این مفاهیم نه تنها همیشه مبهم بودهاند، بلکه محل نزاع گفتمانی گروههای مختلف رسمی و غیررسمی بوده. با جستوجویی ساده در فضای مجازی نمیتوان ردی از تعاریف این مفاهیم در برنامهها و سیاستهای دولتی یافت، همین موضوع نشان میدهد شادی و سرزندگی مردم جایی در میان افکار و فعالیتهای مسئولان ندارد. با این توضیح که برای «اوقات فراغت» و چگونگی غنیسازی آن هم برنامهای وجود ندارد. شاید از همینروست که مردم، خود، دست بهکار شدهاند و البته سادهترین راه را انتخاب کردهاند؛ سفر. با یکی دو روز تعطیلی جادهها ترافیک میشود چراکه مردم از «مسافرت» برای شاد کردن جمعهای خانوادگی و دوستانه خود استفاده میکنند. کافی است یک روز پای صحبت شهروندان نشست و از آنان شنید که عیار شادی و غمِ جامعه ایران چیست.
دولتها گزارش بدهند
«مصطفی» 31سال دارد. دانشجوی مهندسی عمران دانشگاه تهران است. او درباره شاد بودن یا شاد نبودنش، میگوید: «خیلی شاد نیستم. مجموعه عواملی هستند که باید دست به دست هم بدهند که منِ نوعی شاد زندگی کنم که این موارد در جامعه فراهم نیست.» این شهروند موانع شاد زیستن را مشکلات حاد اقتصادی میداند که تاب و توان را از مردم گرفته است: «مشکلات اقتصادی حسرت یک سفر کوتاه را بر دل بسیاری از خانواده ها گذاشته است. بماند که کمبود و گرانی امکانات تفریحی و ورزشی مخصوصا برای زنان و دختران و به ویژه در شهرهای کوچک، اعمال یکسری محدودیتها برای افراد از حیث پوشش و ظاهر همه و همه حس و حال شادی را از جامعه میگیرد. از سوی دیگر، مردم وقتی بیعدالتی هم ببینند افسرده میشوند. مثلاً وقتی که برای دریافت یک وام پنج میلیون تومانی، باید از هفت خان رستم بگذرند.»
به عقیده او «شاد نگه داشتن جامعه وظیفه دولت است. جامعه غمگین، همواره بستر نابسامانی هایی است که هیچکس نمیداند چه سرانجامی خواهد داشت. دولتها همانگونه که درباره ساخت جادهها، میزان واردات و صادرات، نرخ تورم، رشد بورس و... گزارش میدهند، باید درباره میزان شاد بودن مردم نیز گزارش مستند بدهند زیرا همه این مقدمات برای آن است که مردم بهتر و شادتر زندگی کنند.»
«مائده» 17ساله و در مقطع دبیرستان است. او با اشاره به اینکه اگر جامعه شادی داشتیم، مردم کشورمان مهاجرت نمیکردند، میگوید: «من شاد نیستم. درسهای مدرسه ام خیلی سنگین است.
وضعیت کار خیلی خوب نیست و این بر احساس خوشبختی مردم تاثیر میگذارد. همین که شما میبینید خیلی از مردم ایران به کشورهای خارجی مهاجرت میکنند یعنی اینکه مردم درحال فرار هستند. مثلا دانمارک رتبه سوم شادی را در جهان دارد و شما نگاه کنید ببینید چقدر از مردم ایران به این کشور مهاجرت کردهاند و ایران در این بررسی جزو آخرین کشورهاست.» او اوقات فراغتش را با کلاسهای فوقبرنامه پر میکند چراکه معتقد است هیچ برنامه مفرحی نیست که بتواند با آن سرگرم شود. این نوجوان ساکن پایتخت میگوید: «من از فضای مجازی فقط اخبار خواننده های خارجی را دنبال میکنم. سعی میکنم خیلی خودم را درگیر این فضا نکنم و اوقات فراغتم را در کلاسهای فوقبرنامه بگذرانم چون فضای مجازی بیشتر وقت آدم را تلف میکند و تنهایی و افسردگی به دنبال دارد.»
او توضیح میدهد: «من اگر در این کشور مسئول بودم قطعا اولین کاری که میکردم این بود که فشارهای اقتصادی را از سر مردم برمی داشتم. این تنها دلیل شاد نبودن مردم است. آزادیهای بیشتری به زنان میدادم؛ چرا باید برای ورزشگاه رفتن زنان تا این حد فشار وارد کنند.»
شهر از آن مردم نیست
جامعه شناسان معتقدند وقتی جامعه بهویژه جوانان از شادی فاصله میگیرند ، جامعه به سمت خشونت پیشمی رود که این امر باعث بروز آسیبهای اجتماعی همچون اعتیاد میشود که البته گزارش ها از افزایش بیماریهای روانی و افسردگی در بین ایرانیان حکایت میکند. موضوعی که «محمد آقازاده»، روزنامه نگار و فعال اجتماعی درباره آن میگوید: «ساختار جامعه طوری طراحی شده که برای شادی مردم هیچ برنامهای ندارد و برای غم و اندوه انواع و اقسام برنامه ها را دارد. ما اصولا شادی را به رسمیت نمیشناسیم که بخواهیم برایش برنامهریزی کنیم. حالا اگر هم در پارکی چهار نفر شادی کنند با آنها برخورد میکنند. مقولهای به نام اوقات فراغت هم در ایران تعریف نشده است. مردم الان بیشتر به رستورانها میروند. سینما و تئاتر رفتن هم کمتر شده و جزو سبد هزینه خانوادهها نیست. وقتی 2روز تعطیل میشود هزاران نفر به سمت شمال میروند، چرا؟ برای اینکه شهر از آن مردم نیست. جایی نیست که مرد با هم جمع شوند. بسیاری از ناهنجاریها مثل اعتیاد، بیکاری، تجاوزهای اخیر معلول این شرایط است.»
«مبینا» 11ساله هم نظرش درباره شاد بودنش را اینگونه میگوید: «کارهای اطرافیانم من را شاد میکند. وقتی برایم تولد میگیرند و هدیه میخرند اما بعضی اوقات ناراحتی دیگران غمگینم میکند.» مبینا ترجیح میدهد به جای استفاده از فضای مجازی که به نظرش کسالتآور است، اوقات فراغتش را با کلاسهای فوق برنامه پر کند: «شرکت کردن در کلاسهای فوق برنامه من را خوشحال میکند. از فضای مجازی هم خوشم نمیآید و هنوز این فضا را درک نمیکنم.» او میگوید: «من اگر در دولت سمت داشتم، برای کودکان شهربازیهای بزرگی میساختم. وسایل متنوعی برای پارکها میخریدم که مردم بیشتر شاد باشند.»
ما درون یک تراژدی زیست میکنیم
در این میان، «حمید» شهروند 40ساله ساکن تهران است که آدم شادی به نظر میرسد، وقتی درباره شادی از او سوال میشود، میگوید: «سعی میکنم در حوزه ارتباطات اجتماعی ام شاد باشم و در خارج از خودم تلاشم این است که آدم شاد و خوشحالی به نظر برسم. در کل به نظر من شادی فاقد اصالت است؛ یعنی در جوهر و نهاد بشر وجود ندارد. شما نگاه کنید وقتی کودکی به دنیا میآید، ظاهرا زندگی اش را آغاز کرده است اگر از زاویه ای دیگر به قضیه نگاه کنید، میبینید که شمارش معکوس مرگش هم آغاز میشود. یعنی انسان از لحظه به دنیا آمدن هر روز به مرگ نزدیک میشود. میخواهم بگویم که ما درون یک تراژدی زیست میکنیم. وقتی در چنین بستری زندگی میکنی، غم از دست رفتن و از دست دادن مدام به سراغت میآید. شادی جدای از آدمهاست. شاد هستیم تا بتوانیم همین روزها را بگذرانیم.» او معتقد است: « اینکه چرا جامعه ما شاد زندگی نمیکند ریشه در فرهنگ ما دارد و از دو جهت قابل بررسی است. یک ریشه تاریخی است و ریشه دیگر مذهبی. ما در طول قرنها، هفت بار کشورمان اشغال شده، یعنی هفت نبردی که ایران بازنده آنها بوده است. به هر صورت این تاریخ با ما همراه است؛ از حمله مغول بگیر تا حمله اسکندر. فجایعی که به بار آوردن در ذهن انسانِ ایرانی ماندگار، در جاهایی تبدیل به شعر سوگوارانه و ادبیات و این تجربهها به نسلهای بعدی منتقل شده است. ریشه دیگر این مسئله مذهبی است. »
در این میان بسیاری از روانشناسان معتقدند که افراد باید وقت بیشتری را در کنار یکدیگر صرف کنند تا شادیهای دسته جمعی را تجربه کنند و باید موقعیتهای مناسب ابراز شادمانی برای آنها فراهم شود. نکته ای که حمید به آن اشاره میکند. به گفته این شهروند: «مسئله دیگر رویکرد امنیتی نسبت به پدیده های اجتماعی و فرهنگی است. مثلا در همین انتخابات سال 96 مردم صرفا برای شادی کردن به خیابان آمدند و نه اینکه از انتخابشان راضی بوده باشند. رفتن به جام جهانی هم همین است. طبیعا وقتی مردم شاد هستند یعنی روی موج احساسشان سوار هستند. یعنی ممکن است رفتارهایی را انجام دهند که در هنجارهای اجتماعی ما تعریف نشده باشد. اینجا مسئولان ما باید با ملایمت بیشتر با قضیه کنار بیایند، وقتی میبینند که مرد شاد هستند. مابه ازای آن جامعه شاد و پویایی خواهیم داشت.»
فضای مجازی؛ تنهایی بیشتر
از سوی دیگر، نکته اصلی این است که شادی بهعنوان یک «مسئله» امری فردی نیست. شادی و خوشحالی یک مسئله اجتماعی و عمومی در جامعه است. میتوان گفت که فقدان شادی، یک «آسیباجتماعی» است که عملاً یکی از مهمترین منابع عاطفی و روحی زندگی مدنی جامعه ما را دچار بحران کرده است. آقازاده در بخشی دیگری از سخنان خود به این نکته هم اشاره میکند و توضیح میدهد: «در عرصه مدنی و فرهنگ عمومی جامعه، ما مناسبتهای شاد نداریم، چند سالی است که مهمترین و گستردهترین تجمعهای شاد در جامعه ما، در فقدان نظارت و دخالت نهادهای فرهنگی رسمی رخ دادهاند؛ شادیهای پس از پیروزیهای فوتبال، انتخابات و… بیانگر آن است که نظام فرهنگ رسمی و سیاستهای فرهنگی ما، ظرفیتی برای این مسئله نداشتهاند و نخواستهاند داشته باشند. در سطح رسمی، جامعه ما در شرایط فعلی فاقد مهارتها و آموزشهای مدنی لازم برای شادی جمعی و عمومی است. شادی هرچند در سطح روانی و فردی تجربه میشود اما عملاً یک محصول جمعی است. ما بهطور اساسی با شادی و نشاط مخالف هستیم.»
او درباره تاثیر فضای مجازی بر فرهنگ شاد زیستن میگوید: «این فضا فقط آدم را افسرده میکند. من دهها هزار رفیق دارم اما هیچکدام را از نزدیک نمیشناسم. بیشتر آدم را تنهاتر میکند.» اظهارات شهروندان درحالی است که سه سال پیش موسسه گالوب گزارشی مبنی بر بررسی وضعیت خشنودی و خوشحالی در بین 138کشور منتشر کرد که بنا بر این گزارش، عراق نخستین کشور غمگین جهان معرفی شده است. بعد از عراق، کشورهای ایران، مصر، یونان و سوریه به ترتیب به عنوان ناشادترین کشورهای جهان معرفی شدهاند. این در حالی است که همواره کارشناسان بر نقش شادی بر سلامت روان جامعه تاکید کردهاند. حالا این سوال مطرح میشود که آیا مجلس یا هیات دولت تاکنون جلسه یا نشستی برای بررسی وضعیت شادی و علل غمگین بودن جامعه برگزار کرده اند یا اصلاً برایشان مهم است که مردم در میان انبوهی از اندوه زندگی میکنند؟ این پرسش درحالی سالها بیپاسخ مانده که در سالهای اخیر مسئولان به دنبال چرایی افزایش آسیبهای اجتماعی و خشونت در میان مردم هستند، غافل از اینکه وقتی برای اقتصاد جامعه و شادی اوقات فراغت آنان برنامهریزی نشود بهطور حتم سلامت و امنیت جامعه به مخاطره خواهد افتاد.