سرویس سبک زندگی فردا: روزهاى بس شیرین و به یادماندنى و تاریخ ساز پیامبر را نمىتوان با الفاظ و سخنان ناقص انسانهاى ناقص توصیف و تعریف کرد. در ادامه این مطلب را به نقل از ماهنامه پاسدار اسلام میخوانیم.
او هرگز در واژهها نمىگنجد. تمام افلاک و موجودات را خدا به خاطر او آفرید و اگر او نبود، هیچ چیز نبود. «لولاک لما خلقت الافلاک» انسانى که تا قاب قوسین او ادنى بالا رفت و به جایى رسید که جبرئیل، واسطهی وحى الهى به آنجا هرگز نرسید و به او عرض کرد: «اگر یک مو بالاتر روم، به نور تجلى بسوزد پرم».
روزهای بس شیرین و به یاد ماندنى و تاریخساز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نمىتوان با الفاظ و سخنان ناقص انسانهاى ناقص توصیف و تعریف کرد.
او هرگز در این واژهها نمىگنجد و فراتر از آن است. انسان کاملى که تمام افلاک و موجودات را خدا به خاطر او آفرید و اگر او نبود، هیچ چیز نبود. «لولاک لما خلقت الافلاک» و الّا انسانى که تا قاب قوسین او ادنى بالا رفت و به جایى رسید که جبرئیل، آن ملک مقرب و واسطهی وحى الهى به آنجا هرگز نرسد و با صراحت به او عرض کرد: «اگر یک مو بالاتر روم، به نور تجلى بسوزد پرم». ولى رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم رفت و به جایى رفت که نه در خرد آید و نه بر ورق نگاشته شود و نه حتى در وهم و خیال! اوست کسى که خدایش دربارهاش فرمود:: «و انک لعلى خلق عظیم». پس ما به جاى اینکه حرفى بزنیم که نه آغازش و نه انجامش ما را به جایى مىرساند، چرا که جز آفریدهاش و برادرش کسى او را نخواهد شناخت؛ «یا على! ما عرف الله الّا أنا و أنت و ما عرفنى الا الله و أنت و ما عرفک الا الله و أنا». پس روا است که لب فرو بندیم و سخن کمتر گوئیم.
بیائیم در این سخن ربّانى که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را داراى منشى سترگ و اخلاقى عظیم معرفى مىکند بیاندیشیم و از زبان روایت، نمى از این اقیانوس پرفیض برگیریم. شاید برخى عزیزان به کار بندند و از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم الگوى زندگى بگیرند که قرآن فرمود:: «و لکم فى رسولالله اسوة حسنه».
جملههایى کوتاه در منش و روش زندگى حضرت بیان مىشود که هم برکت است و پر مایه برکتى است و هم برنامه به زیستى و خداپسندانه:
(1) آنقدر حضرت متواضع و فروتن بود که متن روایت او را «خاضع الطرف» مىنامد. یعنى به زمین نگاه مىکرد و سر را کمتر بالا مىبرد. این چنین باوقار و متین... باادب و فروتن. چنان در برابر خالقش خاضع و خاشع بود که بیشتر سر فرود مىآورد و کمتر سر را بلند مىکرد. چرا که پیوسته خدا را حاضر و ناظر مىدید و لحظهاى، بلکه کمتر از لحظهاى هم از یاد و ذکر خدا غافل نبود.
(2) یکى دیگر از نشانههاى بارز تواضع و خوى نیکویش این بود که به هرکه مىرسید، پیشقدم در سلام کردن بر او بود. سلام که خود تحیّت اسلامى است و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را به ما یاد داده، خود نیز بیش از همه و پیش از همه به آن عمل مىکرد و قبل از آنکه دیگرى بر او سلام کند، او خود سلام مىکرد. هرگز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ملاحظه نمىکرد که آن فرد بزرگ است یا کوچک، دانشمند است یا بىسواد، ثروتمند است یا فقیر. آرى، حضرت آنقدر عظمت داشت که بر همه افراد بدون ملاحظههاى ایسمى، شغلى، خطّى، مسئولیتى، مالى و... سلام مىکرد و او با اینکه بزرگترین از هر نظر بود، بر کوچکترین انسانها از هر نظر سلام مىکرد و بیشتر براى اینکه ما را به این سنّت حسنه تشویق کند، مىفرمود:: «سلام را نود و نه حسنه است و جوابش یک حسنه.»
(3) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هرگز بدون جهت سخن نمىگفت و اگر سخنى مىگفت بیشتر جنبهی موعظه و پند داشت. یا مطلبى را مىآموخت و یا به معروف و خیرى امر مىکرد و یا از شرّ و منکرى مردم را باز مىداشت. تمام سخنانش سودمند و یک کلمه، نه بلکه یک حرف، پوچ و بىارزش نبود، زیرا خوب مىدانست که: «و ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید». وانگهى پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اسوه است و الگو و اوست انسان کامل. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کسى است که نخستین آفریدهی پروردگار، نور مبارکش است: «اول ما خلق الله نورى». (سیره حلبیه، ج. 1، ص. 159) پس، از این نور کامل چیزى تراوش نمىکند جز نور و هر چه مىگوید گفتهی خدا است؛ «و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحىیوحى». (نجم، آیه 3 و 4)
(4) پیامبر هرگز از ذکر خدا غافل نمىشد. در روایت است: «و لایجلس و لایقوم الا على ذکر»؛ او نمىنشست و برنمىخاست جز با ذکر و یاد خدا. پیامبر در هر آن قرین و همنشین ذکر خدا بود، چه بر زبان آورد و چه در دل گوید. او خود ذکر خدا را کفاره مجلس مىدانست و اعلام مىداشت که اگر در مجلسى یاد خدا نباشد، یا ذکرى از اهلبیت علیهمالسلام که آن نیز یاد خدا است، پس آن مجلس بر اهلش وزر و وبال است و نحس است و شوم. اگر حضرت مىخندید از تبسّم تجاوز نمىکرد؛ «جل ضحکه التبسم»، زیرا قهقهه و خندهی با صدا، با شئون انسان مؤدّب منافات دارد، چه رسد به انسان کامل و چه رسد به اشرف مخلوقات.
(5) یکى دیگر از موارد تواضع و فروتنى حضرت این بود که هر وقت وارد مجلس مىشد، هر جا که جاى خالى بود مىنشست. مانند ما خودخواهان یا نادانان نبود که دنبال صدر مجلس هستیم، و خیال مىکنیم که باید بالا و بالاتر نشست. اصلاً آنجا که انسان والا مىنشیند، والا است، نه آنکه انسان والا باید در جاى والا نشیند.
عزیزانم! قطعاً این از تواضع است که انسان در جایى که خالى است بنشیند و هرگز منتظر نباشد که دیگران در برابرش قد علم کنند و برخیزند تا آن جناب را در صدر مجلس بنشانند. این حالت، بدون تردید برخاسته از هواى نفس است و تکبّر که باید زدوده شود و گاهى، بلکه بیشتر به خاطر عقدههاى درونى و محرومیتهاى دیرینه است که شخص مىخواهد از این راه خودى نشان دهد؟!
(6) پیامبر آرام و آهسته سخن مىگفت و هیچگاه فریاد نمىزد و صدا را بلند نمىکرد. مجلس آن حضرت نیز از چنان آرامشى برخوردار بود که عین ادب و تواضع است و کسى در مجلس پیامبر بلند سخن نمىگفت؛ «و اغضض من صوتک» (لقمان، آیه 19) و دستور هم همین بود که کسى صدایش را بالاتر از صداى رسول الله نکند «لاترفعوا اصواتکمفوق صوت النبى» (حجرات، آیه 2) و، چون خود حضرت آهسته و آرام سخن مىگفت، لذا مجلسش بسیار آرام و باوقار بود که حتى صداى به هم زدن بال پرنده به گوش مىرسید.
(7) «لایقطع على احد کلامه»؛ هرگز سخن کسى را قطع نمىکرد و تا شخصى مشغول سخن گفتن بود، به او خوب گوش مىداد و پس از تمام شدن سخنش، آرام پاسخش را مىگفت. چنان اصحابش را تربیت کرده بود که هرگاه لب مبارکش به سخن وا مىشد، تمام حاضران ساکت مىشده و سراپا گوش مىشدند؛ «کان على رووسهم الطیر» و هرگاه سخن حضرت تمام مىشد، بدون آنکه سخنانشان با هم تزاحم کند، با هر یک به نوبت حرف مىزد.
(8) نکته دیگرى که بسیار جالب و ارزنده است و باید مد نظر قرار گیرد این است که حضرت در هنگام سخن گفتن، به افراد یکسان نگاه مىکرد؛ «و کان یساوى فى النظر والاستماع للناس» و باید سخنگویان محترم این مطلب را دقت کنند که یکسان و مساوى درحال حرف زدن به این طرف و آن طرف نگاه کنند، زیرا این نکته ظریف اخلاقى است که در نگریستن به افراد (هنگام صحبت کردن) انسان فرق بین این و آن نگذارد و همه را به یک دید بنگرد که امیدواریم در موارد دیگر نیز این تساوى و یکساننگرى حفظ شود. راستى چه زیبا است تربیت رسول الله! بنابراین، هر که بخواهد بیشتر به پیامبر نزدیک گردد، باید رفتار و اخلاقش را با آن حضرت نزدیکتر کند.
(9) «و کان یجالس الفقراء و یواکل المساکین»؛ او نه تنها با مالداران و دارایان مجالست مىکرد، بلکه با فقرا و مستمندان نیز همنشین بود، بلکه قطعاً حضرت از نشستن با فقرا بیشتر لذت مىبرد و اگر با ثروتمندان مىنشست به خاطر هدایت کردن آنان بود نه چیز دیگر.
(10) هرگاه پیامبر مىخواست به مجلس وارد شود و با مردم برخورد کند، خود را طبق موازین اسلامى آرایش مىداد، یعنى در آینه مىنگریست و موهاى خود را شانه مىزد و چنین در روایت آمدهاست: «و کان ینظر فى المرآه و یتمشط» و نه تنها حضرت لباس تمیز و مرتب مىپوشید و محاسن مبارک را شانه مىزد، بلکه پیوسته بوى خوش عطر از حضرت از مسافتى دور استشمام مىشد. بگذریم که خود حضرت خوشبو بود و بوى خوشش دوست و دشمن را جذب مىکرد، که همواره از عطر نیز استفاده مىنمود. راوى مىگوید: قبل از آنکه حضرت به مسجد وارد شود، ما خبردار مىشدیم، زیرا بوى عطرش از مسافتى به مشاممان مىخورد و متوجه ورود حضرت مىشدیم. خود حضرت نیز مىفرماید: «ان الله یحب من عبده اذا خرج الى اخوانه ان یتهیا لهم و یتجمل»؛ خداوند دوست دارد که بندهاش هرگاه مىخواهد با برادرانش ملاقات کند، خود را آماده کند و براى آنها آرایش نماید.
اسلام دستور آراستن داده است، نه مانند برخى سادهلوحان که با موهاى ژولیده و لباس نامرتب مىآیند و خیال مىکنند این از زهد است. نه! این از زهد اسلامى کاملاً به دور است. زهد این است که به دنیا و ملذاتش دل نبندیم، نه اینکه صوفى منشانه زندگى کنیم و ژولیده سیما در میان مردم حاضر شویم!
(11) پیامبر اگر سواره بود هرگز نمىپذیرفت که شخصى همراه و همگام او پیاده راه رود. از او مىخواست که بر مرکبش در کنارش سوار شود و اگر قبول نمىکرد یا امکان نداشت، به او مىفرمود:: «از من جلوتر برو تا من در پس تو آیم و به تو برسم.» این چه عظمت و بزرگوارى است. انسانها را سرگردان مىکند و به حیرت وامىدارد.
(12) اگر سه روز مىگذشت و دوستش یا برادر دینىاش را نمىدید از او سؤال مىکرد، پس اگر به مسافرت رفته بود برایش دعا مىکرد و اگر در شهر بود، حتماً از احوالش تفقّد مىنمود و به زیارتش مىرفت و اگر بیمار بود به عیادتش مىشتافت.
(13) پیامبر آنقدر مهماننواز بود و مهمانش را احترام و تقدیر مىکرد که هرگاه کسى بر او وارد مىشد، حضرت متکا و مسند خود را به او مىداد و اگر نمىپذیرفت آنقدر اصرار مىکرد تا قبول کند.
(14) حضرت ضمن اینکه بسیار هیبت داشت، براى اینکه حاضرین از دیدارش هراس نکنند و دیدارش آنان را نرنجاند، گاهى شوخى مىکرد و لطیفهاى در حد میزان شرعى مىگفت که هیبتش حاضران را به وحشت نیندازد و جرأت سخن گفتن را از آنان سلب نکند. بویژه اگر مىیافت که یکى از یارانش ناراحت و غمگین است با او شوخى مىکرد تا غمش را بزداید و اصلاً پیامبر آنگونه با افراد سخن مىگفت که مناسب با وضعیت علمى و حالت روانى آنان بود. در روایت آمده است: «و کان یخاطب جلساءه بما یناسب»؛ و به اندازه عقل و درکشان با آنان سخن مىگفت و مىفرمود:: «ما پیامبران مأموریت داریم که با مردم به اندازه عقولشان سخن بگوئیم.»
15) مىفرمود: «اکرم اخلاق النبیین و الصدیقین البشاشه اذا تراووا و المصافحه اذا تلاقوا»؛ برترین اخلاق پیامبران و رادمردان خوشروئى است هنگامى که به هم مىرسند و مصافحه و دست دادن به یکدیگر است هنگامى که با هم ملاقات مىکنند و لذا هر وقت پیامبر مسلمانى را مىدید فوراً با او مصافحه مىکرد و به او دست مىداد و بر این امر بسیار تأکید مىنمود. در روایت است که هرگاه دو مؤمن به هم برسند و مصافحه کنند، گناهانشان مىریزد، مانند برگ درختان.
این بود چند جمله کوتاه ولى پرفایده از سیره و منش پیامبر که براى استفاده عموم عرض شد تا شاید در این ایام به کار گیریم و با هم پیوند صلح و صفا بندیم و دلها را از رشک و حسد و زیغ و رین پاک کنیم و گذشتهها را به خاطر خدا نادیده بگیریم و از لغزشهاى برادرانمان بگذریم (که خود نیز بسیار لغزش داریم) و وحدت را نه در سخن و گفتار که در عمل و کردار اجرا کنیم و قلبها را از کینه و عداوت دور سازیم و با هم چنانکه خدا و رسولش خواهد، برادروار زندگى کنیم و اگر از دیگرى انتقاد داریم، تلاش کنیم که انتقادمان سازنده و برادرانه باشد، نه کینهتوزانه و انتقامگرانه. باشد که روح رسول الله و روح فرزندش روحالله از ما خشنود گردد و کشورمان رنگ صفا و محبت به خود گیرد و راه نفوذ دشمنان قطع شود و دوستان، دشمنى را کنار گذارند و ولى حمیم گردند و عهد اخوت و برادرى را دوباره تجدید کنیم والسلام.