در این مقاله به این سوال که «آیا خدا از اول بوده؟» به نقل از تبیان پاسخ خواهد داده شد.
مقدمه اول برهان یا همان کبرای برهان که مقدمهای عقلی است در واقع اصل علّیت است که اصلی بدیهی است. اگر انسان اصل علّیت را انکار بکند دیگر علمی باقی نمیماند. علومی که بشر دارد همه حکایت از علّیت یعنی بیان رابطه بین علت و معلول دارد.
با انکار اصل علّیت در واقع تصادف را پذیرفتهایم که عقلانی نیست و اگر اصل علّیت را قبول نکنیم نتیجه این میشود که هر چیزی میتواند معلول هر چیز دیگری باشد که بطلان این هم بدیهی است. فرض کنید که سنگ میتواند انسان به وجود بیاورد و یخ میتواند آتش ایجاد بکند و آتش میتواند یخ به وجود بیاورد در حالی که اینها همه باطل است.
آنچه که ما به عنوان مقدمه کبرای این برهانها مطرح میکنیم همان اصل علّیت است که هر معلولی علتی دارد که تقریباً بدیهی است. البته این هم قابل بحث است که این بدیهیات چه شکل و شمایلی دارند و چه ویژگیهایی دارند؟
مقدمه دوم یک مقدمه حسی و تجربی است. در یک همایش و تحقیق میدانی هر موجودی که فعلاً موجود مادی مورد نظر ماست چون در حیطه تجربه، فقط موجودات مادی میگنجند و موجودات غیر مادی را نمیتوان تجربه کرد. هر موجودی را که در حرکت تجربی بسنجیم، میبینیم که هدایت شده هستند و یک هدایت عجیب و شگفتی در آن هست.
فرض کنید پرندگان یا حشراتی که هستند که به شکل خاصی تولید مثل میکنند. اینها با اینکه تولید مثل اجداد قبلی خود را ندیدهاند و قبل از اینکه به دنیا بیایند منشاء آنها از بین رفته ولی دقیقاً همان کاری را میکنند که آن مبداشان میکرده است.
به هر حال این یک امر بدیهی است و در این زمینه کتابهای خوبی نوشته شده است. موریس مترلینگ و دیگران کتابهایی در این زمینه نوشتهاند که مطالعه آن کتابها به گوشههایی از این هدایت شگفت انگیز و ره یافتگی عجیب موجودات را، به انسان نشان میدهد.
وقتی انسان این چیزها را میبیند به طور طبیعی پی میبرد که عالم به دست یک هادی اداره میشود و این هدایت همزمان با آفرینش آنهاست که ما به این هدایت، هدایت تکوینی میگوییم. این هدایت در ذاتشان وجود دارد. انسان هم از این هدایت برخوردار است البته انسان هدایت دیگری هم دارد تحت عنوان هدایت تشریعی.
انسان و جن و بعضی از موجوداتی که مختار هستند علاوه بر هدایت غریزی و تکوینی یک هدایت تشریعی هم دارند. هدایت تکوینی و هدایت ذاتی در همه موجودات به وضوح به چشم میخورد.
بر این اساس برهانی را مطرح کردیم تحت عنوان برهان هدایت. اشکالی هم به این برهان وارد نمیشود. نهایت این است که ما بعضی از نقایص را ببینیم و فکر کنیم که چرا این موجود هدایت شده نیست که آن نیز جای خودش قابل بحث است و قابل اثبات که آن موجود هم هدایت شده منتها هدایتش در همان مسیر است یا ممکن است که موانعی جلوی راه هدایت او را گرفته بطوری که دیگر توان پیدا کردن راه را ندارد.
البته خداوند مخلوقات را هدایت کرده که اگر مانعی هم جلوی راهشان بود به یک روشی این مانع را دور بزنند و باز به راه خودشان ادامه بدهند. اما گاهی ممکن است مانع آنقدر بزرگ باشد که جلوی هدایت را بگیرد. نمیتوان گفت اینها هدایت شده نیستند بلکه میشود گفت که مقتضی بوده ولی مانع آمده جلوی مقتضی را گرفته.
مثلاً دانه گندمی که در زمین کاشته می شود میداند که چطور حرکت کند؟ به چه سمتی حرکت کند که خودش را به نور خورشید برساند که در پرتو نور خورشید به کمال شایستهاش که تبدیل به 700 دانه شدن است برسد. اما اگر جلوی آن دانه یک سنگ بگذارید و اجازه ندهید که بالا بیاید و خودش رشد کند این دانه راهش را کج میکند و سنگ را دور میزند. اما اگر نتواند دیگر به کمال نمیرسد و شکوفا نمی شود اگر چه مقتضی کمال را داشت یعنی راه را بلد بود اما مانع آمد او را از به مقصد رسیدن باز داشت.
جز مواردی که گفته شد اینها به اصل بطلان لطمهای نمیزند. این برهان مثل برهان نظم تام و روشن است. به این برهان هم در قرآن فراوان اشاره شده.
برهان سومی که باز شبیه به این دو برهان است و یک مقدمه حسی دارد برهان حدوث است. البته برهان حدوث دو مرتبه یا دو مرحله دارد یکی حدوث زمانی است و یکی حدوث ذاتی است.
مراد از حدوث، حدوث زمانی است که شامل محسوسات و موجودات مادی میشود وگرنه این برهان آن گونه که متکلمین و علمای کلام مطرح کردند در حدوث ذاتی هم مطرح میشود یعنی فراتر از حدوث زمانی هم این برهان مطرح میشود.
حاصل این برهان این است که آنچه از مخلوقات میبینیم همه را حادث و پدیده میبینیم. بر حسب حکم عقل هر حادثی یک محدث میخواهد و هر پدیدهای یک پدیدآورندهای میخواهد. پس عالم یک پدید آورندهای میخواهد که حادث نباشد بلکه ازلی و قدیم باشد.
یک درخت را نگاه میکنیم میبینیم 20 سال پیش نبوده، 100 سال پیش نبوده الان به وجود آمده. به خورشید نگاه میکنیم میبینیم 100 میلیون سال پیش نبوده، 100 میلیارد سال پیش نبوده الان پیدا شده و هر چه نگاه میکنیم میبینیم که اینها مسبوق به عدم هستند یعنی زمانی نبودند ولی حالا به وجود آمدهاند.
وقتی که از عدم به وجود پا گذاشته باید یک ایجاد کنندهای داشته باشد. آن ایجاد کننده دیگر خودش نمیتواند پدیده باشد وگرنه باز آن هم به ایجاد کننده نیاز دارد بدین ترتیب به تسلسل میرسیم و تسلسل نیز باطل است.
این برهان دو بعد دارد یک بعدش برهان عقلی است که همان برهان حدوث و قدم است و بعد دیگر که الان مطرح شد برهان حسی است. منظور از پدیدهها، پدیدههای زمانمندند که مادی هستند. آنها که زمانی نبودهاند و الان به وجود آمدهاند باید یک پدید آورندهای داشته باشند که او مثل اینها زمانمند نباشد.