امثال، مثل هر سال انتخاباتی دیگری، رقبای انتخابات ریاستجمهوری 24 ساعته سوژه توجه رسانهها هستند. کاندیداهای انتخاباتهای ایالتی اما چنین نیستند. من با پرسشنامهای از آمریکاییها سوال کردم که هر چند تا که از نمایندههای منتخبشان در سمتهای مختلف ایالتی و کشوری میتوانند نام ببرند. [در آمریکا علاوه بر ریاستجمهوری، و کنگره و سنای ملی، برای فرماندار ایالت، نماینده سنای ایالتی، شهردار، شورای شهر و چندین مقام و شورای محلی و صنفی دیگر میتوانند در انتخابات شرکت کنند.] میانگین تعداد نمایندههای منتخبی که یک فرد میشناخت فقط 6 تا بود.
چرا باید برایمان مهم باشد؟ خب واضح است. رأی دهندهای که نام شهردار یا عضو شورای ایالتی را نداند، بعید است که چیز دیگری هم دربارهاش بداند؛ مثل این با تأکید بر چه مسائلی در انتخابات شرکت کرده و رأی آورده و چه موفقیتها یا شکستها یا حتی اعلام جرمهایی علیه او شده که در انتخاب مجددش میتواند تأثیر بگذارد. دانش رأیدهندهها و کیفیت تصمیماتشان به هم مرتبطاند.
اوج بیاطلاعی رأی دهندهها احتمالا مربوط به انتخابات قضایی است. [بخشی از سمتهای قضایی در آمریکا با آراء عمومی انتخاب میشوند.] رسانهها آنها را پوشش نمیدهند. بیشتر رأیدهندهها برای اولین و آخرین بار موقع رد شدن قلمشان از روی برگه رأی با نام کاندیداهای قضایی مواجه میشوند. قضات البته معمولا غیرحزبی هستند؛ بنابراین حتی وابستگی حزبی هم به کار نمیآید. پارک اسکلتون، مشاور سیاسی میگوید: «ترسناکترین نکته درباره انتخابات قضایی این است که 80٪ مردم تصادفی یکی را از روی برگه رأی انتخاب میکنند.»
مشاوران سیاسی، استادان استفاده از بیاطلاعی رأیدهندهها هستند. مقالهای که اخیرا در لوسآنجلستایمز منتشر شده، به فراوانی «عناوین جذاب» روی برگههای رأی اشاره میکند. کاندیداهای قضایی یک توضیح سهکلمهای ثبت میکنند که کنار اسمشان روی برگه رأی بیاید. از آنجا که اغلب رأیدهندهها درباره کاندیداها کاملا بیاطلاعند، رقابت عمدتا بر سر این خواهد بود که کدام عنوان سهکلمهای را بیشتر دوست خواهند داشت. یک «عنوان جذاب» عنوانی است که دست روی نقاط احساسی درست بگذارد؛ مثل «دادستان جرائم خشونتآمیز».
آن طور که دیوید گولد به تایمز میگوید: «هر چه عنوان جذابتر باشد، شانس شما برای رأی آوردن بیشتر میشود.» او یک بار در یک ایده ابتکاری برای یک کاندیدا از مردم پرسید: «شما از چه چیز بیشتر متنفرید؟» پرطرفدارترین پاسخ «آنهایی که به بچهها صدمه میزنند» بود. بنابراین کاندیدای او از عنوان «دادستان آزار جنسی کودکان» [در انگلیسی سه کلمه!] استفاده کرد و برد.
آیا لازم نیست این کاندیدا با این توضیح همخوان باشد؟ موضوع همین است. کاندیداها، محضِ خاطرِ این عناوین، با حقیقت بازی میکنند. هر کس از کنار یک پرونده مربوط به باندهای خلافکار رد شده باشد، میتواند روی برگه رأی به عنوان «دادستان جنایات باندی» حاضر شود.
قاضی بخش لوسآنجلس، رندالف ام. هموک، در این باره میگوید: «پیشبینی من برای انتخابات بعدی، «دادستان داعش/تروریستها» است.
عامل مهم دیگری که در کتابم، Head in the Cloud، به آن اشاره کردهام، نامهای خارجیمانند است. در سال 1992 قاضی شناختهشده کالیفرنیا، ابراهام آپونت خان، در مقابل رقیب ناشناسی که توسط اتحادیه وکلای بخش لوسآنجلس «فاقد صلاحیت» اعلام شده بود شکست خورد. نام این رقیب پاتریک مورفی بود. ظاهراً علت پیروزی او این بود که نام «مورفی» «آمریکاییتر» از نام «خان» به نظر میآید. قاضی مورفیِ تمامآمریکایی اما بعدتر در حالی که با اتهامات پولشویی و غیبت بیشاز حد روبرو بود، استعفا داد.
در سال 2006 قاضی جینترا جانوز که اتحادیه وکلا او را «با صلاحیت بسیار بالا» تشخیص داده بود، به لین دایان اولسون که مدیر یک مغازه نان شیرینی در ساحل هرموسای کالیفرنیا بود، باخت.
حقیقت تلخ این است که رأیدهندهها تقریبا تصادفی نامها را انتخاب میکنند. این میتواند برگه رأی را به آزمایش روانشناختی مؤثری درباره جانبداری مخفی تبدیل کند. اما خیلی در مورد انتخاب قضات شایسته مفید نیست.