ماهان شبکه ایرانیان

مأمون

مَأمُون عباسی، ابوالعباس عبدالله (۱۷۰-۲۱۸ق) فرزند هارون، هفتمین خلیفه عباسی است. او پس از شکست دادن و کشتن برادر خلیفه اش محمد امین، در سال ۱۹۸ق به حکومت رسید و به توصیه وزیر ایرانی خود فضل بن سهل، مرو را پایتخت خلافت خود قرار داد

مَأمُون عباسی، ابوالعباس عبدالله (170-218ق) فرزند هارون، هفتمین خلیفه عباسی است. او پس از شکست دادن و کشتن برادر خلیفه اش محمد امین، در سال 198ق به حکومت رسید و به توصیه وزیر ایرانی خود فضل بن سهل، مرو را پایتخت خلافت خود قرار داد. سال های نخستین حکومت او به دلیل نزاع با امین و قیام های علویان متزلزل بود از این رو برای تثبیت خلافتش امام رضا (ع) را از مدینه به مرو فراخواند و برای وانمودن کردن دوستی با آل علی ابتدا پیشنهاد واگذاری خلافت را به امام داد و پس از آنکه امام این پیشنهاد را نپذیرفت، منصب ولایتعهدی را بر امام رضا تحمیل کرد. او پس از مهار قیام های علویان و برای تسلط بیشتر بر قلمرو خلافتش از مرو راهی بغداد شد و در این مسیر، امام رضا(ع) را به دلیل اینکه محبوبیتش نزد مردم بالا رفته بود، به شهادت رساند.

مأمون را به سبب اعلام برتری امام علی (ع) پس از پیامبر (ص)، جایز دانستن ازدواج موقت، ولایتعهدی امام رضا (ع) و بازگرداندن فدک به علویان، متأثر از شیعیان دانسته اند. از سویی دیگر حمایت مأمون از معتزله به ویژه در مسئله مخلوق بودن قرآن و اقرار گرفتن از مسئولان عالی رتبه و قاضیان و عالمانِ دوره خود بر مخلوق بودن قرآن، موجب شده او را از معتزلیان بدانند.

نسب و ولادت

عبدالله ملقب به مأمون پسر هارون، از نسل قریش و بنی هاشم در شب جمعه نیمه ربیع الاول سال 170ق در بغداد به دنیا آمد. [1]مادر او زنی ایرانی (به نقلی کنیزی) به نام مراجل از اهالی بادغیس (شمال غربی افغانستان) بود. [2]استاذیس که در زمان منصور عباسی قیام کرد، پدر مراجل بوده است. [3]دایی مأمون نیز فردی به نام غالب بوده که با توطئه مأمون، فضل بن سهل وزیر و فرمانده لشکر مأمون را به قتل رساند. [4]

خلافت

مأمون هفتمین خلیفه از خلفای عباسیان بود که پس از نزاع با برادر خلیفه اش امین عباسی، او را شکست داد و به خلافت رسید.

نحوه به خلافت رسیدن مأمون

خلافت مأمون به دنبال درگیری او با خلیفه وقت امین عباسی صورت گرفت. مأمون با تدبیر فضل بن سهل سپاهی را به سرداری طاهر بن حسین ملقب به ذوالیمینین برای مقابله با علی بن عیسی سردار سپاه امین فرستاد که سپاه امین با کشته شدن علی بن عیسی در سال 195ق در ری شکست خورد. سپاه مأمون در نهایت توانست در سال 198ق پس از جنگی شدید بر بغداد مسلط شود. پس از این شکست امین زندانی و کشته شد. به دنبال پایان خلافت امین، مأمون در 198ق در مرو رسماً به خلافت برگزیده شد و فضل بن سهل را به وزارت خویش برگزید. [5]

برخی پژوهشگران درگیری میان دو برادر را در دو عامل دانسته اند: چالش ولایت عهدی، درگیری دو حزب عربی و ایرانی. [6]

الف: چالش ولایت‌عهدی مأمون

یکی از علل اصلی اختلاف میان امین و مأمون مسأله ولایت‌عهدی بود. پس از آنکه هارون با امین برادر کوچک مأمون، به عنوان ولی‌عهد خود بیعت کرد و مأمون را ولی‌عهد امین و استاندار خراسان قرار داد، زمزمه‌هایی از اختلاف میان دو برادر شنیده شد که نگرانی هارون از آینده خلافت و احتمال بروز جنگ داخلی را ایجاد کرد. از این رو دو برادر به دستور هارون در کعبه، پیمانی را مبنی بر تعهد به ولایت‌عهدی یکدیگر و دخالت نکردن در مناطق تحت اختیارشان منعقد و نسخه‌ای از پیمان‌نامه را برای تقدس و التزام بیشتر در کعبه آویختند.[7]

 

پس از مرگ هارون و خلافت امین، اقداماتی از سوی امین صادر شد که شائبه نقض پیمان را ایجاد کرد. تلاش وی برای نفوذ به استان‌های تحت قلمرو دو برادر خود مأمون و مؤتمن، انتخاب فرزند خود، «موسی» به عنوان ولی‌عهد و در نهایت سوزاندان پیمان آویخته شده در داخل کعبه، نقض آشکار پیمان و اعلان رسمی جنگ با مأمون بود.[8]

 

ب: درگیری دو حزب عربی و ایرانی

 

فضل بن سهل که در دوره نفوذ برمکیان ایرانی وارد دستگاه خلافت عباسی شده بود و به نوعی مربی و بعدها مشاور و وزیر مأمون شد، برای رسیدن به آرزوی بزرگ خود یعنی انتقال پایتخت خلافت از بغداد به مرو و عظمت خراسان تلاش کرد حق مأمون را در خلافت محفوظ نگه دارد.[9] از سوی دیگر فضل بن ربیع، وزیر هارون و امین و فردی که در دوره هارون کینه برامکه را در دل داشت و توانسته بود آنان را از صحنه قدرت کنار بزند و خود به منصب وزارت هارون دست یابد، نقش فعالی در جهت تقویت جریان عربی و نفوذ آنان در دربار عباسی و تضعیف خراسانیان داشت. این نزاع وجهه مردمی به خود گرفت تا آنجا که عرب‌ها از امین حمایت کردند و ایرانیان مأمون را که مادر و همسر ایرانی داشت، یاری نمودند.[10]

برادرکشی

سرانجام دو جنگ پیایی میان سپاه امین و مأمون در ری و همدان شکل گرفت که هر دو جنگ به شکست سپاه امین و به دنبال آن سقوط بغداد و کشته شدن امین منجر شد.[11]

 

رابطه مأمون با علویان

یکی از چالش های اساسی خلفای عباسی قیام های متعدد علویان در سراسر قلمرو خلافت بود. علویان که از دوره منصور عباسی همواره مورد ظلم و شکنجه خلفا قرار گرفته بودند،[12] در فرصت های مناسب علیه خلیفه وقت قیام می کردند اما قیام آنان در بیشتر موارد به شکست منجر می شد. درگیری امین و مأمون بر سر خلافت در سال های 193-197ق موجب ضعف حکومت عباسی و عامل مهمی برای گسترش و افزایش قیام های علویان در مناطق مختلف حجاز، یمن و عراق شد.[13]

قیام های علویان در دوره مأمون

علویان در دوره مأمون چند قیام انجام دادند. بیشتر این قیام ها توسط شاخه زیدی علویان صورت می گرفت. مهمترین این قیام ها که منجر به برپایی حکومتی مستقل شد قیام فردی ملقب ابن طباطبا در کوفه بود. این قیام که در 199ق اتفاق افتاد به اعتقاد برخی مورخان ضربه سنگینی بر دولت عباسی وارد کرد و موجب شد جبهه های دیگری توسط علویان در مناطق مختلف علیه خلافت عباسی شکل بگیرد و در آن مناطق اعلام خودمختاری شود. از این رو علاوه بر کوفه، زیدبن موسی ملقب به زید النار در بصره، ابراهیم بن موسی بن جعفر در یمن[14]، حسین بن حسن بن علی معروف به ابن افطس در مکه[15] و محمد بن جعفر الصادق معروف به محمد دیباج در حجاز قیام کردند.[16] بیشتر این قیام ها به دنبال قیام ابن طباطبا شکل گرفت.[17]

پیامدهای قیام علویان علیه مأمون

اگرچه این قیام ها دوام زیادی نمی آورد اما دارای پیامدهای بود از جمله آنکه محبت مردم عراق و خراسان به اهل بیت (ع) فرصتی را به علویان می داد تا علیه مأمون قیام کنند و همواره عده ای از دوستداران اهل بیت در خراسان و عراق بودند که از قیام علویان حمایت می کردند. این مسأله باعث می شد خلافت عباسی از ثبات پایدار برخوردار نگردد و همواره نگران شورش های مختلف در سراسر قلمرو خود باشد.[18] از پیامدهای دیگر آن بود که این قیام های علویان در این دوره زمینه مناسبی برای تشکیل دولت علویان زیدی مذهب در طبرستان و یمن در سال های بعد فراهم کرد. [19]

ولایتعهدی امام رضا راهکار مأمون برای مهار علویان

مأمون برای آنکه بتواند از خطر قیام های علویان برای همیشه در امان باشد و برای تثبیت حکومت خود نزد خراسانیان که علاقه مند به خاندان پیامبر(ص) بودند، به فکر آن افتاد تا خود را دوستدار اهل بیت (ع) نشان دهد. از این رو امام رضا را از مدینه به مرو احضار کرد و وانمود کرد که خلافت و حکومت را رها کرده و به برترین فرد از آل علی یعنی امام رضا (ع) تسلیم می کند. با رد مقام خلافت توسط امام رضا (ع) مأمون ایشان را وادار کرد تا ولایت عهدی را بپذیرد. [20]

به اعتقاد برخی محققان هدف واقعی مأمون آن نبود که خلافت را به امام رضا (ع) واگذار کند بلکه او می خواست در ظاهر حکومت را به امام سپرده اما در حقیقت همه کارها به دست او اداره شود.[21] پس از پذیرش اجباری ولایت عهدی توسط امام رضا (ع) در سال 201ق، مردم با ایشان بیعت کردند. به دستور مأمون لقب «الرضا» بر امام نهاده شد، به نام ایشان سکه زده شد، دستمزد و پاداش به لشکریان و دولتمردان از این سکه پرداخت شد[22]و لباس سیاه که نماد بنی عباس بود به لباس سبز که نماد علویان بودند به عنوان لباس رسمی خلافت عباسی تغییر کرد. [23]مأمون با اجرای این سیاست به علویان نشان داد تا قیام هایی که آنان با شعار الرضا من آل محمد مردم را به خود فرامی خواندند اینک با ولایت عهدی کسی که مصداق «الرضا» است، محقق شد و دلیلی برای قیام کردن وجود ندارد. این اقدام مأمون موجب شد از قیام های علویان تا حد زیادی کاسته شود.[24]

واگذاری برخی مناطق به قیام کنندگان علوی

مأمون در راستای سیاست تثبیت خلافت خود و مهار کردن علویان، پس از ولایت عهدی امام رضا(ع) حکم امارت برخی از مناطقی که توسط علویان تصرف شده بود را به خودشان واگذار کرد. یمن و حجاز از جمله این مناطق بودند. [25]

ورود سادات به ایران

یکی از پیامد های ولایتعهدی امام رضا (ع) مهاجرت سادات به ایران است. بر اساس برخی گزارش ها شمار زیادی از شیعیان و سادات برای دیدار با امام رضا از مدینه روانه مرو شدند و در میانه راه تعداد زیادی از علاقه مندان امام به آنان پیوستند. همراهی ظاهری مأمون با علویان و شیعیان تا حدودی فضا را برای مهاجرت سادات به ایران به ویژه منطقه خراسان فراهم کرد.[26]

اقدامات مأمون پس از تثبیت خلافت

پس از آنکه مأمون توانست قیام های علویان را مهار کند و خلافت خود را به ثبات نسبی برساند، سیاست های حکومت خود را تغییر داد. تغییر سیاست او در چند مورد آشکار شد: کنار نهادن شیوه ایرانی و مشاوران ایرانی در حکومت داری، بازگشت به آیین عربی و توجه به بغداد پایتخت پدران خودش، شهادت امام رضا (ع)، فشار مجدد بر علویان و آشکار کردن نماد عباسیان که لباس سیاه بود و منع استفاده از لباس سبز علویان.[27]

کشتن وزیر ایرانی

فضل بن سهل

فضل بن سهل وزیر ایرانی مأمون بود که برای دست یابی او به خلافت و تثبیت حکومتش تلاش بسیاری کرد. این تلاش ها موجب شد مأمون پس از رسیدن به خلافت، لقب ذوالریاستین به فضل بن سهل داد. اعطای این لقب به این معنا بود که فضل همزمان دو مقام مهم رئیس کشوری و لشکری را در اختیار داشت. [28]به اعتقاد برخی مورخان، مشاوره و کمک ابن سهل به مأمون برای آن بود که مرو به جای بغداد پایتخت خلافت شود، خراسان در برابر عراق و دیگر مناطق از جایگاه بالاتری برخوردار گردد و منزلت ایرانیان که پس از تحقیر برمکیان ایرانی در ساختار حکومت عباسی از دست رفته بود به آنان برگردد. [29]بر همین اساس فضل بن سهل تلاش می کرد هر مسأله و چالشی که تهدیدی برای عظمت مرو، خراسان و ایرانیان بود از چشم خلیفه دور بماند. یکی از مهم ترین چالش ها ظهور آشوب و ناآرامی های بغداد بود. هرج و مرج بغداد به دنبال برکناری طاهر بن حسین، حاکم عربی بغداد، و سپردن این منصب به حسن بن سهل ایرانی بود. این جایگزینی به دنبال سیاست برتری نژاد ایرانی در برابر نژاد عربی دربار مأمون صورت گرفته بود. وزیر ایرانی تلاش بسیاری کرد تا اخبار ناآرامی های بغداد به خلیفه نرسد. [30]

س از آنکه مأمون توسط امام رضا (ع) از آشوب های بغداد مطلع شد تصمیم گرفت مرو را ترک کرده و عازم بغداد، پایتخت مرکزی بنی عباس شود. خلیفه متوجه شد بازگشتش به بغداد با ممانعت جدی وزیر ایرانی اش مواجه خواهد شد؛ همچنانکه برخی اقدامات وزیر نظیر مخفی کردن اخبار بغداد بدبینی خلیفه را نسبت به فضل بن سهل تشدید کرد. از این رو مأمون در ابتدای سفر خود به بغداد وزیر ایرانی را در شهر سرخس توسط عوامل مخفی خود به قتل رساند. [31]

شهادت امام رضا (ع)

پس از آنکه مأمون در ماجرای ولایت عهدی امام رضا به اهداف خود دست یافت احساس کرد حضور امام در کنار او دیگر به مصلحت حکومتش نیست. نگرانی مأمون از استمرار ولایت عهدی امام رضا ناشی از چند مسأله بود: برتری امام رضا در جلسات مناظره با علمای مذاهب، افزایش محبوبیت امام رضا در میان مردم[32]، انتقاد صریح امام به برخی اقدامات مأمون. [33]از این رو مأمون مانند خلفای عباسی پیشین برای حفظ خلافت خود با توطئه ای امام رضا را در راه بازگشت به بغداد در اوائل سال 203 هجری قمری به شهادت رساند. [34]

انتقال پایتخت به بغداد

سیاست های ایرانی و به ظاهر ضدعباسی مأمون همواره مخالفت بزرگان عباسی و مردم بغداد را به دنبال داشت. این مخالفت‎ها موجب شد گروهی از بزرگان عباسی در بغداد خلافت مأمون را نپذیرفته و با ابراهیم بن مهدی بیعت کنند. این مخالفت ها به تدریج فضای بغداد را ناآرام ساخته و در ادامه جنگ داخلی در پایتخت مرکزی بنی عباس شکل بگیرد. [35]از سوی دیگر ناآرامی های مصر و جزیره نیز بالا گرفته و خطر جنگ داخلی میان افراد خاندان عباسی افزایش یافته بود. خلیفه به این نتیجه رسیده بود که رفع این ناآرامی ها جز با تغییر سیاست های خود و انتقال پایتخت به بغداد امکان پذیر نیست، از این رو تصمیم گرفت عازم بغداد، پایتخت پدران خود شود.[36]

بازگشت علویان به دوران محنت

با تغییر سیاست حکومت داری مأمون که با کنار نهادن شیوه ایرانی و بازگشت به آیین عربی نمود داشت، شیوه مسالمت آمیز او با علویان نیز به تدریج به پایان رسید. او پس از شهادت امام رضا وانمود کرد نقشی در شهادت ایشان نداشته از این رو پس از ورود به بغداد از علویان دلجویی کرد، هدایایی را برای امام جواد (ع) فرستاد و فدک را به علویان بازگرداند.[37] اما پس از مدتی موضع ضد علوی خود را آشکار کرد، اجازه ورود آنان به کاخ خلافت را لغو کرد و آنان را وادار کرد تا لباس سیاه که نماد بنی عباس بود را بپوشند. سیاست ضدعلوی مأمون به اینجا ختم نشد بلکه او یکی از نوادگان زیاد بن ابیه که از دشمنان علویان بود را حاکم یمن، یکی از مراکز قیام های علوی، قرار داد. [38]

گرایش اعتزالی مأمون

بر اساس شواهد تاریخی، مأمون با برخی از عالمان معتزلی نظیر اَبُوهُذِیل عَلّاف و نَظَّام مراوادتی داشت[39] و مناصب حکومتی را به برخی از بزرگان معتزله واگذار کرده بود. [40]او همچنین معتقد به نظریه مخلوق بودن قرآن بود. این شواهد موجب شد برخی از مورخان، نظریه گرایش مأمون به معتزله را مطرح کنند. در مقابل گزارش هایی وجود دارد که از ارتباط مأمون با شخصیت های ضدمعتزلی خبر داده اند. یحیی بن اکثم به عنوان مشاور مأمون که از دشمنان معتزله بود، یکی از این موارد است.[41] این گزارش های متناقض موجب شده برخی اندیشه های اعتقادی مأمون را آمیخته ای از دیدگاه های فِرق کلامی بدانند. [42]

تفتیش عقاید

مأمون در اواخر حکومت خود برای آزمودن فقها، محدثان و قضات خود، محاکم تفتیش عقاید را تشکیل داد. بر اساس فرمان مأمون در سال 218ق معتزله مأمور شدند اعتقاد افراد را در مورد مخلوق بودن قرآن مورد تفتیش قرار دهند؛ کسانی که اعتقادی به مخلوق بودن قرآن نداشتند از منصب خود برکنار شده و بازداشت می شدند. بر اساس برخی گزارش ها اعترافات برخی از فقها به مخلوق بودن قرآن از روی ترس بود. از این اقدام مأمون با عنوان محنت یاد می شود. [43]

تشیع مأمون

مذهب اعتقادی مأمون یکی از مسائل اختلافی و چالشی مورخان شیعه، سنی و مستشرقان است. شیعه همواره نگاه منفی به خلفای عباسی داشته است و مأمون اگرچه در مقایسه با سایر خلفای عباسی از دانش بیشتری برخوردار بود و تمایلات شیعی از خود بروز می داد اما از این قاعده مستثنی نیست از این رو تشیع او به معنای آنچه امامان شیعه بدان معتقد بودند را از اساس رد می کند.[44] از سوی دیگر در برخی از منابع معتبر اهل سنت بر تشیع مأمون تأکید شده است؛ به عنوان نمونه ذهبی، ابن کثیر و ابن خلدون بر شیعه بودن او تصریح و در برخی موارد دولت عباسی را دولت شیعی معرفی کرده اند؛ [45] سیوطی نیز شهرت تشیع مأمون را نقل کرده است.[46] انتساب تشیع به مأمون مربوط به پس از مرگ او نمی شود بلکه در دوره خلافتش نیز تمایلات شیعی وی موجب می شد او را از شیعیان بپندارند. در برخی موارد سیاست ها و اقدامات او در دوستی با آل علی، اتهام رافضی بودن وی را از سوی مخالفان داخلی خود یعنی خاندان عباسی ساکن در بغداد به دنبال داشت.[47]

دلایل موافقان تشیع مأمون

در منابع تاریخی گزارش هایی از سیاست ها و عملکرد مأمون در مدت خلافتش آمده است که حکایت از تمایلات شیعی او است. این نوع اقدامات مأمون را می توان در چند مسأله تبیین کرد:

پیشنهاد خلافت و ولایتعهدی به آل علی

مدعیان تشیع مأمون معتقدند پیشنهاد واگذاری خلافت به امام رضا (ع) از سوی مأمون ریشه در تربیت وی در فضای قرابت فکری معتزله و شیعه به ویژه در مسأله برتری امام علی (ع) در خلافت برمی گردد. علاوه بر آن ایرانی بودن مادر مأمون که به حقانیت امام علی (ع) و فرزندانش ایمان داشت و پرورش یافتن او نزد ایرانیان به ویژه اهالی خراسان نقش مهمی در گرایش او به مذهب تشیع داشت. طبق این ادعا مأمون با خدا عهد بست اگر بر برادرش غالب شود، خلافت را به برترین فرد از خاندان علی (ع) واگذار می کند از این رو پس از شکست امین به وعده خود وفا کرد و امام رضا (ع) را به عنوان ولی‏عهد خود انتخاب کرد. [48]این اقدام مأمون موجب شد برخی مورخین نظیر سیوطی او را شیعه افراطی بدانند. [49]

بازگرداندن فدک به اولاد فاطمه (س)

مأمون پس از بازگشت به بغداد و استقرار کامل حکومتش تصمیم گرفت فدک را به اولاد فاطمه (س) برگرداند اما مخالفت ها زیاد بود. از این رو 200 نفر از علما را به جلسه ای دعوت کرد و از آنان خواست نظر خود را راجع به فدک بیان کنند. پس از ارائه نظرات مختلف نتیجه جلسه این شد که فدک متعلق به زهرا (س) است و باید به وارثین اصلی آن برگردد. اصرار مخالفین موجب شد مأمون جلسه ای دیگر با دعوت از علمای بیشتری از سراسر قلمرو اسلامی برگزار کند نتیجه این جلسه نیز مانند جلسه نخست بود. از این رو در سال 210ق به قثم بن جعفر والی مدینه نوشت فدک را به اولاد فاطمه برگرداند. [50]به اعتقاد برخی پژوهشگران از آنجا که غصب فدک همواره به عنوان یک ابزار سیاسی در نزد خلفا برای فشار بر اهل بیت و شیعیان بوده واگذاری آن توسط مأمون نیز نشان از گرایش او به خاندان اهل بیت و حقانیت آنان بوده است. [51]خبر واگذاری فدک به صاحبان اصلی آن در سروده های شاعران نمایان شد. به عنوان نمونه دعبل خزاعی پس از برگرداندن فدک به اولاد فاطمه (س) شعری سرود که مصرع اول آن این است:  [اَصْبَحَ وَجْهُ الزَّمانِ قَدْ ضَحِکا                 بِرَدِّ مَأْموُنَ هاشِمَ فَدَکا]

(ترجمه: برچهره زمان لبخند شادی نشست، آنگاه که مأمون فدک را به بنی هاشم برگردانید. )[52]

حلیت ازدواج موقت

ازدواج موقت (به عربی: متعه) از مسائل مورد اختلاف شیعه و اهل سنت است پس از آنکه عمر آن را حرام کرد خلفا و بسیاری از علمای اهل سنت آن را حرام می دانستند اما مأمون علی رغم مخالفت های موجود در جامعه حرمت آن را برداشت و جایز شمردن عمل به چنین ازدواجی را اعلام کرد. پس از آنکه یحیی بن اکثم قاضی القضاه مأمون و از علمای اهل سنت به او گفت امام علی نیز ازدواج موقت را حرام می‏دانست او نیز از به احترام امام علی از این حکم صرف نظر کرد. [53]

اثبات برتری امام علی بر خلفا و اعلام رسمی آن

در منابع معتبر شیعه و اهل سنت آمده است مأمون مجلسی با حضور 40 نفر از علمای برجسته اهل سنت آن دوره برپا و با آنان درباره برتری امام علی بر دیگر خلفا مناظره کرد و در آن مناظره بر آنان غلبه کرد و آنان به برتری امام علی (ع) بعد از پیامبر (ص) اعتراف کردند.[54] علاوه بر آن مأمون در سال 212ق برتری امام علی (ع) بر ابوبکر و عمر را اعلام کرد. [55]

بیزاری مأمون از مدح معاویه و مجازات سبّ علی

به دنبال تمایلات شیعی مأمون او در سال 211ق از کسانی که معاویه را مدح می کردند اعلام برائت کرد و مجازات برای افرادی که از او به نیکی یاد می کردند در نظر گرفت.[56]

تصریح مأمون به تشیع خود و پدرش هارون

اعلام تشیع مأمون توسط برخی مورخین گزارش شده است. [57]در برخی از گزارش ها آمده است مأمون به اطرافیان خود گفت مذهب شیعه را از پدرش هارون فراگرفته است. از او پرسیدند: اگر هارون عباسی شیعه بود چرا اهل بیت (ع) را می کشت؟ مأمون در جواب گفته بود: «المُلکُ عَقیمٌ». [58] (یعنی حکومت پدر و فرزند نمی شناسد چه رسد به دیگران. )

مخالفان نظریه تشیع مأمون

تمایلات شیعی مأمون در بستر اعتزال

برخی از مخالفانِ تشیع مأمون معتقدند تمایلات شیعی مأمون به دلیل رویکرد اعتزالی او بوده است؛ در دوره مأمون گروهی از معتزلیان قرابت زیادی به شیعه و علویان داشتند. آنان مانند شیعه معتقد به برتری امام علی بر دیگر خلفا بودند و از ولی‏عهدی امام رضا (ع) حمایت و بر آن گواهی دادند. بر اساس این نظریه پیشنهاد واگذاری خلافت به امام رضا (ع) از سوی مأمون نه به دلیل اعتقاد او به مذهب شیعه دوازده امامی بلکه برای وانمود کردن دوستی با آل علی، تداوم حمایت ایرانیانِ دوستدار اهل بیت از او و مهار قیام های علویان بوده است. [59]

تشیع مأمون از نوع تشیع عام

عده ای نیز تشیع را به دو قسم تقسیم کرده اند: قسم نخست، تشیعی که مرادف ایمان خاص است و مراد از شیعه، شیعه دوازده امامی است. قسم دوم تشیع عام است. یعنی کسی که صرفاً معتقد به خلافت بلا فصل امام علی (ع) باشد. بر همین اساس تشیع مأمون و پدرش هارون و بنی عباس از نوع تشیع عام است. [60]

مأمون شیعه امام کش

مرتضی مطهری مناظره مأمون با علمای اهل سنت در مسأله برتری خلافت امام علی را کم نظیر خوانده و گفته است: «قطعاً کمتر عالمی از علمای دین به خوبی مأمون در مسأله خلافت استدلال کرده باشد، [او] در مسأله خلافت امیرالمؤمنین مباحثه کرد و همه را مغلوب نمود. » مطهری گرایشات شیعی مأمون را غیرقابل انکار می داند اما معتقد است او «شیعه امام کش» است. وی تشیع مأمون را از نوع تشیع مردم کوفه در دوره امامت امام حسین (ع) دانسته که سرانجام ایشان را به شهادت رساندند. [61]

علم در دوره مأمون

مأمون از جوانی به سبب تربیت نزد ایرانی ها، علاقه شدید به علم و حکمت داشت و همواره به ترجمه کتب از یونانی، سریانی، پهلوی و هندی به عربی توصیه می کرد. دربار او نیز مرکز اجتماع دانشمندان مذاهب مختلف و محل بحث و مناظره بود. [62]

درگذشت

مأمون در حالی که مشغول حمله به روم بود در 18 رجب 218ق به علت بیماری در «بَدَندون» از دنیا رفت و در طَرَسوس دفن شد. [63]قبر وی در دوره کنونی در مسجد جامع شهر طرسوس در استان مَرسین جنوب ترکیه و در مرز سوریه واقع شده است. [64]

منابع

 ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه: عبدالمحمد آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالی، تهران، 1363ش.

 ابن صباغ مالکی، علی بن محمد بن احمد، الفصول المهمة فی معرفة الائمة، بیروت، دارالاضواء، چاپ دوم، 1409ق.

 ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، تهیه و تنظیم: خلیل شحاده، دارالفکر، بیروت، 1978م.

 احمدمحمود، حسن/ ابراهیم الشریف، احمد، العالم الاسلامی فی العصر العباسی، قاهره، دارالفکر العربی، چ5، 1966م.

 اصغری، اسد سولا، نگرشی بر حکومت مأمون با تأکید بر مسائل شرق ایران، تهران، راه دانش، 1381ش.

 اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبین، ترجمه هاشم رسولی محلاتی، تهران، صدوق، 1368ش.

 جهشیاری، محمد بن عبدوس، کتاب الوزارء و الکتاب، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قاهره، مطبعة المصطفی البابی الحلبی، چاپ اول، 1938م.

 خضری بک، محمد، الدولة العباسیة، قاهره، مؤسسه المختار للنشر والتوزیع، 2003م.

 خطیب بغدادی، ابوبکر احمد بن علی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیة، ج4، بی تا.

 دوری، عبدالعزیز، العصرالعباسی الاول، بیروت، دارالطلیعة، چاپ دوم، 1988م.

 دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، ج13، مدخل مأمون، ص 20083.

 ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، تحقیق: شعیب ارنوؤط، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1414ق.

 رضازاده لنگرودی، رضا، مقاله «استادسیس»، دائره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر: کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1377ش، ج8، ص143و 144.

پی نوشت ها

[1] سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، بتحقیق محمد محیی الیدن عبدالحمید، بی‌تا، بی‌جا، ص 306.

[2] یعقوبی‌، تاریخ یعقوبی، 1378ش، ص460.

[3]  لنگرودی، مقاله استادسیس، دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، 1377ش، ج8، ص143و 144.

[4]  عباس زریاب خویی، از مدینه تا مرو، اطلاعات، تاریخ درج: 15 /6 /1393ش، تاریخ مراجعه: 1395/09/09ش.

[5]  طبری، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، 1960م، ج8، ص472-489؛یعقوبی‌، تاریخ یعقوبی، 1378ش، ص460.

[6] طقوش، دولت عباسیان، 1390ش، ص124-127.

[7]  طبری، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، 1960م، ج8، ص240-286.

[8] طبری، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، 1960م، ج8، ص387 و 389؛جهشیاری، کتاب الوزارء و الکتاب، تحقیق مصطفی السقا و آخرون، چاپ اول، 1938م، ص189.

[9] محمود / شریف، العالم الاسلامی فی العصر العباسی، دارالفکر العربی، چ5، 1966م، ص110.

[10] طقوش، دولت عباسیان، 1390ش، ص125-127.

[11] طقوش، دولت عباسیان، 1390ش، ص130و 131.

[12]  الله‌اکبری، عباسیان از بعثت تا خلافت، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1381ش، ص95-97.

[13]  اصفهانی، مقاتل الطالبین، ترجمه هاشم رسولی محلاتی، 1368ش، ص455-459؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، 1960م، ج7، ص139 و ج8، ص574.

[14] اصفهانی، مقاتل‌الطالبین، ص355.

[15]  مختار لیثی، جهاد الشیعه فی العصر العباسی الاول، 1978م، ص326.

[16] طبری، تاریخ الرسل و الملوک، 1960م، ج7، ص125.

[17] نقوی، تاثیر قیام‎‌های علویان بر ولایتعهدی امام رضا(ع)، 1388ش، ص141-144.

[18]  محمد تقی مدرسی، امامان شیعه و جنبش‌های مکتبی، 1372ش، ص249-261.

[19] نقوی، تاثیر قیام‎‌های علویان بر ولایتعهدی امام رضا(ع)، 1388ش، ص148-149.

[20] مرتضی حسینی عاملی، زندگانی سیاسی هشتمین امام، 1373ش، ص141.

[21] مرتضی حسینی عاملی، زندگانی سیاسی هشتمین امام، 1373ش، ص161.

[22]  مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، 1370ش، ج2، ص441.

[23]  یعقوبی‌، تاریخ یعقوبی، 1378ش، ص465؛ شیخ مفید، ارشاد، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، ج2، ص367.

[24]  مختار لیثی، جهاد شیعه در دوره اول عباسی، ترجمه محمد حاجی تقی، 1384ش، ص413 و 414؛ عباسیان از بعثت تا خلافت، ص93-101.

[25]  اصغری، نگرشی بر حکومت مأمون با تأکید بر مسائل شرق ایران، 1381ش، ص218؛ نقوی، تاثیر قیام‎‌های علویان بر ولایتعهدی امام رضا، 1388ش، ص153.

[26] اصغری، نگرشی بر حکومت مأمون با تأکید بر مسائل شرق ایران، 1381ش، ص218.

[27] طقوش، دولت عباسیان، 1390ش، ص148 و 149؛الخضری، محمد، الدولة العباسیه، قاهره، مؤسسه المختار للنشر والتوزیع، 2003م، ص174.

[28]  جهشیاری، کتاب الوزارء و الکتاب، تحقیق مصطفی السقا و آخرون، چاپ اول، 1938م، ص305 و 306؛طقوش، دولت عباسیان، 1390ش، ص132.

[29]  محمود و الشریف،ص110.

[30] طقوش، دولت عباسیان، 1390ش، 148؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، 1960م، ج8، ص546.

[31] دوری، العصرالعباسی الاول، 1988م، ص165.

[32] طقوش، دولت عباسیان، 1390ش، ص144 و 145.

[33] عیون اخبار الرضا، ج2، ص241.

[34] ابن‌صباغ مالکی، الفصول المهمة فی معرفة الائمة، 1409ق، ص350؛ یعقوبی‌، تاریخ یعقوبی، 1378ش، ج2، ص471.

[35] طبری، تاریخ الرسل و الملوک، 1960م، ج8، ص546.

[36] طقوش، دولت عباسیان، 1390ش، ص148.

[37] طبری، تاریخ الرسل و الملوک، 1960م، ج7، ص156.

[38] مختار لیثی، جهاد الشیعه فی العصر العباسی الاول، 1978م، ص375-376.

[39] ناظمیان فرد، مأمون و محنت، پژوهش‌های تاریخی، 1388ش، ص69 و 70.

[40] مسعودی، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، 1349ش، ص339.

[41] ابوبکر احمد بن علی، خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیة، ج4، بی‌تا، ص199 و 200.

[42] ناظمیان فرد، مأمون و محنت، پژوهش‌های تاریخی، 1388ش، ص70.

[43] ناظمیان فرد، مأمون و محنت، پژوهش‌های تاریخی، 1388ش، ص67-78.

[44] الله‌اکبری، روابط علویان و عباسیان، تاریخ اسلام در آینه پژوهش، پاییز 1381ش، ص27.

[45] ذهبی، سیر اعلام النبلاء، تحقیق: شعیب ارنوؤط، 1414ق، ج11، ص236؛ ابن‌کثیر، البدایة و النهایة، تهیه و تنظیم: خلیل شحاده، 1978م، ج10، ص275-279؛ ابن‌خلدون، العبر، تاریخ ابن‌خلدون، ترجمه: عبدالمحمد آیتی، 1363ش، ج2، ص272.

[46]  سیوطی، تاریخ الخلفاء، تحقیق: صالح ابراهیم، 1997م، ص363.

[47] نقوی، تأثیر ولایتعهدی امام رضا (ع) بر قیام‌های علویان، 1388ش، ص141.

[48] اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبین، تحقیق احمد صقر، چاپ دوم، 1987م، ص454؛ابن‌طقطقی، تاریخ فخری، ترجمه محمدوحید گلپایگانی، 1360ش، ص217.

[49] سیوطی، تاریخ الخلفاء، تحقیق ابراهیم صالح، 1997م، ص363.

[50] یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ دوم، 1995م، ج4، ص240؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، 1939م، ج7، ص156؛حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه دکتر سید محمد تقی آیت اللهی، 1367ش، ص77.

[51] رهبر، فدک نماد مظلومیت اهل بیت میقات حج، ش34، زمستان 1379، ص181.

[52] یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ دوم، 1995م، ج4، ص239.

[53] خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج4، بی‌تا،ص199؛ ناظمیان‌فرد، مأمون و محنت، پژوهش‌های تاریخی، 1388ش، ص71؛ موسوی، متعه در نگاه فقیهان مسلمان، مقالات و بررسی‌ها، دفتر89، پاییز 1387ش، ص135.

[54] ابن‌عبد ربه، عقد الفرید، تحقیق: عبدالمجید ترحینی، چاپ سوم، 1987م؛ ج5، ص349-359؛ کنتوری، عبقات الانوار فی امامة الائمة الاطهار، تحقیق مولانا غلامرضا بروجردی، 1366ش، ج11، ص953-957.

[55] سیوطی، تاریخ الخلفاء، تحقیق: ابراهیم صالح، 1997م، ص364؛ حکیمی، خاورشناسان و دیدگاه شیعه درباره جانشینی حضرت علی (ع)، سخن تاریخ، شماره هشتم، بهار 1389ش، ص46؛نیومن اندرجی، دوره شکل‌گیری تشیع دوازده امامی، ترجمه مهدی ابوطالبی و دیگران، چاپ اول، 1386ش، ص98.

[56] سیوطی، تاریخ الخلفاء، تحقیق ابراهیم صالح، 1997م، ص364.

[57]  مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، بیروت، دارالاندلس، بی‌تا، ج4، ص5؛ ابن‌اثیر جزری، چاپ دوم، 1967م، ج5، ص230.

[58] شوشتری، مجالس المؤمنین،، 1377ش، ج2، ص270؛ ابن‌بابویه، محمد بن علی، عیون اخبار رضا، تصحیح: سیدمهدی حسینی لاجوردی‌، تهران، جهان، بی‌تا، ج1، ص88.

[59] طقوش، دولت عباسیان، 1390ش، ص133-134.

[60] کنتوری، عبقات الانوار فی امامة الائمة الاطهار، تحقیق: مولانا غلامرضا بروجردی، 1366ش، ج4، ص109-113.

[61] مطهّری، مجموعه آثار، 1387ش، ج18، ص118.

[62] دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، ج13، مدخل مأمون، ص 20083.

[63] طبری، تاریخ، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، 1960م، ج8، ص472-489؛طقوش، دولت عباسیان، ص160، 1390ش.

[64]  مأمون، پایگاه اینترنتی اولیاء نت، تاریخ درج:1393/07/27، تاریخ: مراجعه: 1395/09/14.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان