خبر دادن پیامبر از راز میان دو نفر از دشمنان‏

وهب بن عمیر با صفوان بن امیه در حجره نشسته بودند، وهب که از دشمنان پیامبر بود به صفوان که هم کیش و هم عقیده‌اش بود گفت:

خبر دادن پیامبر از راز میان دو نفر از دشمنان‏

 

وهب بن عمیر با صفوان بن امیه در حجره نشسته بودند، وهب که از دشمنان پیامبر بود به صفوان که هم کیش و هم عقیده‌اش بود گفت:

«لولا عیالى و دَین على لاحببت ان اکون انا الذى اقتل محمداً لنفسى:»

اگر مسئولیت عیالم را نداشتم و دینى که بر عهده دارم دوست داشتم با دست خود پیامبر را مى کشتم و شما را از بند تبلیغات او نجات مى دادم.

صفوان گفت: با چه نقشهاى این کار را عملى مى کنى و چگونه دست به اقدام مى زنى؟ پاسخ داد من مردى شجاع و دلاورم، او رامى فریبم و سپس ضربهاى به او مى زنم آنگاه بگونهاى فرار مى کنم که هیچ کس مرا نیابد.

صفوان گفت: نگهدارى از عیالت با من و ادا کردن قرضت بر عهده من، هان برخیز و دنبال این کار برو تا ببینم درچنته ادعایت چه دارى؟

وهب شمشیر خود را تیز کرد و سمّ کشنه بیالود و به قصد مدینه از مکه خارج شد.

هنگامى که وارد مدینه شد عمر بن خطاب از دیدن حالت و وضع او اندیشناک گشته به اهل ایمان و یاران پیامبر گفت: وهب بن عمیر به مدینه آمده، از وضع او دلم به شک و تردید افتاده، من او را مردى غدّار مى بینم، اطراف پیامبر را خالى مگذارید که مبادا آسیبى به آن حضرت رسد.

پیامبر میان اصحاب نشسته بود که وهب وارد شد و به رسم جاهلیت گفت: انعم صباحا یا محمد!

حضرت فرمود:

«قد ابدلنا خیراً منها- السلام- ما اقدمک»

خدا به جاى این جمله بهتر از آن را که سلام است به ما عنایت کرده، چه سبب شد به مدینه آمده اى؟ گفت: آمده ام تا اسیران را از شما بخرم و آزاد نمایم، حضرت فرمود، شمشیرى که در میان دارى چیست؟ گفت: اى محمد روز بدر نیز آن را همراه داشتم و ما را از آن پیروزى ظفر است، حضرت فرمود:

«فما شیئى قلت لصفوان و انتما فى الحُجر:»

تو با صفوان هنگامى که در حجره بودید چه قراى گذاشتى و چه امرى را بر عهده گرفتى؟!

وهب گفت: آه من چه گفتم؟ حضرت گفتار خود را تکرار کرد وهب گفت:

«قد کنت تخبرنا بخبر اهل السماء فنکذبک فاراک تحدثنا بخبر اهل الارض! اشهد ان لا اله الا الله و انک رسول الله:»

تو ما را از ملکوت عالم خبر مى دادى ما تو را تکذیب مى کردیم اکنون مى بینم از اسرار ما زمینیان خبر مى دهى معلوم است که در نبوّتت راستگویى من به وحدانیت خدا و رسالت تو شهادت مى دهم و ایمان مى آورم.

آنگاه به رسول خدا گفت عمامه خود را از باب تبرک به من ببخش حضرت عمامه خود را به او بخشید، سپس راهى مکه شد. «1»

در هر صورت وقتى پیامبران و اولیاء الهى به خاطر ایمان و تقواى بینظیرشان به توفیق حق و به اذن رب از اسرار و امور غیبى آگاه باشند، بر حضرت حق که خالق آنهاست و علم و آگاهى‌اش بینهایت و نسبت به ظاهر و با طن هستى و همه موجوداتش فراگیر است همه چیز روشن و معلوم و براى او غیب و سرّ و رازى وجود ندارد و برخلاف عقیده باطن و سخیف یهود آنچه را انسان پنهان مى دارد و آشکار مى کند مى داند و بر دقائق امور آگاهى کامل دارد.

 

زشتى باور کردن سخن دروغگویان‌

 

پلیدى و قبح دروغ و افترا بر کسى پوشیده نیست، دروغ در حقیقت فریب دادن مردم و سخن گفتن به باطل است.

دروغ نشانه ضعف ایمان یا بیایمانى و زبونى و پستى و علامت نبود شخصیت و کرامت انسانى است.

قرآن مجید به خاطر عظمت و شدت زشتى این گناه آلودگان به آن را در دایره لعنت شدگان قرار داده است.

ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ: «2»

پیامبر اسلام به مسیحیان نجران که منکر نبوت حضرت بودن فرمود:

بیائید یکدیگر را نفرین کنیم، پس لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم، از آیه شریفه استفاده مى شود که اهل دروغ مستحق لعنت خدا هستند.

درباره زشتى دروغ روایات فراوانى در کتاب‌هاى باارزش حدیث آمده که به بخشى از آن اشاره مى شود:

از رسول خدا روایت شده:

«کبرت خیانة ان تحدث اخاک حدیثا هو لک مصدق وانت به کاذب:» «3»

خیانت بزرگى است که با برادر دینى ات سخن بگوئى سخنى که مورد باور و تصدیق او قرار بگیرد در حالى که به او دروغ مى گوئى.

«من اعظم الخطایا اللسان الکذب:» «4»

زبان بسیار دروغگو داشتن از بزرگ ترین گناهان است.

«ایاکم والکذب فانه یهدى الى الفجور و هما فى النار:» «5»

بر شماست که از دروغ بپرهیزید، زیرا دروغ شما را به کارهاى زشت مى کشاند و دروغ و کارهاى زشت سبب ورود به دوزخ است.

«ایاکم والکذب فان الکذب لایصلح لابالجد ولابالهزل، ولایعدالرجل صبیه لایفى له وان الکذب یهدى الى الفجور وان الفجور یهدى الى النار وان الصدق یهدى البر وان البر یهدى الى الجنة:» «6»

از دروغ بپرهیزید، زیرا جدى و شوخى دروغ روانیست و انسان نباید به کودک خود وعده دروغ بدهد، دروغ آدمى را به بدکارى و بدکارى به دوزخ مى کشاند، و راستى و صدق انسان را به نیکى و نیکى نیز به بهشت رهنمون مى گردد.

«علیکم بالصدق فانه باب من ابواب الجنة وایاکم والکذب فانه باب من ابواب النار:» «7»

راستى پیشه کنید زیرا درستى درى از درهاى بهشت است، و از دروغ بپرهیزید، زیرا دروغ درى از درهاى دوزخ است.

«ویلٌ للذى یحدث فیکذب فیضحک به القوم، ویل له ویل له:» «8»

واى بر کسى که سخن دروغ گوید تا مردم را بخنداند، واى بر او، واى بر او.

امیرالمؤمنین (ع) در روایاتى مى فرماید:

«اذا کذب العبد کذبة تباعد الملک منه مسیرة میل من نتن ما جاءبه:» «9»

هنگامى که انسان دروغى بگوید، فرشته الهى به اندازه یک میل بخاطر بوى بدى که به سبب دروغ تولید کرده از او دور مى شود.

«الکذب باب من ابواب النفاق:» «10»

دروغ درى از درهاى دوروئى و نفاق است.

«الصدق امانة والکذب خیانة:» «11»

راستى نشانه امانت، و دروغ علامت خیانت است.

«تحفظوا من الکذب فانه ادنى الاخلاق قدراً و هو نوع من الفحش و ضرب من الدناءة:» «12»

خود را از دروغ حفظ کنید زیرا پست ترین مورد اخلاقى، و نوعى از زشتى و بخشى از پستى است.

حضرت باقر (ع) فرمود:

«ان الله عزوجل جعل للشر اقفالًا وجعل مفاتیح تلک الاقفال الشراب والکذب اشر من الشراب:» «13»

همانا خداى عزوجل براى شر قفل‌هائى قرار داده، و کلید این قفل‌ها شراب مستکننده است و دروغ از شراب بدتر است.

با توجه به این روایات باید گفت سخن دروغگویان از هیچ نظر ارزش ندارد، و شناخت دروغگویان هم کار مشکلى نیست، و براین اساس باور کردن سخن دروغگویان و تصدیق نمودن آنان، و زندگى را بر پایه دروغ ایشان جهت دادن کارى بسیار زشت و موجب افتادن انسان در خسارت، و درو شدنش از کرامت و هدایت است، با این همه گروهى از یهود که از سران خود شناخت داشتند، و عالمان خود را به مادى گرى و مایل به پرکردن جیب و شکم خود مى دیدند، و اوصافى را که با تکیه بر آیات تورات در پیامبر مشاهده مى کردند مورد انکار آنان ملاحظه مى کردند دروغ‌هاى آنان را تصدیق نموده، و از ایمان به پیامبر امتناع کرده و انسانیت خود را زیر پاى سران و عالمانشان قربانى مى کردند و میکنند.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- کشف الاسرار میبدى، ج 1، ص 242.

(2)- آل عمران 61.

(3)- تنبیه الخواطر 92.

(4)- نهج الفصاحه 558.

(5)- الرّغیب والرّهیب، ج 3، ص 592.

(6)- نهج الفصاحه، 558- 559.

(7)- نهج الفصاحه، 558- 559.

(8)- نهج الفصاحه 559.

(9)- شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 357.

(10)- تنبیه الخواطر 92.

(11)- بحار، ج 72، ص 261.

(12)- بحار، ج 78، ص 63.

(13)- بحار، ج 72، ص 236.

 

برکرفته از

کتاب: تفسیر حکیم    ج‌3   

نوشته: استاد حسین انصاریان



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان